ایمان امید میزاید
در آن سوی دیگر ایمان و امید را همسفر و همراه یکدیگر مییابیم. انسان با ایمان از همۀ مردم امیدوارتر است. از همۀ مردم خوشبینتر است. از همۀ مردم شادتر است. از بدبینی و دلتنگی و افسردگی، از همه کس دورتر است. زیرا ایمان معنایش باورداشتن به نیرویی است نامحدود، و رحمتی نامتناهی، و بخششی بیاندازه، باورداشتن به خدایی توانا و مهربان که انسانهای درمانده چون او را بخوانند پاسخ میدهد، و درد و رنجشان را میزداید. عطایای بسیار میبخشد، و گناهان را میآمرزد، و از بندگانش توبۀ آنان را میپذیرد، و از بدیهایشان درمیگذرد. خدایی که نسبت به بندگانش از مادر به فرزندش مهربانتر است، و نسبت به آفریدگانش از خود آنان خیرخواهتر است. خدایی که شبانگاه دست پذیرش میگشاید تا آن که به هنگام روز بد کرده است توبه کند، و به هنگام روز دست پذیرش میگشاید تا آن که شبانگاه بد کرده است توبه کند. خدایی که بیش از اندازهای که پیداشدن گمشده و سررسیدن سفر کردهای که انتظارش را میکشند، و رسیدن انسان تشنه لب به آب گوارا، شادی بخش است، از توبۀ بندهاش شاد میگردد. خدایی که حسنات را از ده تا هفتصد برابر یا بیشتر پاداش میدهد، و سیئات را با یک بر یک کیفر میکند یا از آنها در میگذرد.
خدایی که هرکه را از او دوری گزیند، از نزدیک فرا میخواند، و به سوی کسانی که به او روی آورند، از دور میشتابد، و میگوید:
حدیث قدسی که بخاری و غیره روایت کردهاند:
«أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى بِى، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِى، إِنْ ذَكَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِى نَفْسِى، وَإِنْ ذَكَرَنِى فِى مَلأٍ ذَكَرْتُهُ فِى مَلأٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَىَّ شبْرا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَىَّ ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا، وَإِنْ أَتَانِى يَمْشِى أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً»
«من در گمان بندهام نسبت به من جای دارم، و هرگاه مرا یاد کند با اویم. اگر در دل مرا یاد کند، در دل یادش کنم، و اگر مرا در جمعی یاد کند من در میان جمع بهتری یادش کنم، و اگر یک وجب به من نزدیک گردد. به اندازۀ یک بازو به او نزدیک گردم، و اگر به اندازۀ یک بازو به من نزدیک گردد، به اندازه دو بازو به او نزدیک گردم، و اگر خرامان به سوی من آید با شتاب به سویش آیم».
خدایی که فراز و نشیبهای زندگی را در میان مردم دست به دست میکند. ترس را به ایمنی تبدیل میکند، ناتوانی را به نیرومندی منجر میگرداند، هر تنگی را به فراخی، و هر اندوهی را به گشایش، و هر دشواری را به آسانی میرساند.
***
انسان با ایمان که به این خدای مهربان و عزیز و کریم و غفور و ودود، صاحب عرش مجید، فعال ما یرید پناهنده شده است، با امیدی زندگی میکند که هیچ محدودیتی ندارد. آنچنان امیدوار است که هیچگاه دستاویزی را از دست نمیدهد. همواره خوشبین است. با چهرهای خندان به زندگی مینگرد، و با پیشامدهای روزگار با لبخند مواجه میگردد، نه با چهرهای عبوس و درهم کشیده!
انسان با ایمان هرگاه بجنگد اطمینان به پیروزی دارد. به دلیل این که او با خدا است و خدا با او است، و به دلیل این که او از آن خدا است، و خدا از آن او است.
﴿إِنَّهُمۡ لَهُمُ ٱلۡمَنصُورُونَ ١٧٢ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ١٧٣﴾[الصافات: ۱۷۲-۱۷۳].
«که آنان هم آناناند پیروزشدگان * و لشکر ما هم آنانند چیرهشدگان».
هرگاه بیمار شود، امید از بازیافتن سلامتی نمیبرد.
﴿ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ ٧٨ وَٱلَّذِي هُوَ يُطۡعِمُنِي وَيَسۡقِينِ ٧٩ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ ٨٠﴾[الشعراء: ۷۸-۸۰].
«آن که مرا آفریده است و هم او راه را نشانم میدهد * و آن که غذایم میدهد و سیرابم میگرداند * و هرگاه مریض گردم او مرا شفا میبخشد».
هرگاه گناهی را مرتکب شود از آمرزش خدا نومید نمیگردد، و هرچند که گناهش بزرگ باشد، عفو الهی را بزرگتر میبیند.
﴿۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣﴾[الزمر: ۵۳].
«بگو: ای بندگان من که نسبت به خودتان زیادهروی کردهاید، از رحمت خدا نومید مشوید که خدا همۀ گناهان را میآمرزد، و هم اوست که غفور و رحیم است».
هرگاه به سختی گرفتار آید، همچنان امید به گشایش دارد.
﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا ٥ إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرٗا ٦﴾[الإنشراح: ۵-۶].
«به یقین با (هر) سختی گشایش است * (آری) مسلما با (هر) سختی گشایشی است».
و هرگز یک سختی بر دو گشایش چیره نخواهد شد. ابن مسعودس گفته است: اگر سختی و دشواری به درون سوراخ جانوری بخزد، گشایش و آسودگی نیز به دنبالش خواهد رفت.
هرگاه یکی از مصیبتهای روزگار به دنبالش بیاید، از خدا امید دارد به خاطر مصیبتی که به او رسیده است او را اجر دهد و بهتر از آنچه را که از او گرفته شده برایش جایگزین گرداند.
﴿ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾[البقرة: ۱۵۶-۱۵۷].
«آن کسانی که وقتی مصیبتی به آنان رسد گویند ما از آن خداییم و به سوی او میشتابیم * آنانند که درودهای ویژه و رحمتی خاص از پروردگارشان شامل آنان است و هم آنانند که راهیافتگانند».
هرگاه با عداوت دشمنی رویارو میگردد، یا از کسی بدش بیاید، رو به پیوند و صلح میرود، و به سازش و همدلی و همدستی امید دارد و ایمان دارد به این که خدا دلها را دگرگون میگرداند.
﴿۞عَسَى ٱللَّهُ أَن يَجۡعَلَ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ عَادَيۡتُم مِّنۡهُم مَّوَدَّةٗۚ وَٱللَّهُ قَدِيرٞۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٧﴾[الممتحنة: ۷].
«چه بسا خدا میان شما و میان آن کسانی که دشمنان با آن در ستیزند کشش و مودتی قرار دهد، و خدا توانا است، و خدا آمرزنده و مهربان است».
هرگاه باطل را دور از چشم حق بر کرسی حکومت و فرمانروایی ببیند، یقین میکند که باطل رو به زوال و نابودی است و حق رو به ظهور و پیروزی است.
﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَيَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ﴾[الأنبیاء: ۱۸].
«بلکه حق را بر باطل برمیافکنیم و آن را متلاشی میسازد، و این گونه، باطل محو و نابود میشود!».
﴿فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ﴾[الرعد: ۱۷].
«آنگاه کفهای روی آب بخار میشوند و به هوا میروند، و آنچه مردم را سود میبخشد در زمین میماند...».
وقتی پیری به سراغش میآید، و در اثر پیری تمام موهای سرش به کلی سفید شده است هنوز امیدوار به زندگی دیگری است که در آن زندگانی همواره جوان خواهد زیست و هرگز پیر نخواهد شد. زندگییی که دیگر مرگ در آن راه ندارد. خوشبختییی که بدبختی در آن جایی ندارد.
﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّهُۥ كَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِيّٗا ٦١ لَّا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَٰمٗاۖ وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِيهَا بُكۡرَةٗ وَعَشِيّٗا ٦٢﴾[مریم: ۶۱-۶۲].
«بهشتهای برین که خدای رحمان به بندگانش وعدۀ غیبی داده بود. وعدۀ او قطعاً آمدنی است * در آن بهشتها بیهودهای نشنوند مگر سلام، و روزی آنان هر صبح و شام برایشان مقدر است».
***
مادیگرایان به سنتهای طبیعی، و علل و اسباب ظاهری تکیه میکنند، و به ماورای آنها امیدی ندارند. اما اهل ایمان از اسباب و علتهای ظاهری بالاتر میروند و به راز وجود راه پیدا میکنند؛ به خدای آفرینندۀ اسباب و مسببات که بسیاری سببهای باطنی در اختیار او است، و از درک و فهم بندگانش بدور. پس چرا به هنگام رویآوردن بحرانها و فشردهشدن حلقههای زنجیر گرفتاریها بر گردنشان، دلهایشان متوجه او نگردد؟ خدا برای اهل ایمان پناهگاهی است در گرفتاریها و سختیها، انیس و مونس است در وحشتها و تنهاییها، و یار و یاوری است در تنگدستی. بیماری که همۀ پزشکان او را جواب کردهاند، به او روی میآورد و با امید به شفایافتن به درگاه او نیایش میکند. آن که اندوهگین است به او روی میآورد و از او شکیبایی دلخوشی درخواست میکند، و جایگزین هرچه را که از دست داده است از او میخواهد، و اینها باور دارند که بین دعای ستمدیدگان و بارگاه عدل الهی پرده و حجابی نیست. آن مرد یا زنی هم که از فرزند محرومند، به خدا روی میآورند و از او میخواهند که دودمان پاک و پاکیزهای به آنان عنایت فرماید. همۀ این درخواستکنندگان امیدوارند که خواستههایشان به آنان داده شود، و آنچه آرزو کردهاند جامۀ عمل بپوشد، زیرا از قدرت خدا هیچ بعید نیست، و این خواستهها بر خدا گران نمیآید.
ابراهیم÷پیرمرد سالخوردهای شده بود که از خدا فرزند خواست:
﴿رَبِّ هَبۡ لِي مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٠٠﴾[الصافات: ۱۰۰].
«پروردگار من! از شایستگان مرا ببخش».
خدا درخواستش را پذیرفت و فرشتگان را به سوی او فرستاد و آنان به صورت چند مهمان درآمدند و بر ابراهیم÷وارد شدند و گفتند:
﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ ٥٣ قَالَ أَبَشَّرۡتُمُونِي عَلَىٰٓ أَن مَّسَّنِيَ ٱلۡكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ٥٤ قَالُواْ بَشَّرۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡقَٰنِطِينَ ٥٥ قَالَ وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ ٥٦﴾[الحجر: ۵۳-۵۶].
«ما تو را به نوجوانی دانا مژده میدهیم * گفت: با وجود این پیری و سالخوردگی من چنین مژدهای به من دادید؟ به چه چیز مرا مژده میدهید؟ * گفتند: به حق مژدهات دادیم، پس از نومیدان مباش * گفت: و چه کسی از رحمت پروردگارش نومید میگردد مگر گمراهان؟!».
بعدها در مقام دعا و ثنا میگفت:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى ٱلۡكِبَرِ إِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ ٣٩﴾[إبراهیم: ۳۹].
«سپاس خدایی را که در سالخوردگی اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. پروردگار من شنوای دعاها است».
یعقوب÷وقتی غیبت فرزندش یوسف طولانی شد، و فراق به طول انجامید، و جا داشت که امید دیدار یوسف را به کلی از دست بدهد. حتی پس از آن با توقیفشدن فرزد دیگرش بدست عزیز مصر مواجه گردید. اما با همۀ اینها نومیدی به دلش راه نیافت. بلکه گفت:
﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٌۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَنِي بِهِمۡ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ ٨٣﴾[یوسف:۸۳].
«صبری زیبا باید پیشه کرد. چه بسا خدا همه آنان را نزدم بیاورد. او علیم و حکیم است».
وقتی از فراق فرزندش یوسف اظهار تأسف کرد، فرزندانش به او گفتند:
﴿تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ تَذۡكُرُ يُوسُفَ حَتَّىٰ تَكُونَ حَرَضًا أَوۡ تَكُونَ مِنَ ٱلۡهَٰلِكِينَ ٨٥ قَالَ إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٦﴾[یوسف: ۸۵-۸۶].
«به خدا سوگند تو دست برنمیداری و پیوسته نام یوسف را بر زبان میآوری تا از دست بروی یا هلاک شوی * گفت: گله و شکایتم را به نزد خدا میبرم و از خدا چیزها میدانم که شما نمیدانید».
بعد امید شیرینی را که در جانش ریشه دوانیده بود صادقانه با فرزندانش در میان نهاد، امیدی که پشتوانهاش اعتماد به خدا بود که بالاخره جمع فرزندانش را جمع خواهد کرد. گفت:
﴿يَٰبَنِيَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَاْيَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨٧﴾[یوسف: ۸۷].
«ای فرزندان من! بروید و نهانی یوسف و برادرش را جستجو کنید، و از مددهای الهی ناامید نگردید که از مددهای الهی ناامید نمیشوند مگر گروه کافران».
نیایش زکریای پیامبر÷:
﴿إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِيّٗا ٣ قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا ٤ وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا ٦﴾[مریم: ۳-۶].
«آنگاه که پروردگارش را نهانی ندا درداد * گفت: پروردگار من! من استخوانهایم سست شده و از شدت پیری موهای سرم به کلی سفید شده است، و در دعا و نیایش به درگاه تو پروردگار من بدبخت و بینصیب نبودهام * و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش * که وارث من شود و وارث آل یعقوب گردد و او را پروردگار من پسندیده قرار ده».
ایوب÷نیز
﴿۞وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَكَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِينَ ٨٤﴾[الأنبیاء: ۸۳-۸۴].
«و ایوب÷نیز آنگاه که پروردگارش را ندا درداد که دچار بیچارگی شدهام و تو مهربانترین مهربانانی * ندایش را پاسخ دادیم بیچارگی او را برطرف ساختیم و خانوادهاش را با همان تعداد از بستگانش به او دادیم. رحمتی از سوی ما و یادآورییی برای ستایشگران».
یونس÷را آن ماهی بزرگ بلعید.
﴿فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَكَذَٰلِكَ نُۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٨٨﴾[الأنبیاء: ۸۷-۸۸].
«در آن تاریکی ندا درداد که خدایی نیست جز تو، همه تسبیحگوی تو هستند. من از ستمگران بودم * به ندایش پاسخ دادیم و او را از غم و اندوه نجات دادیم و اینچنین اهل ایمان را نجات میدهیم».
موسی÷وقتی با بنی اسرائیل شبانه به راه افتاد تا آنان را از فرعون و لشکریانش رهایی بخشد. فرعونیان آماده باش میدهند و لشکر عظیمی بسیج میکنند و به دنبال بنی اسرائیل میتازند تا آنان را دستگیر سازند.
﴿فَأَتۡبَعُوهُم مُّشۡرِقِينَ ٦٠ فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١﴾[الشعراء: ۶۰-۶۱].
«به هنگام آفتابزدن آنان بنی اسرائیل را تعقیب کردند * وقتی هردو گروه به هم رسیدند، یاران موسی گفتند: ما در محاصرهایم!».
و کدام محاصره از این بدتر؟ دریا در جلو، و دشمن پشت سرشان!! جز آن که موسی بیتابی نکرد و ناامید نشد. بلکه گفت:
﴿قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾[الشعراء: ۶۲].
«نه! پروردگار من با من است مرا پیش خواهد برد» و امیدش بیجا نبود.
﴿فَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرۡقٖ كَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِيمِ ٦٣ وَأَزۡلَفۡنَا ثَمَّ ٱلۡأٓخَرِينَ ٦٤ وَأَنجَيۡنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ ٦٥ ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ ٦٦ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗۖ﴾[الشعراء: ۶۳-۶۷].
«به موسی وحی کردیم که با چوبدستیات به دریا بزن. دریا برشکافت، و آبهای هر بخش از آن مانند کوه بزرگ بر روی هم انباشته شد * و آن گروه دیگر را در آنجا با آب آشنا کردیم * و موسی و کسانی را که با او بودند همه را نجات بخشیدیم * سپس آن گروه دیگر را غرق کردیم * در این داستان آیتی است...».
محمد مصطفی جدر مسیر مهاجرت از مکه به مدینه با همراه صدیقش به غار ثور پناه میبرد، و مشرکان رد پای آنحضرت از دنبال میکنند، و کارشناسان میگویند: محمد از این موضع فراتر نرفته است... یا از همین جا به آسمان صعود کرده و یا از همین جا به درون زمین رفته است... صدیق اکبرس سخت بر جان صاحب دعوت اسلام و خاتم پیامبران جمیترسد و میگرید و میگوید: اگر یکی از اینان زیر پایش نگاه کند ما را میبیند، و پیامبر اکرم جبه او میگوید: «چه گمان داری دربارۀ آن دو نفری که خدا سومین آندو است؟»
و فرجام کار آن شد که قرآنکریم آورده است:
﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠﴾[التوبة: ۴۰].
«اگر شما او را یاری نکنید، خدا او را یاری کرد، هنگامی که کافران او را اخراج کردند، نفر دوم آن دو نفر، هنگامی که آندو در غار بودند، هنگامی که به همراهش گفت: اندوهگین مباش خدا با ما است. آنگاه خدا آرامش خویش را بر او فرو فرستاد و او را با لشکریانی که شما آنها را ندیدید مدد رسانید، و سخن کافران را پستترین قرار داد، و سخن خدا است که برترین است، و خدا عزیز و حکیم است».
اینها وقایع و حوادثی هستند که تاریخ به خود ندیده است و تردیدی در آن نیست، و شاید مادیگرایان بعضی از آنها یا همۀ آنها را انکار کنند. به دلیل این که علل و اسبابی غیر عادی و غیر معمول دارند. اما اهل ایمان یقینی دارند به این که علل و اسباب طبیعی قدرت مطلقۀ خدا را محدود نمیگرداند و ثبات آنها یک واجب عقلی نیست که انفکاک ناپذیر باشد، اگر بنا بود دانشمندان و مخترعان در مرز همان علل و عوامل معلوم و مشهود نزد مردم بمانند، و عرف و عادت همروزگارشان را مبنا قرار دهند، دانش یک وجب بلکه یک بند انگشت پیش نمیرفت، و ما به عصر اتم و عصر فضا نمیرسیدیم.