نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

انسان از دیدگاه ماتریالیست‌ها

انسان از دیدگاه ماتریالیست‌ها

انسان چیست؟ انسان از دیدگاه ماتریالیست‌ها مشتی خاک از این زمین است. از زمین برآمده و روی زمین راه می‌رود، و از زمین می‌خورد، و به همین زمین بازمی‌گردد!! انسان مجموعه‌ای است از گوشت و خون و استخوان و رگ و پی و جهازات و غده‌ها و سلول‌ها. عقل و تفکر نیز یک ماده‌ای است که از مخ ترشح می‌کند، همانطور که کیسه صفرا ترشح می‌کند یا کلیه ادرار را تشرح می‌نماید!

انسان، در نظر اینان موجودی است که هیچ اهمیت و اعتباری نسبت به دیگران ندارد، یکی از انواع و اقسام جاندارانی است که بر روی این زمین به سر می‌برد. بلکه از جنس همین گزندگان و چرندگان و میمون‌ها و پرندگان و حشرات است. نهایت امر انسان این است که او به مرور زمان تغییر و تحول یافته است تا این انسان امروزی شده است!!

«زمین» نیز که انسان بر روی آن زندگی می‌کند، یک ستاره یا سیارۀ کوچکی در منظومۀ شمسی است، و منظومه شمسی هم یکی از منظومه‌های وسیع بزرگ و فراوان است که در عالم افلاک وجود دارد، و تعداد این منظومه‌ها به صدها میلیون می‌رسد. این پاسخ دانش ستاره‌شناسی نوین است، و همۀ ما می‌دانیم که کوپرنیک گفته است: انسان چیزی بسیار ناچیز در این جهان بزرگ هستی است... این از جهت مکان. اما از جهت زمان (همچنان که داروین و زمین‌شناسان اثبات کرده‌اند) هم انسان چیزی بی‌قدر است؛ زیرا طول عمر زمین در حدود صدها میلیون سال است. بنابراین، یکصد سال حتی صدها سال که این انسان در آن به سر ببرد، چه ارزشی خواهد داشت؟!

این عبارت بود از ارزش انسان در رابطه با مکان و زمان از نظر ماتریالیست‌ها. این مادی گرایان برای انسان به خاطر آن چیزی دیگری که خداگرایان به آن روح الهی یا نفس ناطقه می‌گویند، وجه تمایزی قائل نمی‌گردند. انسان فقط عبارت از همین پیکر مادی و این جسم جانوری است.

آن وقت، ارزش این جسم و این هیکلی که از نظر ماتریالیست‌ها همان «انسان» است و «انسان» غیر از این چیز دیگری نیست. چقدر است؟ (پاسخ را از کتاب نظرات فی القرآن نوشتۀ استاد محمد غزالی می‌آوریم): «یکی از دانشمندان عناصر تشکیل‌دهندۀ جسم آدمی را بررسی کرده و به این نتایج رسیده است:

اگر آدمی را بیاوریم که وزنش در حدود ۷۰ کیلو (۱۴۰ رطل) باشد و در ساختمان‌بندیش خوب دقت کنیم، خواهیم دید که از این مواد تشکیل شده است:

- مقداری روغن که برای ساختن ۷ قالب صابون کافی است.

- مقداری کربن که برای ساختن ۷ فشنگ کافی است.

- مقداری فسفر که برای ساختن ۱۲۰ دانه کبریت، کافی است.

- مقداری از نمک منیزیم که برای یک جرعه مسهل کافی است.

- مقداری از آهن که می‌توان یک میخ متوسط ساخت.

- مقداری رنگ سفید که برای سفیدکردن یک آشیانۀ مرغ کافی است.

- مقداری گوگرد که پوست یک سگ را از شپش‌هایی که در موهای بدنش جای گرفته‌اند پاک می‌کند.

- مقداری آب که بشکه‌ای را به گنجایش ۱۰ لیتر پر می‌کند.

همۀ این مواد را می‌توان از بازار به مبلغی در حدود ۱ یا ۵ / ۱ دلار خریداری کرد!! این است ارزش یک «فرد» انسان از دیدگاه ماتریالیست‌ها!» نه روحی وجود دارد و نه نفخه‌ای از آسمان که اختصاص به این موجود ممتاز و بی‌نظیر داشته باشد. یکی از اعراب ملحد معاصر می‌گوید: آیا ما که اندیشه داریم بیش از آنست که حشرات هم اندیشه دارند؟! ما بیشتر از آنچه که خودمان هستیم نمی‌ارزیم، حشرات هم همینطور. ما هدفی جز مطرح‌کردن خودمان نداریم، حشرات نیز همینطورند! فرق بین ما و حشرات فقط تفوّق است. و این تفاوت و امتیاز تفوق ما نسبت به پیشرفته‌ترین جانوران خیلی بیشتر از همان تفاوت و امتیاز پیشرفته‌ترین جانوران با پست‌ترین حشرات نیست! چه چیزی را هستی، خورشید و ماه از دست خواهند داد و ما از دست خواهیم داد با از دست‌دادن وجودمان؟!

نظریات و مطالبی که هم که داروین و فروید و ماتریالیست‌های دیگر اظهار کرده‌اند، بهتر و عالیتر از این دیدگاه نسبت به انسان نیست. انسان در نظر این دانشمندان هم خانوادۀ حشرات است و همسنگ میمون‌ها! اینان از وجود انسان غیر از پوست و جلد و روکشش چیزی نمی‌بینند، و در وجود انسان چیزی بیش از گِل و لجن خشکیده و گندیده نمی‌شناسند! بنابراین، انسان از دیدگاه مادیگرایان موجودی است که طبیعتش گرایش به پستی است، نه رفتن به بالا و بلندی. طبیعتش سقوط به زمین است، نه برکشیدن به آسمان.

انسان – به طور خلاصه یک حیوان دگرگون یافته و متکامل است که از مرحله‌ای به مرحلۀ دیگر ترقی کرده است تا به این شکل و صورتی که الآن دارد رسیده است. پس حیوان‌بودن برای انسان هم پوست اوست هم مغزش، و هم گوشت او است هم استخوانش.

شما بگوئید که کدام تلقینی به انسان تأثیرش بدتر از این تلقین است؟! به انسان تلقین کنند که موجودی است رو به پستی و سقوط... یک حیوان است مثل حیوانات دیگر... معجونی است از گِل و لجن!! اینچنین انسانی دیگر پستی و آلودگی و سقوط و فساد و تباهی را دور از شأن خود نمی‌بیند، و از فرورفتن در گرداب پلیدی‌های گِل و لای‌های فساد پرهیزی ندارد. چه باکی دارد چنین انسانی از آن که جامه‌اش را به هزار پلیدی و آلودگی بیالاید؟ آنچه از این «انسان!» بعید است، آنست که عفت و پاکدامنی پیشه کند، و پاک و پاکیزه زندگی، و طبع و همت بلند او به اسارت شهوات و طمع به زر و زیور دنیا رضایت ندهد، و از جان و مال خود در راه حق در پی خشنودی خدا بگذرد!