نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

انسان با ایمان بین «اگر» و «کاش» زندگی نمی‌کند

انسان با ایمان بین «اگر» و «کاش» زندگی نمی‌کند

یکی از مهمترین عوامل پریشانی و نابسامانی فکری که آرامش روان را از انسان باز می‌ستاند، و انسان را از خشنودی و امنیت روحی محروم می‌گرداند، حسرت‌خوردن برگذشته و نارضایتی از وضع حاضر، و ترس و هراس از آینده است. بعضی از مردم چنین‌اند که وقتی برایشان پیشامدی رخ می‌دهد، ماه‌ها بلکه سال‌ها درد و رنج آن مصیبت را با خود می‌کشند و خاطرات پوسیدۀ آن را پیوسته تجدید می‌کنند. گاه از حسرت آه می‌کشند و گاه افسوس می‌خورند. شعارشان این است: ای کاش چنین کرده بودم، ای کاش چنان نکرده بودم. اگر چنین و چنان کرده بودم!. در همان زمان‌های قدیم شاعری گفته است:

ليت شعري، وأين مني «ليت»؟
إن «ليتا» وإن «لوا» عناء

«ای کاش می‌فهمیدم و کجا می‌توانم بفهمم، کاش می‌فهمیدم که «کاشکی» و «اگر» درد و رنج است و بس».

به همین جهت، روانپزشکان، و مصلحان اجتماعتی، و کارشناسان و متخصصان تعلیم و تربیت، توصیه می‌کنند که انسان دردها و رنج‌های دیروزش را فراموش کند، و در واقعیت امروزش زندگی کند، زیرا گذشته که گذشته است و دیگر برنمی‌گردد.

ما مضی فات والمؤمل غيب
ولك الساعة التي أنت فيها

«آنچه گذشته از میان رفته، و آنچه امید است بیاید ناپدید است، پس همین ساعت که در آنی از آن تو است و بس» این مطلب را یکی از استادان آمریکایی به طرز بدیعی برای دانشجویانش ترسیم کرده است. روزی از دانشجویانش پرسید: کدامیک از شما تاکنون چوبی را اره کرده تا ببینید خاکه اره چگونه پدید می‌آید؟ بسیاری از دانشجویان دست بلند کردند. بار دیگر سؤال کرد کدام یک از شما خاکه اره را اره کرده است؟ هیچیک از آنان دست بلند نکرد. استاد گفت: معلوم است، هیچکس نمی‌تواند خاک اره را اره کند، چون عملاً اره شده است... گذشته هم همینطور است. هرگاه دربارۀ چیزهایی که در گذشته رخ داده است دچار پریشانی و اضطراب شدید، بدانید که دست به اره‌کردن خاک اره زده اید!! این طرز بیان را دیل کارنگی [۱۳]از قول بعضی از اندیشمندان آورده است: «من دریافته‌ام که نگرانی و پریشانی دربارۀ گذشته سودی ندارد. درست مانند آن که آردکردن آرد سودی نمی‌بخشد. و اره‌کردن خاک اره بی‌فایده است. آری، تنها فایده‌ای که اینگونه نگرانی‌ها دارد این است که گره‌هایی روی پیشانی شما ترسیم کند یا زخمی در معدۀ شما پدید آورد».

با این همه، ناتوانی انسانی بر بسیاری غالب می‌شود، و بسیار می‌شود که آرد را دوباره آسیاب می‌کنند، و بر گذشته می‌گریند، و از تأسف نسبت به از دست‌رفته‌ها دست به دندان می‌گزند، و از حسرت گذشته دست روی دست می‌زنند. انسان با ایمانی که یقین نیرومندی به پروردگارش دارد، و به قضا و قدر الهی مؤمن است، نسبت به همۀ مردم از خطر تسلیم‌شدن به این افکار دردآور برکنارتر است. انسان با ایمان خود را طعمۀ زمان گذشته و ماجراهای گذشته نمی‌کند، بلکه بر این باور است که هرچه شده خواست خدا بوده است، و بایست می‌شده است و در برابر قضای الهی هم بنا نیست که غیر از تسلیم و رضا راهی بپوییم. زبان حال انسان با ایمان این گفته شاعر است:

سبقت مقادير الإله وحكمه
فأرح فؤادك من «لعلّ» ومِن «لو»

«مقدرات الهی و فرمان او بر همه چیز و همه کس پیشی گرفته است،

پس بیا و دل و جانت را از کاشکی و اگر آسوده گردان!» (۲۹)

یا آن شاعر دیگر می‌گوید:

ولست براجعٍ مافات مني
بلهف ولا بليت ولا لو أني

«هیچگاه نخواهم توانست آنچه را که از دستم رفته است بازگردانم،

با افسوس خوردن و کاشکی‌گفتن و اگر چنان و چنین نشده بود».

انسان با ایمان نمی‌گوید: ای کاشکی چنین و چنان کرده بودم. بلکه می‌گوید: خدا مقدر کرده بود، و هرآنچه را که خدا خواست انجام پذیرفت حضرت رسول اکرم جبه انسان‌های با ایمان تعلیم فرموده است که «اگر» راه شیطان را باز می‌کند. (مسلم روایت کرده است)

انسان با ایمان می‌داند که تقدیرات الهی ناگزیر به اجرا درمی‌آیند، پس برای چه ناخشنود باشد؟ و برای چه احساس دلتنگی و ناراحتی کند؟ خدای متعال می‌فرماید:

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٢٢ لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ ٢٣[الحدید: ۲۲-۲۳].

«هیچ پیش‌آمدی در جهان و در وجود خودتان روی نمی‌دهد، مگر آن که پیش از آن که آن را به اجرا دربیاوریم در کتابی ثبت شده است. این کار برای خدا آسان است * تا مبادا بر آنچه از دست داده‌اید افسوس بخورید، یا به آنچه خدا به شما داده است بسیار شادمان گردید که خدا انسان‌های خیالباف و خودستای را دوست ندارد».

در جنگ اُحُد که هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند. قرآن بر طایفه‌ای از منافقان و بیماردلان و سست ایمانان که بین «اگر» نادمانه و «کاشکی» حسرتبار می‌زیستند سخت خرده می‌گیرند و می‌فرماید:

﴿وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبۡدُونَ لَكَۖ يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ[آل عمران: ۱۵۴].

«و گروهی که با جان و روان خویش درگیر آمده بودند و به ناروا نسبت به خدا گمان‌های جاهلیت روا می‌داشتند. در جان‌هایشان چیزها پنهان می‌داشتند که برای تو آشکار نمی‌گردانیدند. می‌گفتند: اگر ما بهره‌ای از تقدیر الهی داشتیم، در اینجا اینچنین کشته نمی‌شدیم! بگو: اگر در خانه‌هایتان هم بودید، آن کسان که کشته‌شدن و مردن‌شان مقدر شده بود ناگزیر به بستر مرگ می‌افتادند».

قرآنکریم در پاسخ آن کسانی که به جهاد نرفتند و راجع به رفقایشان گفتند:

﴿لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْۗ قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٦٨[آل‌عمران: ۱۶۸].

«اگر حرف ما را شنیده بودند کشته نمی‌شدند: می‌فرماید بگو: پس مرگ را از خودتان نیز دور گردانید، اگر راستگویانید».

انسان با ایمان هرگز موضع این منافقان را به رسمیت نمی‌شناسد، همچنین هرگز موضع کافران (رفقای منافقان) را هم که قرآنکریم از هم‌آوازی با آنان در افسوس‌خوردن‌های حسرتبارشان، و آرزوهای اندوه‌بارشان نهی فرموده است، نمی‌پسندد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ إِذَا ضَرَبُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ كَانُواْ غُزّٗى لَّوۡ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِكَ حَسۡرَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ١٥٦ وَلَئِن قُتِلۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَوۡ مُتُّمۡ لَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَحۡمَةٌ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ١٥٧ وَلَئِن مُّتُّمۡ أَوۡ قُتِلۡتُمۡ لَإِلَى ٱللَّهِ تُحۡشَرُونَ ١٥٨[آل عمران: ۱۵۶-۱۵۸].

«ای کسانی که ایمان آورده اید! مباشید مانند آن کافران که راجع به رفقایشان به هنگام عزیمت به سفر تجارت یا جنگ گفتند: اگر نزد ما می‌ماندند، نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند. تا خدا این اندیشه‌هایشان را حسرت دل‌هایشان قرار دهد، و خدا زنده می‌دارد و می‌میراند، و خدا به آنچه می‌کنید بینا است * و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، مغفرت خدا و رحمت او از همۀ آنچه اینان گرد می‌آورند بهتر و برتر است * و اگر بمیرید یا کشته شوید به سوی خدا فراهم می‌آیید».

شعار انسان با ایمان همواره این است: «خدا خواسته، و هرچه اراده فرموده است انجام داده است! سپاس خدای راست در هرحال!» و با این نگرش است که نسبت آنچه از دستش می‌رود تأسف نمی‌خورد، و در چنگال کابوس وحشتناکی برخاسته از خاطراتش گرفتار نمی‌آید. کافی است این آیۀ شریفۀ قرآنکریم را تلاوت کند که خدا می‌فرماید:

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ١١[التغابن: ۱۱].

«هیچ مصیبتی به هیچکس نمی‌رسد، مگر به اذن خدا، و هرآنکس که به خدا ایمان آورد، خدا دلش را هدایت فرماید، و خدا به هرچیز دانا است».

همین مبانی فکری است که نعمت «رضا» و خشنودی از زندگی را که در فصل بعدی دربارۀ آن سخن خواهیم گفت، به او ارزانی می‌دارد.

[۱۳] دیل کارنگی، روانشناس و مربی تعلیم و تربیت امریکایی، (۲۴ نوامبر ۱۸۸۸ - ۱ نوامبر ۱۹۵۵ میلادی). [مصحح]