الف: حقگویی و حقجویی در ارتباط با نزدیکان و دیگران
یکی از ثمرات این توانمندی روحی و روانی و یکی از جلوههای آن در وجود انسان با ایمان، صداقت در هر حالی است و عدل در هر زمان. انسان با ایمان اگر لغزشی پیدا کند، بدون آن که انکار کند، یا برای پوشانیدن خطای پیشین، به خطاهای دیگری دست بزند یا به دیگری تهمت بزند، به خطای خویش اعتراف میکند. حق را میگوید، هرچند که تلخ باشد. به خاطر خدا گواهی به قسط میدهد و اجرای قسط میکند، هرچند که به زیان او یا زیان پدر و مادرش باشد و با دوست و دشمن یکسان و به عدالت رفتار میکند، نه طرفداری میشناسد، و نه کنارهجویی!
عمر بن خطابس بر یکی از پسرانش حد شرعی را آنچنان جاری ساخت که گفتند: زیر دست پدرش مُرد! پیامبر اسلام جعبدالله بن رواحه را به خیبر فرستاد، تا مقدار محصول خرمای خیبر را رقم بزند؛ زیرا نصف محصول از آن خودشان بود و نصف دیگر از آن مسلمانان بود. عبدالله این وظیفه را انجام داد و گفت: این قسمت این مقدار دارد و آن قسمت آن مقدار. یهودیان از زیورهای زنانشان نزد او گرد آوردند و به او گفتند: این از آنِ تو؛ و در برابر، در تقسیم محصول به ما تخفیف بده و رعایت حال ما را بکن. گفت: ای قوم یهود! به خدا سوگند! شما منفورترین مخلوقات خدا در نظر من هستید، اما به این خاطر بر شما اجحاف روا نمیدارم. این جواهراتی هم که به من پیشنهاد میکنید رِشوه است و «سحت»، ما نمیخوریم! یهودیان که این عملکرد را دیدند ناگزیر گفتند: با این عملکردها است که آسمانها و زمین پایدار ماندهاند!
به عمر بن عبدالعزیز گفتند که پسرش یک انگشتری خریده است که نگینش ۱۰۰۰ درهم میارزد. پیکی نزد او فرستاد و گفت: اما بعد... به من گفتهاند که تو انگشترییی خریداری کردهای که نگینش ۱۰۰۰ درهم میارزد. با رسیدن این نامۀ من، آن انگشتری را بفروش و با پولش یک هزار نفر گرسنه را سیر گردان، و یک انگشتری خریداری کن که نگینش از آهن باشد، و روی آن بنویس:
«رحم الله امرءاً عرف قدر نفسه»
یعنی: «خدای رحمت کناد آن کسی را که حد و انداۀ خودش را بشناسد»!