شر و بدیها همه به یک اندازه نیستند
هر مصیبتی، بدون تردید، میتواند مصیبت بزرگتر از آن هم وجود داشته باشد. از قدیم گفتهاند. «پیشامدهای بد در مقایسه با یکدیگر ناچیز جلوه میکنند»، «هر بلا و مصیبتی از بلا و مصیبت دیگری سبکتر است»، «هرکس به گرفتاری دیگران بنگرد گرفتاری خودش در نظر او ناچیز میگردد».
انسان با ایمان با چشم بصیرت مینگرد، و خدا را برای دو چیز سپاس میگوید: یکی این که مصیبت و بلای بزرگتری را که امکان داشته است به او برسد، دفع فرموده است. دیگر این که نعمتهایی که هنوز از آنها برخوردار است میتوانستهاند از دست او بروند، و الطافی که همچنان خدا با او دارد میتوانسته است نداشته باشد. در نتیجه، پیش از آن که به بلای واقع شده مینگرد، به پیشامد بدی که میتوانسته است واقع بشود و شونده است مینگرد.
این نوع بررسی، بیشک شادمانی و خوشبختی زیادی را به دنبال میآورد. بلاهایی که ممکن بود بر سر او بیایند فراوانند، و همه از او دفع شدهاند. نعمتهای موجود هم بسیارند که همه برایش به جای ماندهاند.
عروه بن زبیر، یکی از فُقهای تابعین، نمونۀ شایستهای از مؤمن صابر راضی به رضای خدا است که قدر نعمتهای بیشمار الهی را میداند. گویند: پایش مبتلا به بیماری خوره شد، پزشکان تشخیص دادند که باید پا را قطع کنند که به بقیه بدن سرایت نکند، با کمال میل پذیرفت که این کار را بکنند به او پیشنهاد کردند چیزی بنوشد که خردش زایل گردد و احساس درد نکند تا بتوانند پایش را قطع کنند، گفت: گمان نمیکنم کسی که ایمان به خدا داشته باشد چیزی بنوشد که خردش را زائل گرداند و دیگر نتواند پروردگار عزّ وجل را بشناسد! پس، بیائید قطعش کنید. بالاخره پایش را از زانو قطع کردند، و او سکوت کرده بود و سخنی نمیگفت. و صدای نالهای نیز از او شنیده نشد.
مقدر چنین است که شخص به اندازۀ ایمانش بلا و مصیبت بکشد. در همان شبی که پایش را قطع کردند، پسرش هم که محبوبترین فرزندانش بود از بام خانه به زمین افتاد و از دنیا رفت. نزد او رفتند تا به او تسلیت بگویند، گفت: خدایا، تو را شکر، هفت تا بودند، یکی را گرفتی و شش تا را باقی گذاشتی. دو دست و دو پا (چهار عضو) داشتم، یکی را گرفتی و سه تا را باقی گذاشتی. اگر چیزی را گرفتهای چیزها دادهای، و اگر یک عضو را بیمار گردانیدهای چندین عضو را عافیت بخشیدهای!!