نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

تأثیر ایمان در زندگی اجتماعی: پیش درآمد

تأثیر ایمان در زندگی اجتماعی: پیش درآمد

حد و مرزهای میان فرد و جامعه حالت شبکه‌ای دارد و دوایر متداخلی را ترسیم می‌کند از این رو بسادگی نمی‌توان گفت: این یکی موضوعی است که در فرد تأثیر دارد، و آن یکی موضوعی است که در جامعه مؤثر است. مگر نه این است که بالآخره «جامعه» در واقع عبارت است از همان «فرد» هایی که باهم روابط مشترکی دارند. و هر کوشش و تلاشی که برای پرورش افراد شایسته صورت بگیرد، عیناً کار زیربنایی و سازنده‌ای است در جهت ساختن جامعۀ شایسته.

جامعه بشری فی المثل همانند یک دیوار از سرب ریخته شده است، و افراد انسان در این جامعه همانند خشت‌ها و آجرهای یک ساختمان هستند. اگر آجرها محکم و دارای استقامت باشند، و ملاتی هم که آن‌ها را به یکدیگر منسجم و یکپارچه گرداند خوب باشد، یک ساختمان محکم و پایدار ساخته می‌شود. بنابراین، اولین کاری که باید در مرحلۀ شروع این سازندگی انجام داد آنست که آجرها و مصالح اولیۀ ساختمان مورد توجه و بررسی قرار گیرند. با توجه به مطالبی که پیش از این راجع به نقش ایمان در زندگی فردی انسان گذشت درمی‌یابیم که یک فرد انسان که از آرامش روانی و امنیت روحی برخوردار باشد، و مزۀ شیرین موهبت بزرک «رضا» و خشنودی را چشیده باشد، و از وزش نسیم‌های امید همواره با طراوت و با نشاط باشد، و در سایه‌های آرامبخش و گستردۀ عشق و دوستی بسر برد، احساس نیرومندی و ارزشمندی می‌کند، خودبخود یک انسان اجتماعی مترقی و قابل اعتماد نیز می‌تواند باشد، و خشت شایسته‌ای است برای بالابردن کاخ بزرگ یک جامعۀ سالم، جامعه‌ای که آرامش و امنیت و خشنودی و امید و عشق و احساس ارزشمندی را در میان افرادش حاکم بگرداند، جامعه‌ای است که به هرحال راه خودش را به سوی خوشبختی و ترقی و استقرار و استقلال خواهد گشود.

***

آری، دقیق‌ترین ویژگی جامعۀ مترقی، جامعۀ ارزشمند و جامعۀ خوشبخت همان پیوند و ارتباط است و بس. جامعۀ ارزشمند آن جامعه‌ای است که فرزندان آن جامعه همدیگر را بشناسند و باهم انس داشته باشند و برای این که ناشناس نباشند. باهم دوستی برقرار کنند و کینه و دشمنی را کنار بگذارند، باهم تعاون و همکاری و مددکاری داشته باشند و از یاری و مددرسانی به یکدیگر دریغ نکنند، و عدالت و مهربانی را سرلوحۀ همۀ معاشرت‌های اجتماعی خود قرار دهند به حقوق یکدیگر تجاوز نکنند، و توانمندان و درماندگان را وانگذارند. مانند ماهی‌ها، بزرگ‌ترها کوچک‌ترها را نخورند، و مانند جانوران وحشی در جنگل زیردستان را تحت فشار و ستم قرار ندهند.

از سوی دیگر بدترین آفت جامعه، پراکندگی و سستی روابط افراد جامعه است. این آفت خانمان سوز عمدتاً از خودخواهی نشأت می‌گیرد. هرکس خودش را در نظر می‌گیرد و برادر و همنوعش را از یاد می‌برد. هریک از افراد جامعه می‌گوید: خودم! خودم! و طبعاً باکی نخواهد داشت از این که بسیاری از همنوعانش در آستانۀ معبد خدایان دروغین و هوس‌ها و طمعکاری‌های او قربانی بشوند.

بدترین بیماری جامعه اینست که هرکس را که می‌بینی بگوید: مال من! و نگوید: وظیفۀ من! این خطرناکترین بیماری جامعه است که افراد جامعه با کوچک‌کردن دیگران خودشان را بزرگ بپندارند، و به خودشان با دیدۀ بزرگی و برتری بنگرند، و به مردم با دیدۀ تحقیر و توهین!

همین اندازه بد و خطرناک است که افراد جامعه احساس شخصیت و احساس ارزشمندی نکنند، و اعتماد به نفس را از دست بدهند، و نیروها و نعمت‌هایی را که خدا به آنان ارزانی داشته است، به حساب نیاورند. آن وقت است که همه انگیزه‌های ارزشمند انسانی، و آن روحیۀ پاک و تابناک انسانی در وجودشان می‌میرد، و گلزار قلب‌شان را علف‌های هرزۀ احساس ضعف و زبونی و پستی و تباهی و پوچی پُر می‌کند، و این‌ها همه احساس‌های کشنده‌ای هستند که ابتدا فرد را از پای درمی‌آورند، و به دنبال آن کاخ شکوهمند جامعۀ انسانی را ویران می‌سازند. معلوم می‌شود که ناگزیر، باید افراد جامعه حد وسطی را در نظر بگیرند، و از آن حدود نگذرند. تا جایی خودخواه باشند، و برای خودشان جا و مکانی قائل باشند و در کنار آن شخصیت و موجودیت و حقوق دیگران را که آنان نیز انسان هستند، مورد تجاوز قرار ندهند، اگر مردم این چنین بیاندیشند، فرزندان یک جامعه هم باهم کار می‌کنند، و دوشادوش یکدیگر به سوی هدف مشترک پیش می‌روند، و در نیکوکاری و پارسایی تعاون دارند، و همواره یکدیگر را به طرف‌داری از حق و حقیقت و شکیبایی در راه فضیلت و انسانیت سفارش می‌کنند.

جامعه نیازمند به ضوابطی است که ارتباطات و معاملات و معاشرت‌های اجتماعی را تنظیم کند و قانونمند گرداند، تا در نتیجه، غرایز حیوانی بر عقل انسانی سرکشی نکند، و زور بر حق چیره نگردد، و هوی و هوس بر وظیفه پیشی نگیرد، و سود و مصلحت شخصی منافع و مصالح عمومی را تحت الشعاع قرار ندهد. این ضوابط هم اگر یک سلسله ضوابط اخلاقی نباشند، و از درون جان و روان انسان‌ها برنخاسته باشند، و ریشه در وجدان انسان‌ها نداشته باشند، نمی‌توانند کاری را که باید انجام بدهند.

بر این پایه هر بناء اصلاحی یا دگرگونی و انقلاب اجتماعی که مبنای کارش سالم‌سازی روح و روان انسان‌ها و بیدارکردن وجدان آنان، و گسترش و پرورش‌دادن ارزش‌های اخلاقی در جامعه نباشد، بیش از هرچیز به ساختمانی شبیه است که آن را بر روی تپه‌ای از شن و ماسه بنا کرده باشند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ[الرعد: ۱۱].

«خدا اوضاع و احوال هیچ قوم و ملتی را دگرگون نمی‌سازد، تا وقتی که خود آنان اوضاع و احوال‌شان را دگرگون سازند».

در این بخش از کتاب نقش زنده‌ی ایمان را در جامعۀ ایمانی مورد بررسی قرار خواهیم داد و خواهیم دید که چگونه جامعه با داشتن ایمان به سطح بالا و والایی از ترقی انسانی راه می‌یابد که در مراحل بسیار پایین‌تر از آن گردن مادیگرایان و ماتریالیست‌های مدعی پیشرفت و ترقی جوامع انسانی شکسته می‌شود، و از ادامۀ حرکت عاجز می‌مانند.

***