نقش ایمان در زندگی

فهرست کتاب

- ایمان به قضا و قدر:

- ایمان به قضا و قدر:

انسان با ایمان نیرو و توان خویش را از قضا و قدر که به آن ایمان دارد می‌گیرد. او می‌داند که هر مصیبتی که به او برسد، به اذن خدا است، و اگر جن و انس دست به یکی کنند که به او سودی برسانند، جز آن سودی که خدا برای او نوشته باشد نمی‌توانند به او برسانند، و اگر دست به یکی کنند که به او زیانی برسانند، به جز آن زیانی که خدا برای او نوشته باشد نمی‌توانند به او برسانند:

﴿قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا هُوَ مَوۡلَىٰنَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٥١[التوبة: ۵۱].

«بگو به ما نمی‌رسد، مگر آنچه خدا برای ما نوشته باشد. او مولای ما است و بر خدا باید توکل کنند مؤمنان».

انسان با ایمان معتقد است که روزی او قسمت شده، و اجل او معین شده است. هیچکس نمی‌تواند میان او و روزی‌یی که خدا قسمت او کرده است، حائل گردد، یا از مدت زمانی که خدا برای عمر او تعیین کرده و نوشته است چیزی بکاهد. این عقیده به او اعتمادی می‌بخشد که حد و اندازه ندارد، و به او نیرویی می‌دهد که هیچ نیروی بشری بر آن چیره نگردد. آن مرد با ایمان به سوی میدان جهاد در راه خدا می‌رود. یاوه‌سرایان سر راه بر او می‌گیرند و او را می‌ترسانند که چطور فرزندانش را بی‌سرپرست رها کرده و به میدان جنگ می‌رود؟؟ و او می‌گوید: «ما باید فرمان خدای متعال را چنانکه باید ببریم، و خدا هم باید که روزی ما را چنانکه وعده فرموده است، برساند».

همین بازدارندگان از جهاد و خودداری‌کنندگان از یاری دین خدا وقتی که از آن مرد ناامید می‌شدند، نزد همسرش می‌رفتند، و او را به وحشت می‌انداختند که با رفتن شوهرش به جهاد روزی او و فرزندانش را چه کسی تأمین می‌کند. آن زن نیز با اعتماد و اطمینانی حیرت‌انگیز پاسخ می‌داد: «من همسرم را به روزی خواری می‌شناسم، ولی به روزی‌رسانی هرگز. حال، اگر روزی‌خوار رفته است، روزی‌رسان همچنان برجای مانده است».

علی بن ابی طالبس به قلب سپاه دشمن می‌زد و می‌گفت:

أيّ يومي من الموت أفر؟
يوم لا يقدر أم يوم قدر؟
يوم لا يقدر لا أحذره
ومن المقدور لا ينجي الحذر

«در کدام یک از دو روز زندگی‌ام از مرگ بگریزم؟

روزی که قرار است در آن روز بمیرم، یا روزی که قرار نیست؟»

«روزی که مقدر نیست در آن بمیرم، باکی از مرگ ندارم،

روزی هم که مقدر است در آن بمیرم، گریختن از مرگ سودی ندارد».

مرحوم سید جمال الدین افغانی گفته است: «اعتقاد به قضا و قدر – اگر از زشتی و ناروایی اعتقاد به جبر پیراسته گردد – جرأت و فعالیت را به دنبال می‌آورد، و شجاعت و شهامت می‌آفریند، و انسان را برمی‌انگیزاند که خویشتن را به مهلکه‌هایی بیندازد که دلِ شیران را از سینه بیرون می‌افکند، و زهرۀ پلنگان را آب می‌کند. اینچنین اعتقادی بر جان‌ها مُهر پایداری و استواری و تحمل دشواری‌ها، و دست و پنجه نرم‌کردن با سختی‌ها و گرفتاری‌ها می‌زند، و جان انسان را با زیورهای بخشش و دهش می‌آراید، و او را برای دست‌برداشتن از هرچیز و هرکس که برایش عزیز و گرانقدر است آماده می‌سازد. حتی انسان‌ها را بر جان‌دادن در راه خدا، و چشم پوشی‌کردن از زیبایی‌ها و طراوت‌های زندگی وادار می‌گرداند... همۀ این‌ها در راه حق و حقیقتی است که او را به اعتقاد به این عقیده فرا خوانده است.

کسی که معتقد است اجل او مقدر و معین است، و روزی او محفوظ و معلوم است، و همه چیز به دست خدا است، و هرگونه که خدا بخواهد در همه چیز تصرف می‌کند، چگونه در مقام دفاع از حق خویش و اعتلای نام و عنوان امت و ملتش، یا اجرای فریضه‌های الهی در این زمینه‌ها، از مرگ می‌گریزد؟

مسلمانان در همان آغاز دولت‌شان به سوی ممالک مختلف و سرزمین‌های گوناگون شتافتند، و آن سرزمین‌ها را فتح کردند، و سلطۀ خویش را بر آن مناطق گسترانیدند. با آن سیطره‌ای که بر ملت‌ها پیدا کردند، و آن غلبه‌ای که بر دولت‌ها یافتند، خردها را مدهوش خویش و دل‌ها را شیفتۀ خود کردند، و قلمرو حکومت مسلمین از کوه‌های پیرینیه که بین اسپانیا و فرانسه واقع است، تا دیوار چین گسترش یافت، با آن عده و عُدّۀ کمی که داشتند، و با آن که عادت به آب و هوای‌های متفاوت نداشتند، و اوضاع اقلیمی کشورهای مختلف به حالشان سازگار نبود. بینی شاهان را به خاک مالیدند، و قیصران روم و خسروان فارس را در طول مدتی کمتر از هشتاد سال به خواری کشانیدند. این فتوحات عظیم مسلمین در چنین مدت کوتاهی امری خارق العاده و معجزه‌ای بزرگ به شمار می‌آید.

«نظام‌های ظالم را ویران کردند، کوه‌هایی را درهم شکستند، و بر روی زمین، زمین دومی برکشیدند از عدل و داد، و طبقۀ سومی روی زمین احداث کردند، از سودرسانی و ثمربخشی برای جهان و جهانیان، قلۀ کوه‌ها را با سُم اسبان خویش ساییدند، و همۀ دل‌ها را لرزانیدند، و لرزه بر همۀ اندام‌ها افکندند، و پشتوانه و پیش برندۀ آنان به سوی همۀ این فتوحات، اعتقاد به قضا و قدر بود و بس.

«همین اعتقاد بود که قدم‌های گروه‌های کوچک مسلمانان را در برابر لشکرهایی که فضا را پر می‌کردند و پهنۀ زمین برایشان تنگ می‌نمود، ثبات بخشید، و توانستند آن لشکریان انبوه را از پایگاه‌هایشان بیرون کنند، و سر جای خودشان بنشانند» (نقل از مجلۀ «العروۀ الوثقی» نشر دارالعرب، ص ۵۳).