نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

(۲-۲) تاریخچۀ نماز جمعه

(۲-۲) تاریخچۀ نماز جمعه

أولین نماز جمعه‌ای که شکل گرفت بعد از هجرت پیامبر ج به مدینه بود. حافظ ابن حجر عسقلانی گفته: اکثر اهل علم بر این باورند که نماز جمعه در مدینه فرض گردید و مقتضای فرض شدنش نزول آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بدان دستور داده می‌شوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.» می‌باشد که آیه‌ای مدنی است. و ابوحامد در قولی غریب بر این باور است که در مکّه فرض شد، [۳۰۳] أولین جمعه‌ای که پیامبر ج با اصحابش برای ادای نماز جمعه گردهم آمدند در قبیلۀ بنی سالم بن عوف در داخل درّه‌ای بود که آن‌ها در آنجا مسجدی ساخته بودند و این در حالی بود که پیامبر ج بعد از هجرت به مدینه پا به آنجا گذاشتند. [۳۰۴] البته باید اشاره شود که اوّلین کسی که نماز جمعه را در اسلام برگزار کرد أَسْعَد بْن زُرَارَه بود که در مدینه مردم را به دستور پیامبر ج (هنوز ایشان هجرت نکرده بودند) جمع کرد و نماز جمعه را برپاداشت. عبدالرحمن بن کعب بن مالکس روایت کرده است: «أَنَّهُ (کعب بن مالک) كَانَ إِذَا سَمِعَ النِّدَاءَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ تَرَحَّمَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ. فَقُلْتُ لَهُ إِذَا سَمِعْتَ النِّدَاءَ تَرَحَّمْتَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ لأَنَّهُ اوّل مَنْ جَمَّعَ بِنَا فِى هَزْمِ النَّبِيتِ مِنْ حَرَّةِ بَنِى بَيَاضَةَ فِى نَقِيعٍ يُقَالُ لَهُ نَقِيعُ الْخَضِمَاتِ. قُلْتُ كَمْ أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ قَالَ أَرْبَعُونَ.» [۳۰۵] «عبدالرحمن بن کعب گفته که هرگاه پدرم صدای أذان جمعه را می‌شنید برای سعد بن زراره رحمت می‌فرستاد. به وی گفتم چرا همیشه اینکار را می‌کنی و به وی درود می‌فرستی؟ جواب داد: زیرا وی اوّل کسی بود که ما را در هزم النبیت مکانی واقع در حَرَّة بَنِى بَیَاضَة، برای نماز جمعه گردآورد. عبدالرحمن گفت: چند نفر بودید؟ گفت: چهل نفر.»

هر کس ترجیح دهد که نماز جمعه در مدینه بعد از هجرت فرض گردیده به این استدلال می‌کند که پیامبر ج تا موقعیکه در مکّه تشریف داشتند هیچ نماز جمعه‌ای را اقامه نکردند، و هر کس بر این باور باشد که در مکّه قبل از هجرت فرض گردیده بر این استدلال است که اصحاب ش در مدینه قبل از هجرت نماز جمعه خوانده‌اند پس حتماً فرض بوده که در این حالت بر همۀ مسلمانان (چه آن‌ها در مکّه بودند و چه آن‌ها در مدینه بودند) باید آن‌را ادا می‌کردند. و اگر اهل مکّه نماز جمعه را ادا نکردند به دلایلی و نبود برخی از شرایط بوده است. بَکریّ می‌گوید: در مکّه فرض شد ولی در آنجا به دلیل به حدّ نصاب نرسیدن افراد اقامه نگردید یا اینکه شعار نماز جمعه و ضابطه‌اش آشکارا خواندن است و پیامبر ج در آن موقع در خفا بسر می‌بردند. و اوّلین کسی که نماز جمعه را برپا داشت أَسْعَد بن زُرَارَهس بود که قبل از هجرت در حوالی شهر مدینه نماز جمعه را با تعدادی از مسلمانان ادا نمود. [۳۰۶]و [۳۰۷]

اوّلین مسجد بعد از مسجد النبی ج که در آن نماز جمعه برگزار شد مسجد عبدالقیس در بحرین بود. عبدالله بن عباسب روایت کرده است: «إِنَّ اوّل جُمُعَةٍ جُمِّعَتْ بَعْدَ جُمُعَةٍ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي مَسْجِدِ عَبْدِ الْقَيْسِ بِجُوَاثَى مِنْ الْبَحْرَيْنِ.» [۳۰۸] «اوّلین نماز جمعه‌ای که بعد از نماز جمعۀ مسجد پیامبر خدا ج برگزار شد در مسجد عبدالقیس در ده جواثا در بحرین بود.»

[۳۰۳] ابن حجر، فتح الباری، ۲/۲۳۹ و نک: شربینی، مغنی المحتاج، ۱/۵۳۶. [۳۰۴] قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ۱۸/۹۸. [۳۰۵] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتيبة بن سعيد والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدريس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبيه بعد ما ذهب بصره- عن أبيه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء يوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روايت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصريح به سماع کرده است. وامام بيهقي گفته است: «حديثٌ حسن الإسناد صحيحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۳۰۶] سید بکریّ، فتح المعین، ۲/۵۲. [۳۰۷] برخی بر این باورند که اولین جمعه توسط مصعب بن عمیرس انجام گرفته باید خاطر نشان کرد که روایات این مقوله موضوع، ضعیف و منکر هستند که عبارتند از: الف) عبدالله بن عباسب روايت كرده است: «أذن رسول الله صلى الله عليه وسلم بالجمعة قبل أن يهاجر، ولم يستطع رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يجمع بمكة ولايبدي لهم، فكتب إلى مصعب بن عمير رضي الله عنه: أما بعد فانظر اليوم الذي تجهر فيه اليهود بالزبور لسبتهم، فاجمعوا نساءكم وأبناءكم، فإذا مال النهار عن شطره عند الزوال من يوم الجمعة فتقربوا إلى الله تعالى بركعتين. قال: فاوّل من جمع مصعب بن عمير حتى قدم رسول الله صلى الله عليه وسلم المدينة، فجمع عند الزوال من الظهر، وأظهر ذلك». (موضوع): سهیلی، الروض الأنف (ج۲ص۲۵۳) گفته است: «روى الدارقطني عن عثمان بن أحمد بن السماك قال نا أحمد بن محمّد بن غالب الباهلي قال نا محمّد بن عبد الله أبو زيد المدني قال نا المغيرة بن عبد الرحمن قال حدثني مالك عن الزهري عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس ... .» اما این اسناد «موضوع» است چرا که أحمد بن محمّد بن غالب الباهلي غلام خلیل: اعتراف به «وضع حدیث» کرده وگفته است: «وضعناها لنرقق بها قلوب العامة» وامام ابوداود گفته است: «أخشى أن يكون دجال بغداد؛ قد عرض علي من حديثه فنظرت في أربعمائة حديث أسانيدها ومتونها كذب كلها» وامام ابوبکر بن اسحاق گفته است: «لا أشك في كذبه» وامام حاکم نیشابوری گفته است: «روى عن جماعة من الثقات أحاديث موضوعة» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۱ص۲۷۲)]. ب): ابومسعود انصاريس روايت كرده است: «اوّل من قدم من المهاجرين المدينة مصعب بن عمير وهو اوّل من جمع بها يوم الجمعة جمعهم قبل أن يقدم رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بهم.» (ضعیف): طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۲۴۱) والمعجم الکبیر (ج۱۷ص۲۶۷) / ابن ابی عاصم، الاوائل (ش۴۷) از طریق (عبد الغفار بن عبيد الله الكريزي و يحيى بن كثير) روایت کرده‌اند: «عن صالح بن أبي الأخضر أنه حدثهم عن الزهري عن أبي بكر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام عن أبي مسعود قال: اوّل من قدم من المهاجرين المدينة مصعب بن عمير و هو اوّل من جمع بها يوم جمعهم قبل أن يقدم رسول الله صلى الله عليه و سلم فصلى بهم» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که صالح بن أبي الأخضر اليمامى «ضعيف الحديث» است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۸۰) و تقريب التهذيب (ش۲۸۴۴)]. ج) زهري روايت کرده است: «أن مصعب بن عمير حين بعثه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) الى المدينة جمع بهم وهم اثنا عشر رجلا.» (منكر): ابوداود، المراسيل (ش۵۳) ومن طريقه بيهقي، السنن الکبري (ش۵۸۲۶) روايت کرده اند: «حدثنا النفيلى قال قرأت على معقل بن عبيد الله عن الزهرى: أن مصعب بن عمير حين بعثه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إلى المدينة جمع بهم وهم اثنا عشر رجلا» اما اين روايت «منكر» است چرا كه اوّلاَ: ابن شهاب الزهري تابعي است ومعلوم نيست اين روايت را از چه کسي شنيده است وثانياً: با اسناد «صحيح» روايت شده که تعداد افرادي که در اوّلين جمعه شرکت داشتند، چهل نفر بوده است؛ وابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتيبة بن سعيد والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدريس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبيه بعد ما ذهب بصره- عن أبيه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء يوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبيه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. بايد اشاره كنيم كه محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روايت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصريح به سماع کرده است. وامام بيهقي گفته است: «حديثٌ حسن الإسناد صحيحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاكم نيشابوري گفته است: «هذا حديثٌ صحيح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۳۰۸] (صحیح): بخاری (ش۸۹۲و۴۳۷۱) / ابوداود (ش۱۰۷۰) از طریق (ابوعامر العقدی ووکیع بن الجراح) روایت کرده‌اند: «إبراهيم بن طهمان عن أبي جمرة الضبعي عن ابن عباس أنه قال: ... .»