ثانیاً، نتایج دانش بشری تقریبی است نه یقینی
فرآوردههای دانش – چنانکه بعضی از مردم میپندارند، قطعی و یقینی نیستند. صد درصد نیستند. همیشگی نیستند. قابل تردید و احتمالی بودن خصوصیت بسیاری از فرآوردههای دانش بشری است. توضیح مطلب اینست که اساس دانش بشری تجربه و آزمایش است. تجربه و آزمایش هم اساسش حواس انسان است، حواس انسان هم بسیار آدمی را گول میزنند، و خطای حواس چیزی است که همۀ دانشمندان اهل تحقیق به آن معترفند.
دانشمند آمریکایی معاصر، استاد ماریت استانلی کونگ ون در یکی از مقالاتش میگوید: دانش بشری مجموعهای از حقایق آزمایش شده است، اما با این همه تحت تأثیر تخیلات و اوهام انسان است، و بستگی به آن دارد که انسان تا چه حد در مشاهدات و توصیفات و استنتاجاتش دقت به خرج داده باشد... فرآوردههای دانش در داخل این چارچوب مورد قبولاند. در همه توصیفها و نظریهها محدود به کمیتها هستند... با احتمالات آغاز میشوند، و با احتمال پایان مییابند، نه یقین... بنابراین، فرآوردههای علمی تقریبی هستند و در معرض خطاها و اشتباهات احتمالی در مقایسهها و سنجشهای مختلف... فرآوردههای دانش بشری همه اجتهادی هستند و قابل تعدیل و حذف و اضافه، و هرگز نهائی نیستند» (از کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم» مقالۀ «درسی از بوتۀ گل سرخ»).
تاریخ علم برای ما بیان میدارد که بسیاری از آراء و نظریاتی که در بعضی دورانها حقایق علمی غیر قابل تردید و جدل ناپذیر بودهاند، دورانشان به سر آمده است و در دورانهای بعدی غلطهای آشکار و افسانههای باطل از آب درآمدهاند که هیچ برهان علمی یا حتی شبه دلیل علمی هم آنها را تأیید نمیکند. حتی بعضی از علوم پایه تغییرات اساسی پیداه کردهاند، و موازین آنها دگرگون گردیده است، چنانکه در این قرن بیستم مکرر دیدهایم.
نویسندۀ ترک، استاد پیامی صفا در مقالهای تحت عنوان «مفهوم نوین انسان» میگوید:
«انسان قرن بیستم از وقتی که توانسته است به اشتباه خودش پی ببرد که به خطا از پایان قرون وسطی به بعد، چنین عنوانی را به خودش داده است، یعنی توانسته است بفهمد که به اشتباه خود را «خدا» خوانده است. و حرکتهای تجدید نظر در عصر جدید جز سرآغازی برای گریز از این پندار (که انسان خود را خدا خوانده بود) نیست.
«انسان فهمیده است که دانشی را که میخواست به جای دین بگذارد، و جایگزین موازین و ارزشهای معنوی گرداند، کفایت لازم را ندارد. دانش بشر خود سقوط دو پایۀ اساسی و دو قاعدۀ اصلی از قواعد خود را شاهد بوده است. دو پایۀ اساسی تا پایان قرن گذشته به مثابۀ مسایل بدیهی تلقی میشد. به قول «اورتاکای کست» در کنفرانس ژنو، فیزیک و منطق که دو پایۀ اساسی دانشاند، همان دانشی که تمدن غربی بر آن پایهگذاری شده است، خودشان خودشان را ویران کردهاند. «دردناکی این دِرام شاید در برابر دیدگان همه کس آشکار نباشد. چشم کسی که کارشناس نیست در یک قطره خون زیر میروسکوب نشانههای یک بیماری کشنده را نمیتواند کشف کند. اما هر انسان آگاهی میتواند برآورد کند وضعی که امروزه منطق و فیزیک دچار آن شده است، رساتر و روشنتر از تمام فجایع سیاسی و جنگی و از آن بحرانی که تمدن ما به آن مبتلا است، میباشد. زیرا این دو دانش به منزلۀ صندوقی بودند که غربیها طلاهایشان را که از این سوی و آن سوی به دست میآوردند، در آن میاندوختند. تا با آرامش و آسودگی خیال به پیشباز آینده بروند».
این دانشمند شهیر به دنبال آن که شرح میدهد، چگونه فیزیک اساس خود را تغییر داده است و چگونه منطق نیز در طی پنجاه سال با ملاقات و تعلیمات راسل و وایت هد و هلبرت پایههایش را دگرگون کرده است، میافزاید: «تمدن ما امروزه دیگر دارد میفهمد که پایههایش در حال ویرانی است، و به همین جهت است که میبینیم در وجود خودش تردید میکند. اما اینطور هم نیست که هر تمدنی به مجرد پدیدآمدن شک و تردید در رابطه با آن بمیرد. بلکه برعکس، به نظر من، تمدنها تنها در اثر متحجرشدن و جمود و رکود معتقدات صاحبان آن تمدنها میمیرند، همۀ اینها نشانگر آن است که پیکرۀ تمدن ما یا به عبارت درستتر، پیکرۀ تمدنی که غرب آن همه هیاهو برایش به راه میاندازد، خشکیده است و کارش به آخر رسیده است» (نقل از مجله «المسلمون» ۱۳۸۳ ق – ۱۹۶۴ م ترجمۀ استاد اورهان محمد علی).