خوشبختی در درون انسان است
بنابراین «خوشبختی» نه در ثروت فراوان است، و نه در جاه و مقام، و نه فرزندان بسیار، و نه سود مادی و نه دانش مادی. «خوشبختی» یک پدیدۀ معنوی است که با چشم سر دیده نمیشود، و با مقیاسهای عادی قابل اندازهگیری نیست، و در گنجینهها و دفینهها یافت نمیشود. و با ریال و دینار، با یِن و روبل و دلار نمیتوان آن را خریداری کرد «خوشبختی» چیزی است که انسان آن را در میان پوست و استخوانش احساس میکند... صفای دل، آرامش قلب، گشادگی سینه، و آسایش وجدان! از درون انسان سرچشمه میگیرد و از بیرون قابل واردکردن نیست.
آوردهاند که مردی بر همسرش خشم گرفت و با لحنی تهدیدآمیز روی به او کرد و گفت: بدبختت میکنم! زن با نهایت آرامش گفت: تو نمیتوانی مرا بدبخت کنی، همچنان که نمیتوانی مرا خوشبخت کنی! مرد با صدای گرفته گفت: چرا نمیتوانم!؟ زن با شهامت و اعتماد به نفس پاسخ داد: اگر خوشبختی در حقوق ماهیانه بود میتوانستی آن را قطع کنی و دستم را از آن کوتاه سازی. اگر در جواهرآلات و پارچههای زربفت بود، میتوانستی مرا از آنها محروم گردانی: اما خوشبختی در چیزی است که نه تو و نه همۀ مردم نمیتوانید در آن دخالتی داشته باشید. مرد هراسان گفت: آن چیست؟ زن با قاطعیت و از روی باور و یقین پاسخ داد: من خوشبختی خودم را در «ایمانم» مییابم، و «ایمان» من در قلب من است، و قلب من نیز در سلطۀ هیچ قدرتی جز پروردگار من نیست!
***
این است آن خوشبختی واقعی؛ خوشبختی و سعادتی که هیچ فردی قادر نیست، آن را به کسی بدهد، و نه احدی قدرت آن را دارد از کسی که آن را دارد بازستاند. خوشبختیی که بوی آن را یکی از بندگان مؤمن و صالح خدا احساس کرده و میگوید: «راستی که ما در خوشبختی به سر میبریم که اگر پادشاهان از آن باخبر میشدند، برای به دستآوردنش بر روی ما شمشیر میکشیدند!»
انسان با ایمان دیگری که سرمست از آن لذت روحانی است و نشاط ایمان همۀ وجودش را فرا گرفته است میگوید: «ساعات و اوقاتی بر من میگذرد که با خودم میگویم: اگر بهشتیان در اوضاع و احوالی که اینک من دارم به سر برند، به راستی که چه زندگی پاک و خوبی دارند!»
کسانی که از این نعمت برخوردارند، حوادث روزگار را به بازیچه میگیرند، و به رعد و برق و سر و صدای آنها اعتنایی ندارند. هرچند که روزگار دندانهایش را برایشان تیز کند، به چهرۀ زندگی لبخند میزنند، درد و رنج را آنچنان با فلسفۀ ایمانی خویش درمیآمیزند که میبینی همان درد و رنج برایشان تبدیل به نعمتی شده است که سزاوار شکر است، در صورتی که همان نعمت برای دیگران عبارت است از مصیبتی که آه و ناله و داد و فریادشان را برمیآورد. گویی این فرزانگان «اهل ایمان» دارای غدههای روحی به خصوصی هستند که وظیفۀ این غدهها ترشح مادۀ معینی است که میتواند ناراحتیها و نابسامانیهای زندگی را به نعمت تبدیل کند.