پاسخ به بعضی اعتراضات و شبههها
در فصلی که گذشت، ملاحظه کردیم که دین و ایمان در سازندگی اخلاق فاضله و پرورشدادن وجدانهای بیدار تا چه اندازه تأثیر دارد، و نمونههایی از شخصیتهای بشری را که ساخته و دست پروردۀ ایمان بوده و به صورت مجسمههای زندهای از فضائل اخلاقی در میان مردم زندگی میکردهاند، ارائه کردیم، هرچند این مطلب نیاز به ذکر مثال نداشت، زیرا تأثیر و نقش دین در هدایت انسان و پایهگذاری تمدن غیر قابل انکار است و این سخن درستی است که یکی از مورخان گفته است: بیشک، دین عظیمترین نیرو در تاریخ بشریت بوده است که وحشیگریهای انسان را تعدیل کرده و انسان را تکامل بخشیده است.
بعضی ممکن است در رابطۀ دین با اخلاق دچار سردرگمی شوند و در مقام اعتراض برآیند که چگونه بعضی از ملحدان به فضیلت و اخلاق پایبند هستند، در حالی که ایمان ندارند؟. «تارد» پاسخ میدهد که به اعتقاد او زندگی شرافتمندانه و انسانی بعضی ملحدان بالآخره به آثاری از تربیت دینی بازمیگردد.
کارلایل این آثار را «دنباله نور مسیحیت» نام نهاده است و در توصیفی که از زندگانی یکی از ملحدان مغرب زمین دارد به آن اشاره میکند. «رنان» هم در آن عبارت مشهورش به همین مطلب اشاره دارد که میگوید: «ما در عصر حاضر زیر سایه – مقصودش سایه دین است – زندگی میکنیم، نسلهای آیندۀ بعد از ما در چه فضایی به سر خواهند برد؟!» چگونه میتوانند بر شهوات نفسانی و انگیزههای گوناگونی که برای دزدی و دروغگویی و آدمکشی دارند چیره گردند، زمانی که حتی همین دنبالۀ نور عقاید دینی هم به حالت احتضار بیفتد؟!
داستایوفسکی بزرگترین داستان نویس جهان به تفصیل به شرح این مطلب پرداخته است که چگونه انسان هنگامی که از خدا دور میشود، همنشین شیاطین میگردد. و این مطالب چیزهایی نیستند که تنها طرفداران ادیان بر آنها تأکید داشته باشند، کافی است کسی اهل انصاف باشد تا به این مطالب اعتراف کند، خواه طرفدار عقاید دینی باشد و خواه منکر پیامهای آسمانی باشد.
بعضی ملحدان با آن که دین را خرافات میدانند، معتقدند که زندگی بدون دین امکانپذیر نیست، و نظرشان این است که اخلاق از -این به اصطلاح – اوهام بینیاز نیست. یکی از همین متفکران میگوید: اگر خدا وجود نمیداشت، باید او را اختراع میکردیم! این سخن را از آن جهت میگوید که آثار ایمان به خدا را در روح و روان آدمی و زندگی اجتماعی بشر میبیند. ادیب فرانسوی معروف «ولتر» به مسخره میگوید: چرا در وجود خدا شک میکنید؟ اگر خدا نبود همسرم به من خیانت میکرد، و پیشخدمتم دارائی مرا به سرقت میبرد! سومی میگوید: من به وجود جهنم اعتقاد ندارم، ولی به نظر من، همین واهمهداشتن از جهنم بسیاری از مردم را از کارهای ناشایست بازمیدارد. من این را میبینم که یک دختر یا پسر جوان وقتی درمییابد که جهنمی وجود ندارد، دیگر هیچ چیز جلودارش نیست. وظیفۀ اخلاق اینست که کل را در برابر جزء مجسم کند، و آینده را در برابر حال، حاضر گرداند، و این دقیقاً همان کاری است که دین سعی میکند انجام بدهد. دین – به گفتۀ هوفدنج – پاسداری از ارزشها است، و بدون نظام پاداش و کیفر دینی اخلاق فرضی بیش نخواهد بود. احساس مسؤولیت از میان میرود، و جوانان زیرکی و دانششان را در کار چارهاندیشی برای گریختن از توصیههای اخلاقی متمرکز خواهند ساخت.