نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

دنیا دوستی و خطر آن برای اخلاق

دنیا دوستی و خطر آن برای اخلاق

خطرناکترین آفت اخلاق انسانی همین زرق و برق‌ها و هوس‌انگیزی‌های دنیا است و زر و زیورهایش از قبیل: زن و فرزند، و صندوق‌های پر از زر و سیم و اسبان نشاندار که امروزه به صورت اتومبیل‌های راحت و تجملی با مدل‌های مختلف درآمده‌اند، و خدم و حشم و کشت و کار و... افراط در دنیادوستی و پرداختن به دنیا سر فصل هر لغزش و خطایی است، و رقابت بر سر دنیا پایه و مایۀ هر ناراحتی و دردسری است. به خاطر مال و منال دنیا برادر، برادرش را می‌فروشد! و به خاطر مال و منال دنیا پسر پدرش را می‌کُشد. به خاطر مال و منال دنیا است که مردم در امانت خیانت می‌کنند، عهدشکنی می‌کنند، حق دیگران را پایمان می‌کنند، تکالیف و وظایف خودشان را به دست فراموشی می‌سپارند، به حریم یکدیگر تجاوز می‌کنند، مانند درندگان جنگل به جان هم می‌افتند، و مانند ماهیان دریا کبیرشان به صغیرشان رحم نمی‌کند، هرکه نیرومندتر است زیردستانش را می‌دَرَد، و بزرگ‌تر‌ها کوچک‌ترها را می‌بلعند! به خاطر همین مال و منال دنیا است که بازرگانان دست به نیرنگ می‌زنند و کم‌فروشی و گرانفروشی می‌کنند. به خاطر همین مال و منال دنیا است که رؤسای ادارات و سازمان‌ها و مراکز گوناگون ماسکهای جلال و جبروت کاذب را بر قیافه و چهرۀ خود می‌زنند، قاضیان ستم می‌کنند و رشوه می‌گیرند، ثروتمندان از حدود می‌گذرند و ولخرجی‌ها می‌کنند، و به همین خاطر است که انسان‌های ضعیف النفس به نفاق و چاپلوسی روی می‌آورند! به خاطر دنیادوستی، دانشمند آنچه را حق می‌داند کتمان می‌کند و بر مبنای آنچه معتقدات باطل است فتوی می‌دهد و اظهار نظر می‌کند! به خاطر دنیا و مال و منالش روزنامه نگار دروغ و تهمت انتشار می‌دهد، و حقایقی را که از سپیدۀ صبح آشکارترند پنهان می‌گرداند! به خاطر دنیا است و مال و منالش که شاعران انسان‌های بزرگ و ارجمند و عالیقدر را هجو می‌کنند و به باد مسخره می‌گیرند، و عروس‌های مدح و ثنایشان را آرایش کرده نزد هرکس و ناکس بی‌تباری به ارمغان می‌برند! به خاطر همین چند روز و بهره‌برداری از دنیا است که خون‌ها ریخته می‌شوند، و حریم‌ها شکسته و پاره می‌شوند، و ارزش‌ها لگدمال می‌گردند. و دین و شرف و میهن و ناموس و هر ارزش انسانی گرانقدر دیگری به بهای اندکی به فروش می‌رسد!

همۀ این‌ها به خاطر دنیا و بهره‌مندی‌ها و شهوات دنیایی است: به خاطر یک زن یا یک جام یا یک ساختمان یا یک قطعه زمین یا یک پست و مقام کوچک یا بزرگ، یا چند دینار زیاد و کم، یا موقعیتی نزد آقای رئیس پیداکردن یا شهرتی در میان مردم به هم‌زدن، و غیره و غیره، مانند شکمبارگی و زنبارگی و جاه‌طلبی افراطی، و برتری‌جویی و عشق به سلطه و فرمانروایی! آری، عشق به زندگی و علاقمندی به داشتن‌های دنیا و امیدبستن به زندگی راحت‌تر و شیرینتر جزئی از فطرت انسان است، و اگر غیر از این بود، زمین آباد نمی‌شد، و درخت زندگی بالا نمی‌گرفت. پس منافاتی با حکمت آفرینش نداشته است که عشق به شهوات و تمایلات نفسانی و چیزهایی که آن‌ها را ارضاء کند، در نظر انسان آراسته جلوه کند. خطر، و بزرگ‌ترین خطر آنست که مردم در عشق به دنیا و کش‌دادن آرزوها و پیگیری تمایلات شان در زندگی دنیا غرق شوند، و این زندگی کوتاه و زودگذر همۀ هدف و مقصدشان گردد، و نهایت محدودۀ دانش و عملشان، و منتهای آمال و آرزویشان، مانند آن کسانی که امیدی به لقاء خدای متعال ندارند و به روز حساب ایمان ندارند. یا مانند آن کسانی که به آخرت ایمان دارند، اما دل مشغولی به دنیا امان‌شان نمی‌دهد و آخرت را از یادشان می‌برد، به همین جهت است که پیامبر گرامی اسلام جبه ما یاد داده‌اند که به درگاه خدا نیایش بریم و از او چنین مسألت نماییم که:

«اللهم لا تجعل الدنيا أكبر همنا ولا مبلغ علمنا»

«خدایا! دنیا را بزرگ‌ترین مقصد کوشش و سرحد دانش ما قرار مده».

باید عشق دیگری و آرزوی دیگری، نیرومندتر و پرتوان‌تر از عشق به زندگی دنیا و آرزومندی‌های آن به سرما انسان‌ها بزند. و آن نیست، مگر عشق به آخرت و آرزومندی و اشتیاق به لقاء الله و دل‌بستن به پاداش و خشنودی خدای سبحان، و ترسیدن از حساب و کتاب و عذاب و عقاب او. این مفاهیم همچو عشق و امید و دلبستگی و ترس و وحشت، کمربندهای ایمنی هستند که انسان را از خطرها و آفت‌های دنیادوستی و حرص و آز در طلب دنیا و دل‌بستن به زرق و برق آن مصون می‌دارند. این‌ها لباس ایمنی هستند که در میان آتش و آب انسان را نگهمیدارند، و از اسراف و زیاده‌روی در روی‌آوری به دنیا و تمایلات دنیاپرستانه انسان را حفظ می‌کنند.

این تنها نقش ایمان است که قلب انسان با ایمان به آخرت را لبریز می‌گرداند، و سرزمین دلش را از آب حیات امیدواری به عنایات خدای سبحان سیراب می‌گرداند. از همین رو است که توصیف محسنین و متقین در قرآن مجید بارها چنین آمده است:

﴿وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ ٤[البقرة: ۴].

«و آنان به آخرت آگاهانه یقین دارند».

و به عکس، دربارۀ طاغیان و مجرمان می‌گوید:

﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ لَا يَرۡجُونَ حِسَابٗا ٢٧ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا كِذَّابٗا ٢٨[النبأ: ۲۷-۲۸].

«اینان به حساب و کتابی نمی‌اندیشیدند. و آیات ما را با سرسختی تمام تکذیب می‌کردند».

و در وصف یکی از صحنه‌های بزرخ و آخرت، قرآن گفتگوی اهل ایمان را در باغ‌های بهشتی با مجرمان و تبهکاران در میان شعله‌های آتش سوزان دوزخ برای ما بازگو می‌فرماید:

﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤٦[المدثر: ۴۲-۴۶].

«چه چیز شما را به میان آتش دوزخ کشانید؟ گویند: ما از نمازگذاران نبودیم. و در اندیشۀ سیرگردانیدن بینوایان نبودیم. اما هرجا جنجالی برپا می‌شد در آن شرکت می‌جستیم و روز جزا را تکذیب می‌کردیم».

و دربارۀ فرعون و درباریانش می‌گوید:

﴿وَٱسۡتَكۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَيۡنَا لَا يُرۡجَعُونَ ٣٩[القصص: ۳۹].

«فرعون و لشکریانش در زمین به ناحق استکبار کردند و چنین پنداشتند که آنان به سوی ما برنخواهند گشت».

که اگر حتی احتمالی هم می‌دادند که به سوی پروردگارشان خواهند رفت، و در برابر او خواهند ایستاد، آن کارهایی را که کردند هرگز نمی‌کردند، و آن جنایت‌های شرم‌آور، و آن کشتارهای هولناک، و آن خشونت‌ها و بی‌رحمی‌ها را مرتکب نمی‌گشتند.

انسان با ایمان است که در پرتو ایمان به خدا و آخرت می‌تواند بر شهوات دنیا فائق آید و زرق و برق‌های هوس‌انگیز آن را پشت سر بیاندازد، و دارائی‌های دنیا را با نوک پا کنار بزند و به دنیا همان سخنی را بگوید که علی بن ابی طالبسفرمود: «ای زردها! ای سفیدها! از من دور شوید و دیگری را جز من بفریبید! به سوی من یورش آورده‌اید؟ یا اشتیاق دیار من تو را به نزد من کشانیده است ای دنیا؟! من تو را سه طلاقه کرده‌ام و دیگر هیچ رجوعی به آن نخواهد بود».

بلکه بالاتر سخنی را بگوید که رسول الله جفرمود. هنگامی که عُمر فاروقس بر آنحضرت وارد شد و آنحضرت بر روی قطعه حصیری آرمیده بودند و آثار درشتی حصیر بر پهلوی مبارک‌شان دیده می‌شد. به آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خوب بود که زیرانداز نرمتری در نظر می‌گرفتید؟ فرمود:

«مَا لِى وَلِلدُّنْيَا؟ مَا مَثَلِى وَمَثَلُ الدُّنْيَا إِلاَّ كَرَاكِبٍ سَارَ فِى يَوْمٍ صَائِفٍ، فَاسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ سَاعَةً ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا»

«مرا به دنیا چه کار؟! مثل من و دنیا جز این نیست که همانند سواری است در یک روز آفتابی تابستان، ساعتی زیر سایۀ درختی پناه گرفته است و طولی نمی‌کشد که از آنجا حرکت می‌کند و آن درخت را به حال خود می‌گذارد!».

تنها ایمان است که می‌تواند به انسان با ایمان هدفی بزرگ‌تر از دنیا پیشنهاد کند، و او را با ارزش‌هایی بالاتر و والاتر و پایدارتر از لذت‌ها و کامرانی‌های دنیا پیوند بدهد. تنها ایمان است که به انسان با ایمان توان مقاومت در برابر طنازی‌ها و عشوه‌گری‌های دنیا را می‌دهد. ممکنست انسان با ایمان دنیا را مالک بشود، ولی دنیا هرگز مالک او نمی‌شود انسان با ایمان دو دستش را از دارائی دنیا پر می‌کند. ولی هیچوقت قلبش را آکنده از عشق به دنیا نمی‌کند. در دنیا همچون مسافری زندگی می‌کند غریب است، و رهگذری که ساعتی آرمیده و ساعتی بعد کوچ خواهد کرد! و هرکس در دنیا با چنین روحیه‌ای زندگی کند نباید باکی از آن داشته باشد که گنجینه‌های لبریز از طلا و نقره داشته باشد. انسان با ایمان می‌تواند در دنیا با قلب اهل آخرت زندگی کند، و طوری زندگی کند که در حال راه‌رفتن روی زمین پاهایش روی زمین باشند، ولی قلبش با آسمان متصل باشد، تنها انسان با ایمان است که تمام وجودش آکنده از باور و یقین آگاهانه به این مطالب است که دنیا در نظر خدا به اندازۀ بال پشه‌ای ارزش ندارد و این که دنیا پُلی است برای گذر از این جهان و این زندگی دنیا به زندگی باقی و ابدی، و این که دو رکعت نماز با خشوع برای خدا و در برابر خدا از همۀ دنیا و مافیها بهتر است، و این که یک جای پا در بهشت از همۀ دنیا و آنچه در آن است بهتر است. برای انسان با ایمان همین بس که پیامبران و فرستادگان و اولیاء خدا همواره در این دنیا با انواع شکنجه‌ها و فشارها زندگی کرده‌اند، و از آن طرف، دشمنان خدا و دشمنان پیامبران الهی؛ کافران و مکذبان و مُلحدان غالباً در ناز و نعمت خوش گذرانیده‌اند.

در قرآن مجید می‌خوانیم که خدای سبحان می‌فرماید:

﴿وَلَوۡلَآ أَن يَكُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن يَكۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُيُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَيۡهَا يَظۡهَرُونَ ٣٣ وَلِبُيُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَيۡهَا يَتَّكِ‍ُٔونَ ٣٤ وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُتَّقِينَ ٣٥[الزخرف: ۳۳-۳۵].

«و اگر نبود که مردم یکپارچه و به صورت یک امت، همگی کافر می‌شدند، ما به کسانی که به خدای رحمان کافر می‌شوند، سقف‌های خانه‌هایشان را از نقره می‌دادیم و خانه‌هایشان را به نردبان‌های بلندی مجهز می‌گردانیدیم که بر آن‌ها برآیند. و برای خانه‌هایشان درها قرار می‌دادیم، و تخت‌ها که بر آن‌ها تکیه زنند. و زیورآلات و تجملات! و همۀ این‌ها هرچه که باشد دستمایۀ این زندگی دنیا است و آخرت در نزد پروردگار تو از آن اهل تقوی است».

نمی‌خواهیم بگوییم که انسان با ایمان باید از کار و کوشش در زندگانی دنیا دست بکشد. یا باید چیزهای خوب دنیا را بر خود تحریم کند، یا این که به خاطر حفظ ایمانش، فرمان جهان را به دست کافران و فاجران بدهد، تا هر طور که می‌خواهند آن را برانند!

نه هرگز! انسان با ایمان از جانب خدای سبحان مأموریت دارد که جهان را آباد کند. و آن را ترقی و تعالی بخشد. مأمور است که فراز و نشیب زمین را بپیماید، و از روزی‌هایی که خدای متعال در زمین برای او قرار داده است استفاده کند، و از خوبی‌های جهان بهره‌مند شود، و جهان را در خدمت رسالت و عقیده‌اش به خدمت گیرد، و در این جهان آقا و سرور باشد نه بنده و برده و زیردست! بلند طبع‌بودن در ارتباط با داشتنی‌های دنیا، و بلندنظربودن و چشمداشت نداشتن به زرق و برق‌ها و هوس‌انگیزی‌های زندگی، هرگز به این معنی نیست که آدم چیزهای خوب دنیا را بر خودش تحریم کند، یا منافع خودش را تعطیل کند، یا خود را عمداً از پیشرفت‌ها و امتیازهای دنیوی محروم گرداند!

ما می‌خواهیم بگوئیم که انسان با ایمان باید مراد و مقصود و امید و هدف و منظورش آخرت باشد. از آن کسانی نباشد که فقط در پی برداشتن محصول دنیوی از زندگی خودش باشد. از آن کسانی نباشد که فقط محصول زودرس را می‌طلبد، و به محرومیت از محصول دیرررس تن درمی‌دهند. از آن کسانی نباشد که قرآن مجید در توصیف‌شان می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ ٣٧ وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ٣٨[النازعات: ۳۷-۳۸].

«سرکشی کرد و زندگی دنیا را برگزید».

و خدای سبحان رسول گرامی‌اش را مخاطب قرار داده و دربارۀ آنان می‌فرماید:

﴿فَأَعۡرِضۡ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكۡرِنَا وَلَمۡ يُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ٢٩ ذَٰلِكَ مَبۡلَغُهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِۚ[النجم: ۲۹-۳۰].

«پس روی بگردان از کسانی که از یاد ما رویگردانند، و مقصد و مقصودی جز زندگی دنیا ندارند این نهایت محدودۀ دانش اینان است!».

انسان مؤمن باید از جمله کسانی باشد که مراد و مطلوب‌شان آخرت است و تلاش و کوشش لازم را هم برای آخرت انجام می‌دهند، و دنیا را وسیله می‌دانند نه «هدف» و «گذرگاه» می‌شناسند، نه «قرارگاه» انسانی که نسبت به آخرت قطع و یقین نداشته باشد، بسان کودک شیرخواری است که به سختی می‌توان او را از پستان پر از شیر دنیا جدا کرد، و بازیچه‌ها و خوشگذرانی‌هایش را از او گرفت. زیرا به هیچ وجه حاضر نیست که از ذلت و هوسرانی نقد و قطعی خودش – صرفنظر کند. تعجبی ندارد اگر می‌شنویم که عمر خیام شاعر و فیلسوف پارسی‌زبان می‌گوید:

گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچو کف دست

***

من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هرسه مرا نقد و تو را نسیه بهشت

آنچه شاعر در اشعار بر زبان رانده است، به خاطر آنست که شک و تردیدش در امر آخرت بر یقینش پیروز گردیده است. اگر یقینی قاطع و کامل به آخرت داشت، جام شراب و موسیقی دل‌انگیز و صورت زیبایی یار چندان به نظرش نمی‌آمد، و هم دنیا در نظرش بی‌مقدار می‌آمد، و هیچ چیز نمی‌توانست در میدان اراده و اندیشه‌اش با پاداش‌های خدای متعال و خشنودی پروردگار سبحان پهلو بزند! ایمان نیروی شکست‌ناپذیر همیشه پیروزی است، بسیار نیرومندتر از غریزه‌ها و شهوت‌های نفسانی، و قدرت و اقتدار ایمان بسی بر سلطۀ عادت بر وجود انسان می‌چربد، و نقش و نفوذ ایمان در کشور وجود انسان از هر عامل دیگری بیشتر و برتر است.