عشق به مرگ
انسان با ایمان عشقش به زندگی از روی حرص و آزمندی نسبت به داشتنیهای بیمقدار دنیا نیست. برای لذتهای دنیوی سر و دست نمیشکند، و آنچنان عشقی به زندگی ندارد که او را از مرگ بترساند، تا در نتیجه با دو دست خاک زمین را بچسبد. بلکه انسان با ایمان زندگی را دوست دارد، به دلیل این که با زندهبودنش میتواند حق خدا را در زمین ادا کند. مرگ را نیز دوست دارد، به دلیل این که او را زودتر به لقای پروردگارش میرساند. در حدیث آمده است:
«مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ»(متفق علیه)
«هرکس ملاقات خدا را دوست دارد، خدا ملاقات او را دوست خواهد داشت».
وقتی حضرت رسول اکرم را میان لقای پروردگارش و بقای در دنیا مخیر گردانیدند، فرمود: «من رفیق اعلی را اختیار میکنم». وقتی علی بن ابی طالبسمورد اصابت ضربت عبدالرحمن (ابن ملجم مرادی [۱۴]قرار گرفت، گفت: «به پروردگار کعبه سوگند رستگار شدم». وقتی مرگ بلالس فرا رسید، همسرش فریاد زد: «وَاكَرْبَاهُ!»(چه مصیبتی!!). بلای روی به همسرش کرد و گفت: «وَاطَرَبَاهُ!»(چه سعادتی!!). فردا به ملاقات دوستانم محمد و یارانش سرفراز میگردم!
زمانی که مشرکان در مکه خبیب بن زیدس را گرفتند و میخواستند او را به دار بزنند، سرودی که بالای چوبههای دار زمزمه میکرد، این بود:
ولستُ أبالي حين أقتل مسلما
على أي جنب كان في الله مصرعي
وذلك في ذات الإله وإن يشأ
يبارك على أوصال شلو ممزع
به جرم مسلمانی کشته میشوم، هیچ باک ندارم که در راه خدا به کدام پلهویم روی خاک بیفتم».
«وقتی دارم به جرم مسلمانی کشته میشوم، هیچ باک ندارم که در راه خدا به کدام پلهویم روی خاک بیفتم».
«اینها همه در راه خداست، و اگر بخواهد برکت و عنایت را شامل همین بند از بند گسسته پیکر من نیز میکند».
خالد بن ولیدس که او را «سیف الله» (شمشیر خدا) لقب دادهاند، وقتی برای یکی از فرماندهان سپاه ایران یا روم پیام میفرستد، در پایان پیامش پس از دعوت به اسلام و ترغیب به صلح میگوید: وگرنه... گروهی را بر شما چون رگبار فرو میریزم که مرگ را همان اندازه دوست دارند که شما زندگی را دوست دارید!!
[۱۴] ابن ملجم در سحرگاه نوزدهم رمضان المبارک سال ۴۰ هجری علی بن ابی طالبسرا مجروح نمود، که این جراحت به شهادت ایشان انجامید. و جالب اینکه عبدالرحمن تربیت یافتهی دامان خود علیسبود. [مصحح] (به نقل از ویکیبیدیا الموسوعة الحرة)