نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

سلطه و توان عادت

سلطه و توان عادت

یکی از پژوهشگران صاحبنظر گفته است: «می‌توان گفت انسان عبارت است از مجسمه‌ای ساخته‌شده از عادت‌ها که روی زمین راه می‌رود». روسو گفته است: انسان به صورت برده و اسیر به دنیا می‌آید و از دنیا می‌رود. روزی که به دنیا می‌آید او را در قنداق می‌پیچند، و هنگامی که از دنیا می‌رود، در کفنش می‌پیچیند!» منظورش اینست که این اسارت و بردگی از زادن تا مردن یکسره برقرار است و انسان همواره در زندگی اسیر عادت‌ها و بردۀ آداب و رسوم زندگی است. پیشینیان گفته‌اند: «عادت طبیعت دوم است» منظورشان این که عادت قدرت و توانی همانند قدرت و توان طبیعت اولیۀ انسان دارد. طبیعت اولیه هم همان سرشت انسانی است که به آن زاده شده است و وجودش را با آن سرشته‌اند. پس هر انسانی که پا به این عالم می‌گذارد، مانند ماشینی است که به امکانات فراوانی مجهز است: چشمی که می‌بیند، گوشی که می‌شنود، معده‌ای که هضم می‌کند، و غریزه‌های بشری‌ و... این تجهیزات و امکاناتی که ما با آن‌ها به دنیا آمده‌ایم، و بسیاری از آن‌ها را از پدران و نیاکان خودمان به ارث برده‌ایم، این‌ها طبیعت اولیۀ ما را تشکیل می‌دهند، و تسلط فراوانی بر ما دارند. به طوری که اگر انسان بخواهد با گوشش ببیند، یا با چشمش بشنود، هرگز نخواهد توانست. پس بناچار تحت فرمان همین چشم و گوش و دست و پای خود است.

تغییراتی که انسان در طبیعت اولیه‌اش می‌دهد، چه مثبت و چه منفی، «طبیعت ثانوی» یا «عادت» نام می‌گیرد و همان تسلط و فرمانروایی را بر انسان دارند. بنابراین، راهی که ما برای زندگی خودمان پیش می‌گیریم، و به سیر در آن عادت می‌کنیم. همان تسلطی را بر ما خواهد یافت که طبیعت اولیۀ ما بر وجود ما داشت. به عبارت دیگر، ما در سال‌های نخستین زندگی‌مان آزاد و آزاده‌ایم. هیچ عادتی بر ما تسلط ندارد. اما وقتی که بزرگ می‌شویم، حدود ۹۰% کارهای ما، از لباس‌پوشیدن و لباس‌کندن و خوردن و آشامیدن و سخن‌گفتن و سلام و خداحافظی و راه‌رفتن و داد و ستدکردن، از روی عادت است، و با اندک توجه و اندیشه‌ای که صرف آن‌ها می‌کنیم به طور خودبخود آن کارها را انجام می‌دهیم، و دست‌برداشتن از آن کارها برایمان دشوار می‌گردد، و زندگی ما عبارت می‌شود از تکرار افکار و أعمالی که در همان سنین کودکی و نوجوانی به آن‌ها خو گرفته‌ایم. اینست قلمرو وسیع حکومت عادت بر انسان، فرد یا جامعه. پس اگر عادت‌هایش نیک باشند، چه فرد یا جامعۀ سعادتمندی است، و اگر عادت‌هایش زشت و زیبانبار باشند چه فرد یا جامعۀ سیاه روز و بدبختی است. چیزهایی را می‌خورد که برای جسمش زیان‌آورند، چیزی را می‌نوشد که عقلش را از کار می‌اندازد. لباسی را می‌پوشد که او را تحت فشار می‌گذارد و خفه‌اش می‌کند، و کارهایی انجام می‌دهد که آن کارها را زشت و پست می‌شمارد! و آنچه برایش مایه‌ی ننگ است چیزی جز سلطۀ عادت و فرمانروایی آن بر انسان، و چیرگی عادت بر خِرد و ارادۀ آدمی نیست. همین برای ما کافی است که با چشمان خودمان می‌بینیم که چگونه انسان‌هایی به میخوارگی، و مواد مخدره و نَرد و قمار معتاد گردیده‌اند!