نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

مؤمن از مرگ نمی‌ترسد

مؤمن از مرگ نمی‌ترسد

انسان با ایمان با ترس از مرگ زندگی نمی‌کند، و همواره تلخی جام مرگ او را به تب و تاب نمی‌اندازد، مرگ میهمانی است که به ناچار سر می‌رسد. مسافری است که ناگزیر از راه می‌رسد و ترس و مانع از آمدن و واردشدن او نمی‌شود. بیتابی انسان هم تصمیم او را تغییر نمی‌دهد.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡۖ[الجمعة: ۸].

«بگو: آن مرگی که از آن می‌گریزید، خودش به دیدار شما می‌آید...».

﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖۗ[النساء: ۷۸].

«هرکجا که باشید مرگ شما را درمی‌یابد، هرچند که در برج و باروهای محکم باشید».

﴿قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ

[آل عمران: ۱۵۴].

«بگو: اگر به فرض در خانه‌هایتان هم بودید کسانی که کشته‌شدن برایشان نوشته شده بود به بستر مرگ کشیده می‌شدند».

این نکته هم مرگ را برای انسان با ایمان راحت‌تر می‌کند که می‌داند همان راهی است که پیش از او پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان رفته‌اند. او هم ناگزیر باید به دنبال آنان برود، و به راهی که آنان رفته‌اند قدم بگذارد... آری، مرگ مسألۀ مهمی است که آنقدر بزرگ است که ساده است. و آنقدر خشن است که نرم و دلپذیر است. یک بلیۀ عمومی است و گفته‌اند: «مصیبت‌ها هرگاه عمومیت یابند دلپذیر می‌شوند. (۴۹)

﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠[الزمر: ۳۰].

این فرموده خدای سبحان به پیامبر گرامی‌اش است که:

«تو حتماً می‌میری و آنان حتماً می‌میرند».

از سوی دیگر، داشتنی‌های دنیا در نظر مؤمن بی‌ارزش‌تر از آن است که به خاطر دورشدن از آن‌ها بر اثر مرگ تأسف بخورد. چگونه چنین باشد، در جایی که مرگ پُلی است که او را به داشتنی‌های ابدی و نعمت‌های سرمدی می‌رساند؟!

﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ١٨٥[آل عمران: ۱۸۵].

«هر جانداری مرگ را خواهد چشید و دستمزدهایتان را در روز قیامت خواهند داد. پس آنکس که از آتش بدور شود و به بهشت داخل گردد، برنده شده است و زندگی دنیا جز مایۀ فریب چیز دیگری نیست».

﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا ٧٧[النساء: ۷۷].

«بگو: داشتنی‌های دنیا بس اندک است و آخرت برای آنکس که تقوا پیشه کند بهتر است و بر شما به اندازۀ نخ میان هستۀ خرمایی ستم نخواهد رفت».

مرگ نابودی محض نیست. فنای صرف نیست. انتقال‌یافتن از یک زندگی به زندگی دیگر است. حالی به حالی‌شدن است. در اخبار آمده است که «شما برای ابدیت آفریده شده‌اید و از این خانه به آن خانه جابجا می‌شوید». (۵۰)

وما الموت إلا رحلة غير أنها
من المنزل الفاني إلى المنزل الباقي

«مرگ سفری بیش نیست با این تفاوت که سفری است از سرای فانی به سرای باقی».

مرگ بیرون‌شدن از قفس و غلاف این جسد خاکی است، برای طی عالم برزخ، و سپس به همین جسم خاکی بازخواهیم گشت برای روز رستاخیز و حشر و نشر همگان. آورده‌اند که یکی از عرفا وقتی دریافت که اجلش نزدیک است، برخاست و غسل کرد و عطر به خودش زد و دو رکعت نماز خواند و دقایقی نگذشت که به اطاقش وارد شدند دیدند رو به قبله دراز کشیده و مرده است، و بالای سرش ورقه‌ای است که این اشعار در آن نوشته شده است:

قل لإخوان رأوني ميتاً
فبكوني ورثوني حَزَنا
أتظنون بأني ميتكم؟
ليس هذا الميت والله أنا
أنا في الصور وهذا جسدي
كان ثوبي وقميصي زَمَنا
أنا عصفور وهذا قفصي
طرتُ عنه وبقي مرتهنا
أحمد الله الذي خلصني
وبنى لي في المعالي مسكنا
لا تظنوا الموت موتا، إنه
ليس إلا نقلة من هاهنا!

«بگو به برادرانی که مرا مُرده دیدند، و از روی اندوه و حسرت برای من گریه کردند و مرثیه خواندند،

من در صورت هستم و این پیکر من است

که روزگاری لباس و پیراهن من بود!

من گنجشکی بودم و این قفس من بود،

من از این قفس پریدم قفسم گیر شماها افتاد!

سپاس می‌گویم خدای را که مرا خلاص کرد،

و در آن بالا بالاها برایم مسکن دیگری ساخت!

مرگ را مرگ نپندارید، که مرگ

چیزی نیست به جز کوچ‌کردنی از این دنیا!» (۵۲)

در کتاب «رجال الفکر والدعوة فی الإسلام» (ص ۲۷۹ به نقل از مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی)، در بیان راز مرگ و حکمت فناء اجساد قبل از زندگانی جاودانه و ابدی چنین آمده است:

شاه جان و جسم را ویران کند
بعد ویرانیش آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج و زر
وز همان گنجش کند معمورتر

برای ترقی انسان، آبادی و عمران بدون ویرانی غیر ممکن است، خزانه و گنج زمانی به دست می‌آید که زمین کنده شود، هرگاه دیدید ساختمانی را دارند منهدم می‌کنند، بدانید که برنامۀ آبادیش از نو اجرا می‌شود.

«تو از آن روزی که در هست آمدی
آتشی یا خاک، یا بادی بُدی
گر بدان حالت تو را بودی بقا
کی رسیدی مر تو را این ارتقا
از مبدل هستی اول نماند
هستی دیگر به جای او فشاند
این بقاها از فناها یافتی
از فنایش رو چرا برتافتی
این فناها چه زیان بودت که تا
بر بقا چسبیده‌ای ای بینوا»

خدا که جواد مطلق است، هیچ نعمتی را که به بنده‌اش ارزانی داشته باشد نمی‌گیرد، مگر آن که نعمتی بزرگ‌تر از آن به او می‌بخشد، پس این زندگی کم‌ارزش را که نمی‌تواند زندگی ابدی نام گیرد، نمی‌گیرد، مگر آن که زندگی‌ای فراختر و ماندگارتر و زیباتر و برتر به آدمی ارزانی می‌دارد.

یحیی بن معاذ گفت: «دیدار مرگ را ناخوش نمی‌دارد، مگر انسان بی‌اراده و شکاک! مرگ است که دوست را به دوست نزدیک می‌گرداند».

ناگفته نماند که این دیدگاه نسبت به مرگ اختصاص به دانشمندان و فیلسوفان و متصوفه ندارد، بلکه دیدگاه همۀ اهل ایمان است.

به یک عرب بدوی گفتند: تو داری می‌میری! گفت: آنوقت پس از مرگ مرا کجا می‌برند؟ گفتند: به سوی خدا، گفت: «وای بر شما! چگونه بترسم از رفتن به سوی کسی که خیر و نیکی را جز نزد او نمی‌بینم» خدا راست گفته که فرموده است:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠ نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ٣١ نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ ٣٢[فصلت: ۳۰-۳۲].

«آن کسانی که گفتند پروردگار ما خداست و آنگاه پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند که نترسید و اندوهگین مشوید و مژده باد به بهشتی که به شما وعده می‌دادند * ما یاران شمائیم و در زندگی دنیا و آخرت، و در بهشت هرچه دل‌تان بخواهد خواهید داشت و هرچه درخواست کنید برایتان آماده است * پذیرایی است از سوی خدای غفور و رحیم».