نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

(۲-۷) شرایط [۳۲۷] وجوب نماز جمعه

(۲-۷) شرایط [۳۲۷] وجوب نماز جمعه

با وجود فرضِ عین بودن نماز جمعه، افرادی که نماز جمعه بر آن‌ها واجب است باید دارای شرایط زیر باشند تا این فریضۀ مهم و بزرگ الهی بر آن‌ها فرض شود، این شرایط عبارتند از:

۱- اسلام

نماز جمعه بر مسلمان واجب است؛ چرا که عبادت کسی که کافر باشد از دیدگاه شریعت مقبول نیست و کفّار و مشرکین بخاطر ایمان نیاوردن و عدم انجام عبادات و طاعات در آخرت بازخواست و مجازات می‌شوند. خداوندأ می‌فرمایند: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥[آل عمران: ۸۵] «‏ و کسی که غیر از (آئین و شریعت) اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمی‌شود، و او در آخرت از زمرۀ زیانکاران خواهد بود.»

البته پیامبر خدا ج نیز صراحتاً این مطلب را ابراز داشته‌اند. طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۳۲۸] «پیامبر ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت می‌باشد بجز چهار (نفر که عبارتند از:) بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض.»

۲- بلوغ

بلوغ نمادی از رشد فکری و عقلی انسان می‌باشد و بدین خاطر شریعت آن را نقطه آغازین مکلَّف شدن می‌داند و اگرچه انسان‌ها بنابر محیط و ژنتیک از رشد فکری متفاوت برخوردارند ولی شریعت جهت انضباط و معلوم بودن همۀ انسان‌ها را با نشانه‌هایی مساوی بالغ می‌شناسد. بلوغ با علامات ظاهری و یا با سِن حاصل می‌شود. این نشانه‌ها از دیدگاه فقها عبارتند از:

علامات ظاهری بلوغ:

الف) احتلام: خروج منی از زن یا مرد در حالت خواب یا بیداری نماد بالغ شدن می‌باشد. [۳۲۹] خداوندأ می‌فرمایند: ﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنكُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡيَسۡتَ‍ٔۡذِنُواْ[النور: ۵۹] «هنگامی که کودکان شما احتلام یافتند (و به سن بلوغ رسیدند در همۀ اوقات برای ورود به مکانی که پدر و مادر در آنجا استراحت می‌کنند، و یا منزل اختصاصیی که آنان در آنجا بسر می‌برند) باید اجازه بگیرند.»

ب) روییدن مو در بالای شرمگاه: که البته برخی از فقها همچون مالکیّه و حنابله و روایتی از ابویوسف این را نمادی از بلوغ می‌دانند. آنان بر این باورند که این به شرطی می‌تواند نشانۀ بلوغ باشد که به صورت طبیعی رشد کرده باشد نه در شرایط غیر طبیعی همچون استفاده از مواد غذایی و دارویی خاص و همچنین تا حدودی پرپشت باشد. [۳۳۰]

ج) حیض و بارداری برای زنان نشانۀ بلوغ آن‌هاست.

سن بلوغ: شافعیّه، حنابله واوزاعی وعمر بن عبدالعزیز وبخاری ومسلم وعبدالله بن وهب وابن ماجشون مالکی وقاضی ابویوسف ومحمّد بن حسن الشیبانی از شاگردان امام ابوحنیفه پانزده سال قمری را ملاک بالغ شدن می‌دانند. [۳۳۱]

البته وقتی سن ملاک بلوغ می‌باشد که قبل از آن (یعنی؛ پانزده سالگی) نشانه‌های ظاهری بلوغ پدیدار نشده باشند. وهمچنین در مورد اینکه آیا سنّ مشخصی ملاک رسیدن به بلوغ بوده بین علما اختلاف بوده که این کتاب مکان بحث آن نمی‌باشد؛ لذا در موردش بحثی نمی‌گردد.

اساس و بنیان اینکه بلوغ شرط وجوب نماز جمعه می‌باشد احادیث زیر می‌باشد:

الف) عائشهل گفته است: «قال رسول الله ج: رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ عَنْ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَ عَنْ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنْ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَعْقِلَ.» [۳۳۲] «پیامبر ج فرمودند: حکم و مؤاخذه از سه (صنف و نفر) برداشته شده است: از خوابیده تا بیدار شود، از کودک تا احتلام (یعنی؛ بالغ) شود و از دیوانه تا وقتی عاقل گردد.»

ب): طارق بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۳۳۳] «پیامبر ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت می‌باشد بجز چهار (نفر که عبارتند از:) بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض.»

۳- عقل

بر انسان عاقل نماز جمعه واجب است پس بر افراد دیوانه نماز جمعه واجب نیست مگر کسی که دیوانۀ ادواری باشد و در موقع ندای جمعه عاقل باشد. عائشهل گفته است: «قال رسول الله ج: رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ عَنْ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَ عَنْ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنْ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَعْقِلَ.» [۳۳۴] «پیامبر ج فرمودند: حکم و مؤاخذه از سه (صنف و نفر) برداشته شده است: از خوابیده تا بیدار شود، از کودک تا احتلام (یعنی؛ بالغ) شود و از دیوانه تا عاقل شود.»

۴- حریّت

نماز جمعه بر انسان آزاد واجب است نه برده‌ای که در ملکِ دیگران می‌باشد. طارق‌بن شهابس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ.» [۳۳۵] «پیامبر ج فرمودند: جمعه حقّی واجب بر هر مسلمانی در جماعت می‌باشد بجز چهار (نفر که عبارتند از:) بردۀ مملوک و زن و کودک و مریض.»

۵- مذکر بودن

نماز جمعه بر مرد واجب است نه زن و خنثای مشکل. روایتی که از طارق ‌بن شهابس بیان گردید ابراز می‌دارد که نماز جمعه بر زن واجب نمی‌باشد؛ چرا حضور زن در زمان مشخص و مکان معین به دلیل اشتغالش به اولاد و امورات خانه و ... سخت و مشقت‌آور می‌باشد بدین خاطر شریعت بر وی آسان کرده است. [۳۳۶]

۶- سلامتی جسمی

شریعت نماز جمعه را بر انسان سالم واجب نموده و به مریض رخصت داده و بر وی واجب نکرده؛ چرا که مریض در این حالت آزار می‌بیند و احتمال دارد بیماریش رو به وخامت بگذارد و به همین دلیل مطابق روایتی که پیشتر از طارق‌بن شهابس روایت شد، مریض از حکم وجوب نماز جمعه مستثنی شده است. منظور از مریضی هر نوع بیماری همچون سرماخوردگی، سردرد، بیماران دیابتی، بیماران قلبی و ... می‌باشد.

البته افرادی که از بیماران و سالخوردگان مراقبت می‌کنند و کسی در موقع ندای جمعه نیست که بجای آن‌ها مراقبت نماید آن‌ها نیز از این رخصت بهره‌مندند؛ زیرا حق مسلمان از فریضۀ جمعه أولی‌‌تر است. همچنین افراد کور، زمین‌گیر و ناتوان از راه‌رفتن از این حکم برخوردارند و نیز نماز جمعه بر افراد سالخورده و کهن‌سال که راه رفتن برای آن‌ها سخت و دشوار است، واجب نمی‌باشد. البته وجود این رخصت برای این افراد به منزلۀ این نیست که آن‌ها حق ندارند از این فضیلت ناب و بزرگ بهره‌مند شوند بلکه مجوِّزی می‌باشد که می‌توانند از آن استفاده کنند به شرط آنکه رفتن به نماز جمعه مایۀ ضرر به آن‌ها نشود که در این حال شریعت مجوِّز ضرر رساندن به خود را صادر نمی‌کند و حتّی در صورتی که شخص بنا بر شرایط جسمی خود در صورتی که گمان قوی داشته باشد که رفتن به جمعه بنابر شرایط جویی یا جسمی خود باعث مریض شدن و یا آزار شدیدی به وی می‌شود می‌تواند از این رخصت استفاده کند.

۷- اقامت در محل نماز جمعه

نماز جمعه بر کسی واجب است که در محل نماز جمعه سکونت داشته باشد پس کسی که مسافر باشد نماز جمعه بر وی فرض نمی‌باشد. دلایل این حکم عبارتند از:

الف): عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله ج: لَيْسَ عَلَى الْمُسَافِرِ جُمُعَةٌ.» [۳۳۷] «پیامبر ج فرمودند: بر مسافر نماز جمعه واجب نیست.»

ب): تمیم داریس روایت کرده است: «الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ إِلاَّ عَلَى امْرَأَةٍ أَوْ صَبِىٍّ أَوْ مَرِيضٍ أَوْ مُسَافِرٍ.» [۳۳۸] «جمعه (بر همه) جز زن، کودک، مریض ومسافر واجب است.»

پس نماز جمعه بر هر مقیمِ مذکرِ سالمیِ که نماز جمعه در محل سکونتش برپا می‌شود فرض عین است. و در واقع طبق آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.» نماز جمعه بر مقیمی فرض است که در موقع ندای جمعه به سمت مسجدِ محل برپایی نماز حرکت کند و در صورتی که در موقع نماز به مسجد برسد بر وی فرض می‌باشد. البته برخی از فقها بر این باورند که هر مقیمی که ندای جمعه را بشنود نماز جمعه بر وی واجب است، در تحلیل این دیدگاه می‌توان گفت با این وصف اشخاص کَر و یا کسانیکه بنا بر مشغولیّت و یا دلایلی ندای جمعه را نشنیدند بر آن‌ها واجب نیست که در واقع عکس این حاکم است و همچنین روایت‌هایی که در این زمینه به آنان استدلال می‌شوند ضعیف می‌باشند. [۳۳۹]

حکم سفر در روز جمعه:

در اینجا لازم می‌نماید که حکم سفر در روز جمعه بررسی شود تا در راستای آن به این پرسش پاسخ داده شود آیا کسیکه در روز جمعه سفر کرده و یا به خارج از محل اقامت خود به هر دلیلی همچون سیاحت و تفریح یا انجام کار و وظیفه‌ای و غیره می‌رود نماز جمعه بر وی واجب می‌باشد؟

همۀ فقها اتفاق نظر دارند که سفر کردن بعد از زوال و أذان و ندای جمعه بر کسی که نماز جمعه بر وی واجب شده حرام می‌باشد؛ زیرا طبق فرمودۀ خداوند باید به سمت نماز جمعه حرکت و تلاش کرد که عملی غیر از آن حرام است. و در صورتیکه سفر به گونه‌ای باشد که در مسیر سفر بتوان فریضۀ نماز جمعه را بجا آورد ایرادی بر سفر وجود ندارد. البته حنفیّه با ندای اوّل سفر را کراهت تحریمی می‌دانند ولی فقها در حکم سفر و خروج از محل اقامت در روز جمعه قبل از أذان و ندای جمعه دارای دیدگاه‌های مختلفی هستند که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: شافعیّه سفر قبل از أذان ظهر جمعه را حرام می‌دانند؛ چراکه سعی و تلاش برای ادای جمعه‌اش در محل سکونتش بر وی واجب بوده که در انجامش اهمال کرده البته اگر در سفر بتواند اقامۀ نماز نماید سفرش خالی از ایراد می‌باشد. و سفر در شب جمعه را کراهت می‌دانند. [۳۴۰]

دیدگاه دوّم: حنابله بعد از طلوع فجر قبل از زوال و مالکیّه بنابر قول مشهور بعد از فجر روز جمعه سفر را کراهت می‌دانند مگر اینکه در سفر بتوان نماز را ادا کرد. اساس و بنیان این دسته از فقها احادیث موضوع و منکریست که از حیث سند قابل اثبات نمی‌باشند. [۳۴۱]

دیدگاه سوّم: حنفیّه بر این باورند که سفر قبل زوال هیچ ایرادی ندارد. [۳۴۲]

به نظر می‌رسد که سفر و خارج شدن از محل سکونت قبل از نداء و أذان ظهر جمعه به هر دلیلی هیچ ایراد شرعی ندارد و مُباح می‌باشد و تمامی روایاتی که در جهت منع و تحریم و یا کراهت آن وجود دارند از حیث سند ایراد دارند و قابل احتجاج نمی‌باشند. پس می‌توان نتیجه گرفت که سفر بعد از زوال و أذان ظهر جمعه حرام می‌باشد مگر اینکه با وجود سفرش نماز جمعه‌اش را در سفر ادا نماید و نماز جمعه بر چنین مسافری فرض می‌باشد ولی سفر قبل آن مُباح می‌باشد پس نماز جمعه بر چنین مسافری طبق فرموده‌های پیامبر عظیم الشأن ج فرض نیست. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصوابِ)

۸- نبود عذر

برخی از فقها حالت‌هایی همچون ترس [۳۴۳] از دستگیر شدن توسط حاکم ظالم، ترس از دزد یا حیوان درنده و باران و برف و گل و لای شدید به گونه‌ای که رفتن به مسجد را سخت و مشقت‌آور کند و یا در حبس و زندان بودن [۳۴۴] و... عذرهایی می‌دانند که سببِ رخصت شده و حکم وجوب را از مکلَّف برمی‌دارد. اساس استدلال این رخصت این است که خداوند به اندازۀ توانایی بر انسان تکلیف می‌کند. عبدالله بن عباسب روایت کرده است که پیامبر ج فرمودند: «أنزل الله تعالى ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ[البقرة: ۲۸۶] قال (الله تعالي): قد فعلت.» و در روایت مسلم (ش۳۴۴) آمده است: فأنزل الله عز وجل: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ قال (جلّ جلاله): نعم. ﴿رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ﴾> قال (جلّ جلاله): نعم. ﴿رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ قال (جلّ جلاله): نعم. ﴿ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٨٦ قال (جلّ جلاله): نعم.» [۳۴۵] خداوند تعالی فرمود: «خداوند به هیچ کس جز به اندازۀ توانائیش تکلیف نمی‌کند. هر کار (نیکی که) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی که) بکند به زیان خود کرده است. پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر.» (خداوند تعالی) فرمود: انجام دادم (و مورد عفو قرار دادم).» ودر روایت مسلم (ش۳۴۴) آمده است: خداوند نازل فرمود: «خداوند به هیچ کس جز به اندازۀ توانائیش تکلیف نمی‌کند. هر کار (نیکی که) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی که) بکند به زیان خود کرده است. پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر.» خداوندأ فرمود: بله. «پروردگارا! بار سنگین (تکالیف دشوار) را بر (دوش) ما مگذار آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان) بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی.» خداوندأ فرمود: بله. «پروردگارا! آنچه را که یارای آن را نداریم بر ما بار مکن (و ما را به بلاها و محنت‌ها گرفتار مساز)» خداوندأ فرمود: بله. «و از ما درگذر و (قلم عفو بر گناهانمان کش) و ما را ببخشای و به ما رحم فرمای . تو یاور و سرور مائی، پس ما را بر جمعیّت کافران پیروز گردان.»‏ خداوندأ فرمود: بله.»

از جملۀ این عذرها:

۱- کوری که راهنمایی نمی‌یابد و نزدیک مسجد نیست و حتّی در صورتی که راهنمایی با أجرة المثل اجاره کند نماز جمعه بر وی واجب است. این دیدگاه امام مالک، شافعیّه، أبویوسف، أحمد بن حنبل و داود ظاهری است. امام أبوحنیفه قائل به عدم وجوب می‌باشد حتّی اگر راهنما داشته باشد. [۳۴۶] ولی ابن عابدین حنفی در این باره چنین ابراز می‌دارد: «آنچه برای من محرز است: نماز جمعه بر برخی از کورهایی که در کوچه‌ها راه می‌روند و راه را بدون راهنما و بدون زحمت و ناراحتی می‌شناسند، واجب است و مسجدی که قصد رفتن را دارد بدون سؤال کردن از کسی می‌یابد.» [۳۴۷] این دیدگاه صحیح است؛ زیرا أم مکتومل به نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای پیغمبر خدا ج! من راهنمایی ندارم که مرا برای آوردن به مسجد راهنمایی کند، و از پیامبر خدا ج درخواست کرد که وی را رخصت دهد و نمازش را در خانه‌اش بخواند وقتی خواسته‌اش را مطرح کرد، پیامبر ج فرمود: « هَلْ تَسْمَعُ النِّدَاءَ بِالصَّلاَةِ؟ فَقَالَ نَعَمْ. قَالَ: فَأَجِبْ.» [۳۴۸] «آیا ندای نماز را می‌شنوی؟ گفت: بله. فرمود: پس اجابت کن.»

۲- پیرمردِ کهنسالی که توانایی رفتن ندارد. از دیدگاه شافعیّه اگر بتواند وسیله‌ای را اجاره کند تا به مسجد آید بر وی واجب است و از نظر حنفیّه در هر حالتی (وسیله‌ای بیابد یا نیابد) واجب نیست. [۳۴۹] آنچه راجح به نظر می‌رسد اگر پیرمرد با وجود وسیله‌ای توانمند به رفتن به جمعه گردد و مایۀ سختی و آزار به خود و دیگران نگردد بر وی واجب است؛ زیرا در این حالت عذری ندارد و مخاطب حکم وجوب می‌گردد اگرچه فتوای حنفیّه بر غالبیّت که عجز و ناتوانی پیرمرد می‌باشد حاکم است ولی در صورتیکه این ناتوانی از بین رود و وسیله‌ای حتّی با اجاره در اختیارش قرار گیرد رخصت ترک نماز جمعه از بین می‌رود ولی باید دقّت داشت که در این حالت نیز آزار و سختی متوجه وی و دیگران نگردد.

۳- از دیدگاه حنفیّه و حنابله پرستاری از بیماری که نیازمند مراقبت باشد و جدای از آن ترس از فوت نزدیکان و خویشاوند و دوست که انسان نزدشان نباشد. [۳۵۰] از دیدگاه مالکیّه و شافعیّه پرستاری از هر مریض نیازمند مراقبت حتّی اگر خویشاوند و رفیق نباشد از موارد عذر محسوب می‌شود؛ زیرا حقّ مسلمان بر حقّ جمعه أولی‌تر است، و نیز در صورتیکه خویشاوند، رفیق صمیمی یا همسر بیمار باشند و یا نیازمند مراقبت باشند و یا در حال مرگ باشند به طور أولی در نزد آن‌ها ماندن مجوِّزی برای ترک نماز جمعه می‌باشد. همچنین مشغول تشییع جنازه کسی که همراهی برای تشیییع ندارد و کسی نیست این فرض را بجای آورد از موارد عذر می‌باشد؛ زیرا حقّ مسلمان از حقّ نماز جمعه أولی‌‌تر است. [۳۵۱] بخاری از نافع روایت می‌کند که برای ابن عمرب گفته شد که سعید بن زید بن عمرو بن نفیلس (که صحابی بدری بوده) در روز جمعه بیمار شد؛ و او هم بعد از بالا آمدن روز پیش وی رفت و وقت نماز جمعه هم شده بود و وی نماز جمعه را ترک کرد. [۳۵۲]

۴- از دیدگاه حنابله ترس از مالی که در معرض سلطان ظالم یا دزدی قرار گیرد [۳۵۳] و از دیدگاه حنابله اموالی که در معرض نابودی باشد و یا احتمال خراب شدن غذایی که بر روی آتش باشد و یا زراعتی که در حال آبیاری می‌باشد که ترکش باعث فساد و خرابیش می‌گردد و یا کسی که برای نگهبانی اجاره شده و یا کارمند و یا موظفی که بنا بر تعهد و نیاز خود و دیگران باید سرِ کار باشد، از عذرهایی می‌باشند که وجوب نماز جمعه را برمی‌دارند. [۳۵۴]

۵- شدّت برف و بارندگی و گل و لای. بخاری روایت می‌کند که ابن عباسب در روزی بارانی به مؤذِّنش گفت: «إِذَا قُلْتَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَلَا تَقُلْ حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ قُلْ صَلُّوا فِي بُيُوتِكُمْ فَكَأَنَّ النَّاسَ اسْتَنْكَرُوا قَالَ فَعَلَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي إِنَّ الْجُمْعَةَ عَزْمَةٌ وَإِنِّي كَرِهْتُ أَنْ أُحْرِجَكُمْ فَتَمْشُونَ فِي الطِّينِ وَالدَّحَضِ.» [۳۵۵] «هرگاه گفتی: أشهد أن محمّداً رسول الله نگو: حيَّ على الصلاه بگو: (صلوا في بيوتكم: نمازتان را در خانه بخوانید) و نماز جمعه عزیمت است (واگر کسی حی علی الصلاه را بشنود حتماً به جمعه می‌آید هرچند مشقت باشد) و من هم ناپسند می‌دانم که در گل و لای به مسجد بیایید و به مشقت بفتید.»

نووی گفته: «این حدیث دلیلی بر سقوط وجوب جمعه با عذر باران و مانند آن است و این مذهب ما و دیگران است.» [۳۵۶]

۶- هر بوی بدی به سبب بیماری، کثیف بودن جسم و لباس، خوردن سیر و پیاز و تربچه و...، به گونه‌ای که زوال آن امکان‌پذیر نباشد، از موجبات عذر می‌باشد. به خاطر اینکه موجب آزار مسلمان و عدم دخول ملائکه به مسجد می‌شود البته باید شخص از آلوده شدن به این بوها پرهیز کند و در صورت امکان آن‌ها را زایل نماید و در غیر اینصورت نماز جمعه از وی ساقط می‌گردد. در واقع خوردن سیر، پیاز و ... در روز جمعه در حالی که شخص بداند که نمی‌تواند آن‌ها را از خود زایل کند، حرام است؛ زیرا خوردنش وی را از انجام واجبی وا می‌دارد. [۳۵۷] پیامبر خدا ج فرموده‌اند: «مَنْ أَكَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ يَعْنِي الثُّومَ فَلَا يَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا.» [۳۵۸] «هر کس سیر بخورد به مسجد ما نزدیک نشود.» و در روایتی دیگر آمده: «... مَسْجِدَنَا فَإِنَّ الْمَلاَئِكَةَ تَتَأَذَّى مِمَّا يَتَأَذَّى مِنْهُ بَنُو آدَمَ.» [۳۵۹] «... (با خوردن سیر) به مساجد نزدیک نشوید؛ چرا که ملائکه اذیت می‌شوند از هر آنچه فرزندان آدم اذیت می‌شوند.»

۷- ترس از دشمن، از جملۀ آن: ترس از بیعت با حاکم ظالم، [۳۶۰] و ترس مفلّس و ورشکسته از زندانی و زدن، [۳۶۱] و از دیدگاه شافعیّه از جمله غزالی که شربینی بر خلاف بغوی با وی مخالف است بر این باورند کسی که به حق زندانی شده، قاضی حقِّ ممانعت وی را از شرکت در نماز جمعه به شرط احراز مصلحت دارد [۳۶۲] و هر کس که قصاص بر وی واجب است و امید دارد که با ترک جمعه فرجی در این فاصله برای عفوش حاصل گردد می‌تواند ترک جمعه نماید. [۳۶۳]

۸- عدم وجود لباس و پوشش مناسب و شایسته، در صورتیکه شخصی لباسی داشته باشد که ستر عورتش را بنماید ولی به دلیل وجاهت و شخصیت اجتماعیش مناسب و در خورِ وی نیست بنا بر قول صحیح نماز جمعه بر وی واجب نیست و این حکم نمادی از حفظ شخصیّت انسان است که از مقاصد شریعت می‌باشد. [۳۶۴] و حتّی اگر لباسی را در خورش به وی هدیه نمایند، قبولش بر وی واجب نیست؛ زیرا قبولش می‌تواند با منّت همراه باشد ولی اگر لباسی برای ستر عورت نداشته باشد باید بپذیرد؛ زیرا قبول منّت بهتر از عدم ستر عورت می‌باشد. [۳۶۵]

۹- هرکس طولانی شدن خطبه و نماز جمعه توسط امام بر وی سخت باشد می‌تواند از ادامۀ شرکت در نماز جمعه انصراف دهد، [۳۶۶] استدلال این حکم داستان معاذس با مردیست که از وی در نزد پیامبر ج به خاطر طولانی کردن نماز شکایت کرد و در داستان آمده که وی از نماز جماعت خارج شده و منفرداً نماز خواند و پیامبر اکرم ج عملکردش را تأیید فرمودند. [۳۶۷]

۱- از جمله عذرهای دیگر که شریعت آن‌را مجوِّز رخصت می‌داند و موجب ساقط شدن وجوب نماز جمعه می‌باشد حالتیست که نماز جمعه با عید قربان و یا عید فطر در یک روز مقارَن شود و شخص نماز عید را به صورت جماعت بخواند در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود [۳۶۸]، روایاتی که صراحتاً مؤیّد این حکم هستند عبارتند از: [۳۶۹]

الف) وهب بن کیسانس روایت کرده است: «اجْتَمَعَ عِيدَانِ عَلَى عَهْدِ ابْنِ الزُّبَيْرِ فَأَخَّرَ الْخُرُوجَ حَتَّى تَعَالَى النَّهَارُ ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ فَأَطَالَ الْخُطْبَةَ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى وَلَمْ يُصَلِّ لِلنَّاسِ يَوْمَئِذٍ الْجُمُعَةَ، فَذُكِرَ ذَلِكَ لِابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: أَصَابَ السُّنَّةَ.» [۳۷۰] «در زمان ابن زبیر دو عید مقارن شدند. وی خارج شدن (برای ادای نماز را) تا بالا آمدن روز به تأخیر انداخت سپس خارج شد و خطبه خواند و خواندن خطبه را طولانی کرد و (از منبر) پایین آمد و نماز (عید را) خواند و مردم در آن روز نماز جمعه نخواندند. این را برای ابن عباسب تعریف کردند وی گفت: مطابق سنّت عمل کرده است.»

ب) ایاس بن ابی رملهس روایت کرده است: «شَهِدْتُ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِى سُفْيَانَ وَهُوَ يَسْأَلُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ قَالَ أَشَهِدْتَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج عِيدَيْنِ اجْتَمَعَا فِى يَوْمٍ قَالَ نَعَمْ. قَالَ فَكَيْفَ صَنَعَ قَالَ صَلَّى الْعِيدَ ثُمَّ رَخَّصَ فِى الْجُمُعَةِ فَقَالَ: مَنْ شَاءَ أَنْ يُصَلِّىَ فَلْيُصَلِّ.» [۳۷۱] «من معاویه بن سفیان را دیدم در حالیکه از زید بن أرقم می‌پرسید: آیا با پیامبر خدا ج را در اجتماع دو عید در یک روز حضور داشته‌ای؟ گفت: بله. گفت: چگونه عمل فرمودند؟ گفت: نماز عید را خواندند و برای انجام نماز جمعه رخصت دادند و فرمودند: هر کس که می‌خواهد (نماز جمعه) بخواند، آن‌را بخواند.»

ج) ابوهریرهس روایت کرده است: «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: قَدِ اجْتَمَعَ فِى يَوْمِكُمْ هَذَا عِيدَانِ فَمَنْ شَاءَ أَجْزَأَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ وَإِنَّا مُجَمِّعُونَ.» [۳۷۲] «از پیامبر خدا ج روایت شده که فرمودند: در این روزتان دو عید همزمان شده است؛ هر کس که بخواهد می‌تواند برود؛ چرا که این جماعت به جای جماعت جمعۀ وی کافی بوده (وجماعت دیگری بر وی فرض نیست) واگر هم بخواهد می‌تواند جماعت دیگری بخواند چرا که ما نماز جمعه را هم می‌خوانیم.»

د) عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «اجْتَمَعَ عِيدَانِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ فَصَلَّى بِالنَّاسِ، ثُمَّ قَالَ: مَنْ شَاءَ أَنْ يَأْتِيَ الْجُمُعَةَ فَلْيَأْتِهَا، وَمَنْ شَاءَ أَنْ يَتَخَلَّفَ فَلْيَتَخَلَّفْ.» [۳۷۳] «در زمان پیامبر خدا ج دو عید مقارَن شدند ایشان (نماز عید را) با مردم خواندند و سپس فرمودند: هر کس خواست به جمعه بیاید، بیاید و هر کس نمی‌خواهد، نیاید.»

در نتیجه می‌توان گفت که نماز جمعه بر انسان مسلمانِ مذکرِ بالغِ عاقلِ آزادی واجب است که سلامتی جسمی داشته و در محل سکونت خود اقامت داشته باشد، پس نماز جمعه بر کفّار و مشرکین، زنان، نابالغان، دیوانگان و بیماران و مسافرین و نیز کسانی که عذری شرعی همچون ترس از دستگیر شدن توسط حاکم ظالم، ترس از دزد یا حیوان درنده و نیز باران و برف و گل و لای شدید به گونه‌ای که رفتن به مسجد را سخت و مشقت‌آور کند و یا در حبس و زندان بودن و بوی بد همچون بوی سیر و پیاز و ... و نیز پیری و سالخوردگی و عدم دسترسی به وسیله‌ای که بدون حرج و سختی بر خود و دیگران وی را به نماز جمعه ببرد و همچنین پرستاری که از مریض و خویشاوندان و یا در حال وفات بودن آشنا و دوستی و همچنین شرکت در تشییع جنازه در صورتی که همراهی نداشته باشد از مواردی هستند که وجوب نماز جمعه را ساقط می‌کنند و همچنین در صورتی که نماز جمعه با عید قربان و عید فطر در یک روز همزمان شود نماز جمعه بر شخصی که نماز عید را خوانده واجب نمی‌باشد.

[۳۲۷] شرط در لغت به معنای علامت و نشانه است و در اصطلاح شرع: شرط عبارت است از چیزی که وجود شیء بر وجود آن وابسته است ولی از وجودش الزاماً شیء وجود نمی‌یابد ولی از عدمش، عدم شیء لزومیت می‌یابد و خارج از حقیقت شیء است. عبدالکریم زیدان، الوجیز فی أصول الفقه، ص ۵۹ به نقل از (المحلاوی، ص ۲۵۶)، و نک: ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ۵/۴۸۲. [۳۲۸] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۳۲۹] شرح منهج الطالبين وحاشية قليوبي ،۲ / ۳۰۰ .؛ المغني ۴ / ۵۱۱ ؛ شرح المنتهى ۲ / ۲۹۰. [۳۳۰] حنفیّه مطلقا آن را نشانه بلوغ نمی‌دانند ولی شافعیّه و برخی از مالکیّه آن را در مواردی نشانه بلوغ می‌دانند. جهت تفصیل و استدلال دیدگاه‌ها نک: الجمل على المنهج، ۳ / ۳۳۸ ؛ كشاف القناع، ۶ / ۴۵۴؛ الشرح الكبير وحاشية الدسوقي۳ / ۲۹۳؛ المغني ،۴ / ۵۰۹ و ۸ / ۴۷۶ ؛ الشرح الكبير والدسوقي، ۳ / ۲۹۳ ؛ فتح الباري، ۵ / ۲۷۷. [۳۳۱] در مذهب مالکیّه اقوال متعددی بیان شده است. جهت مشاهده جزئیات و استدلال اقوال مذاهب نک: حاشية البرماوي، ص ۲۴۹ ؛ المغني والشرح الكبير، ۴ / ۵۱۲ ، ۵۱۴ ؛ ابن عابدین، رد المحتار على الدر المختار، ۵ / ۹۷ ، ۱۱۳ ؛ شربینی، مغني المحتاج، ۲ / ۱۶۶ ، ؛ شرح المنهاج مع حاشیة قليوبي، ۲ / ۲۹۹ ، ۳۰۰ ؛ نهاية المحتاج، ۳ / ۳۴۶؛ الموسوعه الکويتيه ۲/۱۶؛ ابن قدامة، الشرح الکبير ۴/۵۱۲؛ نووي، المجموع۱۳/۳۶۱؛ بخاري (ش۲۶۶۴ وج۶ص۵۸۸)؛ مسلم ۶/۲۹؛ [۳۳۲] (صحيح): طیالسی، المسند (ش۱۴۸۵) / احمد، المسند (ش۲۴۶۹۴و۲۴۷۰۳و۲۵۱۱۴) / ابوداود (ش۴۴۰۰) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۴ص۱۸۰) / بيهقي، السنن الکبري (۱۱۷۸۶و۱۲۵۱۷و۱۶۴۰۰و۲۲۱۲۰) / حاکم، المستدرک (ش۲۳۵۰) / ابن الجارود، المنتقي (ش۱۴۸و۸۰۸) / ابن حيان، طبقات المحدثين باصبهان (ج۴ص۲۴۵) / دارمي، السنن (ش۲۲۹۶) / ابن ماجه (ش۲۰۴۱) / نسايي (ش۳۴۳۲) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۰ص۱۲) ومعانی الآثار (ج۲ص۷۴) واحکام القرآن (ج۱ص۱۹۷) / ابن حبان (ش۱۴۲) / ابويعلي، المسند (ش۴۴۰۰) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۷۱۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۲۸۴) / ابن الجوزی، التحقيق في أحاديث الخلاف (ج۲ص۳۱) از طريق (حماد بن سلمه) روايت کرده‌اند: «عن حماد بن ابی سلیمان عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: رفع القلم عن ثلاثة: عن النائم حتى يستيقظ و عن الغلام حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق» ورجال طیالسی «رجال صحيح» بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن الملقن گفته است: «اسناده صحيحٌ متصلٌ كلهم علماء» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حزم هم گفته است: «حدیثٌ ثابتٌ» وامام بخاری هم گفته است: «أرجو أن يكون محفوظاً» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۳۵۰) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۳ص۲۲۶) / ابن حزم، المحلی (ج۹ص۴۶۰) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۶۷۹) / ترمذی، علل الترمذی الکبیر (ج۱ص۸۱)] واين روايت از علي و ابن عباس و ابوهريره و انس بن مالک و شداد بن اوس و ثوبان و عده اي از صحابه هم روايت شده است [۳۳۳] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۳۳۴] (صحيح): طیالسی، المسند (ش۱۴۸۵) / احمد، المسند (ش۲۴۶۹۴و۲۴۷۰۳و۲۵۱۱۴) / ابوداود (ش۴۴۰۰) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۴ص۱۸۰) / بيهقي، السنن الکبري (۱۱۷۸۶و۱۲۵۱۷و۱۶۴۰۰و۲۲۱۲۰) / حاکم، المستدرک (ش۲۳۵۰) / ابن الجارود، المنتقي (ش۱۴۸و۸۰۸) / ابن حيان، طبقات المحدثين باصبهان (ج۴ص۲۴۵) / دارمي، السنن (ش۲۲۹۶) / ابن ماجه (ش۲۰۴۱) / نسايي (ش۳۴۳۲) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۱۰ص۱۲) ومعانی الآثار (ج۲ص۷۴) واحکام القرآن (ج۱ص۱۹۷) / ابن حبان (ش۱۴۲) / ابويعلي، المسند (ش۴۴۰۰) / اسحاق بن راهويه، المسند (ش۱۷۱۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۲۸۴) / ابن الجوزی، التحقيق في أحاديث الخلاف (ج۲ص۳۱) از طريق (حماد بن سلمه) روايت کرده‌اند: «عن حماد بن ابی سلیمان عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: رفع القلم عن ثلاثة: عن النائم حتى يستيقظ و عن الغلام حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق» ورجال طیالسی «رجال صحيح» بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن الملقن گفته است: «اسناده صحيحٌ متصلٌ كلهم علماء» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حزم هم گفته است: «حدیثٌ ثابتٌ» وامام بخاری هم گفته است: «أرجو أن يكون محفوظاً» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۳۵۰) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۳ص۲۲۶) / ابن حزم، المحلی (ج۹ص۴۶۰) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۶۷۹) / ترمذی، علل الترمذی الکبیر (ج۱ص۸۱)] واين روايت از علي و ابن عباس و ابوهريره و انس بن مالک و شداد بن اوس و ثوبان و عده اي از صحابه هم روايت شده است [۳۳۵] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. [۳۳۶] محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعیّ، ۱/۴۹۵. [۳۳۷] (صحیح لغیره): این روایت از طریق عبدالله بن عمر وحسن بصری از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عمرب : دارقطنی، السنن (ج۲ص۴) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۲۴۹) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۱۶۹) از طریق (إسماعيل بن الفضل و أحمد بن يحيى الحلواني) روایت کرده‌اند: «ثنا عبیدالله بن عمر القواريري ثنا أبو بكر الحنفي عن عبد الله بن نافع عن أبيه عن بن عمر عن النبي صلى الله عليه و سلم قال: ليس على المسافر جمعة.» اما این روایت «باطل» است چرا که اوّلاً: ابوبکر عبدالله بن نافع القرشى العدوى: امامان بخاری وابوحاتم وابوزرعه وابواحمد الحاکم گفته‌اند: «منکرالحدیث» وامامان نسایی ودارقطنی گفته‌اند: «متروک الحدیث» وامام علی بن المدینی گفته است: «روى أحاديث منكرةٌ» وامام ابن حبان گفته است: «كان يخطىء و لايعلم فلايحتج بأخباره التى لم يوافق فيها الثقات» واما یحیی بن معین گفته است: «ضعیفً یکتب حدیثه» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۵۳) / ابوزرعه، سوالات البرذعی (ش۱۷۴)] وثانیاً: همین حدیث را با اسناد «صحیح» از قول عبدالله بن عمرب و موقوفاً روایت کرده‌اند وابن منذر، الاوسط (ش۱۶۸۹) روایت کرده است: «أخبرنا الربيع (بن سلیمان) قال أخبرنا (عبدالله) بن وهب قال أخبرني أسامة عن نافع قال كان ابن عمر يقول: ليس على المسافر جمعة.» واسامه بن زید هم متابعه شده وعبدالرزاق (ج۳ص۱۷۲) روایت کرده است: «عن عبد الله بن عمر عن نافع عن (عبدالله) بن عمر قال: ... .» ورجال ابن منذر «رجال صحیحین» بوده به جز «الربیع بن سلیمان» که «ثقة وحافظ» ومترجم در تهذیب می‌باشد؛ فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» و امام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] لذا «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] و اسناد اين روايت هم «صحيح» است ودیدیم که در المصنّف عبدالرزاق هم متابعه هم شده است. اما طریق حسن بصری: عبدالرزق، المصنف (ج۳ص۱۷۴) روایت کرده است: «عن (سفیان) بن عيينة عن عمرو (بن دینار) عن الحسن قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ليس على المسافر جمعة» و رجالش «رجال صحیحین» است اما حسن بصری تابعی بوده لذا روایتش «مرسل وضعیف» است. اما شاهدی دارد واینکه رسول الله ج در حجة الوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامه‌ی نماز ظهر نمودند چنانکه مسلم (ش۳۰۹و۳۰۱۰) / ابوداود (ش۱۹۰۸و۱۹۰۷) / ابن ماجه (ش۳۰۷۴) از طریق (حفص بن غیاث و حاتم بن اسماعیل وسلیمان بن بلال و عبدالوهاب ثقفی) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبيه قال دخلنا على جابر بن عبد الله ... فأهلوا بالحج وركب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فصلى بها الظهر والعصر.» [۳۳۸] (صحیح لغیره): این روایت از طریق تمیم الداری وجابر بن عبدالله وعبدالله بن عباس وابوهریره ومحمّد بن کعب القرظی از رسول الله ج روایت گردیده است: اما طریق تمیم داریس : ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۱۲) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۲ص۳۳۷) / الجزء فيه أحاديث محمّد بن سنان بن يزيد القزاز البصري (ش۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۴۱) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲ص۵۱) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۲۱) / ابن النجار، ذیل تاریخ بغداد (ش۸۱۹) از طریق (احمد بن عبدالله وسعید بن سلیمان واسماعیل بن ابان واسد بن موسی و أبو عامر عبد الملك بن عمرو العقدي ومالک بن اسماعیل) روایت کرده‌اند: «حدثنا محمّد بن طلحة بن مصرف عن الحكم أبى عمرو عن ضرار بن عمرو عن أبى عبد الله الشامى عن تميم الدارى عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: الجمعة واجبة إلا على امرأة أو صبى أو مريض أو مسافر.» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: الحكم بن عمرو: امام بخاری گفته است: «لم يتابع عليه» وچیزی در موردش نیافتم [بخاری، التاریخ الکبیر (ج۲ص۳۳۷)] وثانیاً: ضرار بن عمرو القاضي: امام بخاری گفته است: «فیه نظر» وامام ابن حزم گفته است: «کان ضرار ینکر عذاب القبر» ومتم به «زندقة» هم شده است [عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۲۱) / ذهبی، الضعفاء الکبیر (ج۱۰ص۵۴۵)] وثالثاً: وامام ابوزرعة رازی گفته است: «هذا حديثٌ منكرٌ» وامام عقیلی گفته است: «لينٌ» [ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۱۲) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۲۱)]. اما طریق جابر بن عبداللهب: بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۴۲) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) / ابونعیم، اخبار اصفهان (ج۷ص۳۹۲) از طریق (سعید بن ابی مریم و کامل بن طلحة) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن لهيعة حدثنا معاذ بن محمّد الأنصارى عن أبى الزبير عن جابر أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فعليه الجمعة يوم الجمعة إلا على مريض أومسافر أوصبى أومملوك أوامرأة ومن استغنى عنها بلهو أو تجارة استغنى الله عنه والله غنى حميد» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار «اختلاط» شده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)] وثانیاً: ابوالزبیرالمکی «مدلس» بوده و عنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس (ش۱۰۱)]. اما طریق ابوهریرهس: المعجم الاوسط (ج۱ص۷۲) / دارقطنی، غرائب مالك (منقول من ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۵۰)) از طريق (اسحاق بن الحسن و أحمد بن محمّد بن الحجاج) روايت كرده‌اند: «حدثنا إبراهيم بن حماد بن أبي حازم المديني قال حدثنا مالك بن أنس عن أبي الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة قال قال رسول الله: خمسة لا جمعة عليهم المرأة والمسافر والعبد والصبي وأهل البادية.» اما این اسناد «منکر» است چرا که إبراهيم بن حماد بن أبي حازم المديني: امام دارقطني گفته است: «تفرد به إبراهيم وكان ضعيفاً» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۱ص۵۰)] وتفردش در این روایت از امام مالک «منکر» است. اما طریق عبدالله بن عباسب : ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۷ص۲۴۱) از طریق (عبدالرحمن بن سلم و محمّد بن إسماعيل بن سلمة) روایت کرده است: «ثنا الهيثم بن خالد ثنا حفص بن عمرو بن ميمون أبو إسماعيل الأيلي ثنا شعبة ومسعر قالا ثنا أبو السفر ثنا ابن عباس أن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال لأصحابه: جددوا الايمان في قلوبكم من كان على حرام حول منه الى غيره ومن أحسن من محسن وقع ثوابه على الله ومن صلى علي صلاة صلى الله عليه عشرا وملائكته عشرا ومن دعا بدعوات ليست بإثم ولا قطيعة رحم استجيب له ومن كان يؤمن بالله واليوم الآخر فعليه الجمعة يوم الجمعة إلا أن تكون امرأة أو عبدا أو صبيا أو مسافرا ومن استغنى بلهو أو تجارة استغنى الله عنه والله غني حميد.» اما این روایت «ضعیف» است چرا که حفص بن عمر بن ميمون الأبلى «ضعيف» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۴۱۰) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۱۴۲۰)]. اما طریق محمّد بن کعب القرظی: ابویوسف، الآثار (ش۳۵۴) وحسن الشیبانی، الآثار (ش۱۹۷) از طریق (ابوحنیفة) روایت کرده‌اند: «عن ایوب (بن عائذ) الطائی عن محمّد بن کعب القرظی عن النبی انه قال: الجمعة واجبةٌ الا علی العبد والمرأة والمریض والمسافر.» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که اوّلا: امام ابوحنیفه «ضعیف الحدیث» است وامامان بخاري ومسلم وابن عدي وابونعيم اصفهاني ودارقطني وابن حبان وابن الجوزي وابن عبدالحق وسفيان ثوري ونسايي وعبدالله بن مبارک وابن شاهين واحمد حنبل وابن سعد وروايتي از يحيي بن معين وحاکم نيشابوري وي را ضعيف دانسته‌اند [براي مشاهده اقوال محدثين در مورد امام ابوحنيفه/ به کتاب سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة (ج۱ص۶۶۱) از شيخ آلباني/ مراجه گردد و چون وي تمامي نظرات را آورده است لذا به خاطر ترک تطويل از آوردن آن خوداري مي‌نماييم] ثانیاً: محمّد بن کعب القرظی تابعی است لذا روایتش «مرسل» است. اما متن این روایت شواهد ومتابعاتی دارد؛ از جمله: الف): اما متابعه‌ی قسمت اوّل حدیث (الجمعةُ واجبةٌ إلا على امرأة أو صبى أو مريض): ابوداود (ش۱۰۶۹) و من طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۷۸) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳) از طریق (عباس بن عبد العظيم وإبراهيم بن إسحاق بن أبي العنبس) روایت کرده‌اند: «حدثنى إسحاق بن منصور حدثنا هريم (بن سفیان) عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن النبى ج قال: الجمعة حق واجب على كل مسلم فى جماعة إلا أربعة عبد مملوك أو امرأة أو صبى أو مريض». رجال ابوداود (رجال صحیحین) بوده و اسنادش هم «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين» وامام ذهبی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحيحٌ علي شرط البخاري ومسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «صحّحه غیر واحد» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۲) / نووی، المجموع (ج۴ص۴۸۳) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۶۰)] باید اشاره کنیم که بعضی از علما از جمله امام ابوداود گفته‌اند: «طارق بن شهاب قد رأى النبى ج ولم يسمع منه شيئاً!» [ابوداود (ش۱۰۶۹)] لیکن این سخن مقبول نیست چرا که: احمد، المسند (ش۱۸۸۳۰) ومن طریقه ضیاء المدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۲۳) / نسایی (ش۴۲۰۹) از طریق (عبدالرحمن بن مهدی) روایت کرده‌اند: «عن سفيان الثوری عن علقمة بن مرثد عن طارق بن شهاب أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد وضع رجله في الغرز أي الجهاد أفضل قال كلمة حق عند سلطان جائر» ورجال احمد «رجال صحیحین» بوده واسنادش «صحیح» است. ولذا امام حاکم نیشابوری گفته است: «طارق بن شهاب ممن یعد فی الصحابة» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲)] وهمچنانکه می‌بینیم، طارق بن شهاب پیامبر ج را دیدیه که سوار بر مرکبشان بوده وپاهایشان را در لگام قرار داده بودند وهمچنین از ایشان ج هم روایت کرده‌اند. پس چگونه از ایشان ج حدیث نشنیده‌اند؟ باید اشاره کنیم که حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۲) ومن طریقه بیهقی، فضائل الاوقات (ش۲۶۳) روایت کرده است: «حدثنا أبو بكر بن إسحاق الفقيه ثنا عبيد بن محمّد العجلي حدثني العباس بن عبد العظيم العنبري حدثني إسحاق بن منصور ثنا هريم بن سفيان عن إبراهيم بن محمّد بن المنتشر عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب عن أبي موسى: عن النبي صلى الله عليه و سلم ... .» اما ذکر ابوموسی اشعری «شاذ» می‌باشد؛ چرا که دیدیم امام ابوداود این روایت را از عباس نقل کرده وآن را از (طارق عن النبی) نقل کرده است اما عبید بن محمّد آن را از عباس به صورت (طارق عن ابوموسی عن النبی) نقل کرده است وهمچنین ابراهیم بن اسحاق هم العباس بن عبد العظيم را متابعه کرده است. ب): اما شاهد قسمت آخر حدیث (مسافر): واینکه رسول الله ج در حجة الوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامه‌ی نماز ظهر نمودند چنانکه مسلم (ش۳۰۹و۳۰۱۰) / ابوداود (ش۱۹۰۸و۱۹۰۷) / ابن ماجه (ش۳۰۷۴) از طریق (حفص بن غیاث و حاتم بن اسماعیل وسلیمان بن بلال و عبدالوهاب ثقفی) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبيه قال دخلنا على جابر بن عبد الله ... فأهلوا بالحج وركب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فصلى بها الظهر والعصر والمغرب والعشاء والفجر.» [۳۳۹. ] این احادیث که بسیار مستند می‌باشند و در واقع از ضعف سند برخوردارند عبارتند از: الف): «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له الا من عذر.» (ضعیف): این روایت از طریق عبدالله بن عباس وابوموسی اشعری وجابر بن عبدالله از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عباسب : دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابن ماجه (ش۷۹۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۵۰و۵۷۹۳) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۳) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۱و۲۵۴و۲۵۲) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) / ابن حبان (ش۲۰۶۴) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن الجعد، المسند (ش۴۸۳) / نسوی، الاربعین (ش۲۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۰) / ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / اسلم بن سهل، تاریخ واسط (ج۱ص۲۰۳) از طریق (عبد الحميد بن بيان الواسطي وابومعمر وعمرو بن عون وزکریا بن یحیی) روایت کرده‌اند: «أنبأنا هشيم ثنا شعبة عن عدي بن ثابت عن سعيد ابن جبير عن ابن عباس: عن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال: من سمع النداء فلم يأته فلا صلاة له إلا من عذر.» وهشیم بن بشیر هم متابعه شده وبیهقی، السنن الکبری (ش۵۱۳۷) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۵و۸۹۴و۸۹۳) از طریق (قراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» وسعید بن جبیر هم متابعه شده است و عبدالرزاق (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما این روایت «شاذ» می‌باشد چرا که همین حدیث را ثقاتی، از شعبة به صورت موقوف روایت کرده‌اند وابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر» وممکن است کسی بگوید که زیاده‌ی ثقة مقبول است! اما این دلیل مقبول نیست چرا که همین حدیث را (هشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) از شعبه به صورت «مرفوع»، و (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) آن را از شعبة به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند که این نشان می‌دهد شعبة روایت را به دو صورت نقل کرده واضطراب از وی می‌باشد. باید اشاره کنیم که برای طریق (موقوف و مرفوع) متابعاتی آمده که قابل احتجاج نیستند: اما متابعه‌ی طریق مرفوع: ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۶و۸۹۷) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) / المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (جریر بن عبدالحمید و سلیمان بن قرم) روایت کرده‌اند: «عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» اما این روایت هم مقبول نیست چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] اما متابعه‌ی طریق موقوف: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما ابن جریج «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۸۳)] و إبراهيم بن يزيد القرشى الأموى الخوزى هم «متروک الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۱۷۹) وتقریب التهذیب (ش۲۷۲)]. طریق دوّم: ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸) از طریق (إسماعيل بن إسحاق القاضی) روایت کرده‌اند: «حدثنا سليمان بن حرب حدثنا شعبة عن حبيب بن أبى ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له» اما این روایت هم شاذ است چرا که سليمان بن حرب هرچند حافظ وثقة است اما این روایتش «شاذ» است چرا که: دیدیم که همین حدیث را راویانی همانند (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضی و وهب بن جریر وعلی بن الجعد وهشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) اینگونه از امام شعبة بن الحجاج نقل کرده‌اند که: «شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» اما سلمیان بن حرب: این حدیث را یکبار همانند سایر راویان نقل کرده: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷)] و یکبار هم آن را اینگونه روایت کرده است: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار این روایت را «مرفوع» نقل کرده: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس عن النبی: ... » [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار هم آن را «موقوف» روایت کرده است: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس: ... » [المعجم الکبیر (ج۱۲ص۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۴۲)] از طرفی حبیب بن ابی ثابت هم «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۹)]. اما طریق ابوموسی اشعریس : حاکم، المستدرک (ش۸۹۸و۸۹۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷) / بزار (ش۳۱۵۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۳۵۲) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۱۰۲۴) / قاضی الدنیوری، المجالسة وجواهرالعلم (ش۳۳۷۱) از طریق (أبو بكر بن عياش وقیس بن الربیع) روایت کرده‌اند: «عن أبي حصين عن أبي بردة بن أبي موسى عن أبيه قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» اما این روایت هم «شاذ» است چرا که: اوّلاً: قيس بن الربيع در روايت حديث «ضعيف» بوده و پسرش، کتاب حديثي وي را دستکاري مي‌کرده است. [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۹۱) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۵۵۷۳)] وابوبكر بن عياش هم امام ابن حجر گفته است: «ثقةٌ عابدٌ إلا أنه لما كبر ساءَ حفظه وكتابه صحيح.» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۹۸۵)] وثانياً: همین حدیث را (اثبات وثقات) به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند وابن ابی شیبه، المصنف (ج۱ص۳۷۹) ومن طریقه ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۸و۵۷۹۹) از طریق (مسعر بن کدام وزائدة بن قدامه) روایت کرده‌اند: «اخبرنا أبي حصين عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع المنادي ثم لم يجبه من غير عذر فلا صلاة له.» و ابوبردة هم متابعه شده است وبزار (ش۳۱۵۸) روایت کرده است: «أخبرناه عمر بن يحيى الأبلي قال أخبرنا حفص بن جميع عن سماك عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له.» اما طریق جابر بن عبداللهب: ابوبکر ابن المقرئ، الاربعین (ش۵۰) روایت کرده است: «حدثنا أبو عبيد علي بن الحسين بن حرب قاضي مصر بالرقة حدثنا زكريا بن يحيى أبو السكين حدثنا محمّد بن مسكين مؤذن مسجد شقرة حدثني عبد الله بن بكير الغنوي حدثنا محمّد بن سوقة عن محمّد ابن المنكدر عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال: تخلف قوم عن العشاء الآخرة فقال رسول الله: لاصلاة لمن لم يسمع النداء فلم يأته إلا من عذر» اما این رویات «منکر» است چرا که امام دارقطنی گفته است: «ضعیف» وامام ذهبی گفته است: «لايعرف وخبره منكر» وامام ابوحاتم گفته است: «هو مجهولٌ وخبره منكرٌ» وامام بخاری هم گفته است: «في إسناد حديثه نظر» وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۸۱)] ب) عبدلله بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع المنادى فلم يمنعه من اتباعه عذر. قالوا وما العذر؟ قال خوف أو مرض لم تقبل منه الصلاة التى صلى.» (منکر): ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۶) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (ابومعمر القطیعی و قتیبة بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا جرير عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وجریر بن عبدالحمید هم متابعه شده ومستدرک (ش۸۹۷) روایت کرده است: «حدثنا أبو علي الحسين بن علي الحافظ ثنا أبو الفضل جعفر بن محمّد بن إبراهيم الصيدلاني ببغداد ثنا الحسن بن عبد العزيز الجروي ثنا يحيى بن حسان ثنا سليمان بن قرم عن أبي جناب عن ... .» اما این روایت «منکر» است چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] وثانیاً: دیدیم که ثقات این روایت را اینگونه نقل کرده‌اند که: ابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» [۳۴۰] از نظر شافعیّه اگر مسافر نیّت اقامت چهار روز غیر از روز ورود و خروج را داشته باشد، نماز جمعه بر وی واجب است و در صورتی که کمتر باشد بر وی واجب نیست البته به شرطی که سفرش جائز بوده و حرام نباشد. و نیز سفر در حالت ضرورت و یا ترس از ضرر به همسفرش بخاطر دفع ضرر قبل از زوال روز جمعه جایز است و نماز جمعه بر شخص واجب نمی‌باشد. نک: هیتمی، نهاية المحتاج، ۲ / ۲۹۱؛ شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۷۸؛ محمّد زحیلی، المعتمد فی الفقه الشافعی، ۲/۴۹۶. وروایت «من سافر لیلة الجمعه دعا علیه ملکاه.» موضوع می‌باشد که مستند کراهت سفر در شب جمعه قرار گرفته است. سند حدیث در ادامه مفصلاً بیان شده است. [۳۴۱] نک: بهوتی، كشاف القناع، ۲ / ۲۵. این روایات عبارتند از: الف) عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): إذا سافر يوم الجمعة، دُعي عليه، أن لايُصاحب، ولا يُعان على سفره.» (منكر): خرائطی، مساوی الاخلاق (ش۷۹۰) روایت نموده است: «حدثنا إبراهيم بن الهيثم البلدي ثنا عمر بن خالد الحراني عن عبد الله بن لهيعة عن بكير بن عبد الله بن الأشج عن نافع عن عبد الله بن عمر قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من سافر من دار إقامة يوم الجمعة دعت عليه الملائكة أن لا يصاحب في سفره ولايعان على حاجته.» اما این روایت «منکر» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار اختلاط گردیده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) و تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)]. وثانیاً: مخالف این روایتی که عبدالله بن عمرب از پیامبر ج نقل کرده، ابن عمرب عمل کرده است و ابن ابی شیبه (ج۲ص۱۵) روایت کرده است: «حدثنا عباد بن العوام عن يحيى بن سعيد (بن قیس الانصاری) عن نافع (مولی بن عمر) أن ابنا لسعيد بن زيد بن نفيل كان بأرض له بالعقيق على رأس أميال من المدينة فلقي ابن عمر غداة الجمعة فأخبره بشكواه فانطلق إليه وترك الجمعة.» و رجالش «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. همچنین مخالف این روایت از رسول الله ج روایت گردیده است وابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۱۵) روایت كرده است: «حدثنا الفضل (بن الدكين) عن ابن أبي ذئب قال: رأيت ابن شهاب الزهري يريد أن يسافر يوم الجمعة ضحوة! فقلت له: تسافر يوم الجمعة؟ فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم سافر يوم الجمعة.» ورجال ابن ابي شيبه «رجال صحيحين» مي‌باشد فقط ابن شهاب الزهري تابعي است. ب): ابوهریرهس روایت کرده است: «من سافر يوم الجمعة دعا عليه ملكاه.» (موضوع): اما طریق ابوهریرهس: امام ذهبی در میزان الاعتدال (ج۱ص۵۴۲) در ترجمه‌ی (الحسين بن علوان الكلبى) گفته است: «مما كذب على مالك عن الزهري عن أبى سلمة عن أبى هريرة مرفوعا: من سافر يوم الجمعة دعا عليه ملكاه.» وهمچنانکه امام ذهبی هم گفته است این روایت «موضوع» است چرا که راویش الحسين بن علوان الكلبى: امامان یحیی بن معین وابن ابی حاتم گفته‌اند: «کذّابٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «كان يضعُ الحديث على هشام وغيره وضعا» وامام صالح بن جزره هم گفته است: «كان يضعُ الحديث» وامامان ابوحاتم رازی ونسایی ودارقطنی می‌گویند: «متروکٌ» وامام علی بن المدینی گفته است: «ضعیف جداً» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۲ص۳۰۰)] و از ابن شهاب زهری مخالفش روایت گردیده است وابن ابي شيبه (ج۲ص۱۵) روایت كرده است: «حدثنا الفضل (بن الدكين) عن ابن أبي ذئب قال: رأيتُ ابن شهاب الزهري يريد أن يسافر يوم الجمعة ضحوة! فقلت له: تسافر يوم الجمعة؟ فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم سافر يوم الجمعة.» ورجالش تا ابن شهاب زهري «رجال صحيحين» مي‌باشد. نک: الطحطاوي على مراقي الفلاح، ۲۸۳؛ حاشية ابن عابدين، ۱ / ۵۵۳؛ حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۸۷. [۳۴۲] نک: الطحطاوي على مراقي الفلاح، ۲۸۳ ؛ حاشية ابن عابدين، ۱ / ۵۵۳؛ حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۸۷. [۳۴۳] فقها در زمینه ترس به دو روایت استناد می‌کنند که ضعیف و منکر می‌باشند ولی نفس قضیه با قانون کلی شریعت مبنی بر انجام تکلیف به اندازه توانایی و روایت صحیحی که در ادامه بدان اشاره خواهد شد، صادق است. این روایات عبارتند از: الف) عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له الا من عذر.» (ضعیف): این روایت از طریق عبدالله بن عباس وابوموسی اشعری وجابر بن عبدالله از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق عبدالله بن عباسب : دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابن ماجه (ش۷۹۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۵۰و۵۷۹۳) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۳) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۱و۲۵۴و۲۵۲) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) / ابن حبان (ش۲۰۶۴) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن الجعد، المسند (ش۴۸۳) / نسوی، الاربعین (ش۲۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۰) / ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / اسلم بن سهل، تاریخ واسط (ج۱ص۲۰۳) از طریق (عبد الحميد بن بيان الواسطي وابومعمر وعمرو بن عون وزکریا بن یحیی) روایت کرده‌اند: «أنبأنا هشيم ثنا شعبة عن عدي بن ثابت عن سعيد ابن جبير عن ابن عباس: عن النبي (صلى الله عليه و سلم) قال: من سمع النداء فلم يأته فلا صلاة له إلا من عذر.» وهشیم بن بشیر هم متابعه شده وبیهقی، السنن الکبری (ش۵۱۳۷) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۵و۸۹۴و۸۹۳) از طریق (قراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» وسعید بن جبیر هم متابعه شده است و عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما این روایت «شاذ» می‌باشد چرا که همین حدیث را ثقاتی، از شعبة به صورت موقوف روایت کرده‌اند وابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر» وممکن است کسی بگوید که زیاده‌ی ثقة مقبول است! اما این دلیل مقبول نیست چرا که همین حدیث را (هشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) از شعبه به صورت «مرفوع»، و (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) آن را از شعبة به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند که این نشان می‌دهد شعبة روایت را به دو صورت نقل کرده واضطراب از وی می‌باشد. باید اشاره کنیم که برای طریق (موقوف و مرفوع) متابعاتی آمده که قابل احتجاج نیستند: اما متابعه‌ی طریق مرفوع: ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۶و۸۹۷) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (جریر بن عبدالحمید و سلیمان بن قرم) روایت کرده‌اند: «عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» اما این روایت هم مقبول نیست چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] اما متابعه‌ی طریق موقوف: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۴۹۷) روایت کرده است: «عن بن جريج وإبراهيم بن يزيد أن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من علة أو عذر» اما ابن جریج «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۸۳)] و إبراهيم بن يزيد القرشى الأموى الخوزى هم «متروک الحدیث» است [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۱۷۹) وتقریب التهذیب (ش۲۷۲)]. طریق دوّم: ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸) از طریق (إسماعيل بن إسحاق القاضی) روایت کرده‌اند: «حدثنا سليمان بن حرب حدثنا شعبة عن حبيب بن أبى ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له» اما این روایت هم شاذ است چرا که سليمان بن حرب هرچند حافظ وثقة است اما این روایتش «شاذ» است چرا که: دیدیم که همین حدیث را راویانی همانند (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضی و وهب بن جریر وعلی بن الجعد وهشیم بن بشیر وقراد أبو نوح وسعید بن عامر وعبدالرحمن بن غزوان وداود بن الحکم) اینگونه از امام شعبة بن الحجاج نقل کرده‌اند که: «شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» اما سلمان بن حرب: این حدیث را یکبار همانند سایر راویان نقل کرده: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن عدی بن ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷)] و یکبار هم آن را اینگونه روایت کرده است: «حدثنا شعبه بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس» [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار این روایت را «مرفوع» نقل کرده: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس عن النبی: ... » [ابن حزم، المحلّی (ج۴ص۱۹۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۶ص۲۸۵) / قاضی الینوری، المجالسة وجواهر العلم (ش۳۳۶۸)] ویکبار هم آن را «موقوف» روایت کرده است: «حدثنا شعبة بن الحجاج عن حبیب بن ابی ثابت عن سعید بن جبیر عن ابن عباس: ... » [طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۲ص۱۸) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۱۴۲)] از طرفی حبیب بن ابی ثابت هم «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۶۹)]. اما طریق ابوموسی اشعریس : حاکم، المستدرک (ش۸۹۸و۸۹۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۷) / بزار (ش۳۱۵۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۱ص۳۵۲) / ابن الاعرابی، المعجم (ش۱۰۲۴) / قاضی الدنیوری، المجالسة وجواهرالعلم (ش۳۳۷۱) از طریق (أبو بكر بن عياش وقیس بن الربیع) روایت کرده‌اند: «عن أبي حصين عن أبي بردة بن أبي موسى عن أبيه قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و سلم): من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» اما این روایت هم «شاذ» است چرا که: اوّلاً: قيس بن الربيع در روايت حديث «ضعيف» بوده و پسرش، کتاب حديثي وي را دستکاري مي‌کرده است. [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۹۱) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۵۵۷۳)] وابوبكر بن عياش هم امام ابن حجر گفته است: «ثقةٌ عابدٌ إلا أنه لما كبر ساءَ حفظه وكتابه صحيح.» [ابن حجر، تقریب التهذیب (ش۷۹۸۵)] وثانياً: همین حدیث را (اثبات وثقات) به صورت «موقوف» روایت کرده‌اند وابن ابی شیبه (ج۱ص۳۷۹) و من طریقه ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۸و۵۷۹۹) از طریق (مسعر بن کدام وزائدة بن قدامه) روایت کرده‌اند: «اخبرنا أبي حصين عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع المنادي ثم لم يجبه من غير عذر فلا صلاة له.» و ابوبردة هم متابعه شده است وبزار (ش۳۱۵۸) روایت کرده است: «أخبرناه عمر بن يحيى الأبلي قال أخبرنا حفص بن جميع عن سماك عن أبي بردة عن أبي موسى (رضي الله تعالی عنه) قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له.» اما طریق جابر بن عبداللهب: ابوبکر ابن المقرئ، الاربعین (ش۵۰) روایت کرده است: «حدثنا أبو عبيد علي بن الحسين بن حرب قاضي مصر بالرقة حدثنا زكريا بن يحيى أبو السكين حدثنا محمّد بن مسكين مؤذن مسجد شقرة حدثني عبد الله بن بكير الغنوي حدثنا محمّد بن سوقة عن محمّد ابن المنكدر عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال: تخلف قوم عن العشاء الآخرة فقال رسول الله: لاصلاة لمن لم يسمع النداء فلم يأته إلا من عذر» اما این رویات «منکر» است؛ چرا که امام دارقطنی گفته است: «ضعیف» وامام ذهبی گفته است: «لايعرف وخبره منكر» وامام ابوحاتم گفته است: «هو مجهولٌ وخبره منكرٌ» وامام بخاری هم گفته است: «في إسناد حديثه نظر» وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۸۱)]. ب) عبدلله بن عباسب روایت کرده است: «قال رسول الله (صلی الله علیه وسلم): من سمع المنادى فلم يمنعه من اتباعه عذر. قالوا وما العذر؟ قال خوف أو مرض لم تقبل منه الصلاة التى صلى.» (منکر): ابوداود (ش۵۵۱) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۵۲۴۹و۵۲۵۰و۵۸۷۹) / مستدرک (ش۸۹۶) / دارقطنی (ج۱ص۴۲۰) / ابن عدی، الکامل (ج۷ص۲۱۳) / المعجم الاوسط (ج۴ص۳۱۴) / المعجم الکبیر (ج۱۱ص۴۴۶) از طریق (ابومعمر القطیعی و قتیبة بن سعید) روایت کرده‌اند: «حدثنا جرير عن أبى جناب عن مغراء العبدى عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ....» وجریر بن عبدالحمید هم متابعه شده ومستدرک (ش۸۹۷) روایت کرده است: «حدثنا أبو علي الحسين بن علي الحافظ ثنا أبو الفضل جعفر بن محمّد بن إبراهيم الصيدلاني ببغداد ثنا الحسن بن عبد العزيز الجروي ثنا يحيى بن حسان ثنا سليمان بن قرم عن أبي جناب عن ... .» اما این روایت «منکر» است چرا که يحيى بن أبى حية أبو جناب الكلبى «کثیر التدلیس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعرف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس (ش۱۵۲)] وثانیاً: دیدیم که ثقات این روایت را اینگونه نقل کرده‌اند که: ابن الجعد، المسند (ش۴۸۲) / ابن ابی شیبه (ج۱ص۳۸۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۷۹۴) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۸۵۱) / ضیاء المقدسی، الاحادیث المختاره (ش۲۵۳) از طریق (وکیع بن الجراح وحفص بن عمر الحوضى وسليمان بن حرب و وهب بن جریر وعلی بن الجعد) روایت کرده‌اند: «حدثنا شعبة عن عدى بن ثابت عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له إلا من عذر.» [۳۴۴] فقهای شافعیّه بر این باورند که اگر زندانیان به چهل نفر برسند و توانایی برپایی جمعه را داشته باشند نماز جمعه بر آنها واجب می‌باشد. نک: شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۶ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۸؛ نووی، المجموع، ۱/۲۶۸؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۶و۳۳. [۳۴۵] (صحیح): مسلم (ش۳۴۵) / ترمذي (ش۲۹۹۲) از طريق (محمود بن غيلان وابن ابي شيبه وابوکريب واسحاق بن ابراهيم) روايت کرده‌اند: «حدثنا وكيع (بن الجراح) عن سفيان عن آدم بن سليمان مولى خالد قال سمعت سعيد بن جبير يحدث عن ابن عباس قال .. قال النبي ... .» [۳۴۶] نک: حاشیة الدسوقي، ۱/۶۲۰ ؛ نووی، المجموع، ۴/۴۸۶، شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۵۳۸ ؛ حاشیة ابن عابدين، ۳/ ۲۹. [۳۴۷] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۴۸] (صحيح): مسلم (ش۱۵۱۸) / نسايي (ش۸۵۰) از طريق (قتيبة بن سعيد وإسحاق بن إبراهيم وسويد بن سعيد ويعقوب الدورقى) روايت کرده اند: «حدثنا مروان بن معاوية قال حدثنا عبيد الله بن عبد الله بن الأصم عن عمه يزيد بن الأصم عن أبي هريره ... .» [۳۴۹] شربینی، مغني المحتاج ،۱/۵۳۸ ، حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۵۰] همان. [۳۵۱] الشرح الصغير ،۱/۱۸۴ . [۳۵۲] (صحیح): بخاري (ش۳۹۹۳) روايت كرده است: «حدثنا قتيبة بن سعيد حدثنا ليث عن يحيى عن نافع أن ابن عمر رضي الله عنهما ذكر له أن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفیل وكان بدريا مرض في يوم جمعة فركب إليه بعد أن تعالى النهار واقتربت الجمعة وترك الجمعة.». نک: المجموع ۴/۴۸۹ ، مغني المحتاج ۱/۵۳۹. [۳۵۳] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۵۴] ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱ . [۳۵۵] (صحیح): بخاري (ش۹۰۱) / مسلم (ش۱۶۳۷و۱۶۳۸) / ابوداود (ش۱۰۶۶) از طریق (حماد بن زید واسماعیل بن علیه) روایت کرده‌اند: «اخبرني عبد الحميد صاحب الزيادي قال حدثنا عبد الله بن الحارث ابن عم محمّد بن سيرين قال ابن عباس ... .» [۳۵۶] شرح النووي على صحيح مسلم، ۵/۲۰۸ . [۳۵۷] نک: دردیر، الشرح الكبير ، ۱/۶۲۰ . [۳۵۸] (صحیح): بخاری (ش۸۵۳) / مسلم (ش۱۲۷۶) از طریق (محمّد بن المثنى وزهير بن حرب ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى عن عبيد الله قال حدثني نافع عن ابن عمر رضي الله عنهما أن النبي صلى الله عليه وسلم قال في غزوة خيبر: من أكل من هذه الشجرة يعني الثوم فلا يقربن مسجدنا.» [۳۵۹] (صحیح): مسلم (ش۱۲۸۲و۱۲۸۳) / نسایی (ش۷۰۷) / ابن ماجه (ش۳۳۶۵) از طریق (عطاء بن ابی رباح وابوالزبیر المکی) روایت کرده‌اند: «عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: من أكل من هذه البقلة الثوم - وقال مرة من أكل البصل والثوم والكراث - فلا يقربن مسجدنا فإن الملائكة تتأذى مما يتأذى منه بنو آدم.» [۳۶۰] الدسوقي على الشرح الكبير، ۱/ ۶۰۹ ،۶۲۰ . [۳۶۱] حاشیة ابن عابدين، ۳/۲۹ . [۳۶۲] شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۵۳۷ . [۳۶۳] شافعی، الأم، ۱/۲۱۸؛ ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱ . [۳۶۴] نک: الدسوقي، ۱/۶۲۰ ؛ شربینی، شربینی، مغني المحتاج، ۱/۴۷۶ ؛ بهوتی، كشاف القناع ،۱/۴۹۶ . [۳۶۵] نک: ابن قدامه، المغني، ۲/۳۱۵ . [۳۶۶] نک: ماوردی، مرداوی، الإنصاف، ۲/۳۰۱. [۳۶۷] (صحیح): بخاری (ش۷۰۱و۷۰۵) / مسلم (ش۱۰۶۸و۱۰۶۹) / ابوداود (ش۷۹۰) / نسایی (ش۸۳۵و۸۳۱) / ابن ماجه (ش۹۸۶) از طریق (عمرو بن دینار ومحارب بن دثار وابوالزبیر المکی وابوصالح) روایت کرده‌اند: « قال جابر بن عبد الله قال كان معاذ بن جبل يصلي مع النبي صلى الله عليه وسلم ثم يرجع فيؤم قومه فصلى العشاء فقرأ بالبقرة فانصرف الرجل فكأن معاذا تناوّل منه فبلغ النبي صلى الله عليه وسلم فقال فتان فتان فتان ثلاث مرار» [۳۶۸] علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این است که شخص مکلّف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرموده پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را با جماعت اداء کرده‌اند. [۳۶۹] دیدگاه فقها و تحلیل استدلال‌های آنها در بخش (۴-۴) اتّفاق عید و نماز جمعه بیان شده، جهت مشاهده دیدگاه‌ها و قول راجح به بخش مذکور مراجعه گردد. [۳۷۰] (صحیح): نسایی (ش۱۵۹۲) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / فاکهی، اخبار مکة (ش۱۷۸۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۱۴۱) از طریق (احمد بن حنبل ويعقوب بن إبراهيم الدورقي و محمّد بن بشار بندار وبکر بن خلف ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى (بن سعید القطان) قال حدثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان قال: اجتمع عيدان على عهد ابن الزبير قال: فأخر الخروج حتى تعالى النهار ثم خرج فخطب فأطال الخطبة ثم نزل فصلى ركعتين ولم يصل للناس الجمعة فعاب ذلك عليه ناس من بني أمية بن عبد شمس فذكر ذلك لابن عباس فقال: أصاب السنة. فذكروا ذلك لابن الزبير فقال: رأيت عمر بن الخطاب إذا اجتمع على عهده عيدان صنع كذا.» ویحیی القطان هم متابعه شده وابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) از طریق (سلیم بن اخضر وابوخالد الاحمر) روایت کرده‌اند: «ثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان شهدت ابن الزبیر... .» ووهب بن کیسان هم متابعه شده وابوداود (ش۱۰۷۳) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۳۰۳) از طریق (الاعمش وابن جریج) روایت کرده‌اند: «عن عطاء بن أبى رباح ... .» ورجال نسایی «رجال صحیحین» می‌باشد به جز عبدالحميد بن جعفر انصاری که «رجال صحیح» است واسناد روایت هم «صحیح» می‌باشد. وامام علی بن المدینی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرطهما البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم» وامام ابو الجوزی هم گفته است: «هذا حديثٌ يعتمد عليه» وامام البوصیری هم گفته است: «إسنادٌ صحيحٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / ابن الجوزی، البدرالمنیر (ج۵ص۱۰۵-۹۹) / البوصیری، اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۱۰۲) ومصباح الزجاجه (ج۱ص۲۰۰) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۲۰۹)] [۳۷۱] (صحیح): این روایت از طریق زید بن ارقم وابوهریره وعبدالله بن عمر وعمر بن عبدالعزیز وبعضی از اهل مدینه از رسول الله ج روایت شده است: اما طریق زید بن ارقمس : ابوداود الطیالیسی، المسند (ش۷۲۰) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۱ص۴۳۸) / احمد، المسند (ش۱۹۳۱۸) / ابوداود (ش۱۰۷۲) / نسایی (ش۱۵۹۱) / ابن ماجه (ش۱۳۱۰) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۳) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۵ص۲۰۹) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۵و۱۲۶) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۴) / دارمی، السنن (ش۱۶۱۲) / فسوی، المعرفة والتاریخ (ج۱ص۳۰۳) / بزار (ش۴۳۳۷) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۹۱) از طریق (اسرائیل بن یونس) روایت کرده‌اند: «حدثنا عثمان بن المغيرة عن إياس بن أبى رملة الشامى قال شهدت معاوية بن أبى سفيان ... .» ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز إياس بن أبى رملة الشامى که: امامان ابن القطان وابن المنذر گفته‌اند: «مجهولٌ»! اما امام المحدثین علی بن المدینی اسنادش را «صحیح» دانسته که نشان از توثیق (ایاس بن ابی رملة) نزد وی دارد وامام ابن حبان وی را در «ثقات» آورده است همچنین امام بخاری وی را التاریخ الکبیر آورده اما جرحی نکرده وگفته است: «كل من لم أبين فيه جرحه فهو على الاحتمال وإذا قلت فيه نظر فلا يحتمل» لذا امامان حاکم وذهبی هم اسنادش را «صحیح» دانسته‌اند [ابن حبان، الثقات (ج۴ص۳۶) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۳۸۸) وتلخیص الحبیر (ج۲ص۲۰۹) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۱ص۴۳۸) / مزی، تهذیب الکمال (ج۱۸ص۲۶۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص (ش۱۰۶۳)]. اما طریق ابوهریرهس: ابوداود (ش۱۰۷۵) / ابن ماجه (ش۱۳۱۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۴) / ابن الجاورد، المتقی (ش۳۰۲) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۷) / بزار (ش۸۹۹۵) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۰ص۲۷۲) / فریابی، احکام العیدین (ش۱۳۷) / حديث عمر بن أحمد لابن شاهين (ش۳۸) / ابن ماسی، الفوائد (ش۳۱) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۱۲۹) از طریق (محمّد بن المصفى وعمر بن حفص الوصابى ومحمّد بن عبدالله و يزيد بن عبد ربه و محمّد بن عمرو بن حنان) روایت کرده‌اند: «حدثنا بقية (بن الولید) حدثنا شعبة عن المغيرة بن مقسم الضبى عن عبد العزيز بن رفيع عن أبى صالح (السمان) عن أبى هريرة عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أنه قال: قد اجتمع فى يومكم هذا عيدان فمن شاء أجزأه من الجمعة وإنا مجمعون.» وبقیة بن الولید هم متابعه شده ودارقطنی در العلل (ج۱۰ص۲۱۶) گفته است: «قال وهب بن حفص عن (عبد الملك بن إبراهيم) الجدي عن شعبة عن عبد العزيز بن رفيع ولم يذكر مغيرة ... .» ومغيرة بن مقسم هم متابعه شده و بزار (ش۸۹۹۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۰ص۲۷۳) / ابن عدی، الکامل (ج۳ص۱۹۲) / دارقطنی در العلل (ج۱۰ص۲۱۶) از طریق (زياد بن عبد الله البکائی و ابوبکر بن عیاش وهذیل الکوفی و صالح بن موسى الطلحي) روایت کرده‌اند: «عن عبد العزيز بن رفيع عن ابی صالح عن ابوهریره عن النبی ... .» و رجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده واسنادش هم «صحیح» است. باید اشاره کنیم که امامان احمد بن حنبل ودارقطنی طریق مرسل را «اصح» می‌دانند. وامام احمد بن حنبل گفته است: «من أين جاء بقية (بن الولید) بهذا؟ رواه الناس عن عبد العزيز عن أبى صالح السمان مرسلاً» وامام دارقطنی هم طریق «مرسل» را «اصح» دانسته وگفته است: «رواه (أبو عوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبدالحميد وأبوحمزة السكري) كلهم عن عبدالعزيز بن رفيع عن أبي صالح مرسلاً وهو الصحیحُ» [دارقطنی، العلل الوارد فی الاحادیث النبویة (ج۱۰ص۲۱۵) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج۳ص۱۲۹)]. واین ائمة اشکال حدیث را از بقیة بن الولید دانسته‌اند؛ اما چنانکه در علل دارقطنی دیدیم، (عبد الملك بن إبراهيم الجدي) هم بقیة را متابعه نموده وآن را از (شعبة عن عبدالعزیز بن رفیع عن ابوصالح السمان عن ابوهریره عن النبی) روایت کرده است. وهمچنین (زياد بن عبد الله البکائی وابوبکر بن عیاش وهذیل الکوفی و صالح بن موسى الطلحي) هم آن را از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان از ابوهریره عن النبی) روایت کرده‌اند. اما از آنجا که (أبوعوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبد الحميد وأبو حمزة السكري) آن از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان عن النبی مرسلاً) روایت کرده‌اند، نشان می‌دهد که (عبد العزيز بن رفيع)، گاهی آن را به صورت «مرسل» وگاهی هم آن را به صورت «موصول» نقل کرده است. لذا هر دو طریق از عبدالعزیز بن رفیع «صحیح» است. و اکنون باید به دنبال مرجّحی، بین طریق (موصول ومرسل) باشیم ودر طریق اوّل دیدیم که با اسناد «صحیح» روایت شده است: «قال ایاس بن ابی رمله: شهدت معاوية بن أبى سفيان وهو يسأل زيد بن أرقم قال أشهدت مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) عيدين اجتمعا فى يوم قال نعم. قال فكيف صنع قال صلى العيد ثم رخص فى الجمعة فقال (صلی الله علیه وسلم): من شاء أن يصلى فليصل.» لذا طریق (موصول) اصحّ است. اما طریق عبدالله بن عمرب: دو طریق دارد؛ طریق اوّل: ابن ماجه (ش۱۳۱۲) / ابن عدی، الکامل (ج۶ص۴۵۵) از طریق (جبارة بن المغلس) روایت کرده‌اند: «حدثنا مندل بن علي عن عبد العزيز بن عمر عن نافع عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بالناس ثم قال ج: من شاء أن يأتي الجمعة فليأتها ومن شاء أن يتخلف فليتخلف» اما این روایت «واهی» است چرا که اوّلاً: جبارة بن المغلس الحمانى: امام يحيي بن معين گفته است: «کذابٌ» وامام احمد در مورد بعضي از رواياتش گفته است: «هذه موضوعةٌ أو هى كذبٌ» وامام دارقطني گفته است: «متروکٌ» وامام ابوزرعه هم: «حدث عنه فى اوّل أمره ثم ترك حديثه بعد ذلك» وامام ابن نمير گفته است: «ما هو عندى ممن يكذبُ كان يوضع له الحديث فيحدث به وما كان عندى ممن يتعمد الكذب..» وامامان بخاري وابن عدي گفته اند: «حديثه مضطربٌ» وامام ابن حبان گفته است: «كان يقلب الأسانيد ويرفع المراسيل أفسده ـ يعنى الحمانى ـ حتى بطل الاحتجاج بأحاديثه»وامام ابوداود گفته است: «لم أكتب عنه؛ فى أحاديثه مناكيرٌ وما زلت أراه و أجالسه و كان رجلا صالحاً» وامام مسلمة بن قاسم گفته است: «کان ثقةٌ إن شاء الله» وامام ابوحاتم گفته است: «هو على يدى عدل» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۵۷)] وثانیاً: مندل بن علي العنزي هم «ضعيف الحديث» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۲۹۸) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۸۸۳) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۴ص۱۸۰)]. طریق دوّم: المعجم الکبیر (ج۱۲ص۴۳۵) / ابن عدی، الکامل (ج۳ص۳۸۲) از طریق (سهل السكري و محمّد بن يوسف التركي) روایت کرده‌اند: «ثنا عيسى بن إبراهيم البركي ثنا سعيد بن راشد السماك ثنا عطاء بن أبي رباح عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد يوم فطر وجمعة فصلى بهم رسول الله صلى الله عليه و سلم صلاة العيد ثم أقبل عليهم بوجهه فقال: ياأيها الناس إنكم قد أصبتم خيرا وأجرا وإنا مجمعون فمن أراد أن يجمع معنا فليجمع ومن أراد أن يرجع إلى أهله فليرجع.» اما این اسناد «واهی» است چرا که اوّلاً: سعيد بن راشد المازني: امام بخاري گفته است: «منکر الحديث» وامام نسايي گفته است: «متروکٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۷)]. اما طریق اوّل، متابعه‌ی «صحیحی» برای این طریق می‌باشد لذا اسنادش «صحیح» می‌گردد. اما طریق عمر بن عبدالعزیز/ : دوطریق دارد؛ طریق اوّل: شافعی، المسند (ش۳۴۳) ومن طریقه بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۵) روایت کرده‌اند: «أخبرنا إبراهيم بن محمّد حدثني إبراهيم بن عقبة عن عمر بن عبد العزيز رضي الله عنه قال: اجتمع عيدان على عهد النبي ج فقال من أحب أن يجلس من أهل العالية فليجلس في غير حرج.» اما این اسناد «واهی» است چرا که ابراهیم بن ابی یحیی «متهم به کذب» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۸۵) وتقريب التهذيب (ش۲۴۱) و تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۲۹) / نووي، تهذيب الاسماء (ص۱۴۱) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۸ص۴۵۱) / ابن حيان، طبقات المحدثين بأصبهان (ج۱ص۳۹۶)] وهمچنین عمر بن عبدالعزیز تابعی است. طریق دوّم: عبدالرزق، المصنف (ج۳ص۳۰۴) روایت کرده است: «قال ابن جريج وحُدِّثتُ عن عمر بن عبد العزيز و عن أبي صالح الزيات أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر فقال ج: أن هذا اليوم يوم قد اجتمع فيه عيدان فمن أحب فلينقلب ومن أحب أن ينتظر فلينتظر.» اما راوی آن مبهم است: «حُدِّثتُ» وظاهراً ابن جریج آن را از (ابراهیم بن ابی یحیی) که در طریق اوّل آوردیم شنیده است چرا که امام دارقطنی گفته است: «تجنب تدليس بن جريج فإنه قبيح التدليس لا يدلس إلا فما سمعه من مجروح مثل إبراهيم بن أبي يحيى وموسى بن عبيدة وغيرهما» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۴۰۵)] ولذا اسمش را نیاورده است. اما طریق بعضی از اهل مدینه: عبدالرزق (ج۳ص۳۰۴) روایت کرده است: «عن بن جريج قال أخبرني بعض أهل المدينة عن غير واحد منهم أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر أو يوم جمعة وأضحى فصلى بالناس العيد الاوّل ثم خطب فأذن للأنصار في الرجوع إلى العوالي وترك الجمعة فلم يزل الامر على ذلك بعد.» اما مشخص نیست که ابن جریج این روایت را از چه کسانی شنیده است: «أخبرني بعض أهل المدينة» وگفتیم که امام دارقطنی گفته است: «تجنب تدليس بن جريج فإنه قبيح التدليس لا يدلس إلا فما سمعه من مجروح مثل إبراهيم بن أبي يحيى وموسى بن عبيدة وغيرهما» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۴۰۵)] ولذا اسمش را نیاورده است. [۳۷۲] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد. [۳۷۳] (صحیح): به تحقیق قبلی رجوع گردد.