ایمان به نبوت پیامبران
ایمان به نبوت و پیامبری بعد از ایمان به کمال خدا و حکمت و رحمت و عنایت او نسبت به جهان هستی و تدبیر و کارگردانی او برای امور جهان و ارجگذاری او بر انسان، دیگر مسألهای عجیب و دور از ذهن نخواهد بود. ایمان به نبوت فرع ایمان به الله است و ناگزیر به دنبال آن خواهد آمد. و از خداأبعید است که انسان را بیافریند و همۀ کائنات جهان را جملگی مسخر او گرداند، آنگاه او را بدون راهنمائی و هدایت سرگردان رها سازد. اقتضای حکمت کاملۀ خداوندی اینست که انسان را به راه آخرت هدایت کند، همانگونه که راه زندگی دنیا را به او نشان داده است، و برای او خوراک روحی تهیه کند، همانطور که غذای مادی او را آماده کرده است و از آسمان برای انسان وحی بفرستد تا دلها و خردها را زنده گرداند، چنانکه از آسمان باران را فرو میفرستد و زمین را پس از مرگش دوباره زنده و شاداب میگرداند. از حکمت بدور بود که خدا انسان را به حال خود واگذارد، و فرد انسان را با نیروها و قابلیتها و انواع انگیزهها و کششهایش، و جامعۀ انسانی را با هوی و هوسها و مصلحتطلبیهای رودرروی هم تنها بگذارد. مقتضای حکمت درست برعکس این بود. حکمت در این بود که خدا فرستادگانش را با آیات بیّنات بفرستد، تا مردم را به سوی خدا هدایت کنند، و ترازوهای قسط و موازین عدالت حقیقی را در جوامع انسانی برپا کنند. این بود که فرستادگان خدا اقوامشان را نکوهش میکردند که چرا ارسال رسل و تبلیغ اوامر و نواهی خدا به وسیلۀ فرستادگانش در نظرشان عجیب جلوه میکند. نوح÷میگوید:
﴿يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي ضَلَٰلَةٞ وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦١ أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٦٢ أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٦٣﴾[الأعراف: ۶۱-۶۳].
«ای قوم من! من دچار هیچگونه گمراهی نیستم، بلکه فقط فرستادهای از پروردگار جهانیانم. پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و چیزهایی از جانب خدا میدانم که شما نمیدانید. و آیا تعجب کردید از این که یادآوری و یادگاری از پروردگارتان بر مردی از میان شما فرود آمد که شما را انذار کند و شما تقوا پیدا کنید و شاید مشمول رحمت واقع شوید».
هود÷نیز سخنانی با همین مضامین خطاب به قومش دارد. قرآن مجید در پاسخ انکار و مخالفت مشرکان نسبت به رسالت محمد مصطفی جمیفرماید:
﴿أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡۗ قَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٞ مُّبِينٌ ٢﴾[یونس: ۲].
«آیا برای مردم عجیب جلوه کرده است که به مردی از میان آنان وحی فرستادهایم که مردم را انذار کن و کسانی را که ایمان آوردهاند مژده ده که آنان را جایگاه روبراهی است نزد پروردگارشان، کافران گفتند: این شخص جادوگری آشکار است!».
***
هدایت به وسیلۀ وحی عالیترین مرتبۀ هدایت است که خداوند به انسان ارزانی داشته است.
البته نیز هست. یکی از دانشمندان از این هدایت چنین تعبیر کرده است: از او پرسیدند: چه وقت عاقل شدی؟ گفت: از همان وقتی که از شکم مادر بزیر آمدم عاقل بودم. گرسنه شدم پستان مادر را گرفتم و ناراحت شدم، گریستم!
این نوع از هدایت مخصوص انسان نیست، جانوران و پرندگان و حشرات را نیز در برمیگیرد. همین هدایت است که در رابطه با زنبور عسل، از آن به «وحی» تعبیر شده است.
﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّكَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا يَعۡرِشُونَ ٦٨﴾[النحل: ۶۸].
«و وحی فرستاد پروردگارت به زنبور عسل که در کوهها خانه گزین و بر سر درختان و از آنچه که بالا میبرند».
بله فراتر از این، هدایت تکوینی در تمام اجزاء هستی حضور دارد: در گیاهی که غذای خودش را از مواد درون زمین با نسبتهای مشخص و اندازههای معین میمکد، در ستارگانی که هرکدام در مدار خودشان میگردند و از مدار خود منحرف نمیگردند، درست مطالب برنامهای که هرگز از آن تخطی نمیکنند:
﴿لَا ٱلشَّمۡسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدۡرِكَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ ٤٠﴾[یس: ۴۰].
«نه خورشید را میسزد که ماه را دریابد و نه شب میتواند از روز جلو بیفتد، و هرکدام در فلکی مخصوص به خود شناور هستند».
این هدایت، هدایتی است عمومی برای همۀ مخلوقات عالی و دانی، آسمانی و زمینی. و به همین جهت قرآن پاسخ موسی÷را به فرعون برای ما یادآور شده است، وقتی که فرعون گفت:
﴿قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَىٰ ٤٩ قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِيٓ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ ٥٠﴾[طه: ۴۹-۵۰].
«(فرعون) گفت: این پروردگار شما دو تا کیست؟! گفت: پروردگار ما هم او است که به هرچیز نخست آفرینش آن را ارزانی داشته و سپس راه زندگی را به آن نشان داده است».
﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ١ ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ ٢ وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ ٣﴾[الأعلی:۱-۳].
«تسبیح و تقدیس کن نام پروردگار بلندمرتبهات را که آفریده است و مرتب و منظم گردانیده است. با اندازهگیری دقیق سازمان داده است. و ذاتی که هدایت داده و رهوار فرموده است».
مرتبه دوم هدایت عبارت است از همان ادراکات حواس ظاهری از قبیل شنوایی و بینایی و بویایی و چشایی و حواس باطنی از قبیل گرسنگی و تشنگی و شادی و اندوه و این مرتبه از هدایت، از هدایت نوع اول تکامل یافتهتر است؛ زیرا در آن نوعی از هوشیاری و تا اندازهای درک و فهم دخالت دارد، هرچند که این ادراکات از اشتباه دور نیستند، چنانکه دیدگان آدمی سراب را آب میبیند و سایه را ساکن میپندارد، حال آن که دارای حرکت است.
مرتبه سوم هدایت، هدایت عقل است با نیروها و قابلیتهای گوناگونش. این مرتبه از هدایت، بازهم تکامل یافتهتر از حواس ظاهری و باطنی است، هرچند که در بسیاری موارد برای صدور حکم و استنباط و ارزیابی مسائل بر ادراکات حسی تکیه دارد، و به همین جهت است که دچار اشتباه میشود، گاهی نیز به هنگام مرتبکردن مقدمات و به دستآوردن نتایج دچار اشتباه میگردد. عقل با این عملیات سطح بالایش از ویژگیهای انسان است که به واسطۀ آن از دیگر جانوران متمایز شده است.
مرتبه چهارم هدایت که عالیترین مراتب هدایت میباشد عبارت است از هدایت وحی. هدایت وحی اشتباهات عقل را تصحیح میکند، و پندارها و ادراکات نادرست حواس را کنار میزند، و راههایی را که عقل به تنهایی به آنها واقف نمیگردد، در برابر انسان روشن میگرداند، و در مواردی که امکان ندارد عقلها به اتفاق نظر برسند، رفع اختلافات را برعهده میگیرد.
﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣﴾[البقرة: ۲۱۳].
«مردم یک امت بودند، پس از آن خدا پیامبران را برای تبشیر و انذار برانگیخت. و کتاب را به حق با آنان همراه گردانید، تا میان مردم در مواردی که دچار اختلاف شده بودند داوری و حکم کند، و در رابطه با کتاب اختلاف نکردند، مگر همان کسانی که کتاب به آنان داده شده بود، پس از آن که آیات بینات برایشان آمد، از روی خودخواهی و زیادهطلبی بر یکدیگر، آنگاه خدا کسانی را که ایمان آوردند در مواردی که بر سر تشخیص حق و باطل اختلاف داشتند به اذن خویش رهنمون گردید، و خدا هدایت میفرماید هرکه را بخواهد به راه راست و صراط مستقیم».
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ﴾[الحدید: ۲۵].
«فرستادیم فرستادگانمان را با آیات بینات و فرو فرستادیم همراه آنان کتاب و میزان را تا مردم قسط و داد را برقرار کنند».
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ﴾[النساء:۱۶۵].
«فرستادگانی تبشیرکننده و انذاردهنده تا آن که دیگر پس از آمدن پیامبران برای مردم بر خدا حجتی نماند و اتمام حجت شود».
ایمان به نبوت و رسالت مفاهیم بسیاری را در بر دارد. از جمله سه معنا و مفهوم ذیل را:
یکی از مفاهیم ایمان به نبوت، ایمان به حکمت بالغۀ الهی است و رحمت واسعۀ او زیرا، حکمت خدای رحیم است که اقتضا میکند مردم به حال خود سرگردان رها نشوند، و پیش از آن که پیامها و تبشیر و انذارها به آنان برسد به عذاب گرفتار نیایند، و در کام گرداب اختلافات بدون آن که مرجعی برای رفع اختلاف داشته باشند تنها گذاشته نشوند:
﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى ٣٦﴾[القیامة: ۳۶].
«آیا انسان میپندارد که به حال خویش رها شود؟!».
﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا ١٥﴾[الإسراء: ۱۵].
«و ما هیچگاه عذابدهنده نیستیم تا وقتی که فرستادهای را برانگیزیم».
﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ﴾[البقرة: ۲۱۳].
«پس از آن خدا پیامبران را برای تبشیر و انذار برانگیخت، و کتاب را به حق با آنان همراه گردانید، تا میان مردم در مواردی که دچار اختلاف شده بودند داوری و حکمیت کند».
مفهوم دیگر ایمان به نبوت، ایمان به یکیبودن دین خدا است، و ایمان و اعتقاد نسبت به این مطلب که دین خدا در همۀ مکانها و زمانها یکی است و تغییر نمیپذیرد، هرچند که روشها و برنامهها و قانونگذاریها در دورانهای مختلف، تغییر کرده باشد.
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦﴾[البقرة: ۱۳۶].
«بگویید: ایمان آوردیم به خدا و آنچه برای ما فرو فرستاده شده و آنچه به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط فرو فرستاده شده و آنچه به موسی و عیسی داده شده و آنچه پیامبران از پروردگارشان دریافته داشتهاند، فرق نمینهیم میان هیچیک از آنان، و ما برای او اسلام آوردهایم».
﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ ١٣﴾[الشوری: ۱۳].
«بنا نهاد برای شما از دین آنچه را که نوح را به آن سفارش کرده بود، و آنچه را که به تو وحی کردهایم و آنچه را که سفارش کردهایم به ابراهیم و موسی و عیسی که دین را به پا دارید، و در آن تفرق نکنید بر شرکطلبان این ندای وحدت تو ناگوار و گران میآید، خدا برای خود برمیگزیند هرکه را بخواهد و به سوی خود هدایت میفرماید هرکه را بازگردد».
پیامبر گرامی اسلام جایگاه و موقعیت خودش را نسبت به پیامبران پیشین چنین بیان میفرماید که او جز آخرین خشت این کاخ عظیم نیست. میفرماید:
«مثلي ومثلُ الأنبياء قبلي كمثلِ رجل ابْتَنى بيتا فَأحْسَنَه وأجمله، إِلاَّ موضعَ لَبِنَة من زاوية من زواياه، فجعل الناسُ يطوفون به ويُعْجِبُون له، ويقولون: هلا وضعتَ هذه اللبنة فأنا اللَّبنةَ وأنا خاتم النبيين»
«مَثَل من و پیامبران پیش از من مَثَل شخصی است که خانهای خوب و زیبا ساخته بود، اما جای یک خشت را در یکی از گوشههای آن ساختمان خالی گذاشته بود. مردم اطراف آن خانه میگشتند، و وقتی آن جای خالی را میدیدند به شگفت میآمدند و میگفتند: چرا این یکی خشت را کار نگذاشتهاند؟! من همان آخرین خشت آن ساختمان هستم و منم خاتم النبیین».
ثالثاً:
دیگر از مفاهیم ایمان به نبوت، ایمانآوردن به نمونههای واقعیِ انسان کامل، و الگوهای ممتاز بشری است که میتوانند اخلاق نیک و اعمال صالح و فضایل نفسانی را حقایقی واقعی گردانند و در قالب چهرهها و اشخاص که در برابر دیدگان مردم زندگی میکنند، درآورند، نه فقط به مجرد اندیشهها و تفکراتی در بعضی سرها، و یا به صورت آرمانهایی در بعضی اذهان، یا نظریاتی در کتابها و دفترها. تودۀ مردم فیلسوف نستند که به مجردات ایمان بیاورند. مردم فقط تحت تأثیر آنچه مشاهده و احساس میکنند قرار میگیرند و نسبت به همان واکنش نشان میدهند، و به همانها ایمان میآورند. به همین جهت است که خدا پیامبرانش را که برای هدایت انسانها فرستاده است از افرادی از بشر همانند دیگران قرار داده است، نه فرشتگانی که از جنس بشر نباشند. زیرا، انسان جز باهمنوع خودش اُنس نمیگیرد و جز همانند خودش را پیروی نمیکند، و جز با فردی مثل خودش حجت بر او تمام نمیگردد، با این همه، مشرکان در ذهنشان نمیگنجید که فرستادگان خدا افرادی از بشر و همنوعان خودشان باشند، و از همان دوران حضرت نوح÷میگفتند:
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ﴾[المؤمنون: ۲۴].
«اگر خدا میخواست چنین کاری را بکند فرشتگانی را فرو میفرستاد».
و در دوران حضرت محمد جگفتند:
﴿أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٤﴾[الإسراء: ۹۴].
«آیا خدا بشری را به رسالت خویش برانگیخته است؟!».
و خداوند سبحان در پاسخشان فرموده است:
﴿قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا ٩٥﴾[الإسراء: ۹۵].
«بگو: اگر در زمین فرشتگانی بودند که با آرامش و آسایش به سر میبردند بر آنان فرشتهای از آسمان به رسالت فرو میفرستادیم».
پیامبران از دیدگاه قرآن، نه خدا هستند و نه بیم خدا و شبهه خدا و نه پسر خدا. انسانهایی همنوع و همانند ما هستند که خدا با نعمت وحی بر آنان منت گذارده است تا پیامهای الهی را به مردم برسانند.
﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَمَا كَانَ لَنَآ أَن نَّأۡتِيَكُم بِسُلۡطَٰنٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١١﴾[إبراهیم:۱۱].
«پیامبرانشان به آنان گفتند: ما نیستیم جز افرادی از بشر همانند شما، ولی خدا بر هریک از بندگانش که بخواهد منت میگذارد، و ما را نمیرسد که برای شما معجزهای بیاوریم، مگر با اذن خدا، و بر خدا باید توکل کنند مؤمنان».