نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

سرشت و طبیعت انسان

سرشت و طبیعت انسان

طبیعت انسان یکی از خطرناکترین پرتگاه‌هایی است که گام‌ها در آن می‌لغزند، و اندیشه‌ها در آن گمراه و سرگردان می‌مانند، وقتی به انسان می‌نگرند و این دوگانگی و پیچیدگی را که در طبیعت انسان ترکیب یافته و شکل گرفته است درمی‌یابند می‌بینند که انسان نه شهوت خالص است و نه عقل خالص، نه جسم محض است و نه روح محض، ترکیبی است که هردو جنبه را دارا می‌باشد.

پرفسور سیشوت دانشمند آمریکایی و استاد دانشگاه بیل در کتاب زندگی روح می‌نویسد:

مسأله‌ای که اندیشۀ دانشمندان را از زمان‌های بسیار قدیم سرگردان کرده است، همین طبیعت و سرشت دوگانه و دو جنبه‌ای انسان است، بخش مادی انسان که جسد او است. زندگی و رشد و نمو و مرگ دارد. اما به نظر می‌رسد که یک چیزی که حواس انسان قادر به ادراک آن نیست برای این جسد انسان فرمانروائی دارد، و این چیز نمی‌تواند احساس و تفکر داشته باشد. و آن بخشی است که عصارۀ وجود انسان در آن تمرکز یافته است. انسان دو موجود به نظر می‌آید: یک موجود مادی و یک موجود دیگری که غیر از آن است و غیر مادی است. آیا فکر می‌کنید که هردو حقیقی هستند؟ یا یکی از آندو خیال و تصور باطلی بیش نیست؟! همۀ گمراهی‌ها، همۀ انحرافات و کج‌فهمی‌ها، در شناخت انسان و درک حقیقت او زاییدۀ کنارگذاشتن و در نظرگرفتن این دو عنصر در وجود انسان یا زاییدۀ جداسازی میان دو عنصر مادی و غیر مادی وجود انسان است، و هریک را جداگانه و بدون ارتباط با آن دیگری بررسی‌کردن.

اسلام طبیعت و نهاد انسان را آنچنانکه باید و شاید شناسانده و قدر و مقام او را مشخص کرده است. زیرا اسلام پیام خدا و انسان آفریدۀ خدا است، و آفریننده و سازندۀ هرچیز ی از طبیعت و حقیقت آن بی‌خبر نیست:

﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٤[الملک: ۱۴].

«آیا آن که آفریده است نمی‌داند، حال آن که او لطیف و خبیر است!».

خدا این انسان را از پیکری کدر و روحی شفاف آفریده است. جسمی که او را به زمین می‌بندد، و روحی که او را به آسمان پرواز می‌دهد. جسمی که تمایلات غریزی و شهوات خودش را دارد و روحی که افق‌ها و اوج‌های خودش را داراست. جسمی که درخواست‌ها و نیازش‌هایش بسیار شبیه به نیازمندی‌های حیوانات است. و روحی که جذبه‌ها و شوق‌های فرشتگان را دارد.

این طبیعت دوگانه برای وجود انسان یک پدیدۀ عارضی نیست ثانوی هم نیست. بلکه فطرت او است که خدا او را با آن سرشته است و به واسطۀ آن به انسان اهلیت و صلاحیت خلافت خدا در روی زمین را بخشیده است. از همان زمان که خدا آدم را آفرید و مایۀ خلقت او عبارت بود از به هم‌آمیختن مشتی خاک با بهره‌ای از روح الهی:

﴿ذَٰلِكَ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ ٦ ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِينٖ ٧ ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ ٨ ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ ٩[السجدة: ۶-۹].

«آن دانای غیب و شهود است که عزیز و رحیم است. آن که هرچیز را که آفرید به نیوکترین خلقت آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد، سپس نسل او را عصاره‌ای از آب پست و بی‌مقدار قرار داد، سپس او را رو به راه کرد و بیاراست و در او از روح خودش دمید، و برای شما گوش و چشم و قلب را قرار داد، به ندرت شما سپاس می‌گذارید».

اسلام آمد و روح را به خاطر گل نادیده نگرفت، و گل را نیز به خاطر روح نادیده نگرفت، بلکه در یک سیستم هماهنگ و همه‌گیر آندو را تلفیق و ترکیب کرد، و حق روح را به روح داد و حق جسم را به جسم، و حدود آن‌ها را در رابطه با یکدیگر بدون افراط و تفریط مشخص کرده است.

تاریخ بشر دین‌ها و آیین‌هایی را به خود دیده است که پایۀ فلسفۀ آن‌ها را نادیده گرفتن جنبۀ مادی و جسدی انسان بوده است و شکنجه‌دادن جسم و کوشش در جهت ناتوان ساختن بدن را توصیه می‌کرده‌اند، و این طرز رفتار با جسم را باعث رشد و نمو جنبۀ روحی انسان و صفا یافتن و نیرومندشدن روح می‌دانسته‌اند مانند آیین برهمایی هندی، و رهبانیت مسیحی.

در برابر این شیوه تفکر، طرز تفکر مادی آمد و به طور کلی وجود روح را در بدن انسان و وجود خدا را در جهان آفرینش انکار کرد. زیرا فلسفۀ مادی و ماتریالیستی وجود هیچ چیز را به جز چیزهایی مادی که حواس انسان قادر به درک آن‌ها باشد و قابل تجربه و آزمایش باشند باور نداشت و با این ترتیب، انسان در دیدگاه این مادیگرایان «نیمه انسان» بلکه کمتر گردید، و فقط قرار بر این شد که زندگی آن بخش حیوانیش را سر و سامان دهد.