نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

(۳-۷-۶) صحبت کردن با دیگران در حین خطبه

(۳-۷-۶) صحبت کردن با دیگران در حین خطبه

این مسئله در سه بحث قابل طرح است که عبارتند از:

مبحث اوّل: حکم صحبت کردن خطیب با دیگران به غیر خطبه

مبحث دوّم: حکم صحبت کردن مستمعین خطبه با دیگران: که شامل پنج مسئله می‌باشد که عبارتند از:

مسئلۀ اوّل: حکم صحبت کردن در موقع شنیدن خطبه.

مسئلۀ دوّم: حکم صحبت کردن در موقع نشنیدن خطبه.

مسئلۀ سوّم: حکم جوابِ سلام دادن و تشمیت عطسه‌کننده.

مسئلۀ چهارم: حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر بعد از بیان نام پیامبر توسط خطیب.

مسئلۀ پنجم: حکم آمین گفتن بعد از دعا و جهری کردن آن در حین خطبه.

مبحث سوّم: استثنائات صحبت کردن در حین خطبه

احکام مسائل مذکور با دیدگاه فقها و استدلال‌های مربوطه عبارتند از:

مبحث اوّل: حکم صحبت کردن خطیب با دیگران به غیر خطبه

فقها در حکم صحبت کردن خطیب به غیر خطبه اختلاف‌نظر دارند، اقوال آن‌ها عبارات است از:

دیدگاه اوّل: مالکیّه، برخی از شافعیّه و قول صحیح و اکثر مذهب حنابله بر این باورند که چنین صحبتی جایز نیست مگر اینکه مصلحتی آن‌را مُباح نماید. [۹۷۱]

این افراد استدلال می‌کنند:

- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۹۷۲] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

این استدلالی بر حرام بودن صحبت کردن در موقع ایراد خطبۀ جمعه می‌باشد. پس در صورتیکه نمازگزاران، مأمور به سکوت باشند تا کلام خطیب را بشنوند پس خطیب هم مأمور به رساندن و ایراد خطبه می‌باشد و باید جهت تحقّق این هدف از بیان کلام غیر خطبه پرهیز کند.

- جابر بن عبد اللهب روایت نموده: «جاء رجل والنبي - صلى الله عليه وسلم - يخطب الناس يوم الجمعة فقال: أصليت يا فلان؟ قال : لا ، قال : قم فاركع.»، وفي رواية : «فصل ركعتين.» [۹۷۳] «مردی در حالیکه پیامبر ج روز جمعه برای مردم خطبه می‌خواند وارد شد. پیامبر ج فرمود: ای فلانی! آیا نماز خواندی؟ گفت؟ خیر، فرمود: برخیز نماز بخوان.» و در روایتی آمده: «دو رکعت نماز بخوان.»

این روایت استدلال برای جواز صحبت کردن امام در حین خطبه می‌باشد. نووی در زمینۀ روایات مختلف گفته: «...این احادیث نیز دلالت بر جواز صحبت کردن در خطبه در موقع نیاز می‌کند.» [۹۷۴]

- بریدهس روایت نموده: «كان رسول الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يخطبنا فجاء الحسن والحسين عليهما قميصان أحمران يمشيان و يعثران، فنزل رسول الله - صلى الله عليه وسلم - من المنبر فحملهما، فوضعهما بين يديه، ثم قال : صدق الله ورسوله: ﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞۚ[التغابن: ۱۵] نظرت إلى هذين الصبيين يمشيان ويعثران فلم أصبر حتى قطعت حديثي ورفعتهما.» [۹۷۵] «رسول الله ج برای ما خطبه می‌خواند که حسن وحسین آمدند و لباس‌های سرخ بر تن داشتند. پس رسول الله ج از منبر پایین آمدند و آنان را بلند کرده و جلوی خودش قرار دادند و سپس فرمودند: خداوند و رسولش راست گفته‌اند: (قطعاً اموالتان و اولادتان، وسیلۀ آزمایش شمایند) (تغابن/۱۵) به این دو کودک نگاه کردم که راه می‌رفتند و من هم نتوانستم صبر کنم و سخنم را قطع کرده و آنان را بغل کردم.»

- عبدالله‌ بن بسرس روایت نموده: « جَاءَ رَجُلٌ يَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ وَرَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ فَقَالَ اجْلِسْ فَقَدْ آذَيْتَ.» [۹۷۶] «مردی به مسجد وارد شد و از روی گردن مردم عبور کرد و رسول الله ج هم مشغول خطبه خواندن بود. لذا رسول الله ج فرمودند: بشین که موجب آزار شدی.»

ابن قیم در این راستا گفته: «پیامبر ج خطبه‌اش را بخاطر نیاز پیش آمده یا سؤالی از کسی از اصحابش که جوابش را می‌داد، از منبر پایین می‌آمدند سپس به خطبه برمی‌گشت تا خطبه را به اتمام برساند و چه بسا بخاطر نیازی از منبر پایین می‌آمدند ... و (یا) مردی را در خطبه‌اش فرامی‌خواندند: ای فلانی بیا، ای فلانی بنشین، ای فلانی نماز بخوان.» [۹۷۷]

این عملکرد از صحابهش هم دیده شده، عبدالله بن عمرب روایت نموده: «در حالیکه عمر بن خطابس ایستاده خطبه می‌خواندند، مردی از مهاجرین اوّل (عثمانس) از اصحاب رسول الله وارد شد و عمر وی را صدا کرد: الان چه وقت آمدن است؟ گفت: « إِنِّي شُغِلْتُ فَلَمْ أَنْقَلِبْ إِلَى أَهْلِي حَتَّى سَمِعْتُ التَّأْذِينَ فَلَمْ أَزِدْ أَنْ تَوَضَّأْتُ فَقَالَ وَالْوُضُوءُ أَيْضًا وَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَأْمُرُ بِالْغُسْلِ.» [۹۷۸] «مشغول کاری بودم و به خانه برنگشتم تا اینکه صدای أذان را شنیدم. و فقط وضو گرفتم. عمرسگفت: فقط وضو! درحالیکه می‌دانی پیامبر جامر کردند که غسل کنی!»

دیدگاه دوّم: شافعیّه در قول صحیح خود و جمهور آن‌ها و برخی از حنابله بر این باورند که به طور مطلق صحبت کردنش در این حالت مُباح است. [۹۷۹]

استدلال این دسته هم روایت‌های جابر، عبدالله بن بسر، واکنش عمر با عثمانب است. و آن‌ها این جواز را برای خطیب به مطلقی قائلند.

باید توجه داشت که این جواز در موقع نیاز بوده؛ چرا که مواقعی هم که این را جواز می‌دانند مواقع جواز مانند: امر به معروف و نهی از منکر و ... بوده است. [۹۸۰]

دیدگاه سوّم: حنفیّه و برخی از حنابله آن‌را مکروه می‌دانند مگر اینکه مصلحتی داشته باشد. [۹۸۱] این افراد بر این باورند که خطبۀ جمعه مانند أذان منظوم است و کلام، نظم را از بین می‌برد مگر اینکه امر به معروف باشد که کراهت را از بین می‌برد. و استدلال به جواز در موقع نیاز همان استدلال دیدگاه اوّل می‌باشد. [۹۸۲]

البته تشبیهش از این جهت به أذان درست نیست؛ چرا که کلام أذان را فاسد می‌کند و فقط مکروه نیست.

قول راجح: قول راجح، قول دوّم می‌باشد؛ چرا که روایت‌های جابر، عبدالله بن بسر، واکنش عمر با عثمانب هم مؤیّد این مطلب می‌باشند؛ و نمی‌توان گفت که ضرورت بوده؛ چرا که در روایت بریدهس این مطلب کاملاً واضح است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث دوّم: حکم صحبت کردن مستمعین خطبه با دیگران

در این مبحث بیان و تحلیل پنج مسئله لازم می‌نماید که عبارتند از:

مسئلۀ اوّل: حکم صحبت کردن در موقع شنیدن خطبه.

مسئلۀ دوّم: حکم صحبت کردن در موقع نشنیدن خطبه.

مسئلۀ سوّم: حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده.

مسئلۀ چهارم: حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر ج بعد از بیان نام پیامبر ج توسط خطیب.

مسئلۀ پنجم: حکم آمین گفتن بعد از دعا در حین خطبه.

حکم مسائل فوق با استدلال و دیدگاه‌های حاکم بر آن‌ها عبارت است از:

مسئلۀ اوّل: حکم صحبت کردن در موقع شنیدن خطبه

فقها در حکم صحبت کردن حاضرین خطبه در موقعی که خطبه را می‌شنوند و سخنرانی خطیب به گوششان می‌رسد دو قول دارند، که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: حنفیّه، مالکیّه، قول قدیم شافعی، قول صحیح مذهب حنابله و ظاهریه بر این باورند که صحبت کردن حرام است. [۹۸۳] استدلال حرام بودن صحبت کردن در این حال که مورد خطاب امام واقع نشود، دلایلی از کتاب، سنّت ، آثار صحابه و عقل می‌باشد که عبارتند از:

- خداوند متعال فرموده‌اند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤[الأعراف: ۲۰۴] «‏هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.»

از برخی از تابعینش روایت شده که شأن نزول این آیۀ شریفه خطبۀ نماز جمعه می‌باشد. [۹۸۴] و امر به گوش‌فرادادن و سکوت شده و مطلقاً بر وجوب دلالت می‌کند و اقتضای وجوب هم حرام بودن کلام است. [۹۸۵]

در جواب باید اشاره کرد بنابر جمعِ أدلّه اگر مراد از آن خطبه هم باشد حکم استحباب از آن استنباط می‌گردد.

آن‌ها هم در ردِّ این مناقشه ابراز داشته‌اند حمل بر استحباب بر خلاف ظاهر آیه می‌باشد که با احادیثی معنای وجوبش تأیید می‌گردد و جمع بین احادیث بقای معنای آیه بر ظاهر دلالتش و حصر جواز کلام فقط در موقع نیاز را شامل می‌گردد.

- ابوهریرهس روایت کرده است: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۹۸۶] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

«فَقَدْ لَغَوْتَ» یعنی؛ لغو گفتی، و لغو کلام باطل و مردود می‌باشد و برخی گفته‌اند: این معنا صحیح نیست بلکه یعنی؛ چیز شایسته‌ای را بیان نکردی. ابن حجر ابراز می‌دارد که مفسّرین اتفاق‌نظر دارند که لغو به کلامی ناشایست اطلاق می‌شود. [۹۸۷]

نووی هم گفته: «... در حدیث نهی از تمامی انواع کلام در موقع خطبه شده. و با این، غیر آن‌را مشخص می‌کند (و کلام‌های دیگر نیز لغو محسوب می‌شوند.)؛ زیرا اگر شخص گفت: ساکت باش و این در واقع امر به معروف است و با این وجود لغو خوانده شده پس کلام‌ها دیگر به طور أولی لغو هستند.» [۹۸۸]

در جواب این استدلال گفته‌اند که لغو به کلام بی‌فایده اطلاق می‌شود مانند سوگندِ لغو؛ پس دلالت بر تحریم کلام نیست.

در تحلیل این مناقشه گفته‌اند: در برخی از احادیث از معنای لغو تحریم استنباط می‌شود. عبدالله بن عمرب روایت می‌کند که پیامبر اکرم ج فرمودند: «وَمَنْ لَغَا وَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ كَانَتْ لَهُ ظُهْرًا.» [۹۸۹] « و هرکس صحبت کرد و از بالای گردن مردم رد شد، ثواب نماز ظهر نصیبش می‌شود (و دیگر ثواب نماز جمعه را ندارد.)»

و در لفظی آمده: «وَمَنْ تَكَلَّمَ فَلَا جُمُعَةَ لَهُ.» [۹۹۰] «هر کس سخن گوید (نماز) جمعه‌اش صحیح نیست.» این با اضافۀ حدیث ابن عباس که بدان اشاره خواهد شد شخصی را که در جمعه سخن گوید تشبیه به الاغی می‌کند که کتاب حمل می‌کند.

جدای از این در رد چنین استدلالی می‌توان گفت: «فَقَدْ لَغَوْتَ» یعنی امر به سکوتی کردی که بر این شخص سکوت واجب نیست. [۹۹۱]

در رد این استدلال گفته شده این نمادی از جمود است؛ زیرا اختلافی در مطلوبیّت سکوت در این موقع نیست. پس چگونه کسی که امر به آنچه شارع خواهان آن است می‌کند، لغو محسوب می‌گردد؟ بلکه نهی از کلامی و صحبت کردن با دلالت موافقه استنباط می‌شود؛ زیرا «أَنْصِتْ» (ساکت باش.) با وجود اینکه امر به معروف است لغو محسوب می‌گردد پس با این وجود کلام دیگر به طور أولی لغو هستند. [۹۹۲]

- ابی بن کعبس روایت کرده است: « أَنّ رَسُولَ اللَّهِ: قَرَأَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ: تَبَارَكَ وَهُوَ قَائِمٌ، فَذَكَّرَنَا بِأَيَّامِ اللَّهِ وَأَبُو الدَّرْدَاءِ أَوْ أَبُو ذَرٍّ يَغْمِزُنِي فَقَالَ: مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ ؟ إِنِّي لَمْ أَسْمَعْهَا إِلَّا الْآنَ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ أَنِ اسْكُتْ، فَلَمَّا انْصَرَفُوا قَالَ: سَأَلْتُكَ مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ؟ فَلَمْ تُخْبِرْنِي، فَقَالَ أُبَيٌّ: لَيْسَ لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ الْيَوْمَ إِلَّا مَا لَغَوْتَ، فَذَهَبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ، وَأَخْبَرَهُ بِالَّذِي قَالَ أُبَيٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: صَدَقَ أُبَيٌّ.» [۹۹۳] «رسول الله ج در روز جمعه سورۀ "برائت" را می‌خواندند و ایشان مشغول ترساندن مردم از عذاب خداوندأ بودند؛ و ابوالدرداء و یا ابوذر به من اشاره کرد که این سوره کی نازل شده است؟ من تا به حال این سوره را نشنیده‌ام! وابی به وی اشاره کردند که ساکت باش! پس از اینکه نماز تمام شد، از او پرسیدم چرا وقتی که پرسیدم این سوره کی نازل شده به من نگفتی؟ ابی به او گفت: امروز از ثواب نمازت جز کار بیهوده‌ات چیری نصیبت نشد! و ابوذر یا ابوالدرداء نزد رسول الله ج رفت و به ایشان ج ماجرا را عرض نمود و سخن ابی را هم نقل کرد. و پیامبرج فرمودند: ابی راست گفته است.»

در این روایت صحبت کردن در موقع خطبه لغو خوانده شده است.

در مناقشۀ این استدلال گفته شده که مراد ناقص شدن نماز جمعه به نسبت شخص ساکت است. [۹۹۴]

البته ظاهر حدیث این را نشان نمی‌دهد. در صورتیکه صحبت کردن باعث نقص جمعه شود دلالت بر تحریم کلام و وجوب سکوت می‌نماید؛ زیرا ترک مستحب نقص به دنبال ندارد بلکه موجب فوت اجر می‌باشد.

-عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۹۹۵]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».»

پیامبر ج سکوت کردن در خطبۀ جمعه را مایۀ تکفیر گناهان دانسته و متکلّم را لغوگو معرفی نموده و این دلالت بر وجوب سکوت و تحریم صحبت کردن می‌باشد؛ زیرا انسان مأمور به کسب فوائدِ عبادت و دوری از مفسده‌های آن است.

- عبدالله بن عباسب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «مَنْ تَكَلَّمَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَهُوَ كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا، وَالَّذِي يَقُولُ لَهُ: أَنْصِتْ لَيْسَ لَهُ جُمُعَةٌ.» [۹۹۶] «هر کس روز جمعه سخن گوید در حالیکه امام خطبه می‌خواند مانند الاغی می‌باشد که کتابها حمل می‌کند و کسی که به وی گوید: ساکت باش جمعه‌اش مقبول نیست.»

وجه دلالت: این روایت بر وجوب سکوت و تحریم کلام از دو وجه دلالت می‌کند:

اوّل: متکلِّم را به الاغ تشبیه می‌کند و این صفت ذمّ و نقصان می‌باشد که برای تارکِ مندوب بکار نمی‌رود.

دوّم: عدمِ مقبول شدن جمعه که از این در‌می‌یابیم بکار بردن لفظ نفی إجزاء و عدم صحّت دلالت بر تأکید منع و شدّت تحریم می‌نماید. [۹۹۷]

- اصحابش هم در این زمینه قائل به تحریم کلام هستند. از جمله:

عبدالله بن مسعود گفته: «برای لغو بودن همین کافیست که در موقعی که امام به بالای منبر رود تو به به دوستت بگویی: ساکت باش.» [۹۹۸]

عبدالله بن عمرب در مورد کسی که از صحبت کردن با دوستش از وی در حین خطبه پرسید: جمعۀ تو مقبول نیست، دوستت هم بسان الاغ می‌ماند. [۹۹۹]

- در واقع سکوت کردن در حین خطبه جدا از اینکه حفظ نظم و رعایت حقوق حاضرین را می‌نماید بلکه موجب استفاده و حرمت نهادن به این شعائر اسلام نیز می‌باشد. [۱۰۰۰]

این دسته از فقها که قائل به تحریم سخن گفتن در موقع خطبۀ جمعه می‌باشند، جهت استدلال به مُباح بودن آن بنابر ضرورت به روایات زیر استناد می‌کنند:

- انس بن مالکس روایت کرده است: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا أَنْ يَسْقِيَنَا قَالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَيْهِ.» [۱۰۰۱] « انس ابن مالکس می‌گوید: در زمان رسول الله ج مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله ج مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه‌نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا ج! دام‌ها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه‌اند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت ج دست‌هایش را بلند کرد.»

- جابر بن عبد اللهب روایت نموده: «دَخَلَ رَجُلٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ فَقَالَ أَصَلَّيْتَ قَالَ لَا قَالَ قُمْ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ.» [۱۰۰۲] «مردی در حالیکه پیامبرج روز جمعه برای مردم خطبه می‌خواند وارد شد. پیامبر ج فرمود: ای فلانی! آیا نماز خواندی؟ گفت؟ خیر، فرمود: برخیز ودو رکعت نماز بخوان.»

این روایت استدلال برای جواز صحبت کردن امام در حین خطبه می‌باشد. نووی در زمینۀ روایات مختلف گفته: «...این احادیث نیز دلالت بر جواز صحبت کردن در خطبه در موقع نیاز می‌کند.» [۱۰۰۳]

دیدگاه دوّم: قول جدید امام شافعی و قول صحیح و مشهور اصحابش و روایتی از امام احمد سخن گفتن در موقع ندای خطبه را حرام نمی‌داند ولی سکوت کردن را مستحب می‌داند. [۱۰۰۴]

این فقها استدلال می‌کنند که:

- روایت أنس بن مالکس در داستان مرد أعرابیس با پیامبر ج و درخواستش بر باران باریدن در خطبۀ جمعه که پیشتر بیان شد حاکی از جواز صحبت کردن می‌باشد؛ زیرا پیامبر ج عملش را رد نکرد. [۱۰۰۵]

در جواب این استدلال برخی اشاره کرده‌اند: جواز سخن گفتن در حین خطبه به طور مطلق جای نظر دارد و این روایت تخصیصی بر عام می‌باشد به گونه‌ای که اصل بر سکوت کردن است و مصلحت و نیاز دلیلی بر شکستن سکوت می‌باشند. [۱۰۰۶]

- این فقها از طرفی دیگر استدلال می‌کنند که اگر سکوت واجب باشد پس رساندن خطبه از طرف امام به مأمونین نیز واجب است. و چون این واجب نیست پس سکوت نیز واجب نیست. از طرف دیگر خطبه همچون طواف و روزه عبادتی نیست که کلام آن‌را فاسد کند. [۱۰۰۷]

در واقع باید توجه داشت که بر امام جهری بودن خطبه‌اش واجب است ولی ابلاغش بخاطر دفع مشقت واجب نیست و همانطور که بیان خواهد شد سکوت کردن در حال نشنیدن خطبه واجب نیست. از طرف دیگر قیاس خطبه بر طواف و روزه قیاس مع‌الفارق است؛ زیرا سخن گفتن در خطبه موجب نابودی مقصد آن؛ یعنی استماع و پندگرفتن می‌باشد.

قول راجح: به نظر می‌رسد که سخن گفتن هنگام جمعه اگرچه مذموم واقع شده ولی حرام نبوده بلکه سکوت کردن مستحب می‌باشد؛ چرا که حدیث انس بن مالکس گواه این مطلب می‌باشد. و نمی‌توان گفت که ضرورت بوده است؛ چرا که هیچ ضرورتی در صحبت کردن این شخص نبوده و می‌توانست تا اتمام خطبۀ پیامبر ج صبر نماید امّا این کار را ننمود و پیامبر ج هم وی را تقریر و تأیید نمودند باوجود اینکه توصیه به سکوت را هم داشته‌اند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ دوّم: حکم صحبت کردن در موقع نشنیدن خطبه [۱۰۰۸]

در صورتیکه حاضرین با دلایلی خطبۀ جمعه را نشنوند فقها در حکم سخن گفتن آن‌ها در این حالت نیز اختلاف‌نظر دارند:

دیدگاه اوّل: برخی از حنفیّه، مالکیّه و قول از شافعیّه و مذهب و اکثر حنابله و ابن حزم سخن گفتن را در این حالت حرام می‌دانند. [۱۰۰۹]

این افراد به به استدلال‌هایی اشاره می‌کنند که قائلین دیدگاه اوّل در مسئلۀ قبلی مبنی بر وجوب سکوت و تحریم کلام بدانها استناد کرده‌اند. و همچنین به این گفتۀ عثمان بن عفانس اشاره می‌کنند که پیوسته در جمعه تکرار می‌کردند و اندک مواقعی بود که آن‌را ابراز نمی‌کردند و آن: «هرگاه امام در روز جمعه خطبه می‌خواند گوش فرا دهید و ساکت باشید؛ چرا که کسیکه خطبه را نمی‌شنود امّا ساکت است، همانند کسی است که خطبه را شنیده و ساکت است؛ و هرگاه اقامه گفته شد صف‌هایتان را راست کنید.» [۱۰۱۰]

این افراد بر این باورند که شرکت‌کنندگان نماز جمعه مأمور به دو چیز هستند: گوش دادن و ساکت بودن. هر کس به امام نزدیک باشد باید هر دو را انجام دهد و هر کس دور باشد فقط موظّف به سکوت کردن است. و تنها چیزی بر وی واجب است که توانمند انجام آن باشد. [۱۰۱۱]

دیدگاه دوّم: برخی از حنفیّه و قول صحیح شافعیّه و روایتی از امام احمد سخن گفتن در حالت نشنیدن خطبه جایز می‌دانند. [۱۰۱۲]

این افراد استناد به استدلال‌هایی می‌کنند که جواز سخن گفتن در حالت شنیدن خطبه را تأیید می‌کند پس در حالت نشنیدن به طور أولی سخن گفتن جایز می‌باشد. [۱۰۱۳]

تجزیه و تحلیل این استدلال‌ها بیان گردید.

همچنین استدلال می‌کنند که سکوت کردن مقصد شریعت نیست بلکه مقصد شنیدن می‌باشد و در صورت سقوط شنیدن، سکوت کردن نیز از شخص ساقط می‌گردد. [۱۰۱۴]

البته هدف فقط سکوت کردن نیست بلکه سخن گفتن موجب تشویش و آزار دیگران نیز می‌گردد. پس با وجود نشنیدن خطبه، سخن گفتن می‌تواند تشویش اذهان و آزار دیگران را به بار آورد.

قول راجح: به نظر می‌رسد حتّی زمانیکه خطبه را نمی‌شنویم، نباید صحبت کنیم و (بنا بر قول راجح و دلایل مربوطه) سکوت کردن در این حال نیز مستحب می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: ما نهی شده‌ایم که هنگام خطبه صحبت نکنیم و شنیدن را برای ما شرط نکرده‌اند لذا اصل بر همان عموم خود باقی می‌ماند و ثانیاً: اگر کسی که خطبه را نمی‌شنود صحبت کند همین امر موجب می‌گردد که تشویش کم کم بین نمازگزاران بوجود آید و آن‌ها هم به صحبت کردن بیفتند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ سوّم: حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده

فقها در حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده (گفتن "یرحمُک اللهُ" به عطسه‌کننده‌ای که بعد از عطسه "الحمدلله" گفته) در اثنای خطبه اختلاف‌نظر دارند، اقوال آن‌ها در این زمینه عبارت است از:

دیدگاه اوّل: اکثر حنابله، مالکیّه، وجه صحیح شافعیّه و روایتی از امام احمد بر این باورند که حرام هستند. [۱۰۱۵]

ادلّۀ این دیدگاه:

- استناد به حدیث مشهور أبوهریره که: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۱۶] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه می‌خواند بی‌شک (کلام) لغو گفته‌ای.»

بنابر این روایت پیامبر ج امر به معروف با وجود فوائد زیادش از جمله منع از تشویش ذهن مردم در حین خطبه را لغو خوانده، پس جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده به طور أولی حرام هستند.

- ابی بن کعبس روایت کرده است: « أَنّ رَسُولَ اللَّهِ: قَرَأَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ: تَبَارَكَ وَهُوَ قَائِمٌ، فَذَكَّرَنَا بِأَيَّامِ اللَّهِ وَأَبُو الدَّرْدَاءِ أَوْ أَبُو ذَرٍّ يَغْمِزُنِي فَقَالَ: مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ؟ إِنِّي لَمْ أَسْمَعْهَا إِلَّا الْآنَ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ أَنِ اسْكُتْ، فَلَمَّا انْصَرَفُوا قَالَ: سَأَلْتُكَ مَتَى أُنْزِلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ؟ فَلَمْ تُخْبِرْنِي، فَقَالَ أُبَيٌّ: لَيْسَ لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ الْيَوْمَ إِلَّا مَا لَغَوْتَ، فَذَهَبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ، وَأَخْبَرَهُ بِالَّذِي قَالَ أُبَيٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: صَدَقَ أُبَيٌّ.» [۱۰۱۷] «رسول الله ج در روز جمعه سورۀ "برائت" را می‌خواندند و ایشان مشغول ترساندن مردم از عذاب خداوندأ بودند؛ و ابوالدرداء و یا ابوذر به من اشاره کرد که این سوره کی نازل شده است؟ من تا به حال این سوره را نشنیده‌ام! وابی به وی اشاره کردند که ساکت باش! پس از اینکه نماز تمام شد، از او پرسیدم چرا وقتی که پرسیدم این سوره کی نازل شده به من نگفتی؟ ابی به او گفت: امروز از ثواب نمازت جز کار بیهوده‌ات چیری نصیبت نشد! و ابوذر یا ابوالدرداء نزد رسول الله ج رفت و به ایشان ج ماجرا را عرض نمود و سخن ابی را هم نقل کرد. و پیامبرج فرمودند: ابی راست گفته است.»

در این روایت مشاهده می‌شود که سؤال أبودارداء یا أبوذرب از أبی بن کعبس به خاطر شناخت تاریخ شأن نزولِ آیه در راستای آن، حکم ناسخ و منسوخ آیات را بشناسند با وجود اینکه عملی معروف و نیک بوده و باید علم پیدا می‌کردند ولی باز از صحبت کردن منع شدن و پیامبر ج آن‌را لغو خواند، پس جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده حرام می‌باشد. [۱۰۱۸]

-در واقع جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده در این حالت فرض نیست؛ زیرا چنین اعمالی گناه به بار می‌آورند ولی سکوت کردن در حین خطبه فرض است. و جدای از این جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده در هر لحظه‌ای حتّی بعد از اتمام خطبه میسّر است ولی سکوت مختص این بازۀ زمانی است. [۱۰۱۹]

این دسته از فقها برای کسی که خطبه را هم نمی‌شنود همانطور که قائل به وجوب سکوت هستند جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده را نیز حرام می‌دانند. [۱۰۲۰]

دیدگاه دوّم: أبویوسُف در روایتی، وجهی از شافعیّه، روایت صحیح امام احمد و اصحابش و ابن حزم بر این باورند که جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده در حین خطبه جایز است. [۱۰۲۱]

ادلّۀ این دیدگاه این بوده که براء بن عازبس روایت نموده: «أَمَرَنَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِسَبْعٍ وَنَهَانَا عَنْ سَبْعٍ أَمَرَنَا بِاتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَعِيَادَةِ الْمَرِيضِ وَإِجَابَةِ الدَّاعِي وَنَصْرِ الْمَظْلُومِ وَإِبْرَارِ الْقَسَمِ وَرَدِّ السَّلَامِ وَتَشْمِيتِ الْعَاطِسِ.» [۱۰۲۲] «رسول الله ج ما را به انجام هفت کار، امر فرمود: ۱ ـ تشییع جنازه ۲ ـ عیادت مریض ۳ ـ قبول دعوت ۴ ـ کمک و یاری مظلوم ۵ـ پاسخ دادن به سلام ۶ـ جواب عطسه ۷ ـ وفای به عهد.»

دیدگاه سوّم: امام أحمد/ در روایتی و برخی از حنابله بر این باورند کسانی که خطبه را می‌شنوند بر آن‌ها جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده حرام است ولی بر کسانی که خطبه را نمی‌شنوند جایز است. [۱۰۲۳]

ادلّۀ این دیدگاه:

جهتِ حکم تحریم بر کسی که می‌شنود به ادلۀ دیدگاه اوّل استناد می‌کنند. و برای جواز کسی که نمی‌شنود استدلال می‌کنند سکوت واجب است و کلامی که بدون ضرورت باشد جایز نیست ولی کسی که خطبه را نمی‌شنود مأمور به سکوت نیست پس جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده نیز جایز است. [۱۰۲۴]

دیدگاه چهارم: شافعیّه جوابِ سلام دادن را جایز می‌دانند ولی تشمیتِ عطسه‌کننده را جایز نمی‌دانند. [۱۰۲۵] اما صاحب حلیة العلماء قفال شاشی گفته که این سخن قوی نیست واصحّ، جواز تشمیت عاطس می‌باشد. [۱۰۲۶] این افراد بر این باورند که عطسه بدون اختیار بوده پس باید به وی "یرحمُک الله" گفت. [۱۰۲۷]

احادیث به طور عام فراخوان سکوت هستند پس عمد و غیر عمد تأثیری در حکم ندارند.

قول راجح: قبل از بیان حکم راجح باید اشاره کرد که سلام گفتن به نمازگزاران و "الحمدلله" گفتنِ عطسه‌کننده در موقع ادای خطبه مستحب نیست؛ زیرا آنچه مطلوب شریعت می‌باشد سکوت کردن و سخن نگفتن می‌باشد، حال با وجود این اگر کسی سلام گوید و عطسه‌کننده‌ای "الحمدلله" گوید به نظر می‌رسد که جایز نیست تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام داده شوند؛ چرا که اصل بر سکوت در هنگام خطبه می‌باشد و هیچ دلیل صریحی مبنی بر تخصیص آن وجود ندارد؛ اگرچه شریعت فراخوانِ تشمیتِ عاطس و جواب سلام می‌باشد ولی در موقع خطبه دلیلی بر آن مشاهده نمی‌شود و از طرفی دیگر حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ چرا که عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۱۰۲۸]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» و از ظاهر این روایت مشخص می‌گردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست پس تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام نیز مستحب نمی‌باشد بلکه استحباب بر عدم پاسخگویی بدانها می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ چهارم: حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر ج بعد از بیان نام پیامبر ج توسط خطیب:

فقها در حکم صلوات فرستادن نمازگزارن بر پیامبر ج و جهری کردن آن بعد از بیان و ذکر نام بزرگوار ایشان ج توسط خطیب اختلاف‌نظر دارند. در این زمینه دو قول مطرح است:

دیدگاه اوّل: أبویوسف از فقهای حنفیّه، حنابله و قول مختار ابن‌ تیمیه بر این است که جایز است نمازگزاران به صورت سرّی و با صدای خفیف بر ایشان ج صلوات بفرستند. [۱۰۲۹]

این افراد استناد می‌کنند به:

- صلوات فرستادن بر پیغمبر ج به صورت سرّی و پنهانی لطمه‌ای به گوش کردنِ خطبه نمی‌زند و در آن دو فضیلت وجود دارد: صلوات فرستادن و گوش کردن به خطبه. [۱۰۳۰]

- هرگاه خطیب ابراز می‌دارد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦[الأحزاب: ۵۶] «‏ای مؤمنان ! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید.» این امری به حاضرین است که امتثالش واجب می‌باشد. [۱۰۳۱]

دیدگاه دوّم: ظاهر روایت حنفیّه صلوات فرستادنِ شرکت‌کنندگانِ نماز جمعه را جایز نمی‌داند. [۱۰۳۲] زیرا:

- خطبه همانند نماز می‌باشد پس همانطور که اگر در نماز قرائت شود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦[الأحزاب: ۵۶] «ای مؤمنان ! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید.» جایز نیست شنوندگان صلوات بفرستند پس در خطبۀ جمعه نیز جایز نیست. [۱۰۳۳]

البته باید توجه داشت خطبه از این جهت شبیه نماز نیست؛ چراکه در خطبه بنابر ضرورت و مصلحت امام می‌تواند با دیگران صحبت کند و این تأثیری هم در خطبه نخواهد داشت.

- فضیلت صلوات بر نبیِّ بزرگوار ج در هر حال امکان‌پذیر می‌باشد ولی فضیلتِ گوش ‌فرادادن و سکوت کردن در خطبه فقط مختص این موقع می‌باشد. [۱۰۳۴]

البته جمع بین دو امر؛ صلوات فرستادن و گوش کردن به خطبه امکان‌پذیر است پس با سرّی گفتن صلوات هم تشویشی برای مستمعین بوجود نمی‌آید.

قول راجح: قول راجح بر عدم استحباب صلوات فرستادن بر نبیّ بزرگوار ج هنگام خطبه می‌باشد؛ چرا که از صحبت کردن هنگام خطبه نهی شده‌ایم و برای تخصیص آن دلیلی می‌خواهد که موجود نیست. و از طرفی حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ چرا که عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۱۰۳۵]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» و از ظاهر این روایت مشخص می‌گردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست، پس صلوات فرستادن نیز مستحب نمی‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مسئلۀ پنجم: حکم آمین گفتن بعد از دعا و جهری کردن آن در حین خطبه

از دیدگاه شافعیّه (قول صحیحشان)، امام احمد در روایتی و هر آن کس که صحبت کردن در حین دعا کردن را در حین خطبه جایز می‌داند؛ (یعنی حنابله در وجهی) آمین گفتن در حین خطبه و جهری و آشکار کردن آن در مواقعی که امام دعا می‌کند، بلامانع است. [۱۰۳۶]

و کسانیکه که قائل به تحریم صحبت کردن به طور مطلق می‌باشند قولی از آن‌ها در این زمینه مشاهده نگردید بجز قول صحیح حنابله که آن‌ها بر این باورند: آمین گفتن به صورت مخفی سنّت است. [۱۰۳۷] ابن تیمیه در کتاب «الاختیارات» چنین گفته: «سنّت در فرستادن صلوات بر پیامبر ج (در حین خطبه توسط نمازگزاران) این است که مانند دعا مخفی و بدون صدا باشد.» [۱۰۳۸]

پس با این وصف در این زمینه دو دیدگاه را می‌توان ابراز نمود:

دیدگاه اوّل: بنا بر قول صحیح حنابله و قول مختار ابن تیمیه آمین گفتن به صورت مخفیانه و بدون صدا جایز است؛ زیرا شخص حاضر در خطبه با صلوات فرستادن ذهن دیگران را مشوّش می‌کند پس باید سرّی آن‌را بگوید. [۱۰۳۹]

دیدگاه دوّم: قول صحیح شافعیّه و وجهی از دیدگاه حنابله صلوات فرستادن را به صورت آشکارا جایز می‌دانند. همانطور هم که پیشتر بیان شد شافعیّه دلائلی ارائه نمودند که حاکی از استحباب سکوت خطبه و عدم تحریم سخن گفتن بود و این دلایل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند و در مبحث آتی دلیل قائلین جواز سخن گفتن در حین دعا از طرف حنابله و تحلیل آن خواهد آمد. [۱۰۴۰]

قول راجح: به نظر می‌رسد که آمین گفتن هنگام خطبه باید سرّی باشد؛ چرا که همانطور که اشاره شد هنگام خطبه‌ جمعه نباید حتّی ذکر یا دعا خواند و آمین گفتن هم نوعی دعا کردن است. عبدالله بن عمروس روایت کرده است: «عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا يَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ يَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ يُؤْذِ أَحَدًا فَهِيَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِي تَلِيهَا وَزِيَادَةُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ» [۱۰۴۱]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

مبحث سوّم: استثنائات صحبت کردن در حین خطبه

با همۀ اختلاف‌نظرها در حکم سخن گفتن در حین خطبه چه برای امام و چه برای حاضرینِ در مسجد همۀ فقها اتفاق‌نظر دارند با وجود ضرورت و نیاز همچون ضرر رسیدن به شخصی، آتش گرفتن جایی، افتادن شخصی و ... سخن گفتن جایز است. چرا که "الضرورات تبیح الحظورات" [۱۰۴۲] «ضرورت‌ها حرام‌ها را مباح می‌کنند.» از طرف دیگر از آنجائیکه سخن گفتن در نماز با وجود ضرورت اگرچه نماز را باطل می‌کند ولی جایز می‌باشد پس در خطبه به طور أولی جایز می‌باشد. [۱۰۴۳]

[۹۷۱] نک: دردير، الشرح الكبير،۱ / ۳۸۶ ، والشرح الصغير له ۱ / ۱۸۲؛ المجموع ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۳ / ۲۸؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۲ ، سامری، المستوعب، ۳ / ۴۲ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۷، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۷ . [۹۷۲] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۹۷۳] (صحیح): بخاری (ش۹۳۰و۹۳۱) / مسلم (ش۲۰۵۵-۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۷و۱۱۱۸) / ترمذی (ش۵۱۰) / نسایی (ش۱۴۰۰) / ابن ماجه (ش۱۱۱۲و۱۱۱۴) از طریق (عمرو بن دینار وابوسفیان طلحة بن نافع) روایت کرده‌اند: «عن جابر بن عبد الله قال دخل رجل يوم الجمعة والنبي صلى الله عليه وسلم يخطب فقال أصليت قال لا قال قم فصل ركعتين.» [۹۷۴] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۴ . [۹۷۵] (صحيح): ترمذي (ش۳۷۷۴) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۲۹) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۹) / ابن حبان (ش۶۰۳۹) / ابونعیم، فضائل الخلفاء الأربعة وغيرهم (ش۱۳۴) / آجری، الشریعة (ش۱۶۵۱) از طريق (اسحاق بن راهویه والحسين بن حريث وابراهيم بن هلال والفضل بن عبد الجبار ویوسف بن موسی) روايت کرده‌اند: «حدثنا علي بن حسين بن واقد حدثني أبي حسين بن واقد حدثني عبد الله بن بريدة قال سمعت أبي بريدة يقول: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم يخطبنا ... .» وعلي بن حسين هم متابعه شده احمد، المسند (ش۲۲۹۹۵) / ابوداود (ش۱۱۱۱) / نسايي (ش۱۴۱۳و۱۵۸۵) / ابن ماجه (ش۳۶۰۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۲۲۷۴) وشعب الایمان (ش۱۰۵۰۴) / حاکم، المستدرک (ش۷۳۹۶) / ابن حبان (ش۶۰۳۸) / ابن خزيمه (ش۱۸۰۱و۱۴۵۶) / بزار (ش۴۴۰۶) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۷ص۵۱۳) / ابن شاهين، الكتاب اللطيف لشرح مذاهب أهل السنة (ش۱۷۸) / ابن عساکر، معجم الشيوخ (ج۲ص۳۸) / ابن ابي دنيا، العيال (ش۱۷۹) / طبري، جامع البيان في تفسيرالقرآن (ج۲۳ص۴۲۵) / آجری، الشریعة (ش۱۶۵۱) از طريق (زيد بن الحباب وفضل بن موسي وأبو تميلة يحيي بن واضح ويونس بن بكير) روايت کرده اند: «حدثنا حسين بن واقد ... .» رجال ترمذي «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام ابن عبدالهادی هم گفته است: «إسناد هذا الحديث على شرط مسلم» وامام ابن کثیر هم گفته است: «ثابتٌ» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ترمذی (ش۳۷۷۴) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۳۹۶) / ابن عبدالهادی، تنقيح التحقيق في أحاديث التعليق (ج۲ص۵۶۹) / ابن کثیر، البدایة والنهایة (ج۱۱ص۱۸۲)] [۹۷۶] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۶۹۷و۱۷۶۷۴) / ابوداود (ش۱۱۲۰) / نسايي (ش۱۳۹۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۹۷) ومعرفة السنن والآثار (ش۶۶۱۴) / ضياء المقدسي، الأحاديث المختارة (ج۹ص۴۷) / حاکم، المستدرك (ش۱۰۶۱) / ابن الجارود، المنتقي (ش۲۹۴) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۶) / ابن حبان (ش۲۷۹۰) / ابن خزيمه (ش۱۸۱۱) / بزار (ش۳۵۰۶) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۷۸) / ابن الجاورد، المنتقی (ش۲۹۴) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۹۲۵) / سبکی، معجم الشیوخ (ج۱ص۱۱۴) / خطیب بغدادی، موضح أوهام الجمع والتفريق (ج۱ص۵۱۲) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۲ص۲۵) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۱۲ص۲۴۳) از طريق (بشر بن السرى وزيد بن الحباب وأسد بن موسى وعبدالله بن وهب و عبد الرحمن بن مهدي) روايت کرده است: «حدثنا معاوية بن صالح عن أبى الزاهرية (حدير بن كريب) قال كنا مع عبد الله بن بسر صاحب النبى (صلى الله عليه وسلم) يوم الجمعة فجاء رجل يتخطى رقاب الناس فقال عبد الله بن بسر جاء رجل يتخطى رقاب الناس يوم الجمعة والنبى (صلى الله عليه وسلم) يخطب فقال له النبى (صلى الله عليه وسلم): اجلس فقد آذيت.» ورجال احمد «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» واماما ابن الملقن هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم» وامامان نووی وابن السکن وابن خزیمه هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامام البوصیری هم گفته است: «هذا إسنادٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۶۱) / ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۵۱۹) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۴) / البوصیری، مصباح الزجاجة (ج۱ص۲۱۰) / ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۴۰۹)] [۹۷۷] زاد المعاد ۱ / ۴۲۷ - ۴۲۸ . [۹۷۸] (صحيح): بخاري (ش۸۷۸) / مسلم (ش۱۹۹۲) از طريق (مالك بن انس و يونس بن يزيد) روايت کرده‌اند: «عن مالك عن الزهري عن سالم بن عبد الله بن عمر عن ابن عمر رضي الله عنهما: أن عمر بن الخطاب بينما هو قائم في الخطبة يوم الجمعة إذا دخل رجل من المهاجرين الاوّلين من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم فناداه عمر أية ساعة هذه؟ قال إني شغلت فلم انقلب إلى أهلي حتى سمعت التأذين فلم أزد أن توضأت. فقال والوضو أيضا وقد علمت أن رسول الله صلى الله عليه و سلم كان يأمر بالغسل.» [۹۷۹] نک: المجموع ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۱۹۶ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۷۲ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶. [۹۸۰] المجموع ۴ / ۵۲۲ . [۹۸۱] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۵ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷؛ الفروع ۲ / ۱۲۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۹۸۲] المبسوط ۲ / ۲۷ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۵ . [۹۸۳] نک: المبسوط ۲ / ۱۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ ؛الإشراف ۱ / ۱۳۲ ، ابن عبد البر، الكافي، ۱ / ۲۵۱ ، والبيان والتحصيل ۱ / ۳۸۵ ، والقوانين الفقهية ص ( ۸۶ )، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۸ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۱ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۵۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۴ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷؛ المحلّی ۵ / ۶۱ - ۶۲ . برخی از احناف تعبیر به کراهت کرده‌اند که منظور آنها کراهت تحریمی می‌باشد. [۹۸۴] همانگونه که طبراني در تفسيرش ۹ / ۱۶۵اشاره می‌کند این افراد مجاهد و عطاء می‌باشند. [۹۸۵] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۹۸۶] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۹۸۷] شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۳۸، ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، ۲ / ۴۱۴ ، شوکانی، نيل الأوطار، ۳ / ۲۷۳. این افراد اقوال دیگری را نیز بیان کرده‌اند. [۹۸۸] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۳۸ . [۹۸۹] (صحیح): ابوداود (ش۳۴۷) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۹۸) / ابن خزیمه (ش۱۸۱۰) / حديث أبي الفضل الزهري (ش۴۹۹) / اصفهانی قوام السنة، الترغیب والترهیب (ش۹۴۹) از طریق (ابن أبى عقيل ومحمّد بن سلمة والربیع بن سلیمان وابراهیم بن منقذ) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن وهب أخبرنى أسامة ابن زيد عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو بن العاص عن النبى ج أنه قال: من اغتسل يوم الجمعة ومس من طيب امرأته - إن كان لها - ولبس من صالح ثيابه ثم لم يتخط رقاب الناس ولم يلغ عند الموعظة كانت كفارة لما بينهما ومن لغا وتخطى رقاب الناس كانت له ظهرا.» رجال ابوداود «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند فقط أسامة بن زيد: امام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ صالحٌ حجةٌ» و امام علي بن مديني مي‌گويد: «عندنا ثقهٌ» وامام عجلي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام يعقوب بن سفيان فسوي هم گفته است: «هو عند أهل المدينة وأصحابنا ثقة مأمونٌ» وامام ابن عدي مي‌گويد: «ليس بحديثه بأس» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «يكتب حديثه و لايحتج به» و امام ذهبي هم گفته است: «صدوقٌ قوي الحديث و الظاهر أنه ثقةٌ» وامام نسايي گفته است: «ليس بالقوى» البته امام نسايي گفته است: «قولنا (ليس بالقوي): ليس بجرح مفسد» لذا نزد امام نسايي حداقل «حسن الحديث» است و امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ يهم» و امام عبدالله بن نمير گفته است: «مدنيٌ مشهورٌ» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «يخطيء» وامام احمد گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۰۸) و تقريب التهذيب (ش۳۱۷) / ذهبي، الموقظه (ص۱۹) و ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۱۰۳) / فسوي، المعرفة و التاريخ (ج۳ص۴۳)] پس «ثقة» بوده واگر چه اندکي خطا دارد لذا امام هيثمي هم گفته است: «هو من رجال الصحيح وفيه ضعف» [هيثمي، مجمع الزوائد (ج۴ص۳۷۴)] همچنین بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حدیث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه‌ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامام نووی گفته است: «اسناده حسنٌ» [نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۵۶)] [۹۹۰] (ضعيف): اين روايت از علي بن ابي طالب وعبدالله بن عباس از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق علي بن ابي طالبس: احمد، المسند (ش۷۱۹) روايت كرده است: «ثنا على بن إسحاق أنبأنا عبد الله عن الحجاج بن أرطاة عن عطاء الخرساني انه حدثه عن مولى امرأته عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه سمعت نبيکم ... .» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که اوّلاً: حجاج بن ارطأة «مدلس» بوده وعنعنه کرده است [ابن حجر، تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس (ش۱۱۸)] وثانياً: راوي آن مبهم است: «مولى امرأته» اما طريق عبدالله بن عباسب: تاريخ واسط، اسلم بن سهل (ج۱ص۱۲۶) روايت کرده است: «ثنا يزيد بن صالح قال ثنا يزيد بن هارون قال أنا العلاء بن رائد عن مجالد عن الشعبي عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من تكلم يوم الجمعة والإمام يخطب فقد لغا من لغا فلا جمعة له» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که مجالد بن سعيد بن عمير الهمداني در اواخر عمر دچار «اختلاط» شده و«ضعيف» مي‌باشد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۹) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۴۷۸)] [۹۹۱] ابن حجر در فتح الباري ۲ / ۴۱۴ - ۴۱۵ آن‌را از ابن التين از برخی که قائل به جواز کلام هستند، نقل می‌کند. [۹۹۲] نک: فتح الباري ۲ / ۴۱۵ . [۹۹۳] (صحیح): بيهقي، السنن الكبري (ش۶۰۴۳) روايت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان أخبرنا أحمد بن عبيد الصفار حدثنا عبيد بن شريك حدثنا سعيد بن الحکم بن أبى مريم حدثنا محمّد بن جعفر بن أبى كثير أخبرنى شريك بن عبد الله بن أبى نمر عن عطاء بن يسار عن أبى ذر أنه قال ... .» واحمد بن عبيدالصفار هم متابعه شده وضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۸) / إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ش۵۲) از طریق (أحمد بن يوسف بن خلاد النصيبي) روايت کرده‌اند: «نا عبيد بن شريك ثنا سعید بن الحکم ... .» وعبيد بن شريک هم متابعه شده وابن خزيمة (ش۱۸۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۹۷) / حاکم، المستدرک (ش۲۹۰۲) از طريق (زكريا بن يحيى بن أبان وفضل بن محمّد الشعراني ویحیی بن ایوب) روايت کرده اند: «ثنا سعيد ابن أبي مريم ... .» ومحمّد بن جعفر بن أبى كثير هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۱۲۸۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۱) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۹) از طريق (مصعب بن عبد الله الزبيري و محرز بن سلمة العدني) روايت كرده اند: «حدثنا عبد العزيز بن محمّد الدراوردي عن شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن عطاء بن يسار عن أبي بن كعب: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قرأ يوم الجمعة تبارك وهو قائم فذكرنا بأيام الله وأبو الدرداء أو أبو ذر يغمزني. فقال متى أنزلت هذه السورة إني لم أسمعها إلا الآن فأشار إليه أن أسكت. فلما انصرفوا قال سألتك متى أنزلت هذه السورة فلم تخبرني؟ فقال أبي ليس لك من صلاتك اليوم إلا ما لغوت. فذهب إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكر ذلك له وأخبره بالذي قال أبي فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: صدق أبي.» همچنين عطاء بن يسار هم متابعه شده وابوداود طياليسي، المسند (ش۲۴۸۶) / ابن حزم، المحلي (ج۵ص۶۳) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۴) وبيهقي، معرفة السنن و الآثار (ج۵ص۱۳۵) / بزار (ش۸۰۱۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) از طريق (حرب بن قيس وابوسلمة بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: «عن أبى الدرداء ... .» اما رجال بيهقي در السنن (ش۶۰۴۳): أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان: «ثقةٌ مشهورٌ» مي‌باشد [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۷ص۳۹۸)] أحمد بن عبيد الصفار: «الامامُ الحافظُ المجودُ» است [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۵ص۴۳۹)] عبيد بن عبد الواحد بن شريك البزار: امام ابن حجر گفته است: «کان ثقةً صدوقاً» وامام ابومزاحم گفته است: «كان أحدُ الثقات ولم اكتب عنه في تغييره شيئا» وامام سمعاني هم گفته است: «صدوقٌ أحدُ الثقات» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام دارقطني مي‌گويد: «صدوقٌ» وامام ذهبي هم گفته است: «المحدثُ المفيدُ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۱۲۰) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۴۳۴) / سمعاني، الانساب (ج۱ص۳۳۶) /ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۳۸۵)]. وساير رجالش «رجال صحيحن» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامامان حاکم نیشابوری وبیهقی هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامامان ذهبی ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیح» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحیح» وامام البوصیری هم گفته است: «رجاله ثقاتٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۸۶) / البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۸۵) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۸) والمجموع (ج۴ص۵۲۵) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۹۰۲)] بايد اشاره کنيم که در روايتي از طريق (مسند عبدالله بن مسعود وابي بن کعب) نقل شده است و: الف): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۷۳۶) ازطريق (جعفر بن حميد وابوالربيع الزهراني) روايت کرده اند: «ثنا يعقوب القمي عن عيسى بن جارية عن جابر قال دخل ابن مسعود المسجد والنبي صلى الله عليه و سلم قائم يخطب فجلس إلى جانب أبي فسأل عن شيء فلم يجبه فلما انفتل من صلاته قال بن مسعود لأبي ما منعك ان ترد علي قال اما انك لم تجمع معنا قال ولم قال لأنك تكلمت والنبي صلى الله عليه و سلم يخطب فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم صدق أبي» اما عيسى بن جارية الأنصاري: امام ابوداود گفته است: «منکرُالحديث؛ لااعرفه روي مناکير» وامام ابن عدي گفته است: «أحاديثُه غيرُ محفوظةٍ» وامام نسايي گفته است: «منكرُالحديث: متروكٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء؛ عنده مناکيرٌ» وامامان ساجي وعقيلي هم وي را در «الضعفاء» آورده اند وامام ابوزرعه گفته است: «ينبغي ان يکون مدنياً لابأس به» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۲۰۷) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۳۱۰) / يحيي بن معين، سؤالات براهيم بن عبد الله بن الجنيد (ش۱۱۷)]. ب): طبرانی، المعجم الکبير (ج۹ص۳۰۸) روايت کرده است: «حدثنا علي بن عبد العزيز ثنا حجاج بن المنهال ثنا حماد بن سلمة أنا حماد عن إبراهيم عن ابن مسعود: أنه سأل أبي بن كعب ... .» اما ابراهيم نخعي از هيچ يک از صحابه حديث نشنيده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۷۷) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۴ص۵۲۱)]. ج): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۲۴) روايت کرده است: «عن معمر قال أخبرني عمرو وغيره عن الحسن: أن النبي صلى الله عليه و سلم قرا آية الجمعة فقال بن مسعود يا أبي بن كعب ... .» اما حسن بصري تابعي است واين واقعه را درک نکرده است. [۹۹۴] المجموع ۴ / ۵۲۵ . [۹۹۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۹۹۶] (ضعيف): احمد، المسند (ش۲۰۳۳) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۲ص۹۰) / بزار (ش۵۳۴۵و۴۷۲۵) / ابن الجوزي، العلل المتناهية (ش۷۹۳) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۴۲۲) از طريق (عبد الله بن نمير) روايت كرده اند: «عن مجالد عن الشعبي عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من تكلم يوم الجمعة والإمام يخطب فهو كمثل الحمار يحمل أسفارا والذي يقول له أنصت ليس له جمعة.» اما اين اسناد «ضعيف» است چرا که مجالد بن سعيد بن عمير الهمداني در اواخر عمر دچار «اختلاط» شده و «ضعيف» مي‌باشد. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۳۹) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۴۷۸)] [۹۹۷] الإشراف ۱ / ۱۳۲ . [۹۹۸] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۲۴ [۹۹۹] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۲۵؛ وابن حزم في المحلّی ۵ / ۶۳ . [۱۰۰۰] نک: المبسوط ۲ / ۲۸ ، والإشراف ۱ / ۱۳۲ – ۱۳۳؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۲؛ المجموع ۴ / ۵۲۵ . [۱۰۰۱] (صحیح): بخاري (ش۱۰۳۳و۹۳۳) واللّفظ له / مسلم (ش۲۱۱۵-۲۱۲۰) / نسایی (ش۱۵۲۷و۱۵۲۸) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطويل) روایت کرده‌اند: «عن أنس بن مالك قال أصابت الناس سنة على عهد النبي (صلى الله عليه وسلم) فبينا النبي (صلى الله عليه وسلم) يخطب في يوم جمعة قام أعرابي فقال يا رسول الله هلك المال وجاع العيال فادع الله لنا فرفع يديه وما نرى في السماء قزعة فوالذي نفسي بيده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ينزل عن منبره حتى رأيت المطر يتحادر على لحيته صلى الله عليه وسلم فمطرنا يومنا ذلك ومن الغد وبعد الغد والذي يليه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلك الأعرابي أو قال غيره فقال يا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع يديه فقال اللهم حوالينا ولا علينا فما يشير بيده إلى ناحية من السحاب إلا انفرجت وصارت المدينة مثل الجوبة وسال الوادي قناة شهرا ولم يجئ أحد من ناحية إلا حدث بالجود.» [۱۰۰۲] (صحیح): بخاری (ش۹۳۰و۹۳۱) / مسلم (ش۲۰۵۵-۲۰۶۱) / ابوداود (ش۱۱۱۷و۱۱۱۸) / ترمذی (ش۵۱۰) / نسایی (ش۱۴۰۰) / ابن ماجه (ش۱۱۱۲و۱۱۱۴) از طریق (عمرو بن دینار وابوسفیان طلحة بن نافع) روایت کرده‌اند: «عن جابر بن عبد الله قال دخل رجل يوم الجمعة والنبي صلى الله عليه وسلم يخطب فقال أصليت قال لا قال قم فصل ركعتين.» [۱۰۰۳] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۴ . [۱۰۰۴] نک: : ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۲ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۱۹۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۵. [۱۰۰۵] (صحیح): بخاري (ش۱۰۳۳و۹۳۳) واللّفظ له / مسلم (ش۲۱۱۵-۲۱۲۰) / نسایی (ش۱۵۲۷و۱۵۲۸) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطويل) روایت کرده‌اند: «عن أنس بن مالك قال أصابت الناس سنة على عهد النبي (صلى الله عليه وسلم) فبينا النبي (صلى الله عليه وسلم) يخطب في يوم جمعة قام أعرابي فقال يا رسول الله هلك المال وجاع العيال فادع الله لنا فرفع يديه وما نرى في السماء قزعة فوالذي نفسي بيده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ينزل عن منبره حتى رأيت المطر يتحادر على لحيته صلى الله عليه وسلم فمطرنا يومنا ذلك ومن الغد وبعد الغد والذي يليه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلك الأعرابي أو قال غيره فقال يا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع يديه فقال اللهم حوالينا ولا علينا فما يشير بيده إلى ناحية من السحاب إلا انفرجت وصارت المدينة مثل الجوبة وسال الوادي قناة شهرا ولم يجئ أحد من ناحية إلا حدث بالجود.» و نک: مغني المحتاج ۱ / ۲۸۷ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۹۵ . [۱۰۰۶] فتح الباري ۲ / ۴۱۵ . [۱۰۰۷] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ . [۱۰۰۸] البته این مسئله به دلیل وجود دستگاه‌های پیشرفته پخش صدا در عصر حاضر تا حدودی کمرنگ می‌باشد ولی با همه این اوصاف به دلایل مختلف همچون قطع شدن برق و یا اختلال در پخش صدا و یا نبود چنین دستگاه‌هایی جای بحث دارد که در این بخش به آن پرداخته می‌شود. [۱۰۰۹] المبسوط ۲ / ۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷؛ الكافي لابن عبد البر ۱ / ۲۵۱ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه، ۲ / ۱۷۸ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۸؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۴۲۳ - ۴۲۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۹۱؛ المغني ۳ / ۱۹۶ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۵؛ المحلّی ۵ / ۶۱ . [۱۰۱۰] البيهقي، السنن الكبرى ۳ / ۲۲۰ . [۱۰۱۱] المبسوط ۲ / ۸۲ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۱۲] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴؛ المجموع ۴ / ۴۲۳ - ۴۲۴، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۹ ؛ الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۵ . [۱۰۱۳] همان‌ها. [۱۰۱۴] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۱۵] المبسوط ۲ / ۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ بداية المجتهد ۱ / ۱۶۱ ، والقوانين الفقهية ص ( ۸۶ )؛ المجموع ۴ / ۵۲۳ - ۵۲۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ - ۲۹ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ - ۲۸۸ ؛ الفروع ۲ / ۱۲۶ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . برخی از فقهای حنفیّه حکم به کراهت داده‌اند که منظور آنها کراهت تحریمی می‌باشد. [۱۰۱۶] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۱۷] (صحیح): بيهقي، السنن الكبري (ش۶۰۴۳) روايت کرده است: «أخبرنا أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان أخبرنا أحمد بن عبيد الصفار حدثنا عبيد بن شريك حدثنا سعيد بن الحکم بن أبى مريم حدثنا محمّد بن جعفر بن أبى كثير أخبرنى شريك بن عبد الله بن أبى نمر عن عطاء بن يسار عن أبى ذر أنه قال ... .» واحمد بن عبيدالصفار هم متابعه شده وضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۸) / إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ش۵۲) از طریق (أحمد بن يوسف بن خلاد النصيبي) روايت کرده‌اند: «نا عبيد بن شريك ثنا سعید بن الحکم ... .» وعبيد بن شريک هم متابعه شده وابن خزيمة (ش۱۸۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۹۷) / حاکم، المستدرک (ش۲۹۰۲) از طريق (زكريا بن يحيى بن أبان وفضل بن محمّد الشعراني ویحیی بن ایوب) روايت کرده اند: «ثنا سعيد ابن أبي مريم ... .» ومحمّد بن جعفر بن أبى كثير هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۲۱۲۸۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۱) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۱۱۳۹) از طريق (مصعب بن عبد الله الزبيري و محرز بن سلمة العدني) روايت كرده اند: «حدثنا عبد العزيز بن محمّد الدراوردي عن شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن عطاء بن يسار عن أبي بن كعب: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قرأ يوم الجمعة تبارك وهو قائم فذكرنا بأيام الله وأبو الدرداء أو أبو ذر يغمزني. فقال متى أنزلت هذه السورة إني لم أسمعها إلا الآن فأشار إليه أن أسكت. فلما انصرفوا قال سألتك متى أنزلت هذه السورة فلم تخبرني؟ فقال أبي ليس لك من صلاتك اليوم إلا ما لغوت. فذهب إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكر ذلك له وأخبره بالذي قال أبي فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: صدق أبي.» همچنين عطاء بن يسار هم متابعه شده وابوداود طياليسي، المسند (ش۲۴۸۶) / ابن حزم، المحلي (ج۵ص۶۳) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۴) وبيهقي، معرفة السنن و الآثار (ج۵ص۱۳۵) / بزار (ش۸۰۱۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۷) از طريق (حرب بن قيس وابوسلمة بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: «عن أبى الدرداء ... .» اما رجال بيهقي در السنن (ش۶۰۴۳): أبو الحسن على بن أحمد بن عبدان: «ثقةٌ مشهورٌ» مي‌باشد [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۷ص۳۹۸)] أحمد بن عبيد الصفار: «الامامُ الحافظُ المجودُ» است [ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۵ص۴۳۹)] عبيد بن عبد الواحد بن شريك البزار: امام ابن حجر گفته است: «کان ثقةً صدوقاً» وامام ابومزاحم گفته است: «كان أحدُ الثقات ولم اكتب عنه في تغييره شيئا» وامام سمعاني هم گفته است: «صدوقٌ أحدُ الثقات» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام دارقطني مي‌گويد: «صدوقٌ» وامام ذهبي هم گفته است: «المحدثُ المفيدُ» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۴ص۱۲۰) / ابن حبان، الثقات (ج۸ص۴۳۴) / سمعاني، الانساب (ج۱ص۳۳۶) /ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۱۳ص۳۸۵)]. وساير رجالش «رجال صحيحن» بوده واسنادش هم «صحيح» است. وامامان حاکم نیشابوری وبیهقی هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامامان ذهبی ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیح» وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحیح» وامام البوصیری هم گفته است: «رجاله ثقاتٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۸۶) / البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۸۵) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۸) والمجموع (ج۴ص۵۲۵) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۲۹۰۲)] بايد اشاره کنيم که در روايتي از طريق (مسند عبدالله بن مسعود وابي بن کعب) نقل شده است و: الف): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۴ص۱۰۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۷۳۶) ازطريق (جعفر بن حميد وابوالربيع الزهراني) روايت کرده اند: «ثنا يعقوب القمي عن عيسى بن جارية عن جابر قال دخل ابن مسعود المسجد والنبي صلى الله عليه و سلم قائم يخطب فجلس إلى جانب أبي فسأل عن شيء فلم يجبه فلما انفتل من صلاته قال بن مسعود لأبي ما منعك ان ترد علي قال اما انك لم تجمع معنا قال ولم قال لأنك تكلمت والنبي صلى الله عليه و سلم يخطب فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم صدق أبي» اما عيسى بن جارية الأنصاري: امام ابوداود گفته است: «منکرُالحديث؛ لااعرفه روي مناکير» وامام ابن عدي گفته است: «أحاديثُه غيرُ محفوظةٍ» وامام نسايي گفته است: «منكرُالحديث: متروكٌ» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء؛ عنده مناکيرٌ» وامامان ساجي وعقيلي هم وي را در «الضعفاء» آورده اند وامام ابوزرعه گفته است: «ينبغي ان يکون مدنياً لابأس به» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۲۰۷) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۳ص۳۱۰) / يحيي بن معين، سؤالات براهيم بن عبد الله بن الجنيد (ش۱۱۷)]. ب): طبرانی، المعجم الکبير (ج۹ص۳۰۸) روايت کرده است: «حدثنا علي بن عبد العزيز ثنا حجاج بن المنهال ثنا حماد بن سلمة أنا حماد عن إبراهيم عن ابن مسعود: أنه سأل أبي بن كعب ... .» اما ابراهيم نخعي از هيچ يک از صحابه حديث نشنيده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۱۷۷) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۴ص۵۲۱)]. ج): عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۲۲۴) روايت کرده است: «عن معمر قال أخبرني عمرو وغيره عن الحسن: أن النبي صلى الله عليه و سلم قرا آية الجمعة فقال بن مسعود يا أبي بن كعب ... .» اما حسن بصري تابعي است واين واقعه را درک نکرده است. [۱۰۱۸] المبسوط ۲ / ۲۹ . [۱۰۱۹] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۲۰] المغني ۳ / ۱۹۹ . [۱۰۲۱] المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۶۱ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۳ - ۵۲۴ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ - ۲۹ ؛ المغني ۳ / ۱۹۸ - ۱۹۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۵ ، المستوعب ۳ / ۴۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸؛ المحلّی ۵ / ۶۲ [۱۰۲۲] (صحيح): بخاري (ش۱۲۳۹و۵۱۷۵و۵۶۳۵و۵۸۶۳) / ترمذي (ش۲۸۰۹) / نسايي (ش۱۹۳۹و۵۳۰۹) از طريق (شعبة بن الحجاج و ابوالاحوص و ابوعوانه) روايت کرده اند: « عن الأشعث قال سمعت معاوية بن سويد بن مقرن عن البراء رضي الله عنه قال: أمرنا النبي صلى الله عليه و سلم بسبع ونهانا عن سبع أمرنا باتباع الجنائز وعيادة المريض وإجابة الداعي ونصر المظلوم وإبرار القسم ورد السلام وتشميت العاطس . ونهانا عن آنية الفضة وخاتم الذهب والحرير والديباج والقسي والإستبرق.» [۱۰۲۳] نک: المغني ۳ / ۱۹۹ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۶ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ . [۱۰۲۴] المغني ۳ / ۱۹۹ . [۱۰۲۵] نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۶۱ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۴، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۹ . [۱۰۲۶] حلية العلماء ۲ / ۲۸۵ . [۱۰۲۷] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۶۱ . [۱۰۲۸] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۱۰۲۹] نک: المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴؛ الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸؛ الاختيارات ص ( ۸۰ ) . [۱۰۳۰] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ ، شوکانی، فتح القدير، ۲ / ۳۸ . [۱۰۳۱] المبسوط ۲ / ۲۹ . [۱۰۳۲] المبسوط ۲ / ۲۸ - ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ؛ الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ . [۱۰۳۳] المبسوط ۲ / ۲۹ . [۱۰۳۴] بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۳۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۱۰۳۶] الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ؛ الاختيارات ص ( ۳۰۳ ) . [۱۰۳۷] الفروع ۲ / ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸ ، بهوتی، شرح منتهى الإرادات، ۱ / ۳۰۴ . [۱۰۳۸] الاختيارات ص (۸۰ ) . [۱۰۳۹] منتهى الإرادات ۱ / ۳۰۴ . [۱۰۴۰] همان، ص ( ۳۵۷ - ۳۶۱ ) . [۱۰۴۱] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۰۴۲) وشعب الايمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزيمه (ش۱۷۱۳) از طريق (احمد بن عبيدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدري وعفان بن مسلم وعبيدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزيع) روايت کرده اند: «حدثنا يزيد (بن زريع) عن حبيب المعلم عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن عبد الله بن عمرو عن النبى (صلى الله عليه وسلم) قال: يحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها يلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تليها وزيادة ثلاثة أيام؛ وذلك بأن الله عزوجل يقول: [من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها]» ويزيد بن زريع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدي، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طريق (يوسف بن ماهک وايوب بن تميمه) روايت کرده اند: «عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط چنانکه گفتيم: بعضي از علما در سماع (شعيب) از (جدش) اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده» وامام ترمذي هم گفته است: «من تكلم في حديث عمرو بن شعيب إنما ضعفه لأنه يحدث عن صحيفة جده كأنهم رأوا أنه لم يسمع هذه الأحاديث من جده» لكن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ وامامان بخاري وعلي بن مديني واحمد بن حنبل واسحاق بن راهويه ودارقطني وابن حجر وبيهقي وابوعبيد السلام ويعقوب بن شيبه وحاکم نيشابوري وابوبکر نيشابوري ومحيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. وامام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو (كأيوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد ومي گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» ودر واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: ترمذي (ش۳۲۲) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) / تقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد رواياتش «صحيح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۱۰۴۲] ابن نجيم، الأشباه والنظائر ص ( ۸۵) ، سيوطي، الأشباه والنظائر ص ( ۸۴ ) . [۱۰۴۳] نک: المجموع ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۹۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۷ ؛ المغني ۳ / ۱۹۸ ؛ ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۷ .