«انسان» از دیدگاه دینداران
اما انسان از دیدگاه دینداران، آفریدهای است بسیار ارجمند در نظر آفریدگار بزرگ جهان. پروردگار متعال او را با بهترین سازمان آفریده است، و او را به بهترین صورت شکل داده و آراسته است. خداوند سبحان او را با دو دست خویش آفریده، و او را نماینده و خلیفۀ خودش در زمین قرار داده است، و او در محور حرکت و فعالیت جهان هستی، و هرآنچه که در آسمانها و هرآنچه که در زمین است قرار دارد. جملگی را مسخر او گردانیده، و نعمتهای ظاهری و باطنی فراوان خود را بر او فرو ریخته است، همۀ آنچه در جهان هستی وجود دارد از آنِ او و برای خدمتگذاری او است، اما خود او را خدای متعال به خودش اختصاص داده و برای خودش قرار داده است.
خدای متعال – چنانکه در بعضی از احادیث قدسی آمده– میفرماید: «فرزند آدم! تو را برای خود آفریدم، و همه چیز را برای تو آفریدهام. پس به حقی که به گردن تو دارم به آنچه که برای تو آفریدهام سرگرم مشو، تا از آنچه که تو را به خاطر آن خلق کردهام غافل شوی» «فرزند آدم! تو را برای خودم آفریدهام پس بازی مکن، و روزیت را کفالت کردهام پس خود را به رنج میفکن! فرزند آدم! مرا طلب کن مییابی. وقتی مرا یافتی همه چیز را یافتهای، و اگر مرا از دست بدهی همه چیز را از دست دادهای! و من از هرچیز و هرکس نزد تو محبوبترم. درست است که انسان از حیث حجم و وزن و حیات جسمانیش در مقایسه با وسعت جهان آفرینش بسیار ناچیز است، اما از حیث روحش و وجود معنویش بسیار بزرگ است. مگر در حقیقت، انسان غیر از همان روح و وجود معنوی چیز دیگری هم هست؟ شاعر چه خوب گفته است:
دواؤك فيك وما تبصر
وداؤكَ منك وما تشعر!!
وتزعم أنك جرم صغير
وفيك انطوى العالم الأكبر!!
دوای تو در خود تو است، اما تو نمیبینی، و درد تو از خود تو است، اما تو درنمییابی! و میپنداری که تو یک جُثۀ کوچک هستی، حال آن که در همین جُثّۀ کوچک تو جهان هستی با همه بزرگیش جای گرفته است!
اگر عمر کوتاه «انسان» را بر روی این کره خاکی زمین در نظر بگیریم، انسان در دشت گستردۀ دورانهای زمینشناسی که سر به ژرفناهای ماقبل تاریخ میگذارد -اگر حرفهایی که زدهاند درست باشد جز ذرهای گرد و غبار- نمیباشد. ولی دینداران یقین دارند که مرگ برای انسان یک پایان نیست. مرگ یک ایستگاه جا به جایی (ترمینال) است برای نقل مکان از این جهان به ابدیتی که پایان و نهایتی ندارد به سرای جاودانگی... به آنجایی که به دینداران گویند:
﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ ٧٣﴾[الزمر: ۷۳].
«سلام بر شما، آراسته و پیراسته بوده و هستید، به بهشت وارد شوید جاودانگان».
تازه، آنچه گفته شد بیانی است گذرا از ارزش و ارجمندی انسان در سطح نگاه ادیان آسمانی به طور کلی. در آیین اسلام و مکتب محمد مصطفی جخاتم پیامبران برای انسان کرامت و متانت ویژهای مطرح شده است که در هیچ مرام و ایدئولوژی و مکتبی نظیر و همانند ندارد.
قرآن راجع به انسان در دهها بلکه صدها آیه سخن گفته است. همین بس که بدانیم نخستین گروه از آیاتی که به وسیله روح الامین بر قلب مبارک محمد جفرود آمد و پنج آیه بود، مقام انسان و روابط او را با پروردگارش مطرح کرده بود: رابطۀ آفرینش و پذیرایی و ارجگذاری، رابطۀ راهنمایی و آموزش، جالبتر این که در این آیات واژۀ «رب» برگزیده شده است تا تربیت و سرپرستی و بالابردن انسان را در درجات کمال از سوی خدا متعال برساند آن نخستین آیات قرآن بنا به روایات اسباب النزول این آیات هستند:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ ٥﴾[العلق: ۱-۵].
«بخوان به نام پروردگارت که آفرید انسان را از گل چسبنده. بخوان و پروردگار تو کریمترین است که آموخت با قلم. آموخت انسان را آنچه که ندانسته بود».