(۴-۳) أذکار بعد از نماز جمعه
أسماء دختر أبوبکرب گفته: «من قرأ بعد الجمعة "فاتحة الكتاب" و "قل هو الله أحد" و "قل أعوذ برب الفلق" و "قل أعوذ برب الناس" حفظ ما بينه وبين الجمعة.» [۱۱۶۴]
«هرکس بعد از نماز جمعه "فاتحة الکتاب" و "قل هو الله أحد" و "قل أعوذ برب الفلق" و "قل أعوذ برب الناس" را بخواند خداوند از آن جمعه تا جمعۀ «دیگر» را حفظ میکند.»
این روایت هرچند موقوف بوده، اما چون حکم اجتهاد در آن نیست، لذا حکم رفع به رسول الله ج را دارد. علما و اصولیون بر این باورند که خبر صحابهش از غیبیات و فضائل چون اجتهادی نمیباشند، حکم رفع به پیامبر خدا ج را دارند و نماد این میباشند که صحابه آنرا از پیامبر ج شنیده است؛ زیرا این امور اجتهادی نیستند تا رأی و نظر شخص در آن تأثیر داشته باشد. و با وجود این مطلب همانطور که پیشتر نیز گفته شد اگرچه قول صحابی بنابر رأی جمهور فقها و اصولیون در امور اجتهادی حجّت نیست ولی علمای اسلامی بر این باورند که در صورتی که صحابه از امور غیبی همچون این مسئله صحبت نماید قولش حجّت است، عبدالکریم زیدان در این رابطه میگوید: قول صحابی که از روی رأی و اجتهاد بوده حجیّتی ندارد؛ چرا که همه ملزم به تبعیت از رسول الله ج هستیم و نه فرد دیگری و اجتهاد صحابه مانند اجتهاد ماست. امّا قول صحابی که با رأی و اجتهاد دریافت نمیشود (مانند: مقدّرات و یا غیبیات)، نزد علما حجیّت دارد؛ چرا که محمول بر سماع از رسول الله ج میگردد. [۱۱۶۵]
پس این روایت صحیح أسماء دختر أبوبکرب حکم رفع به پیامبر ج را دارد؛ زیرا خبر از عبادت میدهد که توقیفی میباشد. در نتیجه خواندن سورههای زیر بعد از نماز جمعه مستحب میباشد و طبق روایت مذکور موجب محفوظ ماندن جان و مال از ضرر و آسیب میگردد.
﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ١ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ٧﴾[الفاتحة: ۱-۷]
(به نام خداوند بخشندۀ مهربان. ستایش خداوندی را سزا است که پروردگار جهانیان است. بخشندۀ مهربان است. مالک روز سزا و جزا است. تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میطلبیم. ما را به راه راست راهنمائی فرما. راه کسانی که بدانان نعمت دادهای؛ نه راه آنان که بر ایشان خشمگرفتهای، و نه راه گمراهان و سرگشتگان.)
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾[الإخلاص: ۱-۴]
«بگو: خدا، یگانۀ یکتا است. خدا، کمال مطلق و سَرورِ والای برآورندۀ امیدها و برطرفکنندۀ نیازمندیها است. نزاده است و زاده نشده است. و کسی همتا و همگون او نمیباشد.»
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾[الفلق: ۱-۵]
«بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم. از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا میرسد. و از شرّ کسانی که در گرهها میدمند. و از شرّ حسود بدان گاه که حسد میورزد.»
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾[الناس: ۱-۶]
«بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان. به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بر حقّ) مردمان. از شرّ وسوسهگری که واپس میرود. وسوسهگری است که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد. (در سینههای مردمانی) از جنّیها و انسانها.»
البته أذکار بعد از سلام نماز فرض در حالت کلّی عبارتند از:
(أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ أَللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلاَمُ وَمِنْكَ السَّلاَمُ، تَبَارَكْتَ يَا ذَا الْـجَلاَلِ وَالْإِكْرَامِ.) [۱۱۶۶]
(از الله طلب آمرزش مى کنم (سه مرتبه) الهى! تو سلامى، و سلامتى از جانب تو است، تو بسیار بابرکتى، اى صاحب عظمت و بزرگى.)
(لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ، أَللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِـمَا أَعْطَيْتَ، وَلاَ مُعْطِيَ لِـمَا مَنَعْتَ، وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْـجَدِّ مِنْكَ الْـجَدُّ.) [۱۱۶۷]
(اللَّهُمَّ أَعِنِّى عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ.) [۱۱۶۸]
(معبودى «بر حقّ» بجز الله، وجود ندارد. شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش شایستۀ اوست، و او بر هر چیزى توانا است. الهى! آن چه تـو بـدهى، هیچ کس مانع آن نمىگردد، و آنچه تو منع کنى، هیچ کس نمىتواند آنرا بدهد. توانگر را، ثروتش از عذاب تو نجات نمىدهد، و «تمامى شکوه و» ثروت از آنِ تو است.)
(لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ، وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ. لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ، وَلاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ وَلَهُ الثَّنَاءُ الْـحَسَنُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ مُخْلِصِيْنَ لَهُ الدِّيْنَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُوْنَ.) [۱۱۶۹]
(معبودى بجز الله «بر حقّ» وجود ندارد، یگانه اوست و شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، و ستایش مخصوص اوست، و او بر هر چیز توانا است. هیچ نیروى بازدارنده از گناهان و توفیق دهنده به نیکى، به جز الله وجود ندارد. هیچ معبودى جز او «بر حقّ» نـیست. جز او کسـى دیگر را عبادت نمىکنیم، نعمت و فضل از آنِ اوست، ستایش نیکو مخصوص اوست، معبودى بجز او وجود ندارد، همۀ ما با اخلاص او را بندگى مىکنیم، هر چند کافران دوست نداشته باشند.)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾[الإخلاص: ۱-۴]
(به نام خداوند بخشندۀ مهربان. بگو: خدا یگانه است، خدا، بىنیاز است، نه زاده، و نه زاده شده است، و نه همتایى دارد.)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾[الفلق: ۱-۵]
به نام خداوند بخشندۀ مهربان (بگو پناه مىبرم به خداوند سپیده دم. از شرّ آنچه آفریده است، و از شرّ شب بدانگاه که کاملاً فرا مىرسد، و از شرّ کسانى که در گرهها مىدمند، و از شرّ حسود بدانگاه که حسد مىورزد.)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾[الناس: ۱-۶] [۱۱۷۰]
به نام خداوند بخشندۀ مهربان، (بگو پناه مى برم به پروردگار مردمان، به مالِک و حاکِم «واقعىِ» مردم، به معبودِ «بر حقّ» مـردم، از شرّ وسوسهگرى که واپس مىرود، از وسوسه گری است که در سینههاى مردم به وسوسه مىپردازد، «در سینههاى مردمانى» از جنها و انسانها.) (بعد از هر نماز خوانده شوند).
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥﴾[البقرة: ۲۵۵] [۱۱۷۱]. بعد از هر نماز خوانده شود.
(خداوند، هیچ معبودى «بر حقّ» جز او نیست، خداوندى که زنده و قائم به ذات خویش است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمىگیرد، براى اوست آنچه در آسمانها و زمین است، کیست که نزد او جز به فرمانش شفاعت کند، آنچه را پیش روى آنه داند، و از گذشته و آیندۀ آنان آگاه است، آنها جز به مقدارى که او بخواهد احاطه به علم او ندارند، کرسى او آسمانها و زمین را دربرگرفته و حفظ و نگهدارى آسمان و زمین براى او گران نیست، و او بلند مرتبه و باعظمت است.)
(سُبْحَانَ اللهِ، وَالْـحَمْدُ لِلَّهِ، وَاللهُ أکبر (هرکدام ۳۳ بار سپس) لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ.) [۱۱۷۲]
(بجز اللهِ معبود «بر حق» وجود ندارد، شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش شایستۀ اوست، و او بر هر چیز تواناست.)
(لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ يُحْيِيْ وَ یُمِيْتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيْرٌ.) [۱۱۷۳]
(بجز اللهِ معبود «برحق» وجود ندارد، شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوسـت و سـتایـش مـر او راسـت، زنـده مـىکـند و مىمیراند، و او بر هر چیز تواناست.)
دعا کردن انفرادی بعد از سلام دادن نماز
صهیبس روایت کرده که رسول الله ج بعد از تمام کردن نمازهایش این دعا را میخوانده است: «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِى دِينِى الَّذِى جَعَلْتَهُ لِى عِصْمَةً وَأَصْلِحْ لِى دُنْيَاىَ الَّتِى جَعَلْتَ فِيهَا مَعَاشِى اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَأَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ نِقْمَتِكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ. لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلاَ مُعْطِىَ لِمَا مَنَعْتَ وَلاَ يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ.» [۱۱۷۴]
(خداوندا! این دینی که آن را محافظم قرار دادهای، برایم کامل نما. ودنیایم را معاشم را در آن قرار دادهای اصلاح کن. پروردگارا! من از خشمت به رضایتت، واز قهرت به بخششت، واز خودت به خودت پناه میبرم. وکسی نمیتواند مانع چیزی شود که بخشیدهای و یا مانع چیزی شود که آن را نمیخواهی. وسعی و تلاش فرد، در برابر مشیت تو، سودی ندارد.)
ومعاذبن جبلس هم روایت کرده که پیامبر ج به وی وصیّت نمود که بعد از اتمام نمازها این دعا را بخواند: «اللَّهُمَّ أَعِنِّى عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ.» [۱۱۷۵] (پروردگارا! مرا در ذکر کردن و شکر نمودن و عبادت یاری کن که آنها را به نیکویی انجام دهم.)
از عبدالله بن زبیرس روایت شده که پیامبر ج در پایان هر نماز این دعا را با صدای بلند میخواند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ ، لَهُ الْمُلْكُ ، وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ، لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ ، لاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ ، لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ ، وَلَهُ الثَّنَاءُ الْحَسَنُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ.» [۱۱۷۶] (هیچ خدایی جز الله «بر حق» نیست که تنها و بیشریک است و پادشاهی و سپاس و ستایش سزاوار او و از آنِ اوست و او بر هر کاری تواناست و هیچکس را هیچ نیرویی برای انجام هیچ عملی نیست جز به اراده و امر خدا؛ جز الله خدایی «بر حق» نیست و جز او را پرستش نمیکنیم، نعمتها و بخششها و لطفها از جانب او و سپاس و ستایش نیکو از آنِ اوست، هیچ معبودی جز الله «بر حق» نیست و خالصانه برای او عبادت و دینداری میکنیم، اگرچه کافران بدشان بیاید.) ابن زبیر میگوید: پیامبر ج بعد از هر نماز و، با این تسبیحات ذکر و تهلیل میفرمود.
این أذکار بعد از خواندن نمازهای فرض خواندنشان مستحب میباشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
[۱۱۶۴] (صحيح): ابن ابي شيبه، المصنف (ج۷ص۹۸) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۵۷۷) از طريق (جعفر بن عون) روايت کرده اند: «أنا أبو عميس عن عون بن عبد الله عن أسماء بنت أبي بكر رضي الله عنها قالت: من قرأ بعد الجمعة [فاتحة الكتاب] و[قل هو الله أحد] و[قل أعوذ برب الفلق] و[قل أعوذ برب الناس] حفظ ما بينه وبين الجمعة.» وابوالعميس هم متابعه شده فضائل القرآن، قاسم بن سلام (ش۴۴۰) از طريق (حجاج بن ارطأة وابوالعميس) روايت كرده است: «عن عون بن عبدالله قال قالت أسماء بنت أبي بكر: ... .» وعون بن عبدالله هم متابعه شده و ابن ضريس، فضائل القرآن (ش۲۸۰) روايت کرده است: «أخبرنا علي بن محمّد (الطنافسي) قال حدثنا وكيع (بن الجراح) عن المسعودي عن عوف بن عبد الرحمن عن أسماء بنت أبي بكر قالت ... .» و رجال ابن ابي شيبه «رجال صحيحين» بوده واين اسناد «صحيح» است. [۱۱۶۵] عبدالکریم زیدان، الوجیز فی أصول الفقه، ص۲۶۰-۲۶۲. مالک بن انس، وابن عبدالبر، ابن العربی، سیوطی، شوکانی، ابن تیمیه، زرکشی، سخاوی، ابن حجر عسقلانی، بزدوی، عبدالوهاب خلاف، جمال الدین قاسمی، وهبة الزحیلی و بسیاری از اصولیون بر این مطلب قلم صحّه میگذارند. نک: ابن حجر، نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، ص۲۸؛ بزدوی، كشف الأسرار، ۶/۸۷؛ سیوطی، تدریب الراوی، ۱/۱۹۰؛ زرکشی، النكت على مقدمة ابن الصلاح، ۱/۴۲۱؛ سخاوی، فتح المغیث، ۱/۱۲۸؛ شوکانی، نیلالاوطار، ۲/۱۸۸؛ ابن تیمیه، المجموع الفتاوی، ۶/۴۰۳-۴۰۵؛ قاسمی، قواعد التحديث، ۱۰۰؛ عبدالوهاب خلاف، علم اصول الفقه، ص۹۵؛ وهبة الزحیلی، اصول الفقه الاسلامی، ۲/۸۵۰. حدیث موضوعی در این زمینه وجود دارد که عبارت است از: سعید الانصاریس روایت کرده است: «قال رسول الله ج: تعرض (الاعمال) على الأنبياء وعلى الآباء والأمهات يوم الجمعة.» (موضوع): امام سیوطی در الحاوی للفتاوی (ج۲ص۱۶۱) گفته است: «روى الترمذي الحكيم في نوادر الأصول من حديث عبد الغفور بن عبد العزيز عن أبيه (عبد العزيز بن سعيد) عن جده قال: قال رسول الله ج: ... .» اما این روايت «موضوع» است چرا که عبد الغفور بن عبد العزيز بن سعيد الانصاري: امام ابن حبان گفته است: «كان ممّن يضعُ الحديث» وامام یحیی بن معین گفته است: «ليس حديثه بشيءٍ» وامام بخاری هم گفته است: «ترکوه» وامام ابن عدی هم گفته است: «ضعيفٌ منكرُ الحديث» وامام ابوحاتم رازی گفته است: «ضعیف الحدیث» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۳) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج۶ص۵۵)]. روایات صحیح از صحابه مبنی بر این مسئله عبارتند از: الف) ابوالدرداءس گفته است: «إن أعمالكم تعرض على موتاكم فيسرون ويساؤون وكان أبو الدرداء يقول عند ذلك: اللهم إني أعوذ بك أن أعمل عملا يخزى به عبد الله بن رواحة.» « کردار شما بر مردگانتان عرضه میشوند و آنها شاد و پریشان میشوند و ابودرداء در این موقع گفت: بارالها! من به تو پناه میبرم از عملی که بخاطر آن عبدالله بن رواحه پریشان شود.» (صحيح): عبدالله بن المبارک، الزهد (ش۱۶۵) ومن طریقه ابوداود، الزهد (ش۲۱۱) / ابن ابی الدنیا، المنامات (ش۴) روایت کردهاند: «أنا صفوان بن عمرو بن عبد الرحمن بن جبير بن نفير قال قال أبو الدرداء: ألا إن أعمالكم تعرض على عشائركم فمساؤون ومسرون فأعوذ بالله أن أعمل عملا يخزى به عبد الله بن رواحة» ورجالش «رجال صحيح» بوده واسنادش هم «صحیح» است. ب) ابوایوب انصاریس گفته است: «تعرض أعمالكم على الموتى فإن رأوا حسنا فرحوا واستبشروا وقالوا اللهم هذه نعمتك على عبدك فأتمها عليه وإن رأوا سوءا قالوا اللهم راجع به.» «کردارتان بر مردگانتان عرضه میشوند، اگر آن را نیک دیدند شاد میشوند و دلشاد و مسرور میکردند و میگویند: بارالها! این نعمتیست که به بندهات ارزانی داشتهای و پس (با توفیق تکرار) آن را بر وی تمام کن و اگر آن را بد دیدند میگویند: بارالها! به وی توجه نما (و توفیق بازگشت به وی را عطا کن).» (صحیح): ابن ابی الدنیا، المنامات (ش۳) روایت کرده است: «حدثني محمّد بن الحسين حدثني يحي بن إسحاق (البجلی) عبد الله بن المبارك عن ثور بن يزيد عن أبي رهم (احزاب بن اسید) عن أبي أيوب انصاریس قال: تعرض أعمالكم على الموتى فإن رأوا حسنا فرحوا واستبشروا وقالوا اللهم هذه نعمتك على عبدك فأتمها عليه وإن رأوا سوءا قالوا اللهم راجع به» رجالش همه «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند جز محمّد بن الحسين بن أبي شيخ البرجلاني که: امام ذهبی گفته است: «الامام صاحب التواليف في الرقائق» وامام ابوحاتم رازی گفته است: إن رجلا سأل أحمد بن حنبل عن شيء من أخبار الزهد فقال: عليك بمحمّد بن الحسين» وامام ابن حجر گفته است: «أرجو ان يكون لابأس به» وامام ابراهیم الحربی گفته است: «ماعلمت الا خیراً» وامام ابن حبان هم وی را در «ثقات» آورده است [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج۱۱ص۱۱۲) / ابن حجر، لسان المیزان (ج۵ص۱۳۷)]. ابن تیمیه در این زمینه چنین گفته است: «روایتی از صحابه مبنی بر تلاقی و سؤال بین ارواح و عرضه اعمال زندگان بر مردگان وارد شده است.» ابن تیمیه، مجموع الفتاوی،۲۴/۳۳۱. [۱۱۶۶] (صحيح): مسلم (ش۱۳۶۲) / ترمذي (ش۳۰۰) / نسايي (ش۱۳۳۷) / ابن ماجه (ش۹۲۸) از طريق (عبدالله بن المبارک والوليد بن المسلم) روايت کرده اند: «عن الأوزاعى عن أبى عمار شداد بن عبد الله عن أبى أسماء عن ثوبان قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۱۶۷] (صحيح): بخاري (ش۸۴۴و۶۳۳۰و۶۶۱۵و۷۲۹۲) / مسلم (ش۱۳۶۶و۱۳۷۰) / ابوداود (ش۱۵۰۷) / نسايي (ش۱۳۴۱و۱۳۴۲) از طريق (عبدالملك بن عمير والمسيب بن رافع وعبدة بن أبي لبابة) روايت کرده اند: «عن وراد كاتب المغيرة بن شعبة قال أملى علي المغيرة بن شعبة في كتاب إلى معاوية أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يقول في دبر كل صلاة مكتوبة ... .» [۱۱۶۸] (صحيح): بخاري، الادب المفرد (ش۶۹۰) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۲۱) / ابوداود (ش۱۵۲۴) / نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۳۷) وعمل الیوم واللیلة (ش۱۰۹) / بزار (ش۲۶۶۱) / احمد، المسند (ش۲۲۱۱۹و۲۲۱۲۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۱۰و۵۱۹۴) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۶۰) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۱ص۲۴۱وج۵ص۱۳۰) / ابن ابي دنيا، الشکر (ش۱۰۹) / بیهقی، شعب الايمان (ش۴۴۱۰) والدعوات الکبیر (ش۸۸) / ابن حبان (ش۲۰۲۰و۲۰۲۱) / ابن خزيمه (ش۷۵۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۱۴) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۴۳۲) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۴ص۲۸۴وج۱۵ص۲۵) / ابن الشجری، الامالی (ج۱ص۲۰۲) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۱۲۹۰) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير (ج۲ص۳۵۰) / ابن السنی، عمل الیوم واللیلة (ش۱۱۸) / ابومحمد المقدسی، الترغيب في الدعاء (ش۸۲) از طريق (ابوعاصم ضحاک بن مخلد وعبد الله بن يزيد المقرئ والحكم بن عبده ویحیی بن یعلی) روايت کرده اند: «حدثنا حيوة بن شريح قال سمعت عقبة بن مسلم يقول حدثنى أبو عبد الرحمن الحبلى عن (ابوعبدالله) الصنابحى عن معاذ بن جبل أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وحيوة بن شريح هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۱۲۵) روايت کرده است: «حدثنا أبو الزنباع روح بن الفرح ثنا سعيد بن عفير ثنا ابن لهيعة عن عقبة ابن مسلم ... .» ورجال بخاري همه «ثقة» ومترجم در تهذيب ميباشند. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۱۰) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۶) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۱۵۴۸)] [۱۱۶۹] (صحيح): مسلم (ش۱۳۷۱و۱۳۷۲) / نسايي (ش۱۳۴۰) از طريق (عبدة بن سليمان وعبدالله بن نمير) روايت کرده اند: « ن هشام بن عروة عن أبى الزبير مولى لهم أن عبد الله بن الزبير ... .» [۱۱۷۰] (صحيح): ترمذي (ش۲۹۰۳) روايت كرده است: «حدثنا قتيبة بن سعيد حدثنا ابن لهيعة عن يزيد بن أبي حبيب عن علي بن رباح عن عقبة بن عامر أمرنى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أن أقرأ بالمعوذات دبر كل صلاة.» ويزيد بن ابي حبيب هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۱۷۷۹۲و۱۷۴۱۷) ابوداود (ش۱۵۲۵) / نسايي (ش۱۳۳۶) / حاکم، المستدرک (ش۹۲۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۷ص۲۹۴) والدعاء (ش۶۷۷) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۵۶۵) / ابن حبان (ش۲۰۰۴) / ابن خزيمه (ش۷۵۵) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۱۳) / رافعي، التدوين في اخبار قزوين (ج۱ص۶۰) / ابن عساکر، الأربعون الأبدال العوالي المسموعة (ش۴۰) از طريق (حنين بن أبي حكيم و يزيد بن محمد القرشي) روايت كرده اند: «عن علي بن رباح اللخمي ... .» رجال ترمذي «رجال صحيح» بوده فقط عبدالله بن لهيعه «ثقة» بوده که در اواخر عمر کتابهايش سوخت ودچار اختلاط گرديد لذا روايت قدما از وي صحيح ميباشد و امام ابوداود گفته است: «سمعت أحمد بن حنبل يقول: من كان مثل ابن لهيعة بمصر فى كثرة حديثه وضبطه وإتقانه؟ وحدث عنه أحمد بحديث كثير.» و امامان حاکم نيشابوري و خطيب بغدادي گفته اند: لم يقصد الكذب وإنما حدث من حفظه بعد احتراق كتبه فأخطأ.» اما قدما چه کساني هستند؟ امام عبدالرحمن بن مهدي گفته است: «ما أعتد بشىء سمعته من حديث ابن لهيعة إلا سماع ابن المبارك ونحوه» و امام احمد بن حنبل به (قتيبه بن سعيد) گفته است: «أحاديثك عن ابن لهيعة صحاحٌ. قال (سعيد بن قتيبه): قلت: لأنا كنا نكتب من كتاب عبد الله بن وهب ثم نسمعه من ابن لهيعة» و در روايتي: «كنا لانكتب حديث ابن لهيعة إلا من كتب ابن أخيه أو كتب ابن وهب إلا ما كان من حديث الأعرج.» و امامان ساجي و عبدالغني ازدي گفته اند: «إذا روى العبادلة عن ابن لهيعة فهو صحيح: عبدالله بن المبارك و عبدالله بن وهب و عبدالله بن يزيد المقرىء» و امام عمرو بن علي الفلاس هم گفته است: «من كتب عن ابن لهيعة قبل احتراق كتبه فهو أصح؛ كابن المبارك والمقرئ» امام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ؛ خلط بعد احتراق كتبه. و رواية ابن المبارك و ابن وهب عنه أعدل من غيرهما.» همچنين إسحاق بن عيسى هم گفته است: «احترقت كتب ابن لهيعة سنة تسع و ستين و لقيته سنة أربع و ستين و مات سنة أربع و سبعين أو ثلاث و سبعين» وامام دارقطني هم گفته است: «يعتبر بما يروي عنه العبادلة ابن المبارك والمقرىء وابن وهب» و امام ذهبي هم گفته است: «مارواه عنه ابن وهب والمقرئ والقدماء، فهو أجود» و امام يحيي بن معين هم گفته است: «يكتب عن ابن لهيعة ما كان قبل احتراق كتبه» البته قبل ازدوران اختلاط اندکي هم خطا و تدليس داشته است لذا امام ابن ابي حاتم گفته است: «قلت لأبى (ابوحاتم الرازي): إذا كان من يروى عن ابن لهيعة مثل ابن المبارك فابن لهيعة يحتج به؟ قال: لا.» و امام ابن حبان هم گفته است: «سيرت أخباره فرأيته يدلس عن أقوام ضعفاء على أقوام ثقات قد رآهم ثم كان لايبالى ما دفع إليه قرأه سواء كان من حديثه أو لم يكن، فوجب التنكب عن رواية المتقدمين عنه قبل احتراق كتبه لما فيها من الأخبار المدلسة عن المتروكين، ووجب ترك الاحتجاج برواية المتأخرين بعد احتراق كتبه لما فيها مما ليس من حديثه.» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) و تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۱ص۲۳۸) والعبر في خبر من غبر (ج۱ص۲۶۴) و سير اعلام النبلاء (ج۸ص۱۱)] لذا: روايات (عبدالله بن وهب و عبدالله بن مبارک و اسحاق بن عيسي و سعيد بن قتيبه (به جز از اعرج)) از وي «صحيح» ميباشد وهرچند در قبل اختلاط هم اندکي هم خطا داشته است اما هر راوي اندکي خطا داشته است لذا موجب اسقاط روايات قبل از اختلاطش نميگردد. و همچنين روايت دوران بعد از دوران هم اختلاطش «ضعيف» است. و در اينجا هم قتيبه بن سعيد از عبدالله بن لهيعه روايت كرده است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «صحيحٌ على شرط مسلم ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» وامام ابن حجر هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن القیم گفته است: «صحیح لغیره» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۹۲۹) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۰) / نووی، المجموع (ج۳ص۴۸۶) / ابن القیم، بدائع الفوائد (ج۲ص۱۹۸)] [۱۱۷۱] (صحيح): نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۲۸) وعمل اليوم والليلة (ش۱۰۰) / ابن السني، عمل اليوم والليلة (ش۱۲۴) / ابونعيم، تاريخ أصبهان (ج۱ص۱۸۰) / ابن العديم، بغية الطلب في تاريخ حلب (ج۲ص۳۹۰) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۸ص۹۲) والمعجم الکبير (ج۸ص۱۱۴) ومسندالشامیین (ج۲ص۹) والدعاء (ش۶۷۵) / روياني، المسند (ش۱۲۶۸) / ابن الشجري، الامالي (ج۱ص۹۰) / ابومحمد المقدسي، الترغيب في الدعاء (ش۸۱) / جزء من حديث النعالي (ش۷۶) از طريق (حسين بن بشر واليمان بن سعيد وأحمد بن هارون و هارون بن داود ومحمد بن إبراهيم و علي بن صدقة) روايت کردهاند: «حدثنا محمد بن حمير قال حدثنا محمد بن زياد الالهاني عن أبي أمامة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من قرأ آية الكرسي فی دبر كل صلاة مكتوبة لم يمنعه من دخول الجنة، إلا الموت.» ورجال نسايي «رجال صحيح» بوده به جز حسين بن بشر بن عبد الحميد الطرطوسي كه امام نسايي گفته است: «ثقةٌ؛ لابأس به» وامام ابن حجر هم گفته است: «لابأس به» وامام ابوحاتم گفته است: «شيخٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۳۳۰) وتقريب التهذيب (ش)] لذا «ثقة» است. همچنين محمد بن حمير بن أنيس القضاعى: که رجال «صحیح بخاری» است وامامان يحيي بن معين وعبدالرحمن الدحيم گفتهاند: «ثقة» وامام احمد بن حنبل گفته است: «ما علمت إلا خيراً» وامامان دارقطني ونسايي گفتهاند: «ليس به بأس» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «صدوقٌ» وامام ابن قانع گفته است: «صالحٌ» وعلي بن الحسن هم گفته است: «كان من خيار الناس» وامام ذهبي هم احادبيثش را «حسن» دانسته لذا نامش را در کتاب (ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق) آورده است وامام ابوحاتم گفته است: «يكتب حديثه ولايحتج به» وامام يعقوب بن سفيان هم گفته است: «ليس بالقوي» امام امام ابن حجر در نقد سخن یعقوب بن سفیان گفته است: «هو جرحٌ غيرُ مفسرِ فى حق من وثقه يحيى بن معين وأخرج له البخارى» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۱۳۴) وتقريب التهذيب (ش۵۸۳۷) ونتائج الافکار (ج۲ص۲۹۵)/ ذهبي، ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۲۹۷) / تاريخ أبي زرعة الدمشقي (ص۲۰)] لذا اصل در رواياتش بر «صحت» است واين اسناد هم «صحيح» ميباشد. وامام ابن عبدالهادی هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده جیدٌ» وامام ابن حجر گفته است: «هذا حدیثٌ حسنٌ غریبٌ» [ابن عبدالهادی، المحرر في الحديث (ج۱ص۲۰۹) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۴) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱۰ص۱۰۲)] هر كس آیة الکرسی را بعد از هر نماز بخواند، فقط مرگ مانع ورود وی به بهشت شده است. [۱۱۷۲] (صحيح): مسلم (ش۱۳۸۰و۱۳۸۱) / ابوداود (ش۱۵۰۶) از طريق (عطاء بن يزيد الليثى ومحمد بن أبى عائشة) روايت کرده اند: «عن أبى هريرة عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم): ... .» هر کس اين أذکار را بعد از هرنماز بخواند، خداوند تمامی گناهانش را میبخشد اگر چه مانند کف دریاها زیاد باشد. [۱۱۷۳] (صحيح): دو طريق دارد؛ طريق اول: احمد، المسند (ش۲۶۵۵۱) / طبراني، المعجم الکبير (ج۲۳ص۲۳۹) از طريق (أبو النضر هاشم بن القاسم وابوالوليد الطيالسي) روايت کرده اند: «حدثنا عبد الحميد بن بهرام حدثني شهر (بن حوشب) قال سمعتُ أم سلمة تحدث زعمت: أن فاطمة جاءت إلى نبي الله صلى الله عليه وسلم تشتكي إليه الخدمة فقالت يا رسول الله والله لقد مجلت يدي من الرحى أطحن مرة وأعجن مرة فقال لها رسول الله صلى الله عليه وسلم إن يرزقك الله شيئا يأتك وسأدلك على خير من ذلك إذا لزمت مضجعك فسبحي الله ثلاثا وثلاثين وكبري ثلاثا وثلاثين واحمدي أربعا وثلاثين فذلك مائة فهو خير لك من الخادم وإذا صليت صلاة الصبح فقولي لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيي ويميت بيده الخير وهو على كل شيء قدير عشر مرات بعد صلاة الصبح وعشر مرات بعد صلاة المغرب فإن كل واحدة منهن تكتب عشر حسنات وتحط عشر سيئات وكل واحدة منهن كعتق رقبة من ولد إسماعيل ولا يحل لذنب كسب ذلك اليوم أن يدركه إلا أن يكون الشرك لا إله إلا الله وحده لا شريك له وهو حرسك ما بين أن تقوليه غدوة إلى أن تقوليه عشية من كل شيطان ومن كل سوء» رجال احمد «رجال صحيحين» بوده فقط شهر بن حوشب: رجال «صحيح مسلم» بوده که امامان احمد بن حنبل ويعقوب بن شيبه واحمد العجلي ويعقوب بن سفيان ميگويند: «ثقةٌ» وامام يحيي بن معين ميگويد: «ثقةٌ ثبتٌ» وامام دارقطني ميگويد: «يخرج حديثه: يعني در احاديث صحيح» وامام عبدالرحمن بن مهدي هم «از وي روايت ميکرده و وي جز از «ثقات» روايت نميکرده است وامام بخاري گفته است: «حسن الحديث» وامام ابن حجر هم گفته است: «شهر بن حوشب حسن الحديث؛ وهو مقبولٌ عند الجمهور» وامام ذهبي هم درجه ي حديث وي را کمتر از حسن نميداند لذا وي را در کتاب (ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق) آورده است وامامان احمد بن حنبل در روايتي ديگر وابوزرعه رازي گفته اند: «لابأس به» وامام طبري ميگويد: «كان فقيها، قارئا، عالما» وامام علي بن مديني هم از روايت ازوي «راضي» بوده است وامام ابوحاتم گفته است: «شهر أحب إلى من أبى هارون و بشر بن حرب وليس بدون أبى الزبير، و لايحتج به» وابوالزبير مکي «رجال صحيحين بوده وثقة ميباشد» وامام بزار ميگويد: «لا نعلم أحدا ترك الرواية عنه غير شعبة» وامام ابوحاتم رازي هم گفته است: «أحاديثه (عبدالحميد بن بهرام) عن شهر بن حوشب صحاحٌ» وامام احمد بن صالح مصري هم گفته است: «عبد الحميد بن بهرام ثقةٌ يعجبنى حديثه، أحاديثه عن شهر صحيحةٌ» وامام احمد حنبل هم گفته است: «لابأس بحديث عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب» وامام يحيي بن سعيد القطان هم گفته است: «من أراد حديث شهر بن حوشب فعليه بعبد الحميد بن بهرام» و امام نسايي ميگويد: «ليس بالقوي» البته امام نسايي گفته است: «قولُنا (ليس بالقوي): ليس بجَرْحٍ مُفْسِد» لذا نزد امام نسايي هم حداقل «حسن الحديث» است وامامان ابن عدي وبيهقي وهارون بن موسي گفتهاند: «ضعيف» ميباشد وامام ابن حبان هم ميگويد: «كان ممن يروى عن الثقات المعضلات وعن الأثبات المقلوبات» وامام ساجي ميگويد: «فيه ضعفٌ وليس بالحافظ» و عباد بن منصور ميگويد: «حججنا مع شهر فسرق عيبتى» وامام ابن قطان هم گفته است: «لم أسمع لمضعفه حجة، وما ذكروا من تزييه بزى الجند، وسماعه الغناء بالآلات، و قذفه بأخذ الخريطة، فإما لا يصح، أو هو خارج على مخرج لا يضره، وشر ما قيل فيه أنه يروى منكرات عن ثقات، وهذا إذا كثر منه سقطت الثقة به» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۶۹وج۶ص۱۰۹) وفتح الباري (ج۳ص۶۵) ولسان الميزان (ج۱ص۱۴) والأمالي المطلقة (ص۷۴) / ذهبي، الموقظة (ص۱۹) وذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق (ش۱۶۱) وسيراعلام النبلاء (ج۷ص۳۳۵)] وکسي هم که در این روايت از شهر بن حوشب روايت کرده، عبدالحميد بن بهرام بوده لذا اين روايتش «صحيح» است. ودیدیم که وامام ابوحاتم رازي گفته است: «أحاديثه (عبدالحميد بن بهرام) عن شهر بن حوشب صحاحٌ» وامام احمد بن صالح مصري هم گفته است: «عبد الحميد بن بهرام ثقةٌ يعجبنى حديثه، أحاديثه عن شهر صحيحةٌ» وامام احمد حنبل هم گفته است: «لابأس بحديث عبدالحميد بن بهرام عن شهر بن حوشب» وامام يحيي بن سعيد القطان هم گفته است: «من أراد حديث شهر بن حوشب فعليه بعبد الحميد بن بهرام» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۱۰۹وج۴ص۳۷۱) / ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۷ص۳۳۵)]. طريق دوم: ترمذي (ش۳۴۷۴) روايت کرده است: «حدثنا إسحاق بن منصور حدثنا علي بن معبد المصري حدثنا عبيد الله بن عمرو الرقي عن زيد بن أبي أنيسة عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن أبي ذر أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال من قال في دبر الفجر وهو ثاني رجليه قبل أن يتكلم لا إله إلا الله وحده لا شريك له له الملك وله الحمد يحيي ويميت وهو على كل شيء قدير عشر مرات كتب له عشر حسنات ومحيت عنه عشر سيئات ورفع له عشر درجات وكان يومه ذلك في حرز من كل مكروه وحرس من الشيطان ولم ينبغ لذنب أن يدركه في ذلك اليوم إلا الشرك بالله.» اما زيد بن ابي انيسه اين روايت را از شهر بن حوشب نشنيده است وبزار (ش۴۰۵۰) / نسايي (ش۹۹۵۵) / دارقطني، العلل (ج۶ص۴۶) از طريق (عبد الملك بن عبد العزيز بن جريج وحكيم بن سيف الاسدي وابو نصر التمار) روايت کرده اند: «حدثنا عبيد الله بن عمرو عن زيد (بن ابي انيسه) عن عبد الله بن عبد الرحمن (ابن أبي حسين المكي) عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن أبي ذر قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: ... .» ورجال بزار «رجال صحيح» بوده وخلافي که در شهر بن حوشب هم بود را در طريق قبلي گفتيم لذا اين اسناد «حسن» ميباشد. پس مشخص ميگردد که شهر بن حوشب اين روايت را از دو طريق -ابوذر وام سلمة- روايت کرده وهردو را از حفظ داشته است: «عن شهر بن حوشب سمعتُ ام سلمة عن النبي ... .» «عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن ابوذر عن النبي ... .» بايد اشاره کنيم که گفته اند اين اسناد «مضطرب» ميباشد! وگفته اند که: الف): احمد، المسند (ش۱۹۹۹۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۲ص۲۳۵) / دارقطني، العلل (ج۶ص۴۵وج۱۱ص۷۷و۷۶) از طريق (همام بن يحيي واسماعيل بن عياش ومحمد بن جحاده ومعقل بن عبيدالله) روايت کرده اند: «حدثنا عبد الله بن أبي حسين المكي عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن النبي صلى الله عليه وسلم ... .» اما خللي در روايت ايجاد نميکند چرا که زياده ي عبيد الله بن عمرو الرقي -که ابوذر را به اسناد اضافه نموده- نسبت به روايت عبد الله بن أبي حسين المكي -که ابوذر را در اسناد نياورده- مقبول بوده وپذيرفته ميباشد. ب): نسايي (ش۹۹۵۴) / دارقطني، العلل (ج۶ص۴۶) از طريق (هارون بن إسحاق وجعفر بن عمران) روايت كرده اند: «حدثنا عبد الرحمن بن محمد المحاربي عن حصين بن عاصم بن منصور الأسدي عن ابن أبي حسين المكي عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن معاذ قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ... .» ومي بينيم که از مسند معاذ بن جبل روايت شده است!! اما اين اسناد «منکر» ميباشد چرا که اولاً: حصين بن منصور بن حيان بن حصين الأسدى: امام نسايي گفته است: «مجهولٌ» وامام ذهبي گفته است: «لايدري من هو» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۳۹۰) / نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۵۴)] وثانياً: ديديم که عبيد الله بن عمرو الرقي که «رجال صحيحين» بوده آن را از مسند ابوذر روايت کرده است. ج): طبراني، الدعاء (ش۷۰۵) روايت کرده است: «حدثنا الحسن بن علوية القطان البغدادي ثنا إسماعيل بن عيسى العطار ثنا عبد العزيز بن الحصين عن محمد بن جحادة عن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبي حسين عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن أبي هريرة رضي الله عنه عن النبي ... .» ومي بينيم که از مسند معاذ بن جبل روايت شده است!! اما اين اسناد هم «منکر» ميباشد چرا که عبد العزيز بن حصين بن الترجمان «منکر الحديث» بوده و حتي امام نسايي وي را «متروک الحديث» ميداند وامام مسلم هم گفته است: «ذاهب الحديث» وامام ابوزرعه هم ميگويد «لايکتب حديث» امام ابوحاتم ميگويد: «ليس بقوي منکر الحديث» و امام يحيي بن معين ميگويد: «ليس بشيء؛ ضعيفٌ» [ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۵ص۳۸۰) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۱۰ص۴۳۹)]. د): ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۷ص۳۱۶) روايت کرده است: «أخبرنا أبو غالب بن البنا أنا أبو محمد الجوهري أنا أبو عمر محمد بن العباس أنا أبو القاسم بن إبراهيم بن محمد بن غالب الأنباري نا دهثم بن أبي خلف بن الفضل الرملي نا سوار بن عمارة نا السري بن يحيى نا العلاء بن هارون عن شهر بن حوشب قال أتيت أبا أمامة ... .» ومي بينيم که از مسند ابوامامه روايت گرديده است!! اما اين اسناد هم «ضعيف» است چرا که دهثم بن خلف بن الفضل توثيق نشده لذا نفردش مقبول نيست. ولذا اضطرابي در حديث نبوده وروايت صحيح ميباشد. ولله الحمد. هر کس این أذکار را ده بار بعد از نماز صبح وده بار بعد از نماز مغرب بخواند، به جای هرمرتبه، ده حسنه به وی داده شده وده گناه هم ازوی پاک میگردد. وهمچنین به ازای هرمرتبه، گویی که یک برده از نوادگان اسماعیل را آزاد کرده باشد، و هیچ گناهی هم آن روز به وی ضرر نمیرساند مگر اینکه شرک ورزیده باشد. وهمچنین از صبح تا شب، از شیطان وهر ضرری محفوظ میگردد. [۱۱۷۴] (صحيح): نسايي (ش۱۳۴۶) / ابن خزيمه (ش۷۴۵) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۶۱) از طريق (عمرو بن سواد بن الأسود و يونس بن عبدالأعلى) روايت کرده اند: «حدثنا (عبدالله) بن وهب قال أخبرني حفص بن ميسرة عن موسى بن عقبة عن عطاء بن أبي مروان عن أبيه: أن كعبا حلف له ... .» وعبدالله بن وهب هم متابعه شده وفريابي، القدر (ش۱۵۵) / ابن حبان (ش۲۰۲۶) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۶ص۴۶) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۶۰) از طريق (محمد بن المتوکل بن أبي السري وسويد بن سعيد) روايت کرده اند: «ثنا حفص بن ميسرة عن موسى بن عقبة ... .» وحفص بن ميسره هم متابعه شده وطبراني، المعجم الکبير (ج۸ص۳۳) والدعاء (ش۶۵۳) / شاشي، المسند (ش۹۹۶) / بزار (ش۲۰۹۲) / ضياء المقدسي، الاحاديث المختاره (ش۵۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۰۹) / بيهقي، الدعوات الكبير (ش۹۷) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۷ص۱۰۷) از طريق (إسماعيل بن أبي أويس وسعد بن عبد الحميد) روايت کرده اند: «ثنا ابن أبي الزناد عن موسى بن عقبة ... .» ورجال نسايي «رجال صحيح» بوده جز عطاء بن أبي مروان الاسلمي وکعب الاحبار که «ثقة ومشهور» ومترجم در تهذيب هستند. وهمچنين أبو مروان الأسلمى المدنى: که امام ذهبي گفته است: «مختلف في صحبته؛ ثقة» وامام احمد العجلي ميگويد: «مدني تابعي ثقة» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام مزي هم گفته است: «مختلف في صحبته» وامام نسايي گفته است: «غير معروف» [ذهبي، الکاشف (ش۶۸۲۶) / ابن حبان، الثقات (ج۵ص۵۸۵) / عجلي، معرفة الثقات (ج۲ص۴۲۴) / مزي، تهذيب الکمال (ج۳۴ص۲۷۷) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۲ص۲۳۰)] لذا «ثقة» بوده واين اسناد هم «صحيح» است. وامام ابن حجر گفته است: «هذا حديثٌ حسنٌ» [ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۳۳۵)] [۱۱۷۵] (صحيح): بخاري، الادب المفرد (ش۶۹۰) / عبد بن حميد، المسند (ش۱۲۱) / ابوداود (ش۱۵۲۴) / نسايي، السنن الکبري (ش۹۹۳۷) وعمل الیوم واللیلة (ش۱۰۹) / بزار (ش۲۶۶۱) / احمد، المسند (ش۲۲۱۱۹و۲۲۱۲۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۱۰و۵۱۹۴) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۶۰) / ابونعيم، حلية الاولياء (ج۱ص۲۴۱وج۵ص۱۳۰) / ابن ابي دنيا، الشکر (ش۱۰۹) / بیهقی، شعب الايمان (ش۴۴۱۰) والدعوات الکبیر (ش۸۸) / ابن حبان (ش۲۰۲۰و۲۰۲۱) / ابن خزيمه (ش۷۵۱) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۵۱۴) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۴ص۴۳۲) / ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۱۴ص۲۸۴وج۱۵ص۲۵) / ابن الشجری، الامالی (ج۱ص۲۰۲) / اصفهانی، الترغيب والترهيب (ش۱۲۹۰) / ذهبی، معجم الشيوخ الكبير (ج۲ص۳۵۰) / ابن السنی، عمل الیوم واللیلة (ش۱۱۸) / ابومحمد المقدسی، الترغيب في الدعاء (ش۸۲) از طريق (ابوعاصم ضحاک بن مخلد وعبد الله بن يزيد المقرئ والحكم بن عبده ویحیی بن یعلی) روايت کرده اند: «حدثنا حيوة بن شريح قال سمعت عقبة بن مسلم يقول حدثنى أبو عبد الرحمن الحبلى عن (ابوعبدالله) الصنابحى عن معاذ بن جبل أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ... .» وحيوة بن شريح هم متابعه شده وطبرانی، المعجم الکبير (ج۲۰ص۱۲۵) روايت کرده است: «حدثنا أبو الزنباع روح بن الفرح ثنا سعيد بن عفير ثنا ابن لهيعة عن عقبة ابن مسلم ... .» ورجال بخاري همه «ثقة» ومترجم در تهذيب ميباشند. وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۱۰) / ابن حجر، نتائج الافکار (ج۲ص۲۹۶) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۱۵۴۸)] [۱۱۷۶] (صحيح): مسلم (ش۱۳۷۱و۱۳۷۲) / نسايي (ش۱۳۴۰) از طريق (عبدة بن سليمان وعبدالله بن نمير) روايت کرده اند: «عن هشام بن عروة عن أبى الزبير مولى لهم أن عبد الله بن الزبير ... .»