آیا خوشبختی در علوم تجربی است؟
به نظر شما، آیا علوم مادی و تجربی که مسافات دور را برای انسان نزدیک و دشواریها را هموار گردانیدهاند، میتوانند انسان را به خوشبختی برسانند؟!
حقیقت همان است که دکتر محمد حسین هیکل، در کتاب الایمان والمعرفة والفلسفة میگوید: «علم و دانش معماهای بسیاری را در زندگی برای ما حل کرده است، و بهرهوری از نعمتهای زندگی را تا آنجا برای ما میسر گردانیده است که به خیال هیچکس نگذشته است. حقیقت این است که دانشجویی و حقیقتجویی و تشنگی انسان برای شناخت نیز یکی از نهادهای فطری انسان است، به محض این که چیزی را درمییابد و میشناسد و راز و رمز آن را بررسی میکند، حس کنجکاوی او را وامیدارد که در اعماق آن به دستکاری بپردازد، یا این که از نو به تحقیق و کاوش دربارۀ چیز دیگری که در قلمرو فرمانروایی دانشش قرار گرفته است بپردازد. اما از همۀ اینها درستتر این است که دانش نه تنها وسیلهای برای خوشبختی نیست، بلکه اغلب باعث ناآرامی درونی انسان هست، و تشویش خاطر و نابسامانی اندیشه و برهمخوردن حواس را برای انسان به ارمغان میآورد.
«خوشبختی»، این رؤیای زیبایی که همواره با بالهای نورانیش در برابر دیدگان ما در پرواز است، این فضای محسوس که ذرات آن در هوا چون نسیم در حرکتند، و همۀ ما انسانها میخواهیم به اندازۀ تمام ظرفیت ریههایمان این هوای خوشبختی را بالا بکشیم، اما هرگز به قدر کفایت به آن دست نمییابیم، «خوشبختی» همان گمشدۀ همیشگی انسان است که آدمیزادگان از همان دوران آدم ابوالبشر تا امروز دنبال آن میگردند. همه میدوند، اما هیچ آدمیزادی یافت نمیشود که به پندارش برگذرد که آن را درک کرده است. مگر آن که بلافاصله دیو بدبختی از پشت سر گریبانش را میگیرد، و نمیگذارد به مراد دلش برسد. این «خوشبختی» زیر سایۀ پرچم دانش به دست نمیآید؛ زیرا علم و دانش هم نوعی میل و شهوت است، و در پی هیچ شهوتی خوشبختی نیامده است. بسیار بودهاند و کم نبودهاند دانشمندانی که زندگی خودشان را وقف علم و دانش کردند، و از همه چیز زندگی در راه علم و دانش گذشتند. اما وقتی که به پایان کار رسیدند، حسرتی جانکاه قلبشان را درهم میفشرد که چرا با علم و دانش خودشان بر نگرانی و اندوهشان افزودهاند، و وصیت کردند که فرزندانشان در فضای «ایمان» نشو و نما پیدا کنند، و در زندگی به مقتضای فطرت و نهاد انسانیشان سیر و سلوک داشته باشند و در پی آن نباشند که با علم و دانش طلسمهای غیب را برگشایند.
دانش ما هرچند دامنهای گسترده یافته ولی در مقایسه با دامنۀ هستی که بینهایت است، دایرهای سخت تنگ و محدودهای بس کوچک دارد. این است سخن آخر نیچه [۱۱]و دیگران. دانشمندان بزرگی که جوانی خود را بر سر این عقیده گذاشتند که دانش بیتردید پردههای غیب را خواهد درید. اما وقتی دریافتید که پردههای غیب پایان ناپذیرند، به سستی و ضعفی گراییدند، و معلومشان شد که به دنبال سرابی میدویدهاند که حقیقت نداشته است، هرچند که در نهایت، این سراب به تمام حقایق منتهی گردد.
«برتراند راسل» فیلسوف بریتانایی معاصر – علی رغم دیدگاههای مادیش چنین اظهار نظر میکند که انسان در پیکار با طبیعت پیروز گردیده است. اما در پیکار با درون خودش هیچگونه پیروزی به دست نیاورده است، و سلاح دانش نیز در این میدان به کارش نیامده است! وی اعتراف میکند که «دین» همچنان میداندار این میدان است.
دکتر هنری لنک روانشناس مشهور آمریکایی – در کتاب بازگشت به ایمان – در مقام انتقاد از کسانی که ایمان به غیب را منکرند، و به نام «علم» و به پاس احترام به «اندیشه» این نظرگاهها را ابراز میدارند، به بیان این نکته میپردازد که دانش به تنهایی نمیتواند وسائل خوشبختی واقعی را برای انسان فراهم آورد: «واقعیت این است که در حال حاضر در همۀ میدانهای دانش بشری پدیدههایی وجود دارند که آتش این گمراهی را شعلهورتر میگردانند. منظورم همین ارجگذاری بیش از اندازه بر فکر و اندیشۀ بشری است! در حالی که روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که اعتماد بدون چون و چرا به اندیشه آن هم فقط به اندیشه، به خودی خود برای فروریختن کاخ خوشبختی انسان بس است، هرچند که پایههای آن سالم باشند و یک به یک شکسته نشده باشند. این نظریه هم که پرده از رازی سر به مُهر برداشته است. از طریق آزمایشی که این دانشمندان روانشناس در رابطبه با مردم داشتهاند به دست آمده است و از راه مشاهدات و تجربههای علمی که بر روی هزاران انسان اجرا کردهاند. تنها این میماند که بگویم: رسیدن به این اکتشافات در اثر ارتباط آن با روشهای آموزشی و دین و منش انسانی و فلسفۀ زندگی به طور کلی صورت پذیرفته است.
ما انسانها هرگز تنها از راه پیشرفت علمی و شناخت علمی به یک حل نهایی برای دشواریهای پیچ در پیچ زندگی نخواهیم رسید و از آب چشمه خوشبختی نخواهیم نوشید. و تا زمانی که همۀ این دانشهای بشری جملگی زیر پرچم واقعیتهای آشکار روزمرۀ زندگی انسان فراهم نیایند و یکی نشوند، هیچیک از این علوم عقل و خردهایی را که مخترع و مبتکرشان بودهاند آزاد نخواهند ساخت، بلکه به طور قطع و یقین کار آن عقول خلاقی را که آفریدگارشان هستند، به سقوط و پوسیدگی درونی خواهند کشانید. این یکی کردن دانشهای بشری هم ناگزیر باید از راه دیگری جز راه دانش انجام گیرد که منظورم دقیقاً راه «ایمان» است».
[۱۱] فردریش ویلهلم نیچه به آلمانی زادۀ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ میلادی - درگذشتۀ ۲۵ اوت ۱۹۰۰ میلادی فیلسوف بزرگ و مشهور آلمانی. [مصحح]