(۳-۷-۷) اوقات ممانعت صحبت کردن در خطبه
در مبحث قبل به بیان حکم سخن گفتن در حین ایراد خطبه توسط امام اشاره شد و به این تنیجه رسیدیم که سخن نگفتن در موقع خطبه مستحب میباشد و این مبحث بیشتر مورد توجه فقها بوده است و به بیان احکام و مسائل آن پرداختهاند ولی احوالی دیگر نیز وجود دارند که که به این مبحث ارتباط پیدا میکنند و این موارد را میتوان در مسائل زیر خلاصه نمود:
مسئلۀ اوّل: حکم سخن گفتن بعد از بالا رفتن خطیب از منبر و قبل از شروع کردن خطبه و نیز بعد از فراغت از خطبه و قبل از نماز.
مسئلۀ دوّم: حکم سخن گفتن بین دو خطبه.
مسئلۀ سوّم: حکم سخن گفتن در موقع تنّفس خطیب.
مسئلۀ چهارم: حکم سخن گفتن در موقع دعاکردنِ خطیب.
در ادامه این مباحث با استدلال مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت.
مسئلۀ اوّل: حکم سخن گفتن بعد از بالا رفتن خطیب از منبر و قبل از شروع کردن خطبه و نیز بعد از فراغت از خطبه و قبل از نماز:
فقها در این زمینه سه نظر دارند:
دیدگاه اوّل: أبویوسُف و محمّد بن حسن شیبانی (شاگردان أبوحنیفه)، مالکیّه، شافعیّه و مذهب و قول اکثر حنابله هر دوی آنها را جایز میدانند. [۱۰۴۴]
درنگی با ادلّه:
این افراد جهت جواز سخن گفتن بعد از بالا رفتن خطیب از منبر و قبل از شروع کردن خطبه به دلایل زیر استناد میکنند:
- ابوهریرهس روایت کرده: «قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَقَفَتْ الْمَلَائِكَةُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ يَكْتُبُونَ الْاوّل فَالْاوّل وَمَثَلُ الْمُهَجِّرِ كَمَثَلِ الَّذِي يُهْدِي بَدَنَةً ثُمَّ كَالَّذِي يُهْدِي بَقَرَةً ثُمَّ كَبْشًا ثُمَّ دَجَاجَةً ثُمَّ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ طَوَوْا صُحُفَهُمْ وَيَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۱۰۴۵] «پیامبر ج فرمودند: هنگامی که روز جمعه فرا میرسد، فرشتگان به هر دری از دروازههای مسجد، مستقر میشوند. و به ترتیب، اسامی کسانی را که وارد مسجد میشوند، مینویسند. و هنگامی که امام برای خواندن خطبه مینشیند، آنها دفترهایشان را جمع میکنند و به خطبه، گوش میدهند.»
در فتح الباری آمده: «این روایت اشاره به ممانعت سخن گفتن از ابتدای خطبۀ امام را دارد؛ زیرا استماع متوجه (حاضرین) نخواهد شد مگر اینکه خطیب سخن بگوید.» [۱۰۴۶]
- استناد به حدیث مشهور أبوهریره که: «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۴۷] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه میخواند بیشک (کلام) لغو گفتهای.»
این روایت اشاره دارد که «وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ» جملۀ حالیهای میباشد که قبل از خطبه از موقع خروج خطیب و ما بعدش را تا شروع به خطبه را خارج میکند و به همین صورت ما بعدش تا اقامۀ نماز. [۱۰۴۸]
- ثعلبه روایت نموده: «جَلَسْنَا نَتَحَدَّثُ فَإِذَا سَكَتَ الْمُؤَذِّنُونَ وَقَامَ عُمَرُ يَخْطُبُ أَنْصَتْنَا فَلَمْ يَتَكَلَّمْ مِنَّا أَحَدٌ.» [۱۰۴۹] «ما روز جمعه در مسجد صحبت میکردیم و وقتی أذان داده میشد و عمر بلند میشد که خطبه بخواند، ساکت میشدیم و هیچ کس صحبت نمیکرد.»
ابن شهاب در این زمینه گفته: «خروج نماز باعث قطع شدن نماز خواندن میشود (یعنی نباید نماز خواند و باید به خطبه گوش کرد) و کلامش باعث قطع کلام میشود.» صاحب "المغنی" هم گفته: «این دلالت بر مشهور بودن این عمل دارد.» [۱۰۵۰] و حتّی صاحب "الحاوی" اجماع را بر آن ذکر کرده است. [۱۰۵۱]
- در واقع قبل از شروع خطبه سکوت واجب نیست؛ زیرا وجوب سکوت بخاطر گوش فرا دادن به خطبه است که در این موقع هنوز شروع نشده است. [۱۰۵۲]
و همچنین این دسته از فقها جهت جواز سخن گفتن بعد از فراغت از خطبه و قبل از شروع نماز به دلایل زیر تمسّک میجویند:
حدیث مشهور أبوهریره که: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۵۳] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه میخواند بیشک (کلام) لغو گفتهای.»
بنابر این حدیث " وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ" دلیلی بر تحریم سخن گفتن فقط در موقع خطبه است و بعد از آن شامل این حدیث نمیباشد. و باز تکرار میشود در واقع بعد از اتمام خطبه سکوت واجب نیست؛ زیرا وجوب سکوت بخاطر گوش فرا دادن به خطبه است که در این موقع خطبه اتمام یافته است.
دیدگاه دوّم: امام أبوحنیفه بر این باور است در هر دو حالت سخن گفتن جایز نمیباشد. [۱۰۵۴] استناد ایشان عبارت است از:
- ابوهریرهس روایت کرده: «قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَقَفَتْ الْمَلَائِكَةُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ يَكْتُبُونَ الْاوّل فَالْاوّل وَمَثَلُ الْمُهَجِّرِ كَمَثَلِ الَّذِي يُهْدِي بَدَنَةً ثُمَّ كَالَّذِي يُهْدِي بَقَرَةً ثُمَّ كَبْشًا ثُمَّ دَجَاجَةً ثُمَّ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ طَوَوْا صُحُفَهُمْ وَيَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۱۰۵۵] «پیامبر ج فرمودند: هنگامی که روز جمعه فرا میرسد، فرشتگان به هر دری از دروازههای مسجد، مستقر میشوند. و به ترتیب، اسامی کسانی را که وارد مسجد میشوند، مینویسند. و هنگامی که امام برای خواندن خطبه مینشیند، آنها دفترهایشان را جمع میکنند و به خطبه، گوش میدهند.»
پیامبر ج در این حدیث از جمع کردن صُحُف در موقع خروج امام صحبت میفرماید. آنها در موقعیکه مردم از سخن گفتن دست بر میدارند صحف را جمع میکنند؛ زیرا اگر صحبت کنند بر علیه آنها مینگارند بخاطر فرمودۀ خداوند ﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨﴾[ق: ۱۸] «انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند مگر این که فرشتهای، مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است.»
در تحلیل این استدلال باید اشاره کرد «فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ» بر آغاز خطبه بعد از خروجش دلالت دارد و به معنای خروج فوریّش نمیباشد؛ چرا که زمان بین خروج و شروع خطبه اندک است و آن موقع أذان میباشد، و حدیث به بیان وقتی میپردازد که انسان در چه مواقعی مشمول اجر میگردد نه در چه موقع سکوت نماید.
- از ابن عباس و ابن عمر ش هم روایت شده که آنان نماز و صحبت کردن را بعد از خروج امام در روز جمعه مکروه میدانند. [۱۰۵۶]
در تحلیل این استدلال باید اشاره کرد که جدای از اینکه مذهب صحابی و احتجاجش جای اختلاف دارد بلکه بسیاری از صحابه مخالف چنین دیدگاهی هستند.
- وقتیکه خطیب برای خطبه خارج میگردد و کسی که خواهان چیزی میباشد مانند کسیست که آنرا شروع کرده است. و این عمل خطیب مانند آماده شدن برای انجام نماز است و خطبه هم به همین صورت است. [۱۰۵۷]
البته این قیاس معالفارق میباشد و قطع کلام در خطبه امکانپذیر میباشد ولی قطع نماز صحیح نمیباشد. [۱۰۵۸]
دیدگاه سوّم: برخی از حنابله سخن گفتن در دو حالت مکروه میدانند. [۱۰۵۹]
دلیلی از این دیدگاه مشاهده نگردیده و احتمال دارد به روایتهای ابن عباس و ابن عمرش روایت میکنند که تحلیل و بررسی آن بیان شد.
قول راجح: به نظر میرسد که صحبت کردن هنگام بالا رفتن امام اشکالی ندارد؛ چرا که اصل بر عدم حکم بوده و رسول الله ج هم فقط از صحبت کردن هنگام خطبۀ امام نهی کردهاند لذا اصل بر عدم حکم است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
مسئلۀ دوّم: حکم سخن گفتن بین دو خطبه
فقها در حکم سخن گفتن بین دو خطبه سه قول دارند، دیدگاه آنها عبارتند از:
دیدگاه اوّل: أبویُوسُف شاگرد أبوحنیفه و قولی از شافعیّه و وجه صحیح حنابله سخن گفتن در بین دو خطبه را جایز میدانند. [۱۰۶۰] این افراد استدلال میکنند:
- حدیث مشهور أبوهریرهس که: «قال رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۱۰۶۱] «پیامبر خدا ج فرمودند: هرگاه به دوستت در روز جمعه بگی: ساکت باش در حالیکه امام خطبه میخواند بیشک (کلام) لغو گفتهای.»
پیامبر ج سخن در موقع خطبۀ امام را لغو خوانده و این هیچ مطابقتی در موقع نشستن خطیب بین دو خطبه ندارد؛ زیرا امام در آن موقع خطبه نمیخواند پس سخن گفتن مُباح میباشد.
- امام در بین دو خطبه نه خطبه میخواند و نه سخنی میگوید پس سخن گفتن مانند قبل و بعدِ خطبه مُباح میباشد. [۱۰۶۲]
دیدگاه دوّم: امام أبوحنیفه و محمّد بن حسن از شاگردش، مالکیّه، قولی از شافعیّه و وجهی از حنابله حکم به تحریم سخن گفتن بین دو خطبه دادهاند. [۱۰۶۳]
این افراد بر این باورند نشستن بین دو خطبه سکوت اندکی میباشد پس سخن گفتن در آن موقع که شبیه موقع سکوت برای تنفّس و استراحت اندک میباشد، جایز نمیباشد. [۱۰۶۴]
البته این قیاس مع الفارق میباشد، چراکه سکوت برای تنفّس کمتر از سکوت بین دو خطبه به طور معمول میباشد و در آن نشستنی وجود ندارد و تنفّس عارضهای میباشد که مگر طولانی گردد که احساس شود پس قیاس در این حالت صحیح نمیباشد.
دیدگاه سوّم: وجهی از حنابله سخن گفتن را در این حالت مکروه میداند. [۱۰۶۵]
دلیلی از این دیدگاه مشاهده نشده است.
قول راجح: به نظر میرسد که سخن گفتن بین دو خطبه جایز میباشد؛ چرا که اصل بر عدم حکم بوده و رسول الله ج هم فقط از صحبت کردن هنگام خطبۀ امام نهی کردهاند لذا اصل بر عدم حکم است. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
مسئلۀ سوّم: حکم سخن گفتن در موقع تنّفس خطیب
فقها در حکم سخن گفتن در موقعی که خطیب برای تنفّس سکوت کرده اختلافنظر دارند، آنها به دو دسته تقسیم میشوند که عبارتند از:
دیدگاه اوّل: قول مشهور حنابله آنرا حرام میدانند. [۱۰۶۶]
احتمال دارد که آنها استدلال کنند سکوت برای تنفّس عارضۀ اندکیست که قصد انجام عمل مشروعی در آن نیست و نیز جدایی بین اجزای خطبه محسوب نمیگردد و خطیب عرفاً، شرعاً و حکماً در حال اجرای خطبه میباشد و مانند موقعی میباشد که سخن میگوید.
دیدگاه دوّم: بنابر احتمالی از حنابله سخنگفتن در این موقع جایز است. [۱۰۶۷]
احتمال دارد استدلال شود که خطیب در حالت سکوت برای تنفّس متکلم محسوب نمیشود پس سکوت و گوش کردن در این موقع مانند قبل و بعد خطبه به دلیل نبود دلیلی واجب نیست.
باید اشاره کرد اگرچه در این حالت خطیب متکلّم نیست بلکه در حکمِ متکلّم میباشد؛ زیرا به اختیار خود سکوت نکرده قیاس این موقع به بعد و قبل خطبه قیاس مع الفارق میباشد؛ چراکه قبل خطبه هنوز خطبه شروع نشده و بعد خطبه خطبه اتمام یافته و در این دو حالت در واقع و حکماً خطیب محسوب نمیگردد و این برخلاف سکوت برای تنفّس میباشد.
قول راجح: به نظر میرسد که نباید هنگام تنفّس خطیب سخن گفت و مطلوب شریعت سکوت میباشد؛ چرا که سکوت در بین خطبه هم جزء خطبه محسوب گردیده و وابسته به خطبه است. مگر میشود خطیبی در یک خطبه همواره سخن بگوید؟ لذا چون از سخن گفتن هنگام خطبه نهی شدهایم، و تنفّس خطیب هم جزء خطبه میباشد، لذا فراخوان شریعت در این حالت نیز سکوت میباشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
مسئلۀ چهارم: حکم سخن گفتن در موقع دعاکردنِ خطیب
همانطور که پیشتر اشاره گردید دعا کردن در موقع خطبه مشروع میباشد و با این وصف در صورتیکه خطیب دعا کند آیا زمان تحریم سخن گفتن به پایان رسیده و سخن گفتن جایز میباشد؟ یا اینکه مانند سائر اوقات خطبه سخن گفتن مطلوب و ممدوح شریعت میباشد؟ فقها در پاسخ به این پرسش اختلاف کردهاند؟ دیدگاه آنها عبارت است از:
دیدگاه اوّل: ظاهر قول حنفیّه، مالکیّه و یکی از دو قول شافعیّه (در موقعی که سخن گفتن را برای شنوندگان در موقع خطبه حرام میدانند و استثنایی بر آن قائل نیستند) و نیز قول صحیح مذهب حنابله بر این باورند که سخن گفتن به طور مطلق در موقع دعا حرام میباشد. [۱۰۶۸]
این افراد بر این باورند دعا تابعِ خطبه میباشد، پس هر حکمی که برای خطبه ثابت است برای دعا نیز ثابت است، از جمله: حرام بودن صحبت کردن و ... . [۱۰۶۹]
دیدگاه دوّم: ظاهر قول صحیح شافعیّه و امام احمد در روایتی و وجهی از دیدگاه حنابله در حالیکه بر این باورند که سکوت در موقع خطبه مستحب میباشد، صحبت کردن در موقع دعا را مطلقاً جایز میدانند. [۱۰۷۰]
این افراد استدلال میکنند هنگامیکه خطیب شروع به دعا کردن میکند، از خطبه فارغ شده و به کاری غیر خطبه مشغول گشته است پس صحبت کردن در این هنگام جایز است. و نیز شبیه حالتی است که از منبر پایین آمده است. [۱۰۷۱]
البته باید اشاره کرد که شروع به دعا کردن نمادی از اتمام خطبه نمیباشد بلکه خطیب هنوز در خطبه بسر میبرد. و قیاس آن بر بعد از پایین آمدن قیاس معالفارق میباشد؛ چرا که بعد از پایین آمدن از منبر و شروع به نماز خواندن خطیب خوانده نمیشود ولی در موقعی که دعا میکند هنوز در مقام خطیب میباشد و هنوز بر منبر میباشد و خطبه میخواند.
دیدگاه سوّم: احتمالی از حنابله صحبت کردن را جایز میداند اگر دعا نامشروع باشد و حرام میداند اگر دعا مشروع باشد. [۱۰۷۲]
در حکم تحریم (در حالت مشروع بودن دعا) به دلایل صاحبان دیدگاه اوّل استدلال میکنند و در حکم جواز (در حالت نامشروع بودن دعا) استدلال میکنند که دعا در این حالت هیچ ارزش و حرمتی ندارد پس سکوت کردن واجب نیست. [۱۰۷۳]
البته باید توجه داشت که عمومیّت دلایل بر تحریم صحبت کردن دلالت دارند و بین صحبتها فرقی قائل نیستند و مشروعیّت و عدم مشروعیّت دعا عملی اجتهادی بوده و در این حال رأی و اجتهاد امام محوریّت دارد.
قول راجح: به نظر میرسد که سخن گفتن هنگام دعا کردنِ خطیب هم جایز نیست و مطلوب شریعت سکوت میباشد؛ چرا که دعا کردن هم تابعِ خطبه بوده و جزء آن محسوب میگردد؛ و لذا طبق عموم ادلّۀ نهی از سخن گفتن هنگام خطبه، در هنگام دعا کردن هم جایز نیست و فراخوان شریعت در این حالت نیز سکوت میباشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
در مطالب گذشته به بحث حکم دعا در موقع خطبه پرداخته شد و این نتیجه حاصل شد که مستحب بودن آن محرز میباشد، [۱۰۷۴] با این وصف فقها در حکم بالا بردن دستان در دعای اثنای خطبه اختلافنظر دارند، این افراد بر این باورند:
دیدگاه اوّل: وجه صحیح حنابله در غیر دعای استسقاء مکروه میداند و در این حال هم با اشارۀ انگشت مشروع میباشد. [۱۰۷۵]
ابن تیمیه در بیان قول مختار خود در این زمینه ابراز میدارد: «برای امام مکروه است که در حین خطبه برای دعا دستش را بالا ببرد و این أصح الوجهین اصحاب ما میباشد..» [۱۰۷۶]
استدلال این فقها در کراهیّت در غیر استسقاء و مشروعیّت اشاره با انگشت این بوده که حصین بن عبدالرحمنس روایت کرده است: «سَمِعْتُ عُمَارَةَ بْنَ رُوَيْبَةَ الثَّقَفِيَّ، وَبِشْرُ بْنُ مَرْوَانَ يَخْطُبُ، فَرَفَعَ يَدَيْهِ فِي الدُّعَاءِ، فَقَالَ عُمَارَةُ: قَبَّحَ اللَّهُ هَاتَيْنِ الْيُدَيَّتَيْنِ الْقُصَيَّرَتَيْنِ، لَقَدْ رأَيتُ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا يَزِيدُ عَلَى أَنْ يَقُولَ هَكَذَا، وَأَشَارَ هُشَيْمٌ بِالسَّبَابةِ.» [۱۰۷۷] «بشر بن مروان روز جمعه خطبه میخواند و دستهایش را هنگام دعا کردن بلند نمود. و عماره گفت: خداوند آن دو دست کوچکت را زشت کند! من رسول الله ج را دیدم که روز جمعه هنگام دعا کردن، فقط با انگشت سبابه اشاره مینمود.»
در "نیل الأوطار" آمده: «... این حدیث در این باب بر کراهیّت رفع یدین بر روی منبر در موقع دعا دلالت دارند... .» [۱۰۷۸] سپس شوکانی در مورد اشاره با انگشت ابراز میدارد: «... و ظاهر حدیث این قسمت، جواز اشاره با انگشت در خطبۀ جمعه را میرساند.» [۱۰۷۹]
ابن قیّم در زمینۀ اشاره با انگشت گفته: «... پیامبر ج در خطبهاش در موقع ذکر خداوند متعال و دعایش با انگشت سبابه اشاره میکردند.» [۱۰۸۰]
استدلال این فقها در عدم کراهیّت در دعای استسقاء عبارت است از:
أنس بن مالکس گفته: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَيْنَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا فَرَفَعَ يَدَيْهِ.» [۱۰۸۱] «در زمان رسول الله ج مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله ج مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیهنشین برخاست و گفت: یا رسول خدا ج! دامها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنهاند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت ج دستهایش را بلند کرد.»
دیدگاه دوّم: قول اکثر مالکیّه، شافعیّه و برخی از حنابله رفع یدین در غیر استسقاء را بدعت دانسته و در استسقاء هم اشاره با انگشت مشروع میباشد. [۱۰۸۲]
دلایل این دیدگاه:
بر بدعت بودن آن در غیر استسقاء و مشروعیّت اشاره با انگشت به حدیث عماره بن روبیۀ ثقفیس استدلال میکنند که پیشتر بدان اشاره شد. وجه استدلال در حالی است که عمارهس بر بشرس شدّت به خرج داده و گفته: «قبح الله هاتين اليديتين القصيرتين!» [۱۰۸۳] «خداوند آن دو دست کوچکت را زشت کند!» سپس به وضعیت پیغمبر ج در این حال پرداخته است. چنین انکاری با این بیان حاکی از امری دارد که حرام شدیدی است که به حدّ بدعت منجر میگردد.
البته باید توجه داشت آنچه ملاک استنباط میباشد فعل نبیّ ج میباشد نه قول عمارهس. و از پیامبر ج در حدیث أنسس بیان شد که ایشان ج در خطبۀ جمعه در استسقاء رفع یدین نمودهاند و برخی از فقها (در دیدگاه سوّم) آنرا تعمیم داده و قائل به جواز مطلق آن شدهاند. پس قول به بدعت بودنش بعید است.
و بر جواز آن در موقع استسقاء به حدیث أنس بن مالکس استناد میکنند که در استدلال دیدگاه اوّل بدان اشاره شد.
دیدگاه سوّم: برخی از مالکیّه و برخی از حنابله آنرا مطلقا مُباح میدانند. [۱۰۸۴]
این افراد به حدیث أنس بن مالکس (که فقهای دیدگاه اوّل و دوّم بر جواز آن در موقع استسقاء بدان استناد کردند،) استدلال کردهاند و آنرا حمل بر عموم در استسقاء و غیر آن دانستهاند. [۱۰۸۵]
البته باید اشاره کرد که بنا بر روایت رفع یدین فقط مختص استسقاء میباشد؛ و در غیر آن از پیامبر ج دیده نشده است. [۱۰۸۶]
قول راجح: قول راجح بر جواز بالابردن دستها هنگام دعا کردن در خطبه است. چرا که حدیث انس بن مالکس جوازش را اثبات میکند و حدیث عمارهس هم نشان میدهد که رسول الله ج با انگشتهایشان دعا میکردهاند و این عملکرد هم جایز است خصوصاً برای طلب باران. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
[۱۰۴۴] نک: المبسوط ۲ / ۲۹ ، مرغيناني، الهداية ۱ / ۸۵ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، حطاب، ، مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۸ ، نفراوی، الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۹ ؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۹۹ ، سامری، المستوعب، ۳ / ۴۳ ، ابن مفلح، الفروع، وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۹ . [۱۰۴۵] (صحيح): بخاري (ش۹۲۹) / مسلم (ش۲۰۲۱) / نسایی (ش۸۶۴و۱۳۸۵و۱۳۸۶) / ابن ماجه (ش۱۰۹۲) از طریق (أبو سلمة بن عبد الرحمن وأبو عبد الله الأغر) روایت کردهاند: «عن أبي هريرة قال قال النبي صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۰۴۶] فتح الباري ۲ / ۴۰۷ . [۱۰۴۷] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۴۸] فتح الباري ۲ / ۴۱۴ ، قاضي عبد الوهاب، الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، نووی، شرح النووي على صحيح مسلم، ۶ / ۱۳۹ ، شوکانی، نيل الأوطار، ۳ / ۲۷۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۴۹] (صحيح): مالک، موطأ (ش۳۴۳) ومن طريقه شافعي، المسند (ش۲۷۰و۲۷۱) والامّ (ج۱ص۲۲۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۹۵-۵۸۹۳) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۹۰) / طحاوي، شرح معاني الآثار (ج۹ص۱۳۲) از طريق (ابن شهاب الزهري) روايت کرده اند: «عن ثعلبة بن أبي مالك القرظي أنه أخبره أنهم كانوا في زمان عمر بن الخطاب يصلون يوم الجمعة حتى يخرج عمر فإذا خرج عمر وجلس على المنبر وأذن المؤذنون قال ثعلبة جلسنا نتحدث فإذا سكت المؤذنون وقام عمر يخطب أنصتنا فلم يتكلم منا أحد.» ورجال مالك «ثقة» ومترجم در تهذيب ميباشد. [۱۰۵۰] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۵۱] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ . [۱۰۵۲] نک: المبسوط ۲ / ۳۰ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، وقاضي عبد الوهاب، الإشراف، ۱ / ۱۳۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۲۰۰ ؛ قاضي عبد الوهاب، الإشراف، ۱ / ۱۳۳. [۱۰۵۳] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۵۴] المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، وتبيين الحقائق ۱ / ۳۲۳ ؛ برخی از أحناف حکم به کراهت میدهند و بر مبنای دلایل ارائه شده منظور کراهت تحریمی میباشد. [۱۰۵۵] (صحيح): بخاري (ش۹۲۹) / مسلم (ش۲۰۲۱) / نسایی (ش۸۶۴و۱۳۸۵و۱۳۸۶) / ابن ماجه (ش۱۰۹۲) از طریق (أبو سلمة بن عبد الرحمن وأبو عبد الله الأغر) روایت کردهاند: «عن أبي هريرة قال قال النبي صلى الله عليه وسلم ... .» [۱۰۵۶] ابن أبي شيبة، المصنف ۲ / ۱۲۴ [۱۰۵۷] المبسوط ۲ / ۳۰ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ . [۱۰۵۸] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۳ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۸ . [۱۰۵۹] نک: الفروع وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۹ . [۱۰۶۰] نک: طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۴ )؛ المجموع ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ؛ المغني ۳ / ۲۰۰ ابن مفلح، الفروع، وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۱۰۶۱] (صحیح): بخاري (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسايي (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طريق (عبد الله بن إبراهيم بن قارظ و سعيد بن المسيب وعبدالرحمن بن اعرج) روايت کرده اند: «أن أبا هريرة أخبره أن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: ... .» [۱۰۶۲] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۶۳] المبسوط ۲ / ۲۹ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۴ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۴ )؛ الفواكه الدواني ۱ / ۲۰۹ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۸ ، ۱۷۹ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۸؛ المجموع ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۲۰۰ و نک: ابن مفلح، الفروع، وتصحيحه بهامشه ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۱۰۶۴] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۶۵] نک: الفروع وتصحيحه ۲ / ۱۲۴ - ۱۲۵ ؛ مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ [۱۰۶۶] نک: الفروع ۲ / ۱۲۴ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ . [۱۰۶۷] همانها. [۱۰۶۸] نک: المبسوط ۲ / ۱۲۸ ، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳ ، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷ ؛الإشراف ۱ / ۱۳۲ ، ابن عبد البر، الكافي، ۱ / ۲۵۱ ، البيان والتحصيل ۱ / ۳۸۵ ، القوانين الفقهية ص ( ۸۶ )، حطاب، ،مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۸ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۱ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸ ؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۳ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۵۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۴ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۲ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۷؛ المحلّی ۵ / ۶۱ - ۶۲ . برخی از احناف تعبیر به کراهت کردهاند که منظور آنها کراهت تحریمی میباشد. [۱۰۶۹] المغني ۳ / ۲۰۱ . [۱۰۷۰] نک: : ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۴۲ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۸۵ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۲ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۸؛ المغني ۳ / ۱۹۳ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۲۵، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۴۸ . [۱۰۷۱] المغني ۳ / ۲۰۰ . [۱۰۷۲] نک: المغني ۳ / ۲۰۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ . [۱۰۷۳] المغني ۳ / ۲۰۱ . [۱۰۷۴] نک: (۳-۶-۲-۴) دعا برای مسلمانان در خطبة دوّم. [۱۰۷۵] نک: الفروع ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۷ ، واختيارات شيخ الإسلام ابن تيمية ص (۸۰ ) . [۱۰۷۶] الاختيارات ص ( ۸۰ ) . [۱۰۷۷] (صحیح): مسلم (ش۲۰۵۳و۲۰۵۴) / ترمذی والّلفظ له(ش۵۱۵) / نسایی (ش۱۴۱۲) از طریق (سفیان الثوری وهشیم بن بشیر وعبدالله بن ادریس) روایت کردهاند: «أخبرنا حصين قال سمعت عمارة بن روبية الثقفي وبشر بن مروان يخطب ... .» [۱۰۷۸] نيل الأوطار ۳ / ۲۷۱ . [۱۰۷۹] همان. [۱۰۸۰] زاد المعاد ۱ / ۴۲۸ . [۱۰۸۱] (صحیح): بخاري (ش۱۰۳۳و۹۳۳) واللّفظ له / مسلم (ش۲۱۱۵-۲۱۲۰) / نسایی (ش۱۵۲۷و۱۵۲۸) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطويل) روایت کردهاند: «عن أنس بن مالك قال أصابت الناس سنة على عهد النبي (صلى الله عليه وسلم) فبينا النبي (صلى الله عليه وسلم) يخطب في يوم جمعة قام أعرابي فقال يا رسول الله هلك المال وجاع العيال فادع الله لنا فرفع يديه وما نرى في السماء قزعة فوالذي نفسي بيده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ينزل عن منبره حتى رأيت المطر يتحادر على لحيته صلى الله عليه وسلم فمطرنا يومنا ذلك ومن الغد وبعد الغد والذي يليه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلك الأعرابي أو قال غيره فقال يا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع يديه فقال اللهم حوالينا ولا علينا فما يشير بيده إلى ناحية من السحاب إلا انفرجت وصارت المدينة مثل الجوبة وسال الوادي قناة شهرا ولم يجئ أحد من ناحية إلا حدث بالجود.» [۱۰۸۲] کسانی که این دیدگاه را به آنها انتساب میدهند: ابن مفلح في الفروع ۲ / ۱۱۹ ، والبهوتي في الكشاف ۲ / ۳۷ ، النووي في شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۲. برخی هم بر این باورند که سنّت آن است که رفع ید نشود ولی انجامش را بدعت ندانستهاند از جمله: المجد در الفروع ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ . [۱۰۸۳] (صحيح): مسلم (ش۲۰۵۳و۲۰۵۴) / ترمذي واللفظ له(ش۵۱۵) / نسايي (ش۱۴۱۲) از طريق (سفيان الثوري وهشيم بن بشير وعبدالله بن ادريس) روايت کرده اند: «أخبرنا حصين قال سمعت عمارة بن روبية الثقفي وبشر بن مروان يخطب ... .» [۱۰۸۴] نووي، شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۲ ؛ الفروع ۲ / ۱۱۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۸ . نووی این قول را به مالکیّه نسبت میدهد. [۱۰۸۵] شرح النووي على صحيح مسلم ۶ / ۱۶۲ . [۱۰۸۶] نک: همان.