نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

سرانجام و هدف انسان

سرانجام و هدف انسان

اسلام، هدف از خلقت انسان و وظیفۀ او را در زندگی به روشن‌ترین صورت بیان کرده است: انسان بیهوده آفریده نشده است.

بلکه برای هدف و حکمتی آفریده شده است. انسان را برای خودش نیافریده‌اند، برای این هم آفریده نشده است که بنده و بردۀ یکی از عناصر جهان هستی باشد، برای این هم آفریده نشده است که مانند چارپایان مدتی در این دنیا بچرد. برای این هم آفریده نشده است که چند سالی کم یا زیاد در این جهان زندگی کند، و پس از آن خاک او را در کام خود فرو کشد و کرم‌ها او را بخورند و نیستی طومار زندگی او را درهم پیچد.

انسان آفریده شده است برای این که خدا را بشناسد و عبادت کند، و خلیفه و جانشین او در روی زمین باشد. آفریده شده است تا آن امانت بزرگ یعنی امانت تکلیف و مسؤولیت را در این زندگی کوتاه بر دوش کشد و آزمون‌های زندگی او را بگذارند و در مسیر انجام وظایف روحش صیقل یابد، و از خامی بدر آید، و پختگی و آمادگی لازم برای زندگی دیگری که زندگی جاودانه و بقا است و ابدیتی است پایان‌ناپذیر، بهم رساند.

این نکتۀ بسیار مهمی است که انسان برای خودش آفریده نشده است، بلکه برای بندگی خدا آفریده شده است و برای دین دنیای کوچک فانی آفریده نشده است، بلکه برای زندگی جاویدان باقی آفریده شده است؛ برای ابدیت. این کلام حکیمانه‌ای است که گفته‌اند: «احمق برای خوردن زندگی می‌کند و عاقل می‌خورد تا زنده بماند» اما این سخن هرچند حکیمانه باشد، گره‌ای را نمی‌گشاید. زیرا خود زندگی هم نمی‌تواند هدف و آرمان باشد. پس سؤال همچنان سرِ جای خودش است: انسان برای چه زندگی می‌کند؟

مادی‌ها و ماتریالیست‌ها می‌گویند: برای خودش و برای بهره‌وری از دنیا زندگی می‌کند.

اما ایمان‌داران می‌گویند: برای پروردگار اعلایش و برای حیات باقی آخرتش زندگی می‌کند.

﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّۖ[المؤمنون: ۱۱۵-۱۱۶].

«آیا چنین پنداشته‌اید که ما شما را به عبث آفریده‌ایم و هرگز به ما رجوع نخواهید کرد!؟ پس برتر است خدا پادشاه حق».

چقدر فرق است میان آنکس که برای خودش زندگی می‌کند، با آن کسی که برای پروردگارش زندگی می‌کند. میان آن کسی که برای دنیای محدودش زندگی می‌کند و آن کسی که برای هستی محدودناشدنی به زمان و مکان زندگی می‌کند!

دیدگاه الحادی ماتریالیستی برای انسان هدف، سرانجام و فرجامی نمی‌شناسد. زیرا هدف لازمه‌اش جهت گیری به سوی هدف است، جهت گیری هم جهت دهنده‌ای می‌خواهد، و اینان اصلاً قبول ندارند که انسان از روی اراده و با برنامه آفریده شده است. به عبارت دیگر انسان در نظر مادیگرایان رسالتی غیر از رسالت دوندگی برای نان درآوردن و بهترسازی وضع خوراک و پوشاک و مسکن خود ندارد. به عبارت دیگر، فراتر از این زر و زیور زندگی دنیا و امکانات ناچیز و محدودش، انسان به جای دیگری راه ندارد و همین که عمر کوتاه وی به سر می‌رسد، همه چیز برای او به پایان رسیده است! و قرآن چه راست و درست فرموده است:

﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ[النساء: ۷۷].

«بگو: بهره‌وری دنیا بسیار اندک است».

نه فقط اندک است کم‌ارزش است و ناچیز. برای این که یک بهره‌وری حیوانی محض از زندگی است. ادیب فرزانه‌ای خواستاران و شفتگان دنیا را به ریشخند گرفته و گفته است: هرکس آرمانش شکم و زیر شکم باشد بهای خود او هم برابر است با آنچه از شکم و زیر شکمش بیرون می‌آید! سخن قرآن‌کریم ما را بس است که می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأۡكُلُونَ كَمَا تَأۡكُلُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ وَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡ ١٢[محمد:۱۲].

«و آن کسانی که کافر شدند می‌چرند و می‌خورند، چنانکه چارپایان می‌خورند، و آتش جایگاه آنان است».

تفکر مادی، باعث می‌شود که انسان فقط دور خودش بچرخد، پیرامون تمایلات و شهواتش، پیرامون تن و تن‌پروری‌هایش و بالاخره پیرامون آن بخش حیوانی وجودش. حاصل کار این می‌شود که بخش حیوانی وجود انسان رشد می‌کند فربه می‌گردد و در برابر بخش‌های دیگر وجود او به لاغری و نحیفی و پژمردگی و بالاخره مرگ دچار می‌شوند.

رشد جنبه مادی و حیوانی در انسان با چنین شتاب و کیفیتی یک رشد شوم سرطانی است که در نهایت به هلاکت و نابودی کل مجموعه منتهی می‌گردد.

انسان ناگزیر باید هدفی را به جز خودش و تمایلاتش برگزیند و به سوی آن به حرکت درآید. اگر چنین نکند، مانند خر آسیابان یا گاو آبکش همینطور دور خودش می‌چرخد، و همواره می‌بیند نقطۀ پایان حرکتش با نقطۀ آغاز حرکت یکی است!

یکی از نویسندگان غربی دربارۀ اگزیستانسیالیست‌ها (اصالت وجودی‌ها) که فلسفۀ مکتب‌شان این است که انسان باید فقط به این بیندیشد که وجود و موجودیت خودش را چگونه به ثمر برساند. نوشته است «یک اگزیستانسیالیست فی المثل همانند سگی است که مرتب دور خودش می‌پرخد تا دُم خودش را بگیرد نه دُمش را می‌تواند عملاً بگیرد و نه از چرخیدن بازمی‌ایستد. این یک نوع بازی معمول سگ‌ها است که وقتی فراغتی پیدا می‌کنند. به یک چنین بازی بی‌نتیجه‌ای وقت می‌گذرانند».

این تشبیه ما را به یاد آن ضرب المثل قرآنی که در رابطه با هرکسی که جدا شد از آیات خدای متعال و به زمین چسبید و هوی و هوس خود را پیروی کرد می‌اندازد خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِيٓ ءَاتَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ ١٧٥ وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ ٱلۡكَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَيۡهِ يَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُكۡهُ يَلۡهَثۚ ذَّٰلِكَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ١٧٦ سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ كَانُواْ يَظۡلِمُونَ ١٧٧[الأعراف: ۱۷۵-۱۷۷].

«و بر آن‌ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد!. و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش‌ها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستان‌ها را (برای آن‌ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)! چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند؛ و آن‌ها تنها به خودشان ستم می‌نمودند!».