نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

(۳-۵-۳) موعظه در خطبه

(۳-۵-۳) موعظه در خطبه

فقها در رکن بودن موعظه در خطبۀ جمعه اختلاف‌نظر دارند، دیدگاه آن‌ها عبارتند از:

دیدگاه اوّل: امام شافعی و جمهور اصحابش و ظاهر قول ابن تیمیه ابراز می‌دارند که وجود موعظه در خطبۀ جمعه رکن می‌باشد و لازم نیست حتماً لفظ تقوای خداوند متعال در آن بکار رود بلکه هر وعظ و اندرزی کافیست ولی ذمِّ دنیا و تحذیر از فریب خوردن آن کافی نیست. [۶۸۸] در کتاب «الإختیارات» آمده: «مذمّت دنیا و یاد مرگ در خطبه کافی نیست، بلکه باید عرفاً خطبه خوانده شود... و امّا در امر به تقوای خداوندأ، چیزی که واجب بوده، لفظی بوده که هم معنی آن -امر به تقوی- باشد؛ واین قول قوی‌تر از آن قولی است که گفته حتماً باید لفظ (تقوی) در آن به کار برده شود.» [۶۸۹]

این افراد استناد به حدیث جابر بن سمرهس می‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «كَلامٌ يَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَيَقْرَأُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْزِلُ، وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا.» [۶۹۰] «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز وخطبۀ ایشان ج متعادل ومتوسط بود.»

امام نووی به استناد این حدیث گفته: «این دلیلی برای شافعی بوده که در خطبه وعظ و قرآن را شرط خطبه دانسته است.» [۶۹۱] از لحاظ منطقی هدف از تشریع خطبه پند و اندرز دادن است که بدون آن میسّر نمی‌گردد.

این افراد در عدم اشتراط لفظ تقوای خداوند متعال استناد می‌کنند که هر موعظۀ کوتاه یا طویلی که بر مبنای اطاعت خداوند باشد کافیست و عین این لفظ ضرورتی ندارد. و ذمِّ دنیا و تحذیر از فریب آن به این دلیل کافی نیست که این فقط دربردارندۀ توصیه به ترک منکرات می‌باشد ولی موعظه باید فراخوان اطاعت از خداوند و دوری از گناهان را دربر داشته باشد.

دیدگاه دوّم: شافعیّه در وجهی [۶۹۲] و اکثر حنابله بر این باورند که وجود موعظه رکن است وباید لفظ وصیّت به تقوای خداوند متعال را داشته باشد. [۶۹۳]

این افراد برای رکن بودن موعظه به دلایل قول اوّل استناد می‌کنند و برای لزومیّت لفظ تقوای خداوند متعال در خطبه به فرمودۀ خداوندأ استدلال می‌کنند که فرموده‌اند: ﴿وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ[النساء: ۱۳۱] «‏به کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب (آسمانی) داده‌ایم توصیه نموده‌ایم و به شما (نیز ای مؤمنان) سفارش می‌کنیم که از (خشم) خدا بپرهیزید.» این آیه وعظ و اندرزیست که مشخصاً کلمۀ تقوای دارد پس این لفظ باید در نماز جمعه نیز بکار برده شود. بس محرز است که هیچ ارتباطی بین لفظ تقوا در این آیه با وجودش در خطبۀ جمعه وجود ندارد. [۶۹۴]

با همۀ این اوصاف این افراد ابراز می‌کنند که لفظ تقوا همچون حمد خداوند و صلوات بر پیامبر ج معیّن شده است. [۶۹۵]

در جواب باید اشاره کرد وجود حمد و صلوات جای اختلاف دارند و از طرف دیگر هیچ نصی مبنی بر وجود و تعیین لفظ تقوا در خطبۀ جمعه وجود ندارد.

دیدگاه سوّم: حنفیّه و مالکیّه بر این باورند که موعظه در خطبه مستحب است. این افراد بر این باورند که خطبۀ جمعه بر کلامی منسجم اطلاق می‌شود اگرچه موعظه‌ای در برنداشته باشد. [۶۹۶]

باید اشاره کرد که هدف از خطبه ارشاد و راهنمایی مردم می‌باشد و این بدون موعظه حاصل نمی‌گردد ولی دلیلی هم در شریعت بر لزومیّت آن مشاهده نمی‌شود.

قول راجح: ابن قیم در این زمینه چنین می‌نویسد: «مدار خطبه بر حمد خداوند و ثنای وی بر نعمت‌هایش و اوصاف کمال و نیکوهایش و آموزش قواعد اسلام و یاد بهشت و آتش و معاد و امر به تقوای خداوندأ و تبیین موارد غضب و مواقع رضایش قرار دارد، خطبۀ پیامبر ج بنا بر این مدار قرار داشت... و ایشان ج هر زمان بنابر نیاز مخاطبین و مصلحت ایشان خطابه می‌فرمودند.» [۶۹۷]

با این وصف به نظر می‌رسد که چون هدف، خواندن خطبه می‌باشد، وجود موعظه در آن واجب نیست واگر فقط سخنرانی هم گردد، عرفاً می‌گویند خطبه خوانده شده است؛ امّا چون هدف تذکیر مردم بوده، لذا موعظه کردن مردم مستحب می‌باشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۶۸۸] نک: ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۷ - ۵۸، الوجيز ۱ / ۶۴ ، المجموع ۴ / ۵۱۹، روضة الطالبين ۲ / ۲۵، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵ . [۶۸۹] الاختيارات ص ( ۷۹ -۸۰ ) . [۶۹۰] (صحيح): تمام رازي، الفوائد (ش۱۰۹۸) ومن طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) روايت کرده‌اند: «حدثنا أبي (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أيوب بن الضريس بن بشار البجلي الرازي بالري ثنا محمّد بن سعيد بن سابق الرازي وكان يسكن قزوين ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال من حدثك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يخطب على المنبر جالسا فكذبه فأنا شهدته! كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب خطبة أخرى. قال قلت: كيف كانت خطبته؟ قال: كلام يعظ به الناس ويقرأ آيات من كتاب الله عز وجل ثم ينزل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» ومحمّد بن سعيد بن سابق هم متابعه شده و حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن يعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقري ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال: ... .» وعمرو بن ابي قيس هم متابعه شده و احمد، المسند (ش۲۰۹۴۵) / طيالسي، المسند (ش۸۰۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۵۰) از طريق (قيس بن الربيع وشريک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روايت کرده اند: «عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .» رجال تمام رازي: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنيد: امام ابن عساکر گفته است: «كان أحد المكثرين المصنفين الثقات» وامام ذهبي هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتاني هم گفته است: «كان ثقة نبيلا مصنفا» [ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۸۹۷)] ابوعبدالله محمّد بن أيوب بن سنان بن يحيى بن الضريس البجلي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابي جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خليلي هم گفته است: «ثقة» [ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۳ص۴۵۰)]. وساير رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۵۷)] همچنین اصل حديث هم در صحيح مسلم آمده است ومسلم (ش۲۰۳۲) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وحسن بن الربيع وأبو بكر بن أبى شيبة قال يحيى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن جابر بن سمرة قال: كانت للنبى ج خطبتان يجلس بينهما يقرأ القرآن ويذكر الناس.» [۶۹۱] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۵۰، شیرازی و زرکشی نیز بر همین استدلال کرده‌اند. شیرازی، المهذّب، ۴ / ۵۱۶؛ زرکشی، شرح الخرقي ،۲ / ۱۷۷ . [۶۹۲] نووی این استناد را به فقهای شافعیّه ضعیف می‌داند. المجموع ۴ / ۵۲۰ . [۶۹۳] نک: أبو الخطاب، الهداية ۱ / ۵۲، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۷ - ۱۷۸، الفروع ۲ / ۱۰۹ - ۱۱۰، المحرر ۱ / ۱۴۷ ، الإنصاف ۲ / ۳۸۸، المبدع ۲ / ۱۵۸ . [۶۹۴] در الإختیارات ص ۸۰ نیز به این آیه استناد شده است. [۶۹۵] المجموع ۴ / ۵۲۰، مغني المحتاج ۱ / ۲۸۵ . [۶۹۶] نک : الفتاوى الهندية ۱ / ۱۴۷، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ۱۰۳؛ الإشراف ۱ / ۱۳۲ . [۶۹۷] ابن القیم، زاد المعاد ۱ / ۱۸۸ .