انسان با ایمان در معیت خدا زندگی میکند
انسان با ایمان از ابتلا به یک بیماری هولناک روانی که گریبان محرومان از ایمان را میگیرد، در امان است. بیماری خود تنها بینی که پریشانی و وحشت شدیدی را به همراه دارد. بیمار احساس میکند که همه درهای دنیا به رویش بسته شده، و او تنها و منزوی در گوشهای زندگی میکند. گویی یکی از سرنشینان کشتی طوفانزدهای است که دستخوش امواج دریا شده است، و امواج دریا او را به یک جزیرۀ کوچک وحشتناک پرتاب کرده و باید در این جزیره تنها زندگی کند. جز کبودی آسمان و کبودی دریا هیچ چیز نمیبیند، و جز زوزۀ باد و آوای امواج صدایی نمیشنود.
چه حالی سختتر برای روان آدمی از این حالت، و چه احساسی از این احساس تلختر؟ نهایت کاری که زندانبان با زندانی میکند، اینست که او را در سلول انفرادی بیفکند تا از لذت مصاحبت با دیگران و دیگر زندانیان نیز محروم گردد. زندانی در آن سلول انفرادی با احساسات و تصورات خودش تنها میماند، و آن همه غوغای آدمیزادگان در اطراف ساختمان زندان هیچ ارتباطی با او ندارد، متخصصان در این مورد اتفاق نظر دارند که این بیماری از خطرناکترین بیماریهای روانی است. زیرا بیمار را به عزلت و گوشهگیری میکشاند، و اعتماد بیمار نسبت به اطرافیانش سلب میگردد. او معتقد است که هیچیک از اطرافیانش هم شأن او نیست، و از هر نظر با همه فرق دارد. به هر سوی که روی میکند جز خودش را نمییابد. بعضی از دانشمندان حالت این بیمار را به انسانی همانند کردهاند که در اتاقی زندانی شده که همۀ دیوارهای آن از جنس آئینه است. زندانی به هرکجا مینگرد جز خودش کسی را نمییابد. و این سلولی که در آن زندانی شده است هیچ در و پنجرهای ندارد، پس چه راه فراری برای این زندانی میسر است؟ آیا چنین انسانی میتواند به کار و تولید بپردازد، یا هوش و حواس خود را از دست ندهد، و افکارش را متمرکز کند؟ آیا چنین انسانی میتواند به آرامش و آسایش روانی دست یابد؟ پاسخ همۀ این سؤالات طبعاً «نه» است.
حتی متخصصان این نوع بیماری گفتهاند: این بیماری آثار ظاهری جسمی نیز دارد و همانطور که حرکات و سکنات بیمار را تحت تأثیر قرار میدهد، باعث سرگیجه و عرقریختن او نیز میشود. نبض او به تندی میزند. گویی از یک دشمن زورمند در هراس، یا وضع ناگوار و دشواری در انتظار او است. در حرکات و راهرفتنش نامنظم و آشفته است گویی میخواهد فرار کند.
دکتر موریس ژوبتهیل مدیر ادارۀ بهداشت روانی نیویورک میگوید:
«بیماری احساس تنهایی از مهمترین عوامل اساسی پریشانی حواس و دیوانگی است».
روانپزشکان و دانشمندان روانشناس هرچه در توانشان بوده کوشیدهاند، تا درمانی مؤثر برای این بیماری بیابند، و در این زمینه بسیار تلاش کردهاند، و آزمایشات بسیاری انجام دادهاند و خالصانه زحمت بسیار کشیدهاند. آخرین نتجیهای که عدهای از منصفانشان به آن دست یافتهاند. این است که درمان قطعی این بیماری پناهبردن به «دین» است، و چنگزدن به دستگیرۀ استوار ایمان و این که بیمار احساس کند که در کنار خدا است و با او انس بگیرد. این ایمان نیرومند بهترین دارو برای درمان این بیماری هولناک است، و همچنین بهترین پیشگیری از این بیماری به حساب میآید.
دکتر فرانک لوباخ دانشمند روانشناس آلمانی میگوید: «هرگاه احساس تنهایی در اندیشۀ تو قوت گرفت، بیاد بیاور که هرگز تو تنها نیستی. اگر در یک سوی جاده در حرکت هستی، به سیر خود ادامه بده و یقین داشته باش که خدا در آن سوی جاده دوشادوش تو میآید».
البته اعتقاد یک مسلمان از این باور و اعتقادی که وی پیشنهاد میکند بسی برتر و عمیقتر است. مسلمان ایمان دارد به این که هرکجا که باشد خدا با او است. چرا در آن سوی جاده؟ خدای سبحان در حدیث قدسی فرموده است:
«أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى بِى، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِى»
«من نزد گمان بندهام نسبت به من هستم، و من با او هستم هرگاه یادم کند».
و در کتاب عزیزش قرآن مجید میفرماید:
﴿فَلَا تَهِنُواْ وَتَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلسَّلۡمِ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ وَٱللَّهُ مَعَكُمۡ وَلَن يَتِرَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ ٣٥﴾[محمد: ۳۵].
«مبادا سست شوید و تن به سازش با دشمن دهید که شما برترید، و خدا با شما است، و کارهای شما را نیمهکاره نخواهد گذارد».
یک ادیب غربی در سخنی که به مناسبت آغاز سال نو گفته است، میگوید: «به مردی که در کنار درب عمومی ایستاده بود، گفتم: به من مشعلی ده تا در تاریکی راه از آن کسب روشنایی کنم. گفت: دستت را در دست خدا بنه، او به جادۀ اصلی راهنماییت خواهد کرد». همین که انسان با ایمان احساس میکند که دستش در دست خدا است، و عنایتش همراه او است، و خدا با دیدگان خواب ناپذیرش از او نگهداری میکند، و هرجا که باشد با او است، آن کابوس وحشتناک تنهایی را از روی سینۀ او برمیدارد و آن شبح ترسناک را از او دور میگرداند. چگونه ممکن است احساس تنهایی کند انسانی که در کتاب پروردگارش میخواند:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ١١٥﴾[البقرة:۱۱۵].
«و از آن خدا است مشرق و مغرب، به هرجا که روی کنی همانجا روی خدا است. خدا واسع و علیم است».
﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٤﴾[الحدید: ۴].
«و او با شماست هرجا که باشید، و خدا به هرآنچه میکنید بینا است».
انسان با ایمان دقیقاً همان احساس حضرت موسی کلیم الله÷را دارد، آنگاه که به بنی اسرائیل گفت:
﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾[الشعراء: ۶۲].
«پروردگار من با من است، او مرا راهنمایی میکند».
و همان احساس محمد مصطفی جرا دارد آنگاه که در غار ثور به رفیق و همراهش گفت:
﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰].
«اندوهگین مباش، خدا با ما است».
این احساس انسان با ایمان که خود را با خدا و در کنار خدا میبیند، همواره او را در انس و الفت با پروردگارش قرار میدهد، و پیوسته از نعمت تقرب به درگاه او برخوردار میگرداند همیشه احساس میکند که نوری دلش را روشن کرده است، هرچند که در تاریکی و سیاهی شب به سر برد. احساس میکند که انیس و مونس دارد هرچند که هیچیک از کسان و وابستگانش با او نباشد. زبان حالش سخن این بندۀ صالح خداست که در مقام مناجات با پروردگار میگوید:
إن قلبا أنت ساكنه
غير محتاج إلى السرج
وجهك المأمول حجتنا
يوم يأتي الناس بالحجج
«دلی که تو در آن ساکن شدهای،
نیازی به چراغ ندارد».
«همان جمال تو که به آن امید بستهایم دلیل و حجت ما است،
آن روز که مردم حجت و دلیل بیاورند».