عزت ایمان فراتر از عزت انسانیت:
آنچه گفتیم اشارهای بود به معنی و مفهوم آن کرامت و عزت و شکوهمندی که معتقدات اسلامی فقط به حساب انسانبودن نهال آن را در قلب انسان و پندار او میکارد. اما به عنوان یک انسان با ایمان، یک فرد دیندار مفاهیمی بسژرفتر، و عزت و شکوه بس فراتر در نهاد خویش احساس میکند، و ایمان انسان دیندار، او را به آسمانها بالا میبرد که با هیچ پایی نمیشود چنین راهی را طی کرد، و با هیچ بال و پری نمیتوان به آن اوج آسمانی پر کشید. انسان با ایمان به عنوان عضوی از جامعۀ ایمانی قدر و مقامی برتر و ارجمندی و عزتی دیگر احساس میکند:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾[آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امت در میان جوامع انسانی هستید که امر به معروف میکنید و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید».
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾[البقرة: ۱۴۳].
«و این چنین شما را «امت وسط» و جامعه نمونه قرار دادیم تا شاهدانی بر دیگر جوامع انسان باشید».
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ﴾[الحج: ۷۸].
«او شما را برگزید و در دین هیچ دشواری برای شما قرار نداد».
انسان با ایمان آن عزت و عظمتی را که خداوند در کتابش قرین عزت خود و رسولش قرار داده است در وجود خود احساس میکند، چنانچه فرموده است:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[المنافقون: ۸].
«و برای خداست عزت و مجد برای رسولش و برای مؤمنان».
احساس میکند که آزادی و کرامت برای او مقرر شده است، و قرار بر اینست که بالا رود و دیگران بالاتر از او نباشند، و آقایی و سروری کند و برده و بندۀ دیگران نباشد که خدا فرموده است:
﴿وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا ١٤١﴾[النساء: ۱۴۱].
«و خدا برای کافران بر مؤمنان هرگز راهی قرار نداده».
احساس میکند که زیرپوشش ولایت خدای مهربان و بخشنده قرار دارد و تحت ولایت او از یاری و مددکاری و سرپرستی و راهنمایی او بهرهمند است.
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ ١١﴾[محمد: ۱۱].
«اینها همه به خاطر آن است که خدا مولای کسانی است که ایمان آوردهاند و کافران مولا و سروری ندارند».
﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ﴾[البقرة: ۲۵۷].
«الله ولی کسانی است که ایمان آوردهاند و آنان را از تاریکیها به سوی نور رهنمون میشود، کسانی که کافر شدهاند سرپرستانشان طاغوتهایند، و آنان را از روشنائی به سوی تاریکیها بدر میبرند».
انسان با ایمان احساس میکند که همواره با خدا و در کنار او است. خدایی که همیشه از او مواظبت میکند و با دیدگانش که هرگز به خواب نمیروند، از او نگهبانی میکند، و در آغوش مهرش که از هر آفت و گزندی در امان است از او نگهداری میکند، و با لشکریان پیروزش که هرگز شکست نمیخورد، از او حمایت میکند و به او مدد میرساند.
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٩﴾[الأنفال: ۱۹].
«و خدا با مؤمنان است».
﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٧﴾[الروم: ۴۷].
«و همواره مددرسانی مؤمنان بر ما حق بوده است».
﴿ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيۡنَا نُنجِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٠٣﴾[یونس: ۱۰۳].
«سپس نجات میبخشیم رسولانمان را و کسانی را که ایمان آوردهاند. بدینسان نجاتدادن مؤمنان همواره حقی بر ما بوده است».
انسان با ایمان احساس میکند که در حمایت خدای قدرتمند تواناست که از او دفاع میکند، و تیرهای مکار تجاوزگران را از سینۀ او برمیگرداند.
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٖ كَفُورٍ ٣٨﴾[الحج: ۳۸].
«خدا از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند، خدا هیچ خیانتگر ناسپاس را دوست ندارد».
قرآن مجید انسانهای با ایمان را معیاری برای تشخیص کارهای شایسته و کارهای ناشایست قرار میدهد و نظارتشان را بر کردار دیگران همسنگ نظارت خدا و رسول خدا قرار داده است:
﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۖ﴾[التوبة: ۱۰۵].
«و بگو: به کارهای خود مشغول باشید که خدا و رسولش و مؤمنان کردار شما را خواهند دید».
و همانطوری که این آیه اشاره دارد، هرگاه خشنودی مؤمنان خشنودی خدا باشد، خشم مؤمنان نیز خشم خدای سبحان است.
﴿كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ﴾[المؤمن: ۳۵].
«خشم و ناخشنودی بزرگی است نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آوردهاند».
***
این مفاهیم بزرگ، و این احساسات عالی، هنگامی که در تار و پود وجود یک انسان نفوذ میکند، از او انسانی بزرگوار و با شخصیت و با روح بزرگ، و آرمانهایی بلند میسازد. انسانی که حاضر نیست در برابر مخلوقی چون خودش سر خم کند، یا در برابر کبکبه و دبدبۀ فرمانروایان، یا مال و مکنت و جاه طغیانگران گردن کج کند. شعار او این است: «او سید و سرور جهان و بندۀ خدای یکتای سبحان است»! با این ترتیب دیگر تعجبی ندارد اگر بردۀ سیاهی را مانند بلال بن رباح حبشی ببینیم که چون ایمان در قلبش ریشه میدواند، به سروران و اربابان خودش فخر میفروشد، و سرش را بالا میگیرد؛ زیرا میداند که به واسطۀ ایمان مقامش نزد خدا از آنان بالاتر و نامش از آنان بلندآوازهتر است. به امیه بن خلف و ابوجهل (عمرو) بن هشام و دیگر سران قریش و یکهتازان مکه مانند بینا به نابینا مینگرد و گویی خود را مسافری در جادۀ نور و آنان را افتان و خیزان در بیابانی بس تاریک میبیند:
﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ﴾[الأنعام: ۱۲۲].
«پس آیا کسی که مرده بود و ما زندهاش گردانیدیم و برای او نوری قرار دادهایم که در پرتو آن در میان مردم حرکت میکند، مانند آن کسی است که گویی در تاریکیها افتاده است و نمیتواند از آن بیرون بیاید؟!».
﴿أَفَمَن يَمۡشِي مُكِبًّا عَلَىٰ وَجۡهِهِۦٓ أَهۡدَىٰٓ أَمَّن يَمۡشِي سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٢٢﴾[الملك: ۲۲].
«پس آیا آن کسی که به هنگام راهرفتن پیوسته با سر به روی زمین میافتد راه یافتهتر است یا آن کسی که با قامتی راست روی جادۀ مستقیم قدم برمیدارد؟!».
جای هیچ شگفتی نیست اگر یک عرب بیابانی بیسواد پابرهنه را مانند ربعی بن عامر [۱۰]ببینم که وقتی قلبش با عقاید اسلامی پیوند مییابد و آیات قرآنی اندیشهاش را نورانی میسازد در برابر رستم سپهسالار ایران، با آن برو و بیا و آن اقتدار و عظمت میایستد و به او اعتنایی ندارد و اهمیتی نمیدهد. و به خَدَم و حَشَم و اطرافیان و سربازانش و آن همه زر و سیمی که در پیرامون او میدرخشند، هیچ توجهی ندارد. وقتی رستم از او میپرسد: شما چه کسی هستید؟! این عرب بیابانی با آن عزت و عظمت ایمانی و با آن شکوه آفرین در پاسخ وی سخنی را بر زبان میآورد که در تاریخ جاودانه مانده است! گفت: ما مردمانی هستیم که خدا ما را برانگیخته است تا مردم جهان را از بندگی بندگان بیرون آوریم، و به سوی بندگی خدای یکتا فرا خوانیم، و آنان را از تنگی و بدبختی دنیا برهانیم و به فراخی و نیکبختی در جهان رهنمون شویم، و از ستمهایی که به نام ادیان بر مردم میرود، آنان را نجات بخشیم و در پناه عدالت اسلامی درآوریم.
هیچ تعجبی ندارد که بخوانیم شعر شاعری را که در مقام نیایش پروردگارش با حالت بندگی عزتمندانه در پیشگاه خدای بزرگ خود را کوچک میگرداند، و در کنار خدا احساس بینیازی از همگان میکند و به بینوایی و مستمندی در درگاه او به خود میبالد و میگوید:
ومما زادني شرفا وعزّاً
وكدتُ بأخمصى أطا الثريا
دخولي تحت قولك «يا عبادي»
وأن أرسلت أحمد لي نبيا!
ترجمه: و از جمله امتیازات من که شرف و عزت مرا افزوده است تا جایی که احساس کردم دارم بر گُردۀ ستارۀ ثریا پای مینهم.
همین که یکی از مخاطبان تو هستم که میفرمایی: «ای بندگان من!» و این که احمد جرا به عنوان پیامبر به رسالت نزد ما فرستادهای!
[۱۰] ایشان ربعی بن عامر بن خالد از قبیلهی بنی تمیم و از بزرگان عرب بود که به حضور رسول گرامی اسلام مشرف شد و بعد از آن در فتوحات اسلامی در زمان فاروق اعظمسنقش آفرینی کرد، سعد بن ابی وقاصساو را به حیث نخستین سفیر خود نزد رستم سرادار فارسیها در معرکهی نهاوند فرستاد، و چون فارسیها از او سوال کردند چرا به این سرزمین لشکر کشیدهاید او جملهی مشهورش را گفت: آمده ایم تا شما را از بندگی بندگان به بندگی الله و از ظلم ادیان به عدالت اسلام، و از تنگنای دنیا به وسعت و فراخی آخرت سوق دهیم. ربعی بعدا از طرف احنف بن قیس والی تخارستان شد. [مصحح]