نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

آیا سعادت و خوشبختی در خشوگذرانی‌های مادی است؟

آیا سعادت و خوشبختی در خشوگذرانی‌های مادی است؟

بعضی اینطور گمان کرده‌اند می‌پندارند که خوشبختی در ثروتمندی و در زندگی آسوده و مرفه و فراوانی ساز و برگ است. اما کشورهایی که سطح زندگی مردم در آن‌ها خیلی بالا است. و همۀ مایحتاج زندگی مادی و جسمانی مردم برایشان آماده و فراهم است، با آن همه خوراک، پوشاک، مسکن، وسیله نقلیه، تجملات و اشیاء فراوان، همچنان از بدبختی در زندگی شکایت دارند، و احساس تنگی و گرسنگی می‌کنند، و در جستجوی راه دیگری به سوی خوشبختی هستند.

چند سال سردبیر مجله «روزالیوسف» یکی از مجلات مصری که چندان اهمیتی به معنویات و ارزش‌های روحی نمی‌دهد، یک بررسی مطبوعاتی را پیش گرفته و در طی دو مقاله منتشر کرده است. عنوان آن دو مقاله چنین است «اهل بهشت خوشبخت نیستند!» و منظورش از اهل بهشت مردم کشور سوئد بوده است که در یک شرایط اقتصادی شبیه به رؤیا زندگی می‌کنند. در زندگی مردم سوئد اثری از ترس از فقر، پیری و از کارافتادگی، بیکاری و دیگر انواع گرفتاری‌ها و دشواری‌های زندگی وجود ندارد. دولت برای هر فرد سوئدی که دچار یکی از این ناملایمات زندگی بشود مستمری قابل توجهی قرار می‌دهد. به طوری که سوئدی‌ها تحت هیچ عنوانی جایی برای شکایت از بینوایی و درماندگی یا نیازهای اقتصادی ندارند. سهم یک فرد سوئدی از درآمد ملی در سال برابر با ۵۲۱ جنیه مصری است یعنی برابر ۴۳ جنیه در هر ماه، رژیم حاکم بر سوئد به مرحله‌ای رسیده است که تقریباً فاصله‌های طبقاتی را از میان برده است و این کار را از طریق وضع مالیات‌های تصاعدی و ایجاد انواع مختلف بیمه‌های درمانی و تأمین اجتماعی که در کشورهای دیگر دیده نمی‌شود انجام داده است. به هر شهروند سوئدی مستمری ماهانه برای مخارج زندگی، کمک هزینۀ بیماری، کمک هزینۀ معلولیت و نقص عضو، کمک هزینۀ گرانی مایحتاج زندگی، کمک هزینۀ مسکن و کمک هزینۀ نابینائی به صورت نقدی پرداخت می‌شود، و از درمان رایگان در بیمارستان‌ها نیز برخوردار است. به همۀ زنان کمک هزینۀ مادرشدن تعلق می‌گیرد که شامل تأمین مخارج زایمان و خدمات پزشکی و درمانی در بیمارستان می‌شود. برای هر نوزادی هم یک کمک هزینۀ بیکاری بالاترین و بهترین شرایط شناخته شدۀ بین المللی است. دولت به کودکان کمک‌ها و خدماتی را عرضه می‌کند که به افسانه شبیه‌تر است از جمله کمک هزینه‌ای برابر ۴۰ جنیه در سال تا سن شانزده سالگی، مراقبت‌های پزشکی و خدمات درمانی مجانی. تا سن ۱۴ سالگی کلیۀ ترتیبات رفت و آمد کودکان مجانی است. مهدکودک‌هایی تمام وقت با شهریۀ خیلی ارزان برای سرپرستی کودکان تا رسیدن به سن دبستان/ مکتب ابتدائی.

تحصیل در تمام سطوح رایگان است. به علاوه کمک هزینه‌هایی برای پوشاک، کمک هزینه‌هایی برای مخارج زندگی به بی‌بضاعت‌ها، وام‌های تحصیلی تا ۲۵۰ جنیه به دانشجویان کوشا پرداخت می‌گردد. دولت وامهایی برای جهیزیۀ عروس تا ۳۰۰ جنیه می‌پردازد که مدت بازپرداخت آن پنج سال و بهرۀ آن بسیار کم است. یک سوم مالیات‌هایی را که ملت سوئد می‌پردازند دولت در بیمه‌های اجتماعی به مصرف می‌رساند که ۸۰ درصد آن به صورت کمک‌های بلاعوض نقدی است. بزرگ‌ترین رقم را بودجۀ وزرات امور اجتماعی تشکیل می‌دهد، و رقم بعدی به وزرات آموزش و پرورش/ معارف اختصاص دارد. با وجود همۀ این تأمین‌ها و تضمین‌های دولتی که هیچ شکافی را پر نکرده، باقی نگذاشته است.

این روزنامه نگار نوشته است که مردم سوئد با اضطراب و نگرانی زندگی می‌کنند، زندگی آنان سراسر تنگی روحی و پریشانی است، شکایت است و نارضایتی، نفرت است و ناامیدی! و در نتیجه، مردم از این زندگی سراسر بدبختی و نکبت به جان آمده‌اند و دست به دامان خودکشی می‌شوند، و هزاران هزار از این راه برای رهایی از رنج‌ها و دردهای درونی، خود را از نعمت زندگی محروم می‌گردانند!؟ و بالآخره، نویسنده این گزارش و بررسی چنین می‌افزاید که راز پشت پردۀ این بدبختی اسرارآمیز همگانی فقط یک چیز است: نبودن «ایمان» به هیچ نوع و به هیچ چیز!

آمریکا نیز ثروتمندترین کشور جهان است. اما، با آن همه موشک‌های قاره‌پیما، سفینه‌های فضایی، و طلا و ثروتی که در این کشور از آسمان و زمین می‌بارد و می‌جوشد، هرگز نتوانسته است شهروندان آمریکایی را به «خوشبختی» برساند! و می‌بینیم که بعضی اندیشمندان آمریکایی از قبیل استاد کولن ویلسون، می‌گوید «در نیویورک، زندگی پر زرق و برق چشمگیر شهر سرپوش زیبایی است برای بدبختی‌ها و درماندگی مردم!» این درماندگی و بدبختی مردم مغرب زمین را کسانی که چشم بینایی داشته‌اند؛ چه از غربی‌ها و چه از شرقی‌ها مورد بررسی و تحلیل قرار داده‌اند. در شرق، شهید بزرگ سید قطب این مطالب را در کتابی (که به تازگی به فارسی ترجمه و منتشر شده است) به نام امریکا از دیدگاه سید قطب آورده است. در غرب نیز، ادیب فرانسوی خانم فرانسواز ساژان دوباره از نیویورک دیدن کرده و پس از آن در سفرنامه‌اش نوشت: «نیویورک بار سنگینی بر دوش انسانیت است. قلب این شهر بسیار بسیار تندتر از ضربان قلب ساکنان می‌زند در حقیقت بحرانی که ساکنان نیویورک از آن رنج می‌برند یک بحران عاطفی است. خون فوار در رگ و پی و عضلات این آمریکاییان دردمند واماندۀ شتابزده و دائم جریان دارد. اهالی نیویورک اصرار عجیبی برای صرفه‌جویی وقت از خودشان نشان می‌دهند، اما نمی‌دانند وقت‌های اضافی را که از آن صرفه‌جویی‌ها به دست می‌آورند، چگونه بگذرانند!»

نتیجه می‌گیریم که دارایی و ثروت و مال و مکنت نه عین خوشبختی است و نه عنصر اصلی سعادت چه بسا که مال فراوان مایۀ وزر و وبال صاحبش هم در دنیا و هم در آخرت می‌گردد. همین جهت، خدا دربارۀ گروهی از منافقان می‌گوید:

﴿فَلَا تُعۡجِبۡكَ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُمۡۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا[التوبة:۵۵].

«پس دارایی‌ها و فرزندان‌شان تو را شیفته نگرداند! خدا می‌خواهد با همین مال و مکنت و خانمان در زندگانی دنیا شکنجه شان دهد».

عذاب و شكنجه‌ای که در این آیه مطرح می‌شود، همان سختی‌ها و فشارها و ناراحتی‌های روح و غم و غصه‌ها و دردها و بیماری‌هایی می‌باشد که انسان در این زندگی دنیا با آن‌ها دست به گریبان است. و این عذابی است در زندگی دنیا. همچنان که در حدیث آمده است: «سفر پاره‌ای از عذاب است». این‌ها چیزهایی هستند که ما با چشمان خودمان مشاهده می‌کنیم در زندگی کسانی که ثروت و مکنت دنیا را بزرگ‌ترین آرمان خودشان قرار داده‌اند نشان‌دهنده سطح علم و معرفت‌شان و نهایت آرزو و مطلب‌شان است! این آدم‌ها پیوسته دچار عذاب درونی و درد و رنج و سنگینی روحی و تیرگی روان‌اند. به کم قانع نمی‌شوند و به زیاد هم سیر نمی‌گردند.

در حدیث نبوی جکه ترمذی از انس نقل کرده و ابن ماجه و دیگران از زید بن ثابت نقل کرده‌اند تصویری از این روان معذب و دردناک به دست داده شده است:

«مَنْ كَانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ غِنَاهُ فِى قَلْبِهِ وَجَمَعَ لَهُ شَمْلَهُ وَأَتَتْهُ الدُّنْيَا وَهِىَ رَاغِمَةٌ وَمَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ فَقْرَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَفَرَّقَ عَلَيْهِ شَمْلَهَ وَلَمْ يَأْتِهِ مِنَ الدُّنْيَا إِلاَّ مَا قُدِّرَ لَهُ».

«کسی که آخرت را وجهۀ همت خویش قرار دهد خدا بی‌نیازی و دولتمندی را در دلش جای می‌دهد، و پراکندگی‌هایش را فراهم می‌آورد، و در حالی که او از دنیا روی گردانیده است. دنیا به سراغ او می‌آید، آما کسی که دنیا را وجهۀ همت خود قرار دهد، خدا فقر و بینوایی را همواره در برابر چشمانش می‌گذارد، و سر و سامانش را بر هم می‌زند، و آخر سر هم از دنیا بیش از آن اندازه‌ای که قدر او است به او نمی‌رسد».

همچنان که حافظ ابن قیم/هم در کتاب اغاثة اللهفان آورده است بالاترین شکنجه و عذاب در دنیا پریشانی و نابسامانی است و پراکندگی حواس، و این که آدمی همواره از بینوایی و فقر در وحشت باشد، و این نگرانی از او دست برندارد. اگر عاشقان دنیا سرمست عشق به دنیا نمی‌بودند، داد و فریادرسی آنان از این همه شکنجه و عذاب بلند می‌شد... گرچه، بسیاری از دنیاداران همواره داد و فریادشان از دست دنیا بلند است و از انواع و اقسام عذاب‌ها و شکنجه‌های روانی و جسمانی می‌نالند و نکبت‌ها و سختی‌های زندگی دنیا را تحمل می‌کنند و با دنیاداران دیگر نبرد می‌کنند و می‌ستیزند، و از دشمنی‌های آنان رنج می‌برند. چنانکه یکی از بزرگان قدما گفته است: «هرکس به دنیا عشق می‌ورزد، باید خودش را بر تحمل انواع مصیبت‌ها آماده سازد» دنیاداران دنیا دوست همواره با سه چیز دست به گریبان‌اند: اندوه دائمی و رنج پیوسته و حسرت بی‌پایان! به خاطر این که آدم دنیا را هرچه که به دست می‌آورد آتش طمع به بالاتر از آن در نهادش شعله‌ور می‌گردد. چنانکه در حدیث آمده است:

«لَوْ كَانَ لاِبْنِ آدَمَ وَادِيَانِ مِنْ ذَهَبٍ لاَبْتَغَى لَهُمَا ثَالِثَاً»

«اگر آدمیزاد را دو وادی از طلا باشد سومی را هم طلب می‌کند!»

عیسی÷هم عاشقان دنیا را به باده‌گساران تشبیه فرموده است که هرچه بیشتر می‌نوشند تشنه‌تر می‌گردند!

آیا خوشبختی به خانمان و فرزندان است؟!

حقیقت این است که فرزند شکوفۀ زندگی، و زیور دنیا است. اما چه بسیار فرزندانی که نسبت به پدران و مادران‌شان شرارت‌ها کردند، و به جای نیکی و احسان، به ناسپاسی و بی‌حُرمتی با آنان رفتار کردند. حتی چه بسیار پدرانی که به خاطر چشم طمع‌داشتن فرزندان‌شان به دارایی‌هایشان به دست فرزندان‌شان به قتل رسیدند، یا جان‌شان را بر سر جلوگیری فرزندان‌شان از شهوترانی و هرزه‌گری گذاشتند! بسیار پدران را دیده‌ایم که زبان حال تأسف بار و خشمناک و ناامیدشان خطاب به فرزندان‌شان چنین است:

غذوتك مولوداً وعلتك يافعا
تعل بما أسدي إليك وتنهل
إذا ليلة تابتك بالشجو لم أبت
لبلواك إلا ساهرا أتململ
فلما بلغت السن والغاية التي
إليها مدى ما كنت فيك أؤمل
جعلت جزائي غلظه وفظاظة
كأنك أنت المنعم المتفضل

«از همان اوان نوزادیت غذایت دادم و در دوران نوجوانی و جوانی حمایتت کردم، و خوراک و پوشاکت را تهیه دیدم. اگر شبی دچار درد بودی، من هم به خاطر ناراحتی تو خواب به چشمانم نیامد و تا سپیده دم به خود می‌پیچیدم. حال که به سن و دورانی که عمری چشم انتظارش بوده‌ام و آرزویش را داشته‌ام رسیده‌ای پاداش مرا با این خشونت و بی‌رحمی می‌دهی، چنانکه گویی تو ولی‌نعمت و آقای من هستی؟!».

چه صحنه‌های باورنکردنی و شگفتی که دیده‌ایم، و چه گزارش‌هایی شگفت‌تر و باورنکردنی‌تر که شنیده‌ایم، از ناسازگاری و ناسپاسی فرزندان و درماندگی و بیچارگی پدران! تا بوده است چنین بوده است که پدران در طی قرون و اعصار از نااهلی و شرارت فرزندشان به تنگ آمده‌اند و در این باب شعرها سروده‌اند در مغرب زمین در شعر شکسپیر می‌خوانیم که پادشاه لیر می‌گوید: «از نیش زهرآگین مار زنگی دردناک‌تر و آزاردهنده‌تر نیست، مگر پسر نافرمان!» یا آن شاعر دیگر را در مشرق زمین می‌نگریم که فریاد از نهادش برمی‌آید و می‌گوید:

«أرى ولد الفتى ضررا عليه
لقد سعد الذي أمسى عقيما
فإما أن يربيه عدوا
وإما أن يخلفه يتيما
وإما أن يوافيه حمام
فيترك حزنه أبدا مقيما»

«به نظر من، فرزند داشتن به زیان آدمی است، و سعادتمند آن کسی است که عقیم ماند و فرزند پیدا نکرد!».

«یا باید آن را چون دشمن خانگی بزرگ کند. و یا این که او را یتیم بگذارد و برود».

«یا آن که فرزند داغش را به دل او گذارد، و یک اندوه ابدی خانه‌زاد برای او به یادگار بگذارد!».

از آن طرف آن ‌هایی که از داشتن فرزند محرومند چه بکنند؟! آیا محکوم به بدختی ابدی هستند؟ و پیوسته باید با سختی و دربدری به سر ببرند؟!