انسان با ایمان از خودش و از پروردگارش خشنود و راضی است
وقتی که میگوئیم انسان با ایمان از خودش راضی است، منظورمان اینست که از بودن خودش، و از جایگاهی که در جهان آفرینش به او دادهاند راضی است. زیرا میداند که یک ذره بیمقدار یا یک موجود بیکاره، یا یک چیز بیفایده و بیهوده نیست. بلکه جلوهای است از نور الهی، و نفخهای است از روح الهی و خلیفۀ خدا در روی زمین است.
از پروردگارش خشنود و راضی است، زیرا به کمال و جمال او ایمان دارد، و به عدالت و رحمت او یقین دارد، و به دانش و حکمت او باور دارد. علم خدای سبحان بر همه چیز احاطه دارد. هیچ چیز را بیهوده و بیبرنامه رها نکرده است. فرمانروایی جهان از آنِ اوست، و ستایش همه جهانیان به او اختصاص دارد. نعمتهایش که به انسان ارزانی داشته بیشمارند، و لطف و فضل و عنایت او نسبت به انسان به هیچ حد و مرزی محدود نیست. هر نعمتی که از آن برخوردار است از جانب خدا است، و هر نیکییی که به او برسد از سوی خدا است، و هر بدی که به او برسد از خودش. انسان با ایمان همواره این سرود ستایشآمیز را که زمانی پدرمان ابراهیم خلیل الرحمان÷زمزمه کرده است، زمزمه میکند:
﴿ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ ٧٨ وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ ٧٩ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ ٨٠ وَٱلَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحۡيِينِ ٨١ وَٱلَّذِيٓ أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي خَطِيَٓٔتِي يَوۡمَ ٱلدِّينِ ٨٢﴾[الشعراء: ۷۸-۸۲].
«آن که مرا آفریده و راهنمایی میکند. و آن که غذایم میدهد و سیرابم میگرداند. و هرگاه بیمار گردم مرا شفا میدهد. و آن که مرا میمیراند و سپس زنده میگرداند، و آن که چشمداشت دارم که خطاهای مرا در روز جزا بیامرزد».
انسان با ایمان یقین تام و تمام دارد به این که تدبیر خدا برای او برتر و بهتر از تدبیر او برای خودش است، و مهربانی خدای متعال نسبت به او بیش از مهربانی پدر و مادرش نسبت به او است. در وجود خود و جهان اطرافش مینگرد و آثار آیات و رحمت الهی را میبیند، و دست به مناجات با پروردگار برمیدارد و میگوید:
﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٦﴾[آل عمران: ۲۶].
«خیر و نیکی به دست تو است که تو بر همه چیز توانائی».
از دو دست او خیر و نیکی میریزد، و شر و بدی در ساحت قدسی او راه ندارد. چیزهایی را که مردم در جهان هستی شر و بدی به حساب میآورند، در حقیقت شر نیست، و اگر ناگزیر آن را شر بنامیم، باید بگوئیم که یک شر جزئی خاص است که در خیر و نیکی کلی و عام مستتر گردیده است و این شر جزئی یا موهوم را همبستگی جزء جزء جهان آفرینش با یکدیگر اقتضا کرده است.
استاد عقاد در کتاب حقائق الإسلام، ص ۸ دربارهی همبستگی جهان آفرینش چنین میگوید:
«کسانی که به این همبستگی اعتقاد دارند، دیدگاهشان این است که شر و بدی با خیر و نیکی تناقض ذاتی و جوهری ندارد، بلکه متمم آن یا شرط لازم آن است. تا خطری در کار نباشد، شجاعتی معنی ندارد تا نیازمندی در کار نباشد، کرم و بخشندگی به میان نمیآید. تا سختی و گرفتاری در کار نباشد صبر و شکیبایی بیمعنا است. هر امتیاز و فضیلتی با کاستی و رذیلتی که نقطه مقابل آن است قابل مقایسه است. همین مطلب لذتهای جسمی ما را نیز شامل میشود، همچنان که فضائل نفسانی و دریافتهای عقلانی ما را در بر میگیرد. ما انسانها تا درد گرسنگی را نه چشیده باشیم لذت سیرشدن را درنمییابیم، و تا رنج خشکی لب و دهان و حلق و گلو را نیازموده باشیم سیرابشدن برایمان لذتی ندارد، و تا چشممان به جاها و چیزهای زشت نیفتاده باشد مناظر زیبا برایمان دلپذیر نمیگردند».