نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

مفهوم جمعه

مفهوم جمعه

جمعه در لغت بنی عُقَیل، جُمْعَه با ضمّ جیم و سکون میم و در لغت بنی تَمیم (قول مشهور)، جُمُعَه با ضمِّ جیم و میم و فتحۀ عین خوانده می‌شود. که طبق نظر أعمش جُمْعَه و طبق نظر عاصم و اهل حجاز جُمُعَه صحیح می‌باشد. در قرآن کریم با لفظ جُمُعَه بکار برده شده است.

جُمُعَه مصدر است و به معنای اجتماع می‌باشد وبه معنای اسم مفعول نیز بکار رفته، یعنی المجموعٌ فیه (جایی که در آن اجتماع شده). امام نووی (رحمه الله تعالی) در معنای جُمْعَه با ضمِّ جیم و سکونِ میم گفته: تلفظش با فتحۀ عین وجاهت دارد؛ چرا که مردم در آن اجتماع می‌کنند مانند: ضُحْکَه یعنی بسیار خندیدن. [۱]

در وجه تسمیۀ جمعه اختلاف نظر وجود دارد ولی همه بر این اتفاق نظر دارند که در زمان جاهلیت این روز العَرُوبَة یعنی: روزی آشکار و بزرگ خوانده می‌شده است. برخی چنین سروده‌اند:

نَفَسِي الفِداءُ لأقوامٍ هُمُو خلَطُوا
يَوم العُروبَةِ أَزوْاداً بِأَزوْادٍ [۲] ج

«جانم فدای قومی باد که در روز عُروبَه برای خوردن طعام گرد هم جمع می‌شوند.»

برخی علّت آن را گردهمایی واجتماع مردم می‌دانند؛ وبرخی گفته‌اند: چون آفرینش آدم÷ در آن اجتماع وقرار یافته است. [۳] ابوهریرهس روایت می‌کند: «قِيلَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لِأَيِّ شَيْءٍ سُمِّيَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ؟ قَالَ: لأَنَّ فِيهَا جُمِعَتْ طِينَةُ أَبِيكَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَام ... .» [۴] « گفته شد: ای پیغمبر خدا ج به چه دلیل روز جمعه را نام گرفته است؟ فرمود: چون سرشت پدرت آدم÷ در آن جمع شده است.» البته سند این روایت ضعیف می‌باشد. و برخی گفته‌اند: چون آدم و حوا –علیهما السلام- بعد از رانده شدن از بهشت در آن روز در مکانی بنام سرندیب بهم رسیدند. [۵] و برخی هم گفته‌اند: چون در آن روز خیر و نیکی‌ها جمع بسته می‌شود. و نیز چون قریش در آن روز در دار الندوه اجتماع می‌کردند [۶] و برخی گفته‌اند: کعب بن لؤی بن غالب قومش را در آن روز جمع می‌کرده و برای آن‌ها خطبه می‌گفته و امر به صلۀ رحم می‌کرده و به آن‌ها می‌گفته و بشارت می‌داده که پیامبر ج از نسل او در این روز مبعوث می‌شود واو اوّلین کسی بوده که این روز را جمعه نام نهاده است. [۷] وهمچنین گفته شده که وجه تسمیۀ جمعه بخاطر این بوده که کمال خلائق در آن روز جمع شده است. [۸] با همۀ این اقوال بنا بر روایتی صحیح از ابن سیرین در داستان اجتماع أنصار با سعد بن زراره برای نماز جمعه آمده است: مسلمانان روز عَرُوبَة را روز جمعه نام نهادند و در آن نماز خواندند و ذکر کردند و چون در آن گرد هم آمدند و اجتماع کردند آن را جمعه نام نهادند. [۹] و بدن خاطر ابن حزم با قاطعیت می‌گوید: جمعه اسمی اسلامی است که در جاهلیت نبوده و در جاهلیت عَرُوبَة نامیده می‌شده است. [۱۰] با همۀ این اقوال ابن حجر عسقلانی گفته است: صحیح‌ترین اقوال در وجه تسمیۀ جمعه آفرینش آدم و گردآوری خاک خلقت وی می‌باشد. [۱۱]

[۱] ابن منظور، لسان العرب، ۸/۵۳. [۲] کاسانی، بدائع الصنائع، ۲/۱۸۰. [۳] ابن منظور، لسان العرب، ۳/۱۹۸ و نک: نووی، شرح النووي على صحيح مسلم، ۶/۱۳۰ و شافعي، الأم، ۱/۱۸۹. [۴] (ضعيف): احمد، المسند (ش۸۱۰۲) / مسند الحارث (ش۱۹۱) از طریق (هاشم بن القاسم والحکم بن موسی) روايت کرده‌اند: «حدثنا الفرج بن فضالة حدثنا علي بن أبي طلحة عن أبي هريرة قال: قيل للنبي صلى الله عليه وسلم لأي شيء سمي يوم الجمعة؟ قال لأن فيها طبعت طينة أبيك آدم وفيها الصعقة والبعثة وفيها البطشة وفي آخر ثلاث ساعات منها ساعة من دعا الله عز وجل فيها استجيب له.» اما اين اسناد «ضعيف» بوده چرا که امام ابن حجر گفته است: «على (بن ابي طلحة) لم يسمع من أبى هريرة» [ابن حجر، فتح الباري شرح صحیح البخاری (ج۲ص۴۱۸)]. وامام البوصیری هم گفته است: «اسناده ضعیفٌ ومنقطعٌ» [البوصیری، إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۲۶۲)] وبا لفظ صحیح اینگونه آمده که احمد، المسند (ش۲۳۷۲۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۶ص۲۳۷) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۹ص۱۳۱) / بيهقي، شعب الايمان (ش۲۹۸۴و۲۹۸۵) / بزار (ش۲۵۲۵) / ابوالحسن خلعي، الفوائد (ش۵۲) / فسوي، المعرفة والتاريخ (ج۱ص۳۰۲) / مروزی، الجمعه وفضلها (ش۴۹) / ابن ابي خيثمة، التاریخ (ش۳۹۸۲) / خطیب بغدادی، موضح اوهام الجمع والتفریق (ش۱۸۷) / طبری، التاریخ (ش۱۳۷) / رافعی، التدوین فی اخبار قزوین (ج۲ص۲۳۱) از طريق (ابوعوانه وضاح بن عبدالله وجریر بن عبدالحمید وخالد الواسطی) روايت کرده‌اند: «عن مغيرة (بن مقسم) عن أبي معشر (زياد بن کليب) عن إبراهيم عن علقمة عن قرثع الضبي عن سلمان الفارسي قال قال رسول الله (صلى الله عليه وسلم): أتدري ما يوم الجمعة قلت نعم قال لا أدري زعم سأله الرابعة أم لا قال قلت هو اليوم الذي جمع فيه أبوه أو أبوكم قال النبي صلى الله عليه وسلم ألا أحدثك عن يوم الجمعة لا يتطهر رجل مسلم ثم يمشي إلى المسجد ثم ينصت حتى يقضي الإمام صلاته إلا كان كفارة لما بينها وبين الجمعة التي بعدها ما اجتنبت المقتلة.» ومغيرة بن مقسم هم متابعه شده وبزار (ش۲۵۲۶) / ابن خزيمه (ش۱۷۳۲) / حاكم، المستدرک (ش۱۰۲۸) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۱ص۲۵۰) والمعجم الکبير (ج۶ص۲۳۷) / ابن ابي حاتم، التفسير (ج۱۲ص۳۱۲) / واحدی، التفسیر (ش۹۴۴) / طبری، التاریخ (ش۱۳۷) از طريق (عمرو بن أبي قيس وجرير بن عبد الحميد وعبيدة بن حميد ومحمد بن میمون ابوحمزة) روايت كرده اند: «عن منصور (بن المعتمر) عن أبي معشر عن إبراهيم ... .» ورجال احمد «رجال صحيح» مي‌باشد به جز قرثع الضبى الكوفى: امام عجلي گفته است: «کوفیٌ ثقةٌ» امام ابوعلي الحافظ گفته است: «من زهّاد التابعين» وامام خطيب بغدادي گفته است: «كان مخضرماً أدرك الجاهلية والإسلام قتل في خلافة عثمان شهيداً» وامام ابن حجر گفته است: «صدوقٌ» وامامان بخاري وابوحاتم رازي هم گفته است: «كان من القراء الاوّلين» وامام ابن حبان گفته است: «روى أحاديث يسيرة خالف فيها الأثبات لم تظهر عدالته فيسلك به مسلك العدول حتى يحتج بما انفرد» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۸ص۳۶۷) وتقريب التهذيب (ش۵۵۳۳) / ابن ابي حاتم، الجرح والتعديل (ج۷ص۱۴۷) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۷ص۱۹۹) / ابن حبان، المجروحين (ج۲ص۱۴۲) / عجلی، معرفة الثقات (ج۲ص۲۱۶)] لذا اين اسناد «صحيح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيح الإسناد» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ؛ رجاله ثقاتٌ» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۲۸) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۷۴)] باید اشاره کنیم که ابن ابی شیبه، المسند (ش۴۵۸) روایت کرده است: «نا محمّد بن فضيل عن مغيرة عن زياد بن كليب عن ابراهيم عن علقمة قال: قال رسول الله ج... .» و محمّد بن فضیل، روایت را از (مغیره عن زیاد بن کلیب عن ابراهیم عن علقمة عن النبی ج) «مرسل» نقل کرده است؛ اما دیدیم که (ابوعوانه وضاح بن عبدالله وجریر بن عبدالحمید وخالد الواسطی وعمرو بن أبي قيس وجرير بن عبد الحميد وعبيدة بن حميد ومحمد بن میمون ابوحمزة) آن را از (زیاد بن کلیب عن ابراهیم عن علقمة عن قرثع عن سلمان عن النبی) روایت کرده‌اند وزیاده‌ی آنان، چون جمعی از ثقات هستند، مقبول می‌باشد. [۵] کاسانی، بدائع الصنائع، ۲/۱۸۰. [۶] کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، ص ۲۰۰. [۷] همان و قرطبی، تفسیر القرطبی، ۱۸/۹۷. [۸] قرطبی، تفسیر القرطبی، ۱۸/۹۷؛ کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، ص۲۰۰؛ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۳/۳. [۹] عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۳/۳. [۱۰] همان و کاندهلوی، أوجز المسالک إلی موطا مالک، ص ۲۰۰. [۱۱] عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۲/۳۵۳.