نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

(۲-۵-۲) حکم نماز جمعۀ کسی که بر وی واجب نیست

(۲-۵-۲) حکم نماز جمعۀ کسی که بر وی واجب نیست

افرادی که بنابر نبود شرایط همچون عدم شرط وجوب و یا عذری نماز جمعه بر آن‌ها واجب نمی‌باشد، انجام نماز جمعه برایشان مستحب است. در این راستا باید به نکات زیر اشاره کرد:

- کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست بین خواندن نماز ظهر و جمعه مخیّر است و در صورتی که نماز جمعه را بخواند کافیست و نیازی به خواندن نماز ظهر ندارد و خواندن این دو به صورت همزمان تأییدیه‌ای از جانب شریعت ندارد.

- نماز جمعه برای زنان مستحب است اگرچه أولی این است که در خانه نماز ظهر را برپای دارند و شرکت در نماز جمعه برای آن‌ها محاسن و خیر در بردارد؛ زن ابوحمید ساعدیل روایت کرده است: «أَنَّهَا جَاءَتْ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أُحِبُّ الصَّلَاةَ مَعَكَ قَالَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكِ تُحِبِّينَ الصَّلَاةَ مَعِي وَصَلَاتُكِ فِي بَيْتِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي حُجْرَتِكِ وَصَلَاتُكِ فِي حُجْرَتِكِ خَيْرٌ مِنْ صَلَاتِكِ فِي دَارِكِ وَصَلَاتُكِ فِي دَارِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ وَصَلَاتُكِ فِي مَسْجِدِ قَوْمِكِ خَيْرٌ لَكِ مِنْ صَلَاتِكِ فِي مَسْجِدِي قَالَ فَأَمَرَتْ فَبُنِيَ لَهَا مَسْجِدٌ فِي أَقْصَى شَيْءٍ مِنْ بَيْتِهَا وَأَظْلَمِهِ فَكَانَتْ تُصَلِّي فِيهِ حَتَّى لَقِيَتْ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ.» [۳۷۴] «وی پیش پیامبر ج آمد و گفت: ای پیامبر خدا ج ! به حقیقت من نماز (خواندن) را با تو دوست دارم. ایشان فرمودند: می‌دانم که تو نماز (خواندن) را با من دوست داری و (با این وصف) نماز تو در خانه‌ات بهتر از نمازت در اتاقت است و نمازت در اتاقت بهتر از نمازت در خانه‌ات است و نمازت در خانه‌ات بهتر از مسجد قومت است و نمازت در مسجد قومت بهتر از نمازت در مسجد من (مسجد النبیّ) است. راوی گفت: پس زن امر کرد و برای وی مسجدی در آخرین قسمت خانه‌اش برای وی بنا شد به گونه‌ای که (فضای خانه‌اش را) تاریک کرد. و وی در آنجا نماز می‌خواند تا اینکه خداوند عَزَّ وَجَلَّ را ملاقات کرد (و دار فانی را وداع گفت).»

- بردن کودکان به نماز جمعه مستحب است؛ چرا که پیامبر ج به صورت عام والدین را برای آموزش نماز به کودکان تشویق نموده تا تمرینی برای انجام فرائضشان در آتیه باشد. ایشان می‌فرماید: «مُرُوا الصَّبِىَّ بِالصَّلاَةِ إِذَا بَلَغَ سَبْعَ سِنِينَ وَإِذَا بَلَغَ عَشْرَ سِنِينَ فَاضْرِبُوهُ عَلَيْهَا.» [۳۷۵] «هرگاه کودک به هفت سالگی رسید، وی را امر به (خواندن) نماز کنید و هرگاه به ده سالگی رسید وی را بر (نخواندن و أمتناع از) نماز بزنید.»

- مریض و افراد دارای عذر مستحب است تا در نماز جمعه شرکت کنند به شرطی که شرکت در نماز جمعه موجب ضرر به آن‌ها نشود؛ چرا که نماز جمعه عمل صالحیست که مسلمان باید در کسب آن تلاش نماید، خداوند تعالی می‌فرمایند: ﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ[البقرة: ۱۴۸] «پس به سوی نیکی‌ها بشتابید و در انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید.» و نیز خداوند اجازۀ هلاک و ضرر رساندن به خود را صادر نکرده و می‌فرمایند: ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ[البقرة: ۱۹۵] «و خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید، و نیکی کنید.»

- شرکت در نماز جمعه برای افرادی که مستحب است دلیلی برای واجب شدن نیست و حضور در نماز جمعه دلیل واجب شدن نیست اگرچه فقهای شافعیّه بر این باورند که قبل از تکبیرة الإحرام نماز جمعه می‌تواند جمعه را ترک کند ولی بعد از آن بر وی واجب شده و مریض و مسافر در صورتیکه وقت ادای نماز شده باشد بر آن‌ها ترک نماز جمعه حرام است بخاطر اینکه با حضورشان ترک مشقت شده و دلیلی بر استفاده از حکم رخصت ندارند مگر اینکه انتظار مریض برای نماز برای وی ضرر و دردآور باشد که مجوِّز خروج را دارد. [۳۷۶]

- کسی که نماز جمعه بر وی فرض نیست می‌تواند نماز ظهر را بعد از أذان ظهر در هر موقع بخواند و حتّی خواندن نمازهای رواتبِ ظهر و جماعت نیز مستحب است. البته کسانیکه بخاطر عذر نمی‌توانند در نماز جمعه حضور یابند بگونه‌ای عمل نکنند که سوء ظن دیگران مبنی بر ترک و اهمال در شرکت در نماز جمعه را متوجه خود سازند؛ چرا که از جمله وظایف مسلمان آن است که خود در معرض اتهام قرار ندهد.

- کسایکه بخاطر عذری در شرکت در نماز ظهر عاجزند و امید رفع عذر را دارند مانند بیماری که رو به بهبودیست می‌تواند نماز ظهر را به تأخیر اندازد تا بتواند در نماز جمعه شرکت کند، البته اگرچه وجود عذر در موقع أذان ظهر حکم رخصت را برایش تثبیت می‌کند ولی شرکتش در جمعه با این وصف مستحب است. باید دقّت شود افرادی مانند زن و یا انسان علیل و زمین‌گیر که رفع مانع نمی‌شوند و یا افرادی که امید زوال مانع ندارند مانند برخی بیماران، مستحب است که برای خواندن نماز ظهر تعجیل نمایند تا فضیلت اوّلِ وقت را از دست ندهند. البته شافعیّه خواندن نماز ظهر برای این افراد را تا اتمام نماز جمعه جایز نمی‌دانند و در صورت خواندن در این برهۀ زمانی باید آن‌را اعاده نمایند، [۳۷۷] ولی به نظر می‌رسد دلیلی بر ممانعت خواندن نماز ظُهر در موقع نماز جمعه وجود ندارد و در صورتیکه شخص پشیمان شد و خواست به نماز جمعه برود خواندن نماز جمعه جایز است و باعث ثواب و انجام تکلیف می‌باشد. و اگر شخص ظهر را خواند و سپس نماز جمعه این امر ایرادی ندارد بلکه مستحب می‌باشد؛ زیرا پیامبر اکرم ج اعادۀ نماز را برای بهتر خواندن تأیید می‌فرمایند. ایشان می‌فرمایند: «یزید بن اسودس روایت کرده است: «شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلاَةَ الْفَجْرِ فِى مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَلَمَّا قَضَى صَلاَتَهُ إِذَا هُوَ بِرَجُلَيْنِ فِى آخِرِ الْقَوْمِ لَمْ يُصَلِّيَا مَعَهُ قَالَ: عَلَىَّ بِهِمَا. فَأُتِىَ بِهِمَا تَرْعَدُ فَرَائِصُهُمَا فَقَالَ: مَا مَنَعَكُمَا أَنْ تُصَلِّيَا مَعَنَا؟ قَالاَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا قَدْ صَلَّيْنَا فِى رِحَالِنَا. قَالَ ج: فَلاَ تَفْعَلاَ إِذَا صَلَّيْتُمَا فِى رِحَالِكُمَا ثُمَّ أَتَيْتُمَا مَسْجِدَ جَمَاعَةٍ فَصَلِّيَا مَعَهُمْ فَإِنَّهَا لَكُمَا نَافِلَةٌ.» [۳۷۸] «نماز صبح را همراه رسول الله ج در مسجد خفیف بودیم؛ وقتی که نماز به اتمام رسید، دو مرد را در آخر مسجد دید که نماز نخواندند؛ پیامبر ج فرمود: که این دو نفر را نزدم بیاورید؛ وآن دو نفر از ترس رسول الله ج می‌لرزیدند. پیامبر ج فرمود: چه چیری باعث شد که با ما نماز نخوانید؟ گفتند: یا رسول الله ج! ما در خانه نماز خوانده بودیم. وپیامبر ج فرمودند: این کار را نکنید! اگر در خانه نماز خواندید و سپس وقتی به مسجد آمدید و مشغول جماعت بودند، نمازتان را دوباره به جماعت بخوانید؛ چرا که برای شما نماز سنّت محسوب می‌گردد.»

پس اگر اعادۀ نماز برای کسب فضیلت أولی و جایز باشد، خواندن نماز جمعه بر کسانیکه واجب نیست بعد از خواندن نماز ظُهر نیز أولی و مستحب است؛ تا بدینوسیله کسب پاداش بیشتر حاصل گردد.

- البته برای مسافر خواندن نماز ظهر أولی می‌باشد؛ چرا که رسول الله ج در حجة الوداع که مسافر بودند، نماز جمعه نخوانده بلکه به جایش اقامۀ نماز ظهر نمودند. چنانکه جابر بن عبداللهب روایت کرده که پیامبر ج فرمودند: «فَأَهَلُّوا بِالْحَجِّ وَرَكِبَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَصَلَّى بِهَا الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ.» [۳۷۹] «مردم به حج رفته احرام بستند و رسول الله ج هم آمده و سوار شدند و نماز ظهر و عصر را به صورت (جمع) خواندند.» [۳۸۰]

[۳۷۴] (صحیح): احمد، المسند (ش۲۷۰۹۰) / ابن حبان (ش۲۲۱۷) / ابن خزيمه (ش۱۶۸۹) / رویانی، المسند (ش۱۱۱۵) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۳ص۳۹۸) / ابن ابی خیثمه، التاریخ الکبیر (ج۲ص۸۰۲) از طریق (هارون بن معروف و أحمد بن عبد الرحمن و عيسى بن إبراهيم الغافقي) روایت کرده‌اند: « حدثنا عبد الله بن وهب قال حدثني داود بن قيس عن عبد الله بن سويد الأنصاري عن عمته أم حميد امرأة أبي حميد الساعدي أنها جاءت النبي صلى الله عليه وسلم فقالت يا رسول الله ... .» وعبدالله بن سوید هم متابعه شده وبیهقی، السنن الکبری (ش۵۵۷۷) / ابن ابی شیبة، المصنف (ج۲ص۱۵۷) / ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی (ش۳۳۷۹) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۲۵ص۱۴۸) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۷۹۱۱) از طریق (عبد المؤمن بن عبد الله الكنانى وعبدالله بن لهیعه) روایت کرده‌اند: «عن عبد الحميد بن المنذر بن أبى حميد الساعدى عن أبيه عن جدته أم حميد ... .» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده وعبد الله بن سويد الأنصاري الحارثی [رک: مزی، تهذيب الكمال (ج۱۵ص۷۳) / ابن عبدالبر، الإستيعاب في معرفة الأصحاب (ج۱ص۲۸۳) / ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة (ج۴ص۱۲۴)] وعمه‌اش أم حميد الأنصارية [رک: ابن عبدالبر، الإستيعاب في معرفة الأصحاب (ج۲ص۱۲۷) / ابن حبان، الثقات (ج۳ص۴۶۱)] هردو صحابی هستند. وامام هیثمی هم گفته است: «رجاله رجال الصحيح غير عبد الله بن سويد الأنصاري ووثقه ابن حبان» وامام ابن حجر گفته است: «اسناده حسنٌ» [ابن حجر، فتح الباری (ج۲ص۳۵۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۳۴)] [۳۷۵] (صحيح): اين روايت از سبره الجهني وعبدالله بن عمرو العاص وانس بن مالک و ابوهريره وابورافع القطبی وعبدالله الخثعمی از رسول الله ج روايت گرديده است: اما طريق عبدالله بن عمرو بن العاصب: احمد، المسند (ش۶۷۵۶) / ابوداود (ش۴۹۵) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۳۵۸و۳۳۵۹و۳۳۶۰و۵۲۹۵) وشعب الایمان (ش۸۲۸۳) / حاکم، المستدرک (ش۷۰۸) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۳۰) / خرائطي، مکارم الاخلاق (ج۱ص۱۱۴) / عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۲ص۱۶۷) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۲ص۲۷۸) / ابن ابي الدنيا، العيال (ش۲۹۷) / بخاری، التاريخ الکبير (ج۴ص۱۶۸) / مشيخة ابن البخاري (ج۲ص۱۰۶۲) / دولابی، الاسماء والکنی (ج۳ص۳۲۵) / ابوالحسن الاخمیمی، الفوائد المنتقاة (ش۶۵) / بغوی، شرح اسنة (ج۲ص۱۶۹) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۴) / ابونعیم، حلیة الاولیاء (ج۱۰ص۲۶) از طريق (اسماعيل بن علية وعبدالله بن بکر ومنهال بن بحر ونضر بن شميل ومحمد بن عبدالرحمن الطفاوي ومسلم بن ابراهيم ووکيع بن الجراح وقرة بن حبيب) روايت کرده اند: «عن سوار بن داود أبو حمزة المزني عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله ج: مروا أبناءكم بالصلاة لسبع سنين، واضربوهم عليها لعشر سنين وفرقوا بينهم في المضاجع وإذا أنكح أحدكم عبده أو أجيره فلا ينظرن إلى شيء من عورته فإن ما أسفل من سرته إلى ركبتيه من عورته.» وسوار بن داود هم متابعه شده وابن عدی، الکامل (ج۳ص۵۰۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۳۶۱) از طریق (إسماعيل بن داود بن وردان القزاز) روايت کرده‌اند: «حدثنا زكريا بن يحيى كاتب العمرى حدثنا مفضل بن فضالة عن يحيى بن أيوب عن الخليل بن مرة عن الليث بن أبى سليم عن عمرو بن شعيب ... .» ورجال احمد «ثقة» ومترجم در تهذیب بوده جز سوار بن داود أبو حمزة المزني الصيرفي که: امام احمد مي‌گويد: «شيخٌ بصرىٌ لابأس به روى عنه وكيع وقلب اسمه وهو شيخ يوثِّقونه بالبصرة» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ثقةٌ» وامام ذهبي مي‌گويد: «صالحُ الحديث» وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوقٌ له أوهام» و امام دارقطني مي‌گويد: «لايتابع على أحاديثه، فيعتبر به» وامام ابن حبان در «ثقات» گفته است: «يخطيء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۲۶۷) و تقريب التهذيب (ش۲۶۸۲) / ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۲۶۹۶)] لذا ثقة بوده واين اسناد هم «صحيح» مي‌باشد. همچنين بايد اشاره کنيم که بعضي از علما در سماع شعيب از جدش اختلاف دارند لذا اين اسناد را در درجه «حسن» قرار مي‌دهند وامام حاکم نيشابوري گفته است: «لا أعلم خلافاً في عدالة عمرو بن شعيب؛ إنما اختلفوا في سماع أبيه من جده»؛ اما امامان ابن حجر و ابن الملقن در تهذيب التهذيب و البدر المينر رواياتي را دال بر صحت سماع پدرش از جدش مي‌آورند که با اثباتش اين اسناد «صحيح» مي‌گردد؛ و امامان بخاري و علي بن مديني و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و دارقطني و ابن حجر و بيهقي و ابوعبيد السلام و يعقوب بن شيبه و حاکم نيشابوري و ابوبکر نيشابوري و محيي الدين نووي هم «سماعش» را تأييد نموده اند. و امام اسحاق بن راهويه گفته است: «(عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده) إذا كان الراوي عن عمرو بن شعيب ثقةً فهو كأيوب عن نافع عن ابن عمر». و امام يعقوب بن شيبه هم گفته است: «ما رأيت أحدا من أصحابنا ممن ينظر في الحديث وينتقي الرجال يقول في عمرو بن شعيب شيئاً، وحديثه صحيحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحاديث التي أنكروا من حديثه إنما هي لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحيحٌ» و امام بخاري هم گفته است: «رأيت أحمد بن حنبل وعلي بن المديني وإسحاق بن راهويه يحتجون بحديث عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده. قال البخاري: من الناس بعدهم؟» وامام يحيي بن معين سماعش را قبول ندارد و مي‌گويد که از روي کتاب و صحيفه ي جدش بوده است ليکن مي‌گويد: «احاديثُه صحاحٌ» و در واقع امام يحيي بن معين آن را به صورت وجاده ي صحيح مي‌پذيرد که يکي از طرق تحمل حديث مي‌باشد پس در هر صورت نزد امام يحيي بن معين رواياتش صحيح ومقبول است [رک: بخاري، التاريخ الکبير (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۴۸) وتقريب التهذيب (ش۲۸۰۶) / بيهقي، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنير (ج۲ص۱۵۴) / نووي، تهذيب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] وامامان حافظ عراقي ونووی هم گفته‌اند: «حدیثٌ حسنٌ» [نووی، المجموع شرح المهذب (ج۳ص۱۰) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۴)] باید اشاره کنیم که به طریق دیگری هم روایت گردیده است وبیهقی، السنن الکبری (ش۳۳۶۰) / عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۱۷۶) از طریق (عيسى بن محمد بن عيسى المروزى) روایت کرده‌اند: «حدثنا يعقوب بن الجراح الخوارزمي حدثنا مغيرة بن موسى حدثنا سوار بن داود عن محمد بن جحادة عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: مروا صبيانكم بالصلاة في سبع سنين واضربوهم عليها في عشر سنين وفرقوا بينهم في المضاجع» اما این اسناد «منکر» است چرا که اولاً: مغيرة بن موسى ابوعثمان البصري: امام بخاري گفته است: «منکرالحدیث» وامام ابوحاتم رازی هم گفته است: «منكر الحديث شيخ مجهولٌ» وامام ابن حبان هم گفته است: «منكر الحديث يأتي عن الثقات بما لا يشبه حديث الأثبات فبطل الاحتجاج به فيما لم يوافق الثقات» وامام ابن عدی هم گفته است: «ثقةً لا اعلم له حديثا منكرا» وامام عبدالرحمن بن مهدی هم: «كان يكثر الثناء عليه» [ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج۸ص۲۳۰) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۶ص۷۹) / بخاری، الضعفاء (ص۱۰۷) / ابن حبان، الجروحین (ج۳ص۷)] وثانیاً: دیدیم که ثقاتی مانند (اسماعيل بن علية و عبدالله بن بکر و منهال بن بحر و نضر بن شميل و محمد بن عبدالرحمن الطفاوي و مسلم بن ابراهيم و وکيع بن الجراح و قرة بن حبيب) آن را از سوار بن داود، بدون محمد بن جحادة نقل کرده‌اند. وامام عقیلی هم گفته است: «لا اصل له عن محمد بن جحادة» وامام بیهقی هم گفته است: «قد قيل: عن سوار عن محمد بن جحادة! وليس بشىء» [عقیلی، الضعفاء الکبیر (ج۴ص۱۷۶) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۳۶۰)] اما طريق سبره الجهنيس: احمد، المسند (ش۱۵۳۳۹) / ابوداود (ش۴۹۴) / ترمذي (ش۴۰۰۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۲۳۴۵و۵۲۹۴) والسنن الصغري (ش۵۵۶) / ابن الجارود، المنتقي (ش۱۴۷) / دارمي، السنن (ش۱۴۳۱) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۶ص۱۶۱) / ابن ابي شيبه، المصنف (ج۱ص۳۸۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۲۸۲) / ابن ابي دنيا، كتاب العيال (ش۲۹۴) / ابن حزم، المحلي (ج۲ص۲۳۳) / خطيب بغدادي، الفقيه و المتفقه (ش۱۷۰) / ابن ابي خيثمه، التاريخ الکبير (ج۲ص۹۶۹) / ابونعيم، معرفة الصحابه (ش۳۵۸۷) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۷ص۱۱۵) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۳۰) / ابن خزيمه (ش۱۰۰۲) / حاکم، المستدرک (ش۷۲۱) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۲ص۳۵۴) جزء حسن بن الرشیق (ش۳۰) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۳۵۸۷) / مزی، تهذیب الکمال (ج۵ص۵۴۵وج۹ص۸۵) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۳) از طريق (ابراهيم بن سعد وحرملة بن عبدالعزيز بن الربيع وزيد بن الحباب ویعقوب بن ابراهیم وسبرة بن عبد العزيز بن الربيع) روايت کرده اند: «عن عبدالملك بن الربيع بن سبرة عن أبيه عن جده سبره قال: قال النبى ج: مروا الصبى بالصلاة وفرقوا بين فرشهم إذا بلغ سبع سنين، وإذا بلغوا عشر سنين فاضربوهم على الصلاة.» ورجال احمد «رجال صحيح» بوده فقط عبد الملك بن الربيع بن سبرة بن معبد الجهنى: امامان ذهبي وعجلي مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام ابن القطان هم مي‌گويد: «لم تثبت عدالته وإن كان مسلم أخرج له فغير محتج به» وامامان عراقی ونووی وحاکم نیسابوری وطوسی وبا نفرح الاشبیلی هم احادیثش را «تصحیح» کرده‌اند وامام ترمذی هم احادیش را «تحسین» کرده است وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ضعيفٌ» وامام ابن حبان افراط کرده و گفته است: «منكر الحديث جداً، يروي عن أبيه ما لم يتابع عليه.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۳۹۳) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۵۸) / ذهبي، الکاشف (ش۳۴۵۰)] لذا «ثقة» بوده اگر چه اندکی غرائب روایت کرده است؛ واسنادش هم «صحیح» می‌باشد. وامامان نووی وحافظ عراقی گفته‌اند: «حدیثً صحیحٌ» وامام حاکم نيشابوري هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ابن فرح اشبیلی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام طوسي هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [نووی، المجموع (ج۳ص۱۰) / عراقی، خمسة احادیث من امالی العراقی (ش۳) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۲۱) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۲ص۳۵۴) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات للبیهقی (ج۲ص۲۷)] اما طريق انس بن مالکس: طبراني، المعجم الاوسط (ج۴ص۲۵۶) روايت کرده است: «حدثنا علي (بن سعید الرازی) قال نا أبوبكر الأعين (محمد بن الحسن) قال ثنا داود بن المحبر قال نا أبي عن ثمامة بن عبد الله بن أنس عن أنس بن مالك قال قال رسول الله ج: مروهم بالصلاة لسبع سنين واضربوهم عليها لثلاث عشرة.» اما اين روايت باطل است چرا که اولاً: داود بن محبر بن قحذم البكراوي: امام احمد مي‌گويد: «شبه لاشيء» وامام بخاري مي‌گويد: «منكر الحديث» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بكذاب قال يحيى: وقد كتبت عن أبيه المحبر بن قحذم وكان داود ثقة ولكنه جفا الحديث ثم حدث» وامامان ابوزرعه ونسايي مي‌گويند: «ضعيفٌ» وامام دارقطني مي‌گويد: «متروک الحديث» وامام خطيب بغدادي مي‌گويد: «حال داود ظاهرة في كونه غيرثقة ولو لم يكن له غير وضعه كتاب العقل بأسره لكان دليلا كافيا» وامام عبدالغني بن سعيد مي‌گويد: « كتاب العقل: وضعه أربعةٌ: أولهم ميسرة بن عبد ربه ثم سرقه منه داود بن المحبر فركبه بأسانيد غير أسانيد ميسرة ... .» وامام ابوداود مي‌گويد: «ثقة شبه الضعيف» وامام صالح بن جزره مي‌گويد: «ضعيف صاحب مناكير» وامام ابن عدي مي‌گويد: «داود له أحاديث صالحة خارج كتاب العقل ويشبه ان تكون صورته ما ذكره يحيى بن معين أنه كان يخطىء ويصحف الكثير وفي الأصل أنه صدوق كما ذكره» [عقيلي، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۳۵) / تاريخ يحيي بن معين رواية الدوری (ش۴۹۲۰) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۸ص۳۳۹) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۱۰۰)] و ثانياً: ديديم که مخالف روايت ثقات روايت نموده است وگفته که: «ضربوهم عليها لثلاث عشرة» در حالیکه در روایت آنان «وإذا بلغ عشر سنين فاضربوه عليها» می‌باشد وثالثاً: گاهي مضطرب شده وبا اسناد ديگري هم آن را روايت مي‌کرده است ودارقطني، السنن (ج۱ص۲۳۱) / الحارث، المسند (ش۱۰۳) از طریق (داود بن المحبر) روايت کرده‌اند: «ثنا عبد الله بن المثنى عن ثمامة عن أنس قال قال رسول الله ج: مروهم بالصلاة لسبع سنين واضربوهم عليها لثلاث عشرة.» اما طريق ابوهريرهس: دو طریق دارد؛ طریق اول: عقيلي، الضعفاء الکبير (ج۴ص۴۹) / هیثمی، كشف الأستار عن زوائد البزار (۳۴۱) / جصاص، احکام القرآن (ش۶۸۸) / ابن ابی الدنیا، العیال (ش۳۰۱) از طریق (محمد بن حرب الواسطی ویحیی بن معین واحمد بن ابراهیم) روايت کرده است: «حدثنا محمد بن ربيعة حدثنا محمد بن الحسن بن عطية العوفي حدثنا محمد بن عبد الرحمن عن أبي هريرة قال قال رسول الله ج إذا بلغ أولادكم سبع سنين فعلموهم الصلاة فإذا بلغوا عشرا فاضربوهم عليها وفرقوا بينهم في المضاجع» اما اسنادش «ضعيف» است چرا که ابوسعيد محمد بن الحسن بن عطية بن سعد العوفى: امام بخاري مي‌گويد: «لم يصح حديثه» وامام ابوحاتم مي‌گويد: «ضعيف الحديث» و امام ابوزرعه رازی مي‌گويد: «لين الحديث» وامام يحيي بن معين مي‌گويد: «ليس بالمتين» وامام عقيلي مي‌گويد: «مضطرب الحفظ» وامام ذهبي مي‌گويد: «ضعفوه ولم يترك» وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوق يخطىء» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۱۱۸) وتقريب التهذيب (ش۵۸۱۷)] ودچار اضطراب شده لذا گاهي هم آن را «مرسل» روايت مي‌کرده است وعقيلي، الضعفاء الکبير (ج۴ص۴۹) / ابن ابي الدنيا (ش۲۹۵) از طريق (حسن بن صالح و عبدالله بن داود) روايت کرده اند: «عن أبي سعيد بن عطية عن محمد بن عبد الرحمن عن النبي ج ... .» طریق دوم: ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۱۵۸) گفته است: «شعيب بن واقد الهروي عن عبد المنعم بن نعيم الرياحي عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم علموا أولادكم أبناء سبع سنين الصلاة واضربوهم عليها أبناء عشر وفرقوا بينهم في المضاجع» اما اين طریق «واهی» بوده چرا که ابوسعید عبد المنعم بن نعيم الرياحي: امامان بخاري وابوحاتم رازی وعقيلي گفته‌اند: «منکر الحدیث» وامام ابن حبان گفته است: «منكر الحديث لا يجوز الاحتجاج به إذا وافق الثقات فكيف إذا انفرد بأوابد» وامام نسایی گفته است: «لیس بثقة» وامام ذهبی گفته است: «واه» وامامان دارقطنی وابن حجر گفته‌اند: «متروکٌ» [ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۱۵۸) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۴۳۱) وتقریب التهذیب (ش۴۲۳۴) / ذهبی، الکاشف (ش۳۴۹۶) / دارقطنی، سؤالات البرقاني (ش۳۱۳) ظ عقيليلإ الضعفاء الكبير (ج۳ص۱۱۱)] اما طریق ابورافع القبطیس: هیثمی، كشف الأستار عن زوائد البزار (ش۳۴۲) روایت کرده است: «حدثنا غسان بن عبيد الله ثنا يوسف بن نافع ثنا عبد الرحمن بن أبي الموال عن عبيد الله بن أبي رافع عن أبيه قال: وجدنا صحيفة في قراب سيف رسول الله صلى الله عليه وسلم بعد وفاته، فيها مكتوب: بسم الله الرحمن الرحيم فرقوا بين مضاجع الغلمان والجواري والإخوة والأخوات لسبع سنين واضربوا أبناءكم على الصلاة إذا بلغوا أظنه تسعا ملعون ملعون من ادعى إلى غير قومه أو إلى غير مواليه، ملعون من اقتطع شيئا من تخوم الأرض. يعني بذلك: طرق المسلمين.» اما این اسناد هم «منکر» بوده چرا که اولاً: غسان بن عبيد الأزدي: امام هيثمي گفته است: «ضعیفٌ» وامام ابن عدی هم گفته است: «الضعف على حديثه بين» وامام احمد بن حنبل هم گفته است: «كتبنا عنه قدم علينا ها هنا ثم حرقت حديثه» وامام یحیی بن معین گفته است: «ضعیفٌ: لم يكن يعرف الحديث الا انه لم يكن من أهل الكذب» وامام بخاری هم وی را در «الضعفاء» آورده است وامام دارقطنی گفته است: «صالحٌ ضعفه احمد بن حنبل» وامام ابن حبان گفته است: «روى عن شعبة نسخة مستقيمة» وامام یحیی بن معین در روایتی دیگر گفته است: «ثقةٌ» [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۵ص۳۳۸) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۱۸) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج۳ص۳۳۵) / یحیی بن معین، سؤالات ابن الجنيد (ش۲۲۱)] وثانیاً: يوسف بن نافع: امام هيثمي گفته است: «لم اجد من ذکره» وامام ابن حبان وی را در «الثقات» آورده است [هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱ص۲۹۴) / ابن حبان، الثقات (ج۹ص۲۸۱)] وثالثاً: مخالف روایت صحیحی که از عبدالله بن عمرو بن العاص دیدیم نقل کرده است. اما طریق عبدالله الخثعمیس: ابونعیم، معرفة الصحابه (ش۴۵۷۴) روايت كرده است: «أخبرناه محمد بن يعقوب الحجاجي إجازة ثنا . . . . ابن عبدان ثنا حماد بن خالد ثنا علي بن عزاب عن محمد بن عبيد الله ثنا أبو يحيى (زکریاء بن ابی زائده) عن عمرو بن عبد الله عن أبيه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: مروا صبيانكم بالصلاة إذا بلغوا سبعة ... الحديث.» اما این طریق «واهی» است چرا که اولاً: محمد بن عبيد الله بن أبي سليمان العرزمي «متروک الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۲۲) و تقريب التهذيب (ش۶۱۰۸)] وثانياً: همچنين على بن غراب الفزارى: امامان احمد بن حنبل و نسايي و ابن حجر مي‌گويند: «يدلس» و عنعنه کرده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۷ص۳۷۱) وتقريب التهذيب (ش۴۷۸۳)] وثالثاً: چیزی ازعمرو بن عبد الله الخثعمي هم نیافتم. [۳۷۶] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲. [۳۷۷] شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۲۷۹؛ شیرازی، المهذّب، ۱/۳۵۹؛ نووی، المجموع، ۴/۳۵۷؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۳۲. [۳۷۸] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۷۴۷۴و۱۷۴۷۹) / نسايي (ش۸۵۸) / ترمذي (ش۲۱۹) / بيهقي، السنن الکبري (ش۳۷۸۷و۳۷۹۱و۳۷۹۳) / حاکم، المستدرک (ش۸۹۲) / ابن حبان (ش۱۵۶۳و۱۵۶۵و۲۳۹۵) / طبرانی، المعجم الاوسط (ش۸۶۵۰) والمعجم الکبير (ج۲۲ص۲۳۲و۲۳۳و۲۳۴و۲۳۵) والمعجم الصغیر (ج۱ص۳۶۰) / دارمي، السنن (ش۱۳۶۷) / دارقطني، السنن (ج۱ص۴۱۳و۴۱۴) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۱ص۳۶۳) / ابن خزيمه (ش۱۲۷۹و۱۶۳۸) / فاکهي، اخبار مکه (ش۲۵۲۸) / ابوعبدالله الدقاق، معجم مشايخ الدقاق (ش۱۰۲) / ابن عساکر، معجم (ج۱ص۲۷۱) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۴ص۲۵۸) / احمد بن عمرو الشيباني، الآحاد والمثاني (ش۱۴۶۲) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۱۹۳۴) / ابونعيم، معرفة الصحابه (ش۶۵۹۰) / خطيب بغدادي، المتفق والمفترق (ج۲ص۱۴۶) / طیالسی، المسند (ش۱۳۴۳) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۲ص۴۷) / جزء ابن الغطريف (ش۸۷) از طريق (هشيم بن بشير وشعبة بن الحجاج وسفيان ثوري وابوعوانه و غيلان بن جامع و هشام بن حسان و شريک بن عبدالله) روايت کرده‌اند: «حدثنا يعلي بن عطاء قال حدثنا جابر بن يزيد بن الأسود العامري عن أبيه قال : شهدت مع رسول الله ج صلاة الفجر في مسجد الخيف فلما قضى صلاته إذا هو برجلين في آخر القوم لم يصليا معه قال علي بهما فأتى بهما ترعد فرائصهما فقال ج ما منعكما أن تصليا معنا؟ قالا يا رسول الله: إنا قد صلينا في رحالنا قال ج: فلا تفعلا إذا صليتما في رحالكما ثم أتيتما مسجد جماعة فصليا معهم فإنها لكما نافلة.» ورجال احمد «رجال صحیح» بوده به جزجابر بن يزيد بن الأسود السوائى که: امام نسايي مي‌گويد: «ثقةٌ» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۴۶) وتقريب التهذيب (ش۸۷۷)] و اسنادش هم «صحيح» مي‌باشد وامام ترمذی گفته است: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ» وامامان ابن الملقن ونووی وابن السکن هم گفته‌اند: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» [ترمذی (ش۲۱۹) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۴۱۲) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۸ص۲۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۷۷۰)] [۳۷۹] (صحیح): مسلم (ش۳۰۰۹و۳۰۱۰) / ابوداود (ش۱۹۰۸و۱۹۰۷) / ابن ماجه (ش۳۰۷۴) از طریق (حفص بن غیاث و حاتم بن اسماعیل وسلیمان بن بلال و عبدالوهاب ثقفی) روایت کرده‌اند: «عن جعفر بن محمّد عن أبيه قال: دخلنا على جابر بن عبد الله ... فأهلوا بالحج وركب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فصلى بها الظهر والعصر والمغرب والعشاء والفجر.» [۳۸۰] امام نووی/ می‌گوید: «مردم در انجام نماز جمعه شش دسته هستند: اوّل: کسی که نماز جمعه بر وی واجب و آن را انجام می‌دهد و آن انسان مذکر آزاد بالغ عاقل مقیمیست که عذری برای ترک نماز ندارد. دوّم: کسی که نماز جمعه را انجام می‌دهد ولی بر وی لازم نیست و آنها مریض، پرستار مریض، و کسی که در مسیر جمعه‌اش بارش باران و مانند اینها که از معذورین می‌باشند. سوّم: کسی که نماز جمعه بر وی واجب نیست و آن را نیز انجام نمی‌دهد و (در صورت انجام) صحیح نیست و آنها دیوانه و بیهوش می‌باشند. چهارم: کسی که بر وی واجب نیست و آن را انجام نمی‌دهد و ولی (در صورت انجام) نمازش صحیح است و آنها کودک ممیز ( کودک هفت سال تا سن بلوغ)، مسافر، زن و خنثی می‌باشند.. پنجم: کسی که بر وی واجب است ولی (در صورت انجام) صحیح نیست و آن شخص مرتد است، ششم: کسی که نماز جمعه بر وی واجب است و (در صورت انجام) نمازش صحیح ولی آن را انجام نمی‌دهد، بنا بر قول أصح مقیم غیر شهروند است ولی چادرنشینان، روستائیان که ندای جمعه را دریافت می‌کنند و کمتر از چهل نفر هستند نماز جمعه با آنها منعقد نمی‌شود؛ زیرا آنها در شهر محل اقامه نماز جمعه مقیم نیستند.» نووی، المجموع، ۴/۳۶۹-۳۷۰ نقل با اندکی تصرف؛ و نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۶-۷و۳۱؛ الأنوار، ۱/۱۳۹. ماوردی/ گفته است:« و اما هر کس خارج شهر باشد به سه دسته تقسیم می‌شود، دسته‌ای که جمعه توسط خودشان بر آنها واجب می‌شود و این افراد اهالی روستای مقیم می‌باشند که تعدادشان چهل مرد بالغی هستند که با آنها جمعه تشکیل می‌شود، و دسته‌ای نه با خودشان و نه با دیگران جمعه بر آنها واجب نمی‌شود و آنان افراد کمتر از چهل نفر هستند که در فاصله‌ای هستند که ندای جمعه به آنها نمی‌رسد، و دسته‌ای دیگر جمعه توسط خودشان واجب نمی‌گردد ولی به وسیلة دیگران بر آنها واجب می‌شود و این افراد کمتر از چهل نفر هستند که در فاصله‌ای بسر می‌برند که ندای جمعه را از شهر می‌شنوند.» ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳/۸.