خودمرگی و ضعف با ایمان منافات دارد
گاهی انسانهایی را مینگریم که با دین و ایمان سر و کار دارند، و ادعای انتساب به دین و ایمان را دارند، و حتی مدعیاند که به مغز و حقیقت دین رسیدهاند، میبینیم که ناتوانی و پژمردگی و فروتنی و خواری و افسردگی از سر تا پایشان مشهود است و کسانی به اشتباه یا به علت نادانی گمان میکنند که اینها مؤمنان واقعی و درستند. حال آن که ایمان حقیقی از این قیافههای ساختگی، و این جلوههای دروغین بیزار است. ایمان نیرومندی ظاهر و باطن است، توانمندی اخلاق و رفتار است، و درون و برون انسان را از قدرت سرشار میگرداند.
عمر فاروقس مردی را دید که با افسردگی و پژمردگی مشغول نماز است. سرش را کج کرده و خواری و فروتنی بسیار از خویش نشان میدهد. بیدرنگ تازیانهاش را به روی او بلند کرد و گفت: دینمان را بر ما نمیران. خدا تو را بمیراند! سرت را بلند کن، چرا که خشوع در قلب است نه در گردن!» و از سخنان به یادگار مانده از او است که میگفته است: «خدایا من به تو پناه میبرم از خشوع منافقانه» او را گفتند: خشوع منافقانه چیست؟ گفت: «آن است که بدن خاشع باشد، اما قلب خاشع نباشد!»
شفا، دختر عبدالله بن عمر، چند مرد جوان را دید که با خودمردگی و سستی راه میروند. جا خورد! گفت: اینها دیگر کیستند؟ گفتند: عابد و زاهدند! گفت: عمر وقتی راه میرفت تند راه میرفت، وقتی سخن میگفت بلند سخن میگفت که همه بشنوند، وقتی میزد به درد میآورد، و عابد و زاهد حقیقی او بود.
رسول خدا جنیز با آن وقار و هیبتی که داشت، به هنگام راهرفتن سریع راه میرفت، چنانکه گویی از بلندی بزیر میآید. ابوهریرهس میگوید: احدی را زیباتر از رسول خدا جندیدم؛ گویی خورشید در سیمای مبارکش میتابید، همچنین احدی را ندیدم که از آن حضرت سریعتر راه برود، چنانکه گویی زمین زیر پای وی درهم پیچیده میشد. ما خودمان را به زحمت میانداختیم که همپای آن حضرت راه برویم، و او توجهی به این امر نداشت».