راز ناتوانشدن مسلمانان
از سوی دیگر، اگر میبینیم که اوضاع زمانه برای مسلمانان دگرگون گردید، و نیروهایشان به ضعف گرایید و ناتوان گردیدند، بازهم از آنجا بود که دیگر ایمان سیطرهاش را بر وجود آنان از دست داده بود، و از رهبری اخلاق و روش و منش مسلمانان کنار رفته بودند. ایمان مسلمانان، دیگر یک ایمان جغرافیای – اقلیمی شده بود که تنها به حکم این که در سرزمین اسلامی به دنیا آمده بودند مسلمانان بودند. این دیگر یک ایمان موروثی بوده مانند خانهها و املاک از پدرانشان به ارث میبردند. این ایمان دیگر نشاطی نداشت، تأثیر نداشت، مخدر بود و از کارافتاده آن وقت چگونه میتوانست نیرو بیافریند و عزم و اراده به صاحبش بدهد؟
رسول خدا جپیشاپیش ریشههای اصلی این ضعف و درماندگی و عجز مسلمانان را در برابر دشمنانشان، بیان فرموده بود، و زمان صدق گفتار آن حضرت را آشکار کرد:
«يوشك أن تتداعى عليكم الأمم كما تتداعى الأكلة إلى قصعتها. قالوا: أمِن قِلّة نحن يومئذٍ يا رسول الله؟ قال: بل أنتم يومئذٍ كثير، ولكنكم غثاء كغثاء السيل، ولينزعن الله من صدور عدوكم المهابة منكم وليقذفن في قلوبكم الوهن قالوا: وما الوهن؟ قال: حب الدنيا وكراهية الموت»
«دیری نمیپاید که ملتهای دیگر مانند چند نفر که بر سر یک کاسه غذا میریزند بر سر شما بریزند. گفتند: یا رسول الله! مگر در آن روزگاری که اشاره میفرمایید عدۀ ما بسیار کم میشود؟ فرمود: نه، در آن روزگار تعداد شما بسیار زیاد است، اما در حکم خس و خاشاک روی آب سیل هستید، و خدا از دل دشمنانتان مهابت شما را برمیدارد، و ضعف و ناتوانی را در دل شما میافکند. گفتند: به چه سبب ضعیف و ناتوانی؟! فرمود: (به سبب) دنیادوستی، و از مرگ بدآمدنتان!»
اینست آن انگیزۀ حقیقی ناتوانی و ضعف و درماندگی انسان و راز اصلی آن که انسان به ساز و برگی که در زندگی دنیایش بهم زده است بچسبد، و برده و بنده و مطیع و منقاد اوضاع جاری زندگانیش شود، و بند اسارت زنجیرهای سنگین آن را بر گردن بیفکند شهوات نفسانی مانند انگشتری در انگشت او را بچرخاند، و تمایلات مادی مانند گاو آسیاب او را به حرکت درآورد و در یک مدار محدود دور خودش بگردد، بیهدف و بیبرنامه، با چشمان بسته!
دنیادوستی است که پادشاه را به خاطر عصای اقتدار و تخت سلطنتش بردهای ناتوان میگرداند، در برابر زنی که عشق او در دلش افتاده، یا هوسی که طمعرسیدن و دستیافتن به آن را در سر میپروراند یا ندیم و دستیاری که میترسد رسوایش کند، یا اطرافیانش که باید او را در دزدیها و نابکاریهایش مدد برسانند! تاب و توان را از او میگیرد و او را ضعیف میگرداند.
وحشت داشتن از مرگ است که افراد بشر و جوامع انسان را وامیدارد که زندگی توأم با خواری را بر یک مرگ شرافتمندانه ترجیح بدهند، و زندهبودنی را که در هر روز از آن چندین بار میمیرند، بر یک مرگ که پس از آن زندگی ابدی است، ترجیح بدهند.
ومن لا يمت تحت السيوف مكرماً
يعش ويقاسي الذل غير مكرم
«و هرکس به مرگ شرافتمندانه زیر سایۀ شمشیرها تن درندهد.
در سراسر زندگی بیارزش و بیمقدار با انواع خواری و ذلت دست به گریبان میگردد».