نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

ایمان بر خودخواهی و خودپرستی پیروز می‌گردد

ایمان بر خودخواهی و خودپرستی پیروز می‌گردد

غریزۀ خودپرستی یا خودخواهی (حُبّ ذات) غریزه‌ای سرکش و زورگو است که هیچ آدمیزاده و بشری از تحت سلطۀ این غریزه بیرون نیست، و این غریزه در وجود همۀ انسان‌ها فعال است، و در رفتار انسان‌ها تأثیر به سزا دارد. شما می‌بینید که خودخواهی چگونه مردم را به رقابت بر سر مال و منال دنیا وا می‌دارد، و همین رقابت‌ها چگونه سر از اختلاف‌ها و کشمکش‌ها درمی‌آورند، و چگونه در گیرودار این کشمکش‌ها، مردم چیزهایی را که از آنان نیست و حقی به آن‌ها ندارند ادعا می‌کنند، و چگونه حقوق دیگران را که به گردن‌شان است انکار می‌کنند، چگونه دارایی مردم را به ناروا می‌برند و می‌خورند، و هنگامی که شیطان جنگ و دشمنی در بین‌شان به وجود می‌آورد، دیگر به هیچ چیز نمی‌اندیشند، مگر چیرگی بر طرف مقابل، به هر قیمتی که بشود، و به هر وسیله‌ای که باشد.

اما عنصر ایمان، وقتی وارد معرکه می‌شود، شرارۀ خصومت‌ها و کشمکش‌ها را خاموش می‌سازد، و آتش نزاع و پیکار را سرد و سلامت می‌گرداند، و سیل بنیانکن خودپرستی را فرو می‌نشاند و به گذشت و ایثار تبدیل می‌کند، و انسان با ایمان را از این دار و ندارهای پست و ناچیز دنیا، به سوی ایده‌آل‌های برتر به پرواز درمی آورد. در داستانی در کتاب الأقضیه سنن أبوداود که ام سَلَمه همسر پیامبر اکرم جبازگو کرده، نمونۀ بارزی از چگونگی تأثیر ایمان به دست داده است:

دو مرد با یکدیگر بر سر میراثی کشمکش داشتند و هیچکدام مدرکی به جز ادعای خودشان نداشتند. هرکدام می‌گفتند: این حق من است! و برای آن دیگری حقی در آن میراث قائل نبود. این دو مرد به نزد رسول الله جداوری بردند، در حالی که سینۀ هردو مالامال از خودخواهی و خودپرستی بود. حضرت رسول اکرم جگوش و دل آن دو مرد را با این سخنان جانبخش نوازش داد:

«إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، وَإِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَىَّ، وَلَعَلَّ بَعْضكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَقْضِى لَهُ عَلَى نَحْوَ مَا أَسْمَعُ، فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ من حَقِّ أَخِيهِ بِشَىءٍ فَلاَ يَأْخُذْهُ مِنْهُ شَيْئَا فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ»

«من یک فرد بشر هستم، شما داوری به نزد من می‌آورید. شاید یکی از آن دیگری زبان‌آورتر باشد و حرفش را بهتر بتواند بفهماند. من هم بنا بر آنچه از او شنیده حق را به او بدهم. هرکس که من از حق برادرش چیزی را حق او دانستم و به او دادم، دست به آن نزند که پاره‌ای از آتش را در برابر او نهاده‌ام!»

طرفین دعوا این سخنان دلپذیر را شنیدند. تارهای ایمان را در سینه‌هایشان به لرزه درآورد. بیم از خدا و واهمه از آخرت در وجودشان بیدار شد. هردو چشمان‌شان پر از اشک گردید و هریک به دیگری گفت: سهم من هم از آن تو باشد!

پیامبر اکرم جفرمود:

«أما إذا فعلتما ما فعلتما فاقتسما توخيا الحق، ثم استهما... ثم تحالا»(سنن ابی داود).

«حالا که چنین کردید، بروید برادرانه و روی حساب باهم تقسیم کنید، و هریک سهم خود را برگیرید، و از یکدیگر حلالیت بطلبید».

اینجا دیگر سخن ایمان، سخن وجدانی که با نوازش انگشتان ایمان بیدار گردیده است، حکم قطعی است، داوری عادلانه است. آن هم در مورد دعوایی که قانون به تنهایی از داوری دربارۀ آن درمی‌ماند. قانون و قاضی چه می‌توانند بکنند وقتی که هردو طرف دعوا ادعایی مشابه یکدیگر دارند و هیچکدام مدرکی برای ادعای خودشان ندارند؟! در صحیح مسلم آمده که حضرت رسول اکرم جدر مقام بیان این که مسلمانان در چه مرحله‌ای از نیکی و پارسایی و ایمان باید باشند، داستان دو مرد با ایمان را چنین بازگو فرمود:

«مردی از کسی، قطعه زمینی را خریداری کرد. خریدار در آن زمینی که خریده بود کوزه‌ای پر از طلا پیدا کرد. نزد فروشنده رفت و گفت: این طلاهایت را از من بگیر! من از تو زمین خریداری کرده‌ام، طلا که نخریده‌ام!

آن دیگری گفت، اما من زمین را با آنچه در آن بوده است به تو فروخته‌ام!

پیامبر اکرم جفرمود:

«این دو مرد نزد شخص ثالثی رفتند و از او داوری خواستند، آن مرد به آنان روی کرد و گفت: آیا شما فرزند دارید؟ یکی از آندو گفت: من یک فرزند پسر دادم. دیگری گفت: من یک فرزند دختر دارم. داور گفت: آن دختر را به همسری آن پسر درآورید، برای آن دو از آن خرج کنید و از آن صدقه بدهید».

بدینسان انسانیت نمونه‌ای بارز و برجسته‌ای از درون‌های مردمان را مشاهده می‌کنند. دو مرد که در برابرشان کوزۀ پر از طلا است. نه تنها بر سر آن با یکدیگر پیکار نمی‌کنند، بلکه هرکدام کوزۀ پر از طلا را به دیگری حواله می‌دهد، و هریک به آن دیگری می‌گوید: مال تو باشد!... در حالی که ما انسان را می‌بینیم دائماً می‌گوید: این برای من!