نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

(۴-۴) اتّفاق عید و نماز جمعه

(۴-۴) اتّفاق عید و نماز جمعه

فقها در زمینۀ همزمان شدن عید فطر و قربان با نماز جمعه در اینکه با شرکت در نماز عید به صورت جماعت آیا نماز جمعه بر شخص واجب می‌باشد و یا ساقط می‌گردد اختلاف‌نظر دارند، رویکرد فکری آن‌ها به دلائل، باعث پیدایش چهار دیدگاه در این زمینه شده است:

دیدگاه اوّل: عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، عبدالله بن الزبیر، ابوهریره، ابن تیمیه، شعبی، ابراهیم النخعی، اوزاعی، ابوجعفر الباقر، عطاء بن ابی رباح، احمد بن حنبل، حنابله و ابن بازش بر این باورند، کسی که نماز عید را با جماعت خوانده باشد، نماز جمعه بر وی واجب نیست و در این حال نماز ظهر چهار رکعتی بخواند و در خواندن نماز جمعه مخیّر خواهد بود، [۱۱۷۷] در این زمینه روایات صحیحی وجود دارند که صراحتاً مؤیّد این حکم می‌باشند. [۱۱۷۸] حنابله اشاره کرده‌اند: هرگاه عید و جمعه با هم در یک روز جمع شوند و مردم عید و ظهر را بخوانند جایز است و نماز جمعه از افرادی که در نماز عید شرکت کرده‌اند ساقط می‌شود؛ زیرا علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این است که شخص مکلَّف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرمودۀ پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را خوانده‌اند. حنابله در این باره تصریح کرده‌اند که: اسقاط نماز جمعه در این حال اسقاط حضور را می‌کند نه اسقاط وجوب، پس حکم این افراد مانند مریض و ... می‌باشد که عذری دارند یا مشغولیتی مباح که مجوِّز ترک نماز جمعه را باعث می‌شود. و با این وصف وجوب نماز جمعه از آن‌ها برداشته نشده پس نماز جمعه با آن‌ها منعقد می‌گردد و امامتِ آن‌ها نیز صحیح می‌باشد. اگرچه أفضل حضور در جمعه برای خروج از خلاف می‌باشد. البته اگر امام شرکت کند أفضل است؛ چرا که آن‌هایی که در نماز عید حضور نداشته‌اند بدون امام نباشند؛ وگرنه باید فردی را به جای خود منصوب نماید.

استدلال این دسته عبارت است از:

- وهب بن کیسانس روایت کرده است: « اجْتَمَعَ عِيدَانِ عَلَى عَهْدِ ابْنِ الزُّبَيْرِ فَأَخَّرَ الْخُرُوجَ حَتَّى تَعَالَى النَّهَارُ ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ فَأَطَالَ الْخُطْبَةَ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى وَلَمْ يُصَلِّ لِلنَّاسِ يَوْمَئِذٍ الْجُمُعَةَ، فَذُكِرَ ذَلِكَ لِابْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: أَصَابَ السُّنَّةَ.» [۱۱۷۹] «در زمان ابن زبیر دو عید مقارن شدند. وی خارج شدن (برای ادای نماز را) تا بالا آمدن روز به تأخیر انداخت سپس خارج شد و خطبه خواند و خواندن خطبه را طولانی کرد و (از منبر) پایین آمد و نماز (عید را) خواند و مردم در آن روز نماز جمعه نخواندند. این را برای ابن عباس تعریف کردند وی گفت: مطابق سنّت عمل کرده است.»

- ایاس بن ابی رملهس روایت کرده است: «شَهِدْتُ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِى سُفْيَانَ وَهُوَ يَسْأَلُ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ قَالَ أَشَهِدْتَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج عِيدَيْنِ اجْتَمَعَا فِى يَوْمٍ قَالَ نَعَمْ. قَالَ فَكَيْفَ صَنَعَ قَالَ صَلَّى الْعِيدَ ثُمَّ رَخَّصَ فِى الْجُمُعَةِ فَقَالَ: مَنْ شَاءَ أَنْ يُصَلِّىَ فَلْيُصَلِّ.» [۱۱۸۰] «من معاویه بن سفیان را دیدم در حالیکه از زید بن أرقم می‌پرسید: آیا با پیامبر خدا ج را در اجتماع دو عید در یک روز حضور داشته‌ای؟ گفت: بله. گفت: چگونه عمل فرمودند؟ گفت: نماز عید را خواندند و برای انجام نماز جمعه رخصت دادند و فرمودند: هر کس که می‌خواهد (نماز جمعه) بخواند، آن را بخواند.»

- ابوهریرهس روایت کرده است: «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: قَدِ اجْتَمَعَ فِى يَوْمِكُمْ هَذَا عِيدَانِ فَمَنْ شَاءَ أَجْزَأَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ وَإِنَّا مُجَمِّعُونَ.» [۱۱۸۱] «از پیامبر خدا ج روایت شده که فرمودند: در این روزتان دو عید همزمان شده است؛ هر کس که بخواهد می‌تواند برود؛ چرا که این جماعت به جای جماعت جمعۀ وی کافی بوده (و جماعت دیگری بر وی فرض نیست) و اگر هم بخواهد می‌تواند جماعت دیگری بخواند؛ چرا که ما نماز جمعه را هم می‌خوانیم.»

- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بالناس ثم قال ج: من شاء أن يأتي الجمعة فليأتها ومن شاء أن يتخلف فليتخلف.» [۱۱۸۲] «در زمان پیامبر خدا ج دو عید مقارَن شدند ایشان (نماز عید را) با مردم خواندند و سپس فرمودند: هر کس خواست به جمعه بیاید، بیاید و هر کس نمی‌خواهد، نیاید.»

- از أبو عبیدس مولى ابن أزهرس آمده که أبو عبیدس گفته: «شَهِدْتُ الْعِيدَ مَعَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَكَانَ ذَلِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَصَلَّى قَبْلَ الْخُطْبَةِ ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ قَدْ اجْتَمَعَ لَكُمْ فِيهِ عِيدَانِ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْتَظِرَ الْجُمُعَةَ مِنْ أَهْلِ الْعَوَالِي فَلْيَنْتَظِرْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْجِعَ فَقَدْ أَذِنْتُ لَهُ» [۱۱۸۳] «روز عید -که در جمعه واقع شده بود-، در محضر عثمان بن عفان بودم و پس از خواندن نماز خطبه خوانده و گفت: کسانیکه اطراف مدینه هستند، می‌توانند برای نماز جمعه بمانند و یا اگر بخواهند می‌توانند برگردند؛ چرا که به آنان اجازه داده می‌شود–؛زیرا جماعت نماز عید، به جای جماعت جمعۀ آن‌ها کفایت می‌کند.-»

- همچنین ابن تیمیه گفته است: «ولأن يوم الجمعة عيد، ويوم الفطر والنحر عيد، ومن شأن الشارع إذا اجتمع عبادتان من جنس واحد أدخل إحداهما في الأخرى، كما يدخل الوضوء في الغسل، وأحد الغسلين في الآخر. والله أعلم.» «جمعه روز عید می‌باشند و روزهای فطر و قربان هم عید هستند؛ و قاعدۀ شارع مقدّس بر این بوده که هرگاه دو عبادت از یک جنس جمع شوند، یکی از آن‌ها در دیگری داخل می‌گردد؛ همانطور که وضوء در غسل وارده شده و یا غسل جنابت داخل غسل حیض می‌گردد.»

دیدگاه دوّم: ابوحنیفه، ابن حزم، مذاهب حنفیّه، ظاهریه و مالکیّه بر این باورند که در اجتماع نماز جمعه با نماز عید، هیچکدام ساقط نمی‌گردند [۱۱۸۴]؛ زیرا نماز عید مستحب و نماز جمعه با امر خداوند در آیۀ‌ زیر فرض است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.»

پس وجوب نماز جمعه، با خواندن نماز عید به صورت جماعت که سنّت می‌باشد، ساقط نمی‌شود. [۱۱۸۵]

همچنین این فقها، بر راویان احادیثی که (مؤیّد اسقاط وجوب نماز جمعه برای کسانیکه نماز عید را خوانده‌اند) ایراد وارد می‌کنند. و گفته‌اند: در رجال این احادیث، (اسرائیل بن ابی یونس) و (عبدالحمید بن جعفر) وجود داشته که قوی نیستند!

و همچنین گفته‌اند که جماعت نماز جمعه فرض بوده ونمازعید سنّت است و لذا فرض برای یک سنّت ترک نمی‌گرددد!

و از طرفی خداوندأ فرموده‌اند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید.»

ورسول الله ج هم فرموده‌اند: «من ترك ثلاث جمع تهاوناً بها، طبع الله على قلبه.» [۱۱۸۶] «هرکس سه جمعه را از روی عمد ترک کند، خداوند قلبش را مُهر می‌زند.»

در جواب این دلایل باید اشاره کرد: اوّلاً: در تحقیق احادیث، رجال آن‌ها کاملاً بررسی شده است؛ و امّا إسرائیل بن یونس بن أبى إسحاق السبیعی: «ثقة و رجال صحيحين» می‌باشد و امام ابن حجر هم گفته است: «ثقةٌ تكلم فيه بلاحجة» و امام ذهبی هم گفته است: «اعتمده البخاري ومسلم في الاصول، وهو في الثبت كالاسطوانة، فلا يلتفت إلى تضعيف من ضعفه.» [۱۱۸۷] لذا روایتش صحیح می‌گردد.

اما عبد الحمید بن جعفر المدنی: «رجال صحیحین» بوده و امام ذهبی گفته است: «ثقةٌ غمزه الثورى للقدر» و امام احمد بن حنبل گفته است: «ثقةٌ ليس به بأس سمعت يحيى بن سعيد يقول: كان سفيان يضعفه من أجل القدر.» و امامان یحیی بن معین و عبدالله بن نمیر گفته‌اند: «ثقۀ» و امام ابن سعد گفته است: «ثقةٌ كثير الحديث» و امام ساجی گفته است: «ثقةٌ صدوقٌ» وامام ابن عدی گفته است: «أرجو أنه لابأس به و هو ممن يكتب حديثه» و امام نسایی گفته است: «لیس به بأس» وامام ابوحاتم گفته است: «محله الصدق» وامام نسایی گفته است: «لیس بالقوی» البته امام نسایی گفته است: «قولنا (لیس بالقوی): لیس بجرح مفسد» و تنها کسی که از وی تضعیف عبدالحمید ذکر شده یحیی بن سعید القطان بوده که امام یحیی بن معین گفته است: «ثقة ليس به بأس كان يحيى بن سعيد يضعفه»!! اما جرحش مشخص نبوده و طبق قواعد علوم الحدیث، جرح باید (مفسر) باشد و گرنه در مقابل توثیق مردود است؛ البته علت تضعیفش قَدَری بودن است لذا امام یحیی بن سعید القطان که تضعیف از وی نقل شده، از سفیان الثوری انتقاد کرده که چرا به دلیل قدری بودن عبدالحمید را تضعیف نموده است و امام علی بن المدینی روایت کرده است: «قال على ابن المدينى عن يحيى بن سعيد (القطان): كان سفيان يحمل عليه، و ما أدرى ما كان شأنه و شأنه.!» همچنین اتهام به قدری بودن موجب تضعیف روایت راوی نمی‌گردد لذا امام ذهبی هم در جواب گفته است: «قد لطخ بالقدر جماعة، وحديثهم في (الصحيحين) أو أحدهما؛ لأنهم موصوفون بالصدق والإتقان.» [۱۱۸۸] لذا او هم «ثقۀ» بوده و روایتش هم «صحیح» می‌باشد.

اما اینکه گفته‌اند: فرض به دلیل سنّت ترک نمی‌گردد هم مردود می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: ملاک شریعت و دین، قرآن وسنّت رسول الله ج بوده و نه قواعد ابداعی؛ و اینجا هم نصب رسول الله ج بر تأیید این مطلب بوده لذا سخن رسول الله ج مقدّم بر قواعد بوده یا حدّاقل موجب تخصیص آن‌ها می‌شود؛ ثانیاً: همه می‌دانیم که بر هرمسلمانی فرض بوده که هنگام نماز حرکت زیادی که موجب ابطال نماز می‌گردد انجام ندهد و گرنه نمازش باطل می‌گردد؛ امّا چرا اگر کسی در نماز سجدۀ تلاوت را خواند می‌تواند یک سجده به نمازش اضافه کند؟ مگر سجدۀ تلاوت سنّت نیست؟ پس چرا در اینجا فرض را به دلیل سنّتی ترک کرده‌اید؟ و شما مجبورید که بگویید چون رسول الله ج به این اجازه داده‌اند. و این دقیقاً سخن ما در مورد رخصت برای ترک جمعه هنگام خواندن نماز عید می‌باشد.

اما اینکه گفته‌اند ترک نماز جمعه حرام می‌باشد، ما هم آن را قبول داریم؛ لیکن به شرطی که شارع آن‌را تخصیص نزده باشد! -همچنان‌که از مریض و...- فرضیّت جمعه را برداشته است؛ و دیدیم که روایات صحیح و صریح بر این بوده که هنگام اجتماع جمعه با یکی از عیدین، جماعت جمعه بر حاضران ساقط می‌گردد لذا محلی برای بحث و خلاف نیست. و از طرفی تکان زیادی در نماز حرام بوده و بر نمازگزاران شرط بوده که حرکت زیادی نکنند؛ و گفتیم که شارع آن را به سنّت‌هایی مانند سجدۀ تلاوت و... تخصیص زده است.

دیدگاه سوّم: عطاء بن ابی رباح بر این قول بوده که با خواندن نماز عید، (نماز ظهر و جمعه) هر دو ساقط شده و واجب نیستند. [۱۱۸۹] البته این قول را هم به عبدالله بن الزبیرس نسبت داده‌اند که صحیح نیست؛ چرا که در المصنف ابن ابی شیبه [۱۱۹۰] صراحتاً آمده که وی نماز جمعه را نخوانده بلکه ظهر را خوانده است. و تنها دلیلشان هم ظاهر روایاتی است که از رسول الله ج آمده است.

- اما این دلیل آن‌ها مردود می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: از ظاهر روایت رسول الله ج استنباط می‌گردد که جماعت ساقط می‌گردد و نه نماز ظهر و یا جمعه ایشان فرموده‌اند: «قَدِ اجْتَمَعَ فِى يَوْمِكُمْ هَذَا عِيدَانِ فَمَنْ شَاءَ أَجْزَأَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ وَإِنَّا مُجَمِّعُونَ.» (در این روزتان دو عید همزمان شده است؛ هر کس که بخواهد می‌تواند برود؛ چرا که این جماعت به جای جماعت جمعۀ وی کافی بوده (و جماعت دیگری بر وی فرض نیست) و اگر هم بخواهد می‌تواند جماعت دیگری بخواند؛ چرا که ما نماز جمعه را هم می‌خوانیم.) و ثانیاً: طلحه بن عبیداللهس روایت کرده است: « جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فإذا هو ... قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم: خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ.» [۱۱۹۱] «مردی از اهل نجد نزد رسول الله ج آمده واز ایشان ج دربارۀ نماز پرسید و رسول الله ج به ‌وی جواب دادند: پنج نماز در هر شب و روز بر تو واجب است.» و طبق نصّ صریح این روایت، در هر روز فقط پنج نماز واجب می‌باشد؛ لذا اگر (نماز جمعه و ظهر) هر دو اسقاط شوند، چهار نماز می‌گردد: (صبح، عصر، مغرب، عشاء) لذا مخالف این روایت بوده و مردود می‌گردد؛ لذا فقط باید با نصّ صریحی این پنج نماز کم شده و تخصیص داده شوند و نه با ظنّ و گمان.

دیدگاه چهارم: روایتی از عثمان بن عفانس و مذهب شافعی بر این باورند که به روستائیانی که در نماز عید شرکت کرده‌اند رخصت داده شده که نماز جمعه را ترک کنند. [۱۱۹۲] و دلیلشان هم این بوده که:

عمر بن عبد العزیز/ روایت کرده است: «اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَجْلِسَ مِنْ أَهْلِ الْعَالِيَةِ فَلْيَجْلِسْ فِى غَيْرِ حَرَجٍ.» [۱۱۹۳] «دو عید (جمعه و فطر یا قربان) در زمان رسول الله ج در یک روز واقع شد؛ وایشان ج فرمودند: کسانیکه از اطراف شهر آمده‌اند، اگر بخواهند می‌توانند برای جمعه حضور نیابند و اشکالی ندارد.»

اما این روایت «ضعیف ومرسل» بوده لذا قابل استناد نیست.

از أبو عبیدس مولى ابن أزهرس آمده که أبو عبیدس گفته: «شَهِدْتُ الْعِيدَ مَعَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَكَانَ ذَلِكَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَصَلَّى قَبْلَ الْخُطْبَةِ ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ قَدْ اجْتَمَعَ لَكُمْ فِيهِ عِيدَانِ فَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْتَظِرَ الْجُمُعَةَ مِنْ أَهْلِ الْعَوَالِي فَلْيَنْتَظِرْ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْجِعَ فَقَدْ أَذِنْتُ لَهُ.» [۱۱۹۴] «روز عید -که در جمعه واقع شده بود-، در محضر عثمان بن عفانس بودم و پس از خواندن نماز خطبه خوانده و گفت: کسانیکه اطراف مدینه هستند، می‌توانند برای نماز جمعه بمانند و یا اگر بخواهند می‌تواند برگردند؛ چرا که به آنان اجازه داده می‌شود–؛زیرا جماعتِ نماز عید، به جای جماعت جمعۀ آن‌ها کفایت می‌کند.-»

لذا گفته‌اند: همچنان‌که عثمان بن عفانس فرموده، رخصت فقط برای: (مردمان اطراف شهر و کسانی بوده که جمعه بر آن‌ها واجب نشده است.)!

اما این دلیل جای اشکال دارد؛ چرا که آیا دلیلی برای این سخن خود از رسول اللهج وجود دارد؟ مسلماً می‌گویید: خیر! لذا ما هم می‌گوییم: پس صحیح نیست سخن رسول الله ج بدون دلیل تخصیص زده شود. و مگر شریعت اینگونه سالم می‌ماند؟ حال اگر گفته شود عثمان بن عفانس آن‌را تخصیص زده ما هم می‌گوییم: اوّلاً: همه می‌دانیم که سخن صحابی حجیّت ندارد لذا این سخن وی اجتهادی است و ثانیاً: صحابه‌های دیگر مانند عبدالله بن الزبیر و عبدالله بن عباس و علی بن ابی طالبش مخالف عثمان بن عفانس فتوی داده‌اند لذا سخن هیچ یک أولی از دیگری نیست مگر دلیل صحیح‌ داشته باشند؛ و ثالثاً: در حدیث رسول الله ج مشاهده شد که عام بوده و خطاب ایشان ج با تمامی کسانی است که در نماز عید حضور داشته‌اند لذا این قول هم مردود است.

قول راجح: به نظر می‌رسد در هنگام وقوع عیدین با نماز جمعه، افرادی که در نماز عید با جماعت شرکت کرده‌اند رخصت دارند که در نماز جمعه شرکت نکرده لیکن باید نماز ظهر را بخوانند. احادیث صحیحی هم که مشاهده شد گواه این مطلب هستند. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

با توجه به تحلیل دیدگاه‌ها و احادیث مربوطه این نتیجه حاصل گشت کسی که نماز نماز عید را به صورت جماعت خوانده، شریعت این رخصت را به وی می‌دهد که در نماز جمعه شرکت نکند، ولی سؤالی که در اینجا مطرح است آن است که آیا نماز ظهر را باید بخواند؟ و نیز آیا این افراد می‌توانند نماز ظهر را به صورت جماعت در مسجد برپای کنند؟

[۱۱۷۷] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲ [۱۱۷۸] علّت شرط تخییر و سقوط وجوب نماز جمعه این بوده که شخص مکلف نماز عید را بخواند؛ زیرا روایات و فرموده پیامبر ج در این امر به مخاطبانیست که نماز عید را خوانده‌اند. [۱۱۷۹] (صحیح): نسایی (ش۱۵۹۲) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) / حاكم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / فاکهی، اخبار مکة (ش۱۷۸۰) / ابن منذر، الاوسط (ش۲۱۴۱) از طریق (احمد بن حنبل ويعقوب بن إبراهيم الدورقي و محمّد بن بشار بندار وبکر بن خلف ومسدد بن سرهد) روایت کرده‌اند: «حدثنا يحيى (بن سعید القطان) قال حدثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان قال: اجتمع عيدان على عهد ابن الزبير قال: فأخر الخروج حتى تعالى النهار ثم خرج فخطب فأطال الخطبة ثم نزل فصلى ركعتين ولم يصل للناس الجمعة فعاب ذلك عليه ناس من بني أمية بن عبد شمس فذكر ذلك لابن عباس فقال: أصاب السنة. فذكروا ذلك لابن الزبير فقال: رأيت عمر بن الخطاب إذا اجتمع على عهده عيدان صنع كذا.» ویحیی القطان هم متابعه شده وابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۴۶۵) از طریق (سلیم بن اخضر وابوخالد الاحمر) روایت کرده‌اند: «ثنا عبد الحميد بن جعفر قال حدثني وهب بن كيسان شهدت ابن الزبیر... .» ووهب بن کیسان هم متابعه شده وابوداود (ش۱۰۷۳) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۳۰۳) از طریق (الاعمش وابن جریج) روایت کرده‌اند: «عن عطاء بن أبى رباح ... .» ورجال نسایی «رجال صحیحین» می‌باشد به جز عبدالحميد بن جعفر انصاری که «رجال صحیح» است واسناد روایت هم «صحیح» می‌باشد. وامام علی بن المدینی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ» وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط الشیخین» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرطهما البخاری ومسلم» وامام نووی هم گفته است: «إسناده على شرط مسلم» وامام ابو الجوزی هم گفته است: «هذا حديثٌ يعتمد عليه» وامام البوصیری هم گفته است: «إسنادٌ صحيحٌ رجاله ثقات» [حاکم، المستدرک (ش۱۰۹۷) / ابن الجوزی، البدرالمنیر (ج۵ص۱۰۵-۹۹) / البوصیری، اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة (ج۲ص۱۰۲) ومصباح الزجاجه (ج۱ص۲۰۰) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۲۰۹)] [۱۱۸۰] (صحيح): اين روايت از طريق زيد بن ارقم وابوهريره وعبدالله بن عمر وعمر بن عبدالعزيز وبعضي از اهل مدينه از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق زيد بن ارقمس: ابوداود الطياليسي، المسند (ش۷۲۰) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۱ص۴۳۸) / احمد، المسند (ش۱۹۳۱۸) / ابوداود (ش۱۰۷۲) / نسايي (ش۱۵۹۱) / ابن ماجه (ش۱۳۱۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۵۱۱) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۳) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۵ص۲۰۹) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۵و۱۲۶) / ابن خزيمه (ش۱۴۶۴) / دارمي (ش۱۶۱۲) / فسوي، المعرفة والتاريخ (ج۱ص۳۰۳) / بزار (ش۴۳۳۷) / ابن ابي شيبه (ج۲ص۹۱) از طريق (اسرائيل بن يونس) روايت کرده‌اند: «حدثنا عثمان بن المغيرة عن إياس بن أبى رملة الشامى قال شهدت معاوية بن أبى سفيان ... .» ورجال ابوداود «رجال صحيح» مي‌باشد به جز إياس بن أبى رملة الشامى که: امامان ابن القطان وابن المنذر گفته اند: «مجهول»! اما امام المحدثين علي بن المديني اسنادش را «صحيح» دانسته که نشان از توثيق (اياس بن ابي رملة) نزد وي دارد وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است همچنين امام بخاري وي را التاريخ الکبير آورده اما جرحي نکرده وگفته است: «كل من لم أبين فيه جرحه فهو على الاحتمال وإذا قلت فيه نظر فلا يحتمل» لذا امامان حاکم وذهبي هم اسنادش را «صحيح» دانسته اند [ابن حبان، الثقات (ج۴ص۳۶) / ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۳۸۸) وتلخيص الحبير (ج۲ص۲۰۹) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۱ص۴۳۸) / مزي، تهذيب الکمال (ج۱۸ص۲۶۴) / مستدرک مع التلخيص (ش۱۰۶۳)]. اما طريق ابوهريرهس: ابوداود (ش۱۰۷۵) / ابن ماجه (ش۱۳۱۱) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۵۱۳) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۶۴) / ابن الجاورد، المتقي (ش۳۰۲) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۳ص۱۲۷) / بزار (ش۸۹۹۵) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۰ص۲۷۲) / فريابي، احکام العيدين (ش۱۳۷) / حديث عمر بن أحمد لابن شاهين (ش۳۸) / ابن ماسي، الفوائد (ش۳۱) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۳ص۱۲۹) از طريق (محمّد بن المصفى وعمر بن حفص الوصابى ومحمّد بن عبدالله و يزيد بن عبد ربه و محمّد بن عمرو بن حنان) روايت کرده اند: «حدثنا بقية (بن الوليد) حدثنا شعبة عن المغيرة بن مقسم الضبى عن عبد العزيز بن رفيع عن أبى صالح (السمان) عن أبى هريرة عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) أنه قال: قد اجتمع فى يومكم هذا عيدان فمن شاء أجزأه من الجمعة وإنا مجمعون» وبقية بن الوليد هم متابعه شده ودارقطني، العلل (ج۱۰ص۲۱۶) گفته است: «قال وهب بن حفص عن (عبد الملك بن إبراهيم) الجدي عن شعبة عن عبد العزيز بن رفيع ولم يذكر مغيرة ... .» ومغيرة بن مقسم هم متابعه شده و بزار (ش۸۹۹۶) / بيهقي، السنن الکبري (ش۶۵۱۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۰ص۲۷۳) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۱۹۲) / دارقطني در العلل (ج۱۰ص۲۱۶) از طريق (زياد بن عبد الله البکائي و ابوبکر بن عياش وهذيل الکوفي و صالح بن موسى الطلحي) روايت کرده اند: «عن عبد العزيز بن رفيع عن ابي صالح عن ابوهريره عن النبي ... .» و رجال ابوداود «رجال صحيحين» بوده واسنادش هم «صحيح» است. بايد اشاره کنيم که امامان احمد بن حنبل ودارقطني طريق مرسل را «اصح» مي‌دانند. وامام احمد بن حنبل گفته است: «من أين جاء بقية (بن الوليد) بهذا؟ رواه الناس عن عبد العزيز عن أبى صالح السمان مرسلا» وامام دارقطني هم طريق «مرسل» را «اصح» دانسته وگفته است: «رواه (أبو عوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبدالحميد وأبوحمزة السكري) كلهم عن عبدالعزيز بن رفيع عن أبي صالح مرسلا وهو الصحيح» [دارقطني، العلل الوارد في الاحاديث النبوية (ج۱۰ص۲۱۵) / خطيب بغدادي، تاريخ بغداد (ج۳ص۱۲۹)]. واين ائمة اشکال حديث را از بقية بن الوليد دانسته اند؛ اما چنانکه در علل دارقطني ديديم، (عبد الملك بن إبراهيم الجدي) هم بقية را متابعه نموده وآن را از (شعبة عن عبدالعزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان عن ابوهريره عن النبي) روايت کرده است. وهمچنين (زياد بن عبد الله البکائي وابوبکر بن عياش وهذيل الکوفي و صالح بن موسى الطلحي) هم آن را از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان از ابوهريره عن النبي) روايت کرده اند. اما از آنجا که (أبوعوانة وزائدة بن قدامه وشريك بن عبدالله وجرير بن عبد الحميد وأبو حمزة السكري) آن از (عبد العزيز بن رفيع عن ابوصالح السمان عن النبي مرسلا) روايت کرده اند، نشان مي‌دهد که (عبد العزيز بن رفيع)، گاهي آن را به صورت «مرسل» وگاهي هم آن را به صورت «موصول» نقل کرده است. لذا هر دو طريق از عبدالعزيز بن رفيع «صحيح» است. واکنون بايد به دنبال مرجحي، بين طريق (موصول ومرسل) باشيم ودر طريق اوّل ديديم که با اسناد «صحيح» روايت شده است: «قال اياس بن ابي رمله: شهدت معاوية بن أبى سفيان وهو يسأل زيد بن أرقم قال أشهدت مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) عيدين اجتمعا فى يوم قال نعم. قال فكيف صنع قال صلى العيد ثم رخص فى الجمعة فقال (صلي الله عليه وسلم): من شاء أن يصلى فليصل.» اما طريق عبدالله بن عمرب: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: ابن ماجه (ش۱۳۱۲) / ابن عدي، الکامل (ج۶ص۴۵۵) از طريق (جبارة بن المغلس) روايت کرده اند: «حدثنا مندل بن علي عن عبد العزيز بن عمر عن نافع عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بالناس ثم قال ج: من شاء أن يأتي الجمعة فليأتها ومن شاء أن يتخلف فليتخلف» اما اين روايت «واهي» است چرا که اوّلا: جبارة بن المغلس الحمانى: امام يحيي بن معين گفته است: «کذاب» وامام احمد در مورد بعضي از رواياتش گفته است: «هذه موضوعة أو هى كذب» وامام دارقطني گفته است: «متروک» وامام ابوزرعه هم: «حدث عنه فى اوّل أمره ثم ترك حديثه بعد ذلك» وامام ابن نمير گفته است: «ما هو عندى ممن يكذب كان يوضع له الحديث فيحدث به وما كان عندى ممن يتعمد الكذب..» وامامان بخاري وابن عدي گفته اند: «حديثه مضطرب» وامام ابن حبان گفته است: «كان يقلب الأسانيد ويرفع المراسيل أفسده ـ يعنى الحمانى ـ حتى بطل الاحتجاج بأحاديثه» وامام ابوداود گفته است: «لم أكتب عنه؛ فى أحاديثه مناكير وما زلت أراه و أجالسه و كان رجلا صالحا» وامام مسلمة بن قاسم گفته است: «کان ثقة إن شاء الله» وامام ابوحاتم گفته است: «هو على يدى عدل» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۲ص۵۷)] وثانيا: مندل بن علي العنزي هم «ضعيف الحديث» است. [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱۰ص۲۹۸) / ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۶۸۸۳) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۴ص۱۸۰)]. طريق دوّم: طبرانی، المعجم الکبير (ج۱۲ص۴۳۵) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۳۸۲) از طريق (سهل السكري و محمّد بن يوسف التركي) روايت کرده اند: «ثنا عيسى بن إبراهيم البركي ثنا سعيد بن راشد السماك ثنا عطاء بن أبي رباح عن ابن عمر قال: اجتمع عيدان على عهد يوم فطر وجمعة فصلى بهم رسول الله صلى الله عليه و سلم صلاة العيد ثم أقبل عليهم بوجهه فقال: ياأيها الناس إنكم قد أصبتم خيرا وأجرا وإنا مجمعون فمن أراد أن يجمع معنا فليجمع ومن أراد أن يرجع إلى أهله فليرجع.» اما اين اسناد «واهي» است چرا که اوّلا: سعيد بن راشد المازني: امام بخاري گفته است: «منکر الحديث» وامام نسايي گفته است: «متروک» وامام يحيي بن معين گفته است: «ليس بشيء» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۷)]. اما طريق اوّل، متابعه ي «صحيحي» براي اين طريق مي‌باشد لذا اسنادش «صحيح» مي‌گردد. اما طريق عمر بن عبدالعزيز/: دو طريق دارد؛ طريق اوّل: فریابی، احکام العیدین (ش۱۴۱) / شافعی، المسند (ش۳۴۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۵) از طریق (وهيب بن خالد وابراهیم بن ابی یحی) روایت کرده‌اند: «حدثني إبراهيم بن عقبة عن عمر بن عبد العزيز قال: اجتمع عيدان على عهد النبي صلى الله عليه و سلم فقال من أحب أن يجلس من أهل العالية فليجلس في غير حرج» اما عمر بن عبدالعزیز «تابعی» بوده لذا روایتش «مرسل وضعیف» می‌باشد. طريق دوّم: عبدالرزق (ج۳ص۳۰۴) روايت کرده است: «قال ابن جريج وحدثت عن عمر بن عبد العزيز و عن أبي صالح الزيات أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر فقال ج: أن هذا اليوم يوم قد اجتمع فيه عيدان فمن أحب فلينقلب ومن أحب أن ينتظر فلينتظر.» اما راوي آن مبهم است: «حدثت». اما طريق بعضي از اهل مدينه: عبدالرزق (ج۳ص۳۰۴) روايت کرده است: «عن بن جريج قال أخبرني بعض أهل المدينة عن غير واحد منهم أن النبي صلى الله عليه و سلم اجتمع في زمانه يوم جمعة ويوم فطر أو يوم جمعة وأضحى فصلى بالناس العيد الاوّل ثم خطب فأذن للأنصار في الرجوع إلى العوالي وترك الجمعة فلم يزل الامر على ذلك بعد.» اما مشخص نيست که ابن جريج اين روايت را از چه کساني شنيده است: «أخبرني بعض أهل المدينة» وگفتيم که امام دارقطني گفته است: «تجنب تدليس بن جريج فإنه قبيح التدليس لا يدلس إلا فما سمعه من مجروح مثل إبراهيم بن أبي يحيى وموسى بن عبيدة وغيرهما» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۶ص۴۰۵)] ولذا اسمش را نياورده است. [۱۱۸۱] (صحیح): به تحقيق قبلي رجوع گردد. [۱۱۸۲] (صحیح): به تحقيق قبلي رجوع گردد. [۱۱۸۳] (صحیح): بخاري (ش۵۵۷۲) روایت کرده است: «حدثنا حبان بن موسى أخبرنا عبد الله قال أخبرني يونس عن الزهري قال حدثني أبو عبيد مولى ابن أزهر قال شهدت العيد مع عثمان بن عفان فكان ذلك يوم الجمعة فصلى قبل الخطبة ثم خطب فقال يا أيها الناس إن هذا يوم قد اجتمع لكم فيه عيدان فمن أحب أن ينتظر الجمعة من أهل العوالي فلينتظر ومن أحب أن يرجع فقد أذنت له.» [۱۱۸۴] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲ [۱۱۸۵] نک: رد المحتار ۲ ۱۶۶؛ سنة بدائع الصنائع ۱ ۲۷۵؛ مشكل الآثار للطحاوي، ۲ ۵؛ المحلّی مسئله شماره:۵۴۷؛ شرح الخرشي على مختصر خليل ۲ ۹۲؛ حاشية العدوي على شرح الخرشي ۲ ۹۲؛ مالک، المدونة، ۱ ۱۴۲. [۱۱۸۶] (صحيح): احمد، المسند (ش۱۵۴۹۸) / شافعي، المسند (ش۳۰۴) / ابوداود (ش۱۰۵۴) / ترمذي (ش۵۰۰) / نسايي (ش۱۳۶۹) / ابن ماجه (ش۱۱۲۵) / حاکم، المستدرک (ش۶۶۲۰و۱۰۳۴و۱۰۸۲) /ابن الجارود، المنتقي (ش۲۸۸) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲۲ص۳۶۶و۳۶۵) / طحاوي، شرح مشکل الآثار (ج۸ص۴۳) / ابن حبان (ش۲۷۸۶) / ابن خزيمه (ش۱۸۵۸و۱۸۵۷) / ابويعلي، المسند (ش۱۶۰۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۵۷۸۵و۶۱۹۹) وشعب الايمان (ش۳۰۰۳) / ابن ابي شيبة، المسند (ج۲ص۴۳) والمصنف (ج۲ص۶۱) / مروزي، الجمعة وفضلها (ش۶۰) / مشيخة أبي طاهر إبن أبي الصقر (ش۹۷و۹۶) / دارمي، السنن (ش۱۵۷۱) / ابواحمد الحاکم، الأسامي والكنى (ج۳ص۴۱) / ابن ابي عاصم، الآحاد والمثاني (ش۹۷۵) / ابونعيم، معرفة الصحابة (ش۱۰۱۱و۶۷۲۳و۶۷۲۴) / طوسی، المستخرج علی مسلم (ج۳ص۱۴) / ابوبکر الخلال، السنة (ش۱۵۹۶) / اصفهانی، الترغیب والترهیب (ش۹۳۴) / سبکی، معجم الشیوخ (ص۵۲) / مشيخة ابن أبي الصقر (ش۹۶) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۶ص۲۴۰) / مزی، تهذیب الکمال (ج۳۳ص۱۸۹) / ابن قانع، معجم الصحابه (ش۱۱۰۶) / حديث ابن ملاعب (ش۱) / سخاوی، البلدانیات (ص۲۵۹) / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۱۳) از طريق (يحيي بن سعيد القطان وسفيان الثوري وعبد الله بن إدريس ويزيد بن هارون ومحمّد بن بشر وعيسي بن يونس ومحمّد بن جعفر واسماعيل بن جعفر وزائدة بن قدامة ومحمّد بن فليح والعلاء بن محمّد ويعلي بن عبيد ويزيد بن زريع والمعتمر بن سليمان) روايت کرده اند: «عن محمّد بن عمرو (بن علقمه) قال حدثنى عبيدة بن سفيان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى (رضي الله تعالی عنه) - وكانت له صحبة - سمعت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) قال: من ترك ثلاث جمع تهاونا بها طبع الله على قلبه.» وفي روايةِ (وکيع بن الجراح عن سفيان الثوري): «فهو منافقً». ورجال احمد «ثقة» و مترجم در تهذيب مي‌باشند فقط محمّد بن عمرو بن علقمة بن وقاص الليثى: امامان علي بن المديني ونسايي ويحيي بن معين مي‌گويند: «ثقةٌ» وامام مالک هم وي را «ثقة» مي‌داند چرا که از وي روايت کرده است وبشر بن عمر گفت: «سألت مالكا عن رجل! فقال رأيته في كتبي؟ قلت لا: قال لو كان ثقةً لرأيته في كتبي.» وامام ابوحاتم رازي مي‌گويد: «صالحُ الحديث يكتب حديثه وهو شيخٌ.» و امام ابن عدي مي‌گويد: «له حديث صالحٌ و قد حدث عنه جماعة من الثقات كل واحد منهم ينفرد عنه بنسخة و يغرب بعضهم على بعض و يروى عنه مالك غير حديث فى الموطأ؛ وأرجو أنه لابأس به.» و امام شعبة بن الحجاج هم از وي روايت مي‌کرده و وي جز از «ثقات» روايت نمي‌کرده است و امام سمعاني هم مي‌گويد: «من جلة العلماء ومن قراء المدينة ومُتقنيهم» وامام يحيي بن سعيد القطان مي‌گويد: «صالحٌ ليس بأحفظ الناس للحديث» و امام عبدالله بن مبارک هم گفته است: «ليس به بأس» و امام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده و گفته است: «كان يخطىء» و امام يحيي بن معين هم گفته است: «ما زال الناس يتقون حديثه» اما امام يحيي بن معين علّتش را قبول ندارد لذا چنانکه گفتيم وي را «ثقة» دانسته است و امام ذهبي هم گفته است: «مشهورٌ حسنُ الحديث» وامام يعقوب بن شيبه مي‌گويد: «هو وسطٌ و إلى الضعف ما هو» و امام جوزجاني هم گفته است: «ليس بالقوي و هو ممن يشتهي حديثه» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۳۷۵وج۱۰ص۷) و لسان الميزان (ج۱ص۱۴) و تقريب التهذيب (ش۶۱۸۸) / ذهبي، المغني في الضعفاء (ش۵۸۷۶) / علي بن مديني، سؤالات محمّد بن عثمان بن أبي شيبة (ش۹۴) / يحيي بن معين، معرفة الرجال رواية أحمد بن محمّد بن القاسم بن محرز (ج۱ص۱۰۷) / سمعاني، الانساب (ج۵ص۱۵۵)] لذا تا زمانيکه خطايش محرز نگرديده احاديثش «صحيح» مي‌باشد. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ؛ علی شرط مسلم» وامامان سخاوی وابن الملقن وابن السکن هم گفته‌اند: «حديثٌ صحيحٌ» وامام منذری هم گفته است: «اسناده جیدٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» وامامان بغوی وترمذی هم گفته‌اند: «حدیثٌ حسنٌ» وامام سیوطی هم گفته است: «من الاحاديث المتواترة» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۸۲و۱۰۳۴) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۵۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۶۵۱) / ترمذی (ش۵۰۰) / الزبیدی، اتحاف السادة المتقين بشرح إحياء علوم الدين (ج۳ص۲۱۲) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۰) / سخاوی، البلدانیات (ص۲۵۹) / منذری، الترغیب والترهیب (ج۱ص۲۹۶) / / بغوی، شرح السنة (ج۴ص۲۱۳)] بايد اشاره کنيم که ابن عدي، الکامل (ج۷ص۵۴) / طبرانی، المعجم الاوسط (ج۳ص۱۶۹) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۱۶ص۲۴۱) / دارقطني، العلل الوارده في الاحاديث النبوية (ج۸ص۲۲) آن را از طريق ديگري از عمرو بن علقمة روايت کرده‌اند واز طريق (حسان بن إبراهيم وعبدالله بن نافع ومحمّد بن ابي معشر) روايت کرده اند: «عن أبي معشر عن محمّد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: من ترك ثلاث جمعات من غير عذر طبع على قلبه وهو منافق» اما اين طريق «منکر» است چرا که ديديم جمع کثيري ازثقات آن را از (عمرو بن علقمه از عبيدة بن سفيان الحضرمى عن أبى الجعد الضمرى) نقل کرده اند ونه طريق (عمرو بن علقمه از ابوسلمه از ابوهريره) وهمچنين أبو معشرنجيح بن عبدالرحمن «ضعيف الحديث» است وامام دارقطني هم گفته است: «وهم (ابومعشر) فيه» [ابن حجر، تقريب التهذيب (ش۷۱۰۰) دارقطني، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج۸ص۲۱)] [۱۱۸۷] نک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۱ص۲۶۱) وتقريب التهذيب (ش۴۰۱) / ذهبي، ميزان الاعتدال (ج۱ص۲۰۹). [۱۱۸۸] ذهبی، الموقظه (ص۲۰) / الکاشف (ش۳۰۹۸) وسیر اعلام النبلاء (ج۷ص۲۱) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۶ص۱۱۱). [۱۱۸۹] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲ [۱۱۹۰] ابن ابی شیبة، المصنف ۹۲/۲. [۱۱۹۱] (صحيح): بخاري (ش۴۶و۱۸۹۱و۲۶۷۸و۶۹۵۶) / مسلم (ش۱۰۹و۱۱۰) / ابوداود (ش۳۹۱و۳۹۲و۳۲۵۴) / نسايي (ش۴۵۸و۲۰۹۰و۵۰۲۸) از طريق (مالک بن انس و اسماعيل بن جعفر) روايت کرده‌اند: « حدثني أبو سهيل عن أبيه أنه سمع طلحة بن عبيد الله يقول : جاء رجل إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم من أهل نجد ثائر الرأس يسمع دوي صوته ولا يفهم ما يقول حتى دنا فإذا هو يسأل عن الإسلام قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم خمس صلوات في اليوم والليلة قال هل علي غيرهن قال لا إلا أن تطوع قال رسول الله صلى الله عليه و سلم وصيام شهر رمضان قال هل علي غيره قال لا إلا أن تطوع وذكر له رسول الله صلى الله عليه و سلم الزكاة فقال هل علي غيرها قال لا إلا أن تطوع فأدبر الرجل وهو يقول لا أزيد على هذا ولا أنقص منه فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم أفلح إن صدق.» [۱۱۹۲] ابن قدامه، المغني۲۱۲/۲؛ ابن ابی شیبة، المصنف۹۲/۲ به بعد؛ عبدالرزاق، المصنف۳۰۳/۳به بعد؛ ابن عبدلبر، التمهید۲۷۲/۱۰، نووی، المجموع۴۹۲/۴؛ عمرانی، البیان۵۵۱/۲؛ ابن حزم، المحلّی۸۹/۵؛ قرافی، الذخیرة ۳۵۵/۲. [۱۱۹۳] (ضعیف): فریابی، احکام العیدین (ش۱۴۱) / شافعی، المسند (ش۳۴۳) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۵۱۵) از طریق (وهيب بن خالد وابراهیم بن ابی یحی) روایت کرده‌اند: «حدثني إبراهيم بن عقبة عن عمر بن عبد العزيز قال: اجتمع عيدان على عهد النبي صلى الله عليه و سلم فقال من أحب أن يجلس من أهل العالية فليجلس في غير حرج» اما عمر بن عبدالعزیز «تابعی» بوده لذا روایتش «مرسل وضعیف» می‌باشد. [۱۱۹۴] (صحیح): بخاري (ش۵۵۷۲) روایت کرده است: «حدثنا حبان بن موسى أخبرنا عبد الله قال أخبرني يونس عن الزهري قال حدثني أبو عبيد مولى ابن أزهر قال شهدت العيد مع عثمان بن عفان فكان ذلك يوم الجمعة فصلى قبل الخطبة ثم خطب فقال يا أيها الناس إن هذا يوم قد اجتمع لكم فيه عيدان فمن أحب أن ينتظر الجمعة من أهل العوالي فلينتظر ومن أحب أن يرجع فقد أذنت له.»