نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

ابتدای نماز جمعه:

ابتدای نماز جمعه:

فقها در ابتدای نماز جمعه سه دیدگاه دارند، نظرات آن‌ها عبارت است از:

دیدگاه اوّل: بنابر دیدگاه جمهور صحابه ش و فقها از جمله شافعیّه، حنفیّه، مالکیّه و ابن‌حزم زمان نماز جمعه در وقت ظهر موقع وجوب نماز ظهر می‌باشد و آن موقع زوال خورشید است به‌گونه‌ای که سایۀ هر چیزی به اندازۀ خودش می‌باشد؛ زیرا این دو فرض در یک زمان انجام می‌گیرند و هیچ اختلافی در زمان این دو نیست و فعل پیامبر ج مؤیّد صریحی بر این حکم می‌باشد. پس بنابر دیدگاه جمهور اگر خطبۀ نماز جمعه قبل از أذان ظهر شروع شود نماز جمعه باطل خواهد بود؛ چراکه خطبه و نماز جمعه از هم قابل تفکیک نیستند پس نماز و خطبه قبل از وقت باطل‌اند و شروع آن نیز قبل از وقت موجب ابطال خواهد بود. [۴۲۱] استدلال این دسته عبارت است از:

۱- لمه بن اکوعس روایت کرده است: «كُنَّا نُجَمِّعُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ نَرْجِعُ نَتَتَبَّعُ الْفَىْءَ.» [۴۲۲] «ما هنگام زوال برای نماز جمعه با رسول الله ج جمع می‌شدیم و (اینقدر زود آن‌را شروع می‌کرده و به پایان می‌رساندیم) که به دنبال سایه می‌گشتیم (و هنوز سایه خوب شکل نگرفته بود).»

۲- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «كُنَّا نُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ الْجُمُعَةَ ثُمَّ نَرْجِعُ فَنُرِيحُ نَوَاضِحَنَا، قُلْتُ: أَيَّةَ سَاعَةٍ؟ قَالَ: زَوَالُ الشَّمْسِ.» [۴۲۳] «ما با رسول الله ج نماز جمعه را می‌خواندیم وسپس برمی‌گشتیم وشترانمان را آبیاری می‌کردیم. گفته شد: چه ساعتی جمعه خوانده می‌شد؟ گفت: هنگام زوال»

۳- سلمة بن الأکوعس گفته: «ثُمَّ نَرْجِعُ نَتَتَبَّعُ الْفَيْءَ.» [۴۲۴]

۴- عائشهل روایت کرده :«كَانَ النَّاسُ مَهَنَةَ أَنْفُسِهِمْ، وَكَانُوا إذَا رَاحُوا إِلَى الْجُمُعَةِ رَاحُوا فِي هَيْئَتِهِمْ، فَقِيلَ لَهُمْ لَوِ اغْتَسَلْتُمْ.» [۴۲۵] «مردم کارهایشان را خودشان انجام می‌دادند وهرگاه بعد از جمعه به نماز جمعه می‌رفتند با همان حالت -بوی بدن- می‌رفتند؛ لذا به آنان گفته شد: چه می‌شد اگر غسل می‌کردید؟»

منظور از رواح بعد از زوال می‌باشد؛ زیرا گردو غبار آلود شدن آن‌ها و عرق کردن بعد از شدت گرما حاصل می‌شود که این فقط بعد از زوال حاصل می‌گردد.

۵- أنس بن مالکس روایت کرده: «أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي الْجُمُعَةَ حِينَ تَمِيلُ الشَّمْسُ.» [۴۲۶] «رسول الله ج نماز جمعه را وقتی می‌خواند که خورشید از وسط آسمان مایل می‌گردید.»

پیامبر اکرم ج همیشه نه تنها نماز جمعه را در وقت ظهر خوانده‌اند بلکه آن‌را در اوّل وقت ظهر خوانده‌اند و این رویه در بین خلفای راشدین و صحابۀ کرام همچون ابوبکر، [۴۲۷] عمربن خطاب، [۴۲۸] نعمان بن بشیر [۴۲۹] و عمرو بن حریث [۴۳۰] ش نیز جاری بوده است، امام شافعی گفته‌اند: «همیشه پیامبر ج، ابوبکر، عمر، عثمان وأئمه بعدِ آنها ش نماز جمعه را بعد از زوال خوانده‌اند.» [۴۳۱] با همۀ این اوصاف در واقع نماز جمعه بدلِ نماز ظهر می‌باشد پس حکم آن‌را دارد و باید در زمان آن انجام شود.

دیدگاه دوّم: امام احمد/ در روایتی مشهور وقت نماز جمعه را از موقعیکه ارتفاع خورشید به اندازۀ نیزه‌ای دربیاید می‌داند. [۴۳۲] اساس این مدّعا عبارت است از:

۱- جابر روایت می‌کند: «كُنَّا نُصَلِّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج ثُمَّ نَرْجِعُ فَنُرِيحُ نَوَاضِحَنَا. فَقُلْتُ أَىِّ سَاعَةٍ تِلْكَ قَالَ زَوَالَ الشَّمْسِ.» [۴۳۳] «ما با رسول الله ج نماز جمعه را می‌خواندیم و سپس برمی‌گشتیم و شترانمان را آب می‌دادیم. گفته شد: چه ساعتی جمعه خوانده می‌شد؟ گفت: هنگام زوال.» وجه استدلال این است که آن‌ها نماز جمعه را می‌خواندند و سپس در موقع زوال خورشید برای آب دادن به سمت شترانشان می‌رفتند و این دلالت بر آن دارد که نمازشان قبل از زوال بوده است.

مناقشۀ دلیل: این دلیل از دو جهت مورد مناقشه قرار می‌گیرد:

اوّلاً: نشان می‌دهد که نماز و رفتن به آن (رواح) هنگام زوال باشد. البته جواب داده‌اند که استراحت کردن شتران فقط هنگام زوال است و از نماز خواندن قبل از آن اینگونه برداشت می‌گردد که در آن آمده است: «ثم نذهب إلى جمالنا . . . .» [۴۳۴]

البته این سخن هم رد شده به اینکه مقصود از (حین الزوال)، زوال و کمی بعد از آن است و هنگام زوال مقصود نیست. همانطور که در حدیثی از رسول الله ج آمده که: «وَصَلَّى بِيَ الْعَصْرَ حِينَ كَانَ ظِلُّ كُلِّ شَيْءٍ مِثْلَهِ.» [۴۳۵] ومقصود این نیست که نماز عصر را هنگامیکه سایه یک برابر شده خوانده است؛ بلکه مقصود مقداری اندکی بیشتر از یک برابر بوده است.

و ثانیاً: همانگونه که در ادلّۀ اوّل گفته شد، این عمل حمل بر مبالغه در رفتن به مسجد، بعد از زوال بوده است.

۲- سلمة بن الأکوعس روایت کرده: « كُنَّا نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ الْجُمُعَةَ ثُمَّ نَنْصَرِفُ، وَلَيْسَ لِلْحِيطَانِ ظِلٌّ نَسْتَظِلُّ فِيهِ.» [۴۳۶] «ما با رسول الله ج نماز جمعه را می‌خواندیم و پس از اتمام آن برمی‌گشتیم در حالیکه دیوارها سایه‌ای نداشتند که بتوان زیر آن استراحت نمود.»

گفته‌اند: طبق این روایت، پس از اتمام نماز جمعه، سایه‌ای وجود نداشته است! لذا باید شروعش قبل از زوال باشد!!

مناقشۀ دلیل: گفته‌اند که اتفاقاً این روایت نشان می‌دهد که نمازشان بعد از زوال بوده است! چرا که این روایت نفی مطلق سایه را نکرده است! بلکه نفی سایه‌ای را کرده که بتوان در آن استراحت نمود همچنان‌که در روایتی دیگر آمده است: «ثُمَّ نَرْجِعُ نَتَتَبَّعُ الْفَيْءَ.» [۴۳۷] «و بعد از نماز جمعه برمی‌گشتیم و دنبال سایه می‌گشتیم.»

و این روایت صراحتاً نشان می‌دهد که سایه‌ای وجود داشته اما اندک بوده است! چرا که دیوارهای آنان کوتاه بوده و سرزمین‌های آنان هم زیر خورشید قرار داشت و هنگام زوال سایۀ چندانی نداشته است مگر اینکه مدت زیادی از زوال گذشته باشد. [۴۳۸]

۳- حدیث عبدالله بن سِیدَانس که گفته است: «شَهِدْتُ الْجُمُعَةَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ فَكَانَتْ خُطْبَتُهُ وَصَلاَتُهُ قَبْل نِصْفِ النَّهَارِ.» [۴۳۹] «با ابوبکر نماز جمعه را خواندم و نماز و خطبه‌اش را قبل از زوال آفتاب می‌خواند.»

۴- از برخی از اصحاب ش روایت شده که قبل از زوال خورشید نماز جمعه خوانده‌اند. از جمله:

از أنسس روایت شده که گفته: «كُنَّا نُبَكِّرُ بِالْجُمُعَةِ وَنَقِيلُ بَعْدَ الْجُمُعَةِ.» [۴۴۰] «ما اوّل وقت به جمعه می‌رفتیم و بعد از خواندن جمعه استراحت می‌کردیم.»

از عبدالله بن مسعود و جابر بن عبدالله و معاویه ش که آن‌ها قبل از زوال خورشید نماز جمعه خوانده‌اند و کسی با آن‌ها مخالفت نکرده است که البته خواندنش بعد از زوال برتر است. [۴۴۱]

و عبدالله بن سلمهس گفته است: « كَانَ عَبْدُ اللَّهِ يَنْصَرِفُ مِنَ الْجُمُعَةِ ضُحًى، وَيَقُولُ: إِنَّمَا عَجَّلْتُ بِكُمْ خَشْيَةَ الْحَرِّ عَلَيْكُمْ.» [۴۴۲] «عبدالله بن مسعود هنگام چاشت از جمعه برمی‌گشت و می‌گفت: از ترس گرما اینقدر سریع نماز خواندم.»

سهل بن سعدس روایت کرده: «مَا كُنَّا نَقِيلُ وَلَا نَتَغَدَّى إِلَّا بَعْدَ اَلْجُمُعَةِ علی عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ ج [۴۴۳] «ما در عهد رسول الله ج فقط بعد از جمعه استراحت می‌کردیم وغذا می‌خوردیم.»

و گفته‌اند که: زمان غذاخوردن و خوابیدن قبل از زوال می‌باشد. و چون بعد از جمعه این کارها را انجام می‌دادند، لذا باید نماز جمعه هم قبل از زوال برگزار شده باشد! [۴۴۴]

امّا در جواب این دلیل گفته‌اند: صحابه ش به خاطر ترس از فوت نماز و تکبیر اوّل، عجله می‌کردند که اوّل وقت به جمعه بروند؛ لذا آنان خوابیدن و غذاخوردن را به تأخیر می‌انداختند. [۴۴۵]

دیدگاه سوّم: امام احمد/ در روایتی که برخی از پیروان مذهبش آن‌را انتخاب کرده‌اند بر این باور است که آغاز جمعه در ساعات ششم (یعنی؛ در ابتدای ساعت ششم بعد از طلوع خورشید) قبل از زوال آغاز می‌شود. ایشان استدلال می‌کنند که: ابوهریرهس روایت کرده است که پیغمبر ج فرموده‌اند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ غُسْلَ الْجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً فَإِذَا خَرَجَ الْإِمَامُ حَضَرَتْ الْمَلَائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ.» [۴۴۶] «هر کس در روز جمعه غسل جنابت نماید و سپس زود (به سوی نماز جمعه) رهسپار شود مانند آن است که شتر ماده‌ای را قربانی کرده است و هرکس در ساعت دوّم رهسپار شود مانند آن است که گاو ماده‌ای را قربانی کرده است و هر کس در ساعت سوّم رهسپار شود مانند آن است که گوسفند نری را قربانی کرده باشد و هر کس در ساعت چهارم رهسپار شود مانند آن است که مرغی را قربانی کرده است و هر کس در ساعت پنجم رهسپار شود مانند آن است که با بخشیدن تخم مرغی به خداوند تقرب جسته است. و هرگاه امام (از منزلش به سوی مسجد) خارج شد ملائکه حاضر می‌شوند و به پند (و موعظه) گوش فرا می‌دهند.» وجه دلالت به این حدیث آن است که اوّل وقت نماز جمعه از ساعت ششم می‌باشد؛ چرا که با انتهای ساعت پنجم امام وارد می‌شود و این زمان قبل از زوال می‌باشد؛ زیرا زوال بعد از اتمام ساعت ششم از طلوع خورشید آغاز می‌شود.

و گفته‌اند: این حدیث نشان می‌دهد که اوّل وقت جمعه ساعت ششم می‌باشد؛ چرا که با انتهای ساعت پنجم امام داخل می‌گردد که هنگام زوال است. چرا که زوال بعد از اتمام ساعت ششم به پایان می‌رسد.

اما این دلیل را از دو جهت نقد کرده‌اند. اوّلاً: ساعت أول به آماده شدن برای جمعه -مانند غسل کردن و...- اختصاص داده شده لذا آغاز رفتن برای جمعه از ساعت دوّم است و لذا طبق این ترتیب، آخر ساعت پنجم اوّل زوال می‌گردد. و ثانیاً: ساعت‌ها شش می‌باشند؛ چرا که در روایت دیگری آمده که: «أن في الرابعة دجاجة وفي الخامسة عصفورا وفي السادسة بيضة.» [۴۴۷] «در ساعت چهارم همانند این بوده که مرغی را صدقه داده و خروج در ساعت پنجم همانند صداقه دادن گنجشک و در ساعت ششم همانند صدقه دادن تخم مرغی می‌باشد.»

قول راجح: به نظر می‌رسد دیدگاه جمهور به دلیل قوّت دلیل و ضعف دلایل مخالفین راجح باشد؛ چرا که از فعل نبیّ ج و پیروی صحابۀ کرام ش چنین استنباط می‌شود که وقت جمعه همان وقت نماز ظهر می‌باشد. [۴۴۸] خصوصاً برای زنان که این به احتیاط نزدیک‌تر می‌باشد؛ زیرا اگر نماز جمعه قبل از ظهر باشد احتمال دارد آن‌ها بعد از أذان جمعه بنابر اشتباه قبل از ظهر، نماز ظهر را بخوانند. امّا اگر گاهی موقع، نماز جمعه در ساعت پنجم و ششم خوانده شود، اشکالی ندارد؛ خصوصاً اینکه نیازی هم بر این کار باشد -همانطور که صاحبان قول سوّم گفته‌اند.-

[۴۲۱] نک: بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۲ ، مرغيناني، الهداية، ۱ / ۸۳ ، مجمع الأنهر، ۱ / ۱۶۶ ، الفتاوي الهندية، ۱ / ۱۴۶؛ الفواكه الدواني، ۱ / ۳۰۵ -۳۰۶ ، دردير، الشرح الكبير، ۱ / ۳۷۲ ، دردير، الشرح الصغير، ۱ / ۱۷۸ ؛ الوجيز، ۱ / ۶۴ ، المجموع ،۴ / ۵۱۴ ، ۵۲۲ ، روضة الطالبين، ۲ / ۶۲ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۷۸ ؛ شرح الزركشي، ۲ / ۱۸۰ ، الفرع، ۲ / ۱۰۹ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۷ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۱؛ المحلّی، ۵ / ۸۵ . [۴۲۲] (صحیح): مسلم (ش۲۰۲۹) روایت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۲۳] (صحیح): مسلم (ش۲۰۲۷) / نسایی (ش۱۳۹۰) از طریق (حسن بن عياش وسلیمان بن بلال) روایت کرده‌اند: «حدثنا جعفر بن محمّد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال : كنا نصلي مع رسول الله صلى الله عليه و سلم الجمعة ثم نرجع فنريح نواضحنا قلت أية ساعة قال زوال الشمس.» [۴۲۴] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۹) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۲۵] (صحیح): بخاري (ش۹۰۳و۲۰۷۱) / مسلم (ش۱۹۹۶) / ابوداود (ش۳۵۲) از طريق (مسدد نا حماد؛ و عبدان نا عبدالله؛ و محمّد بن رمح نا ليث) و اين سه (حماد بن زيد و عبدالله بن مبارک و ليث بن سعد) روايت کرده اند: «أخبرنا يحيى بن سعيد: أنه سأل عمرة عن الغسل يوم الجمعة فقالت قالت عائشة رضي الله عنها كان الناس مهنة أنفسهم وكانوا إذا راحوا إلى الجمعة راحوا في هيئتهم فقيل لهم: لو اغتسلتم؟» [۴۲۶] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۹) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۲۷] ابن حجر، فتح الباري، ۲ / ۳۸۷ . [۴۲۸] صحیح البخاري، ۲/۳۱۵. [۴۲۹] ابن أبي شيبة، المصنف، ۲ / ۱۰۸. [۴۳۰] همان. [۴۳۱] نووی، المجموع، ۴/۳۸۰. [۴۳۲] (ضعيف): ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۱۷) / دارقطني، السنن (ج۲ص۱۷) / ابن منذر، الاوسط (ش۹۵۹) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۵ص۱۱۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۷۵) / عقيلي، الضعفاء (ج۲ص۲۶۵) از طريق (وكيع بن الجراح ومحمّد بن کناسة وابونعيم فضل بن الدکين ومعمر بن راشد وکثير بن هشام) روايت کرده اند: «عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي عن عبد الله ابن سيدان السلمي قال شهدت الجمعة ...» اما عبد الله بن سيدان المطرودي السلمي: امام بخاري گفته است: «لايتابع على حديثه» وامام ابن عدي گفته است: «له حديث واحد وهو شبه المجهول» وامام لالکائي گفته است: «مجهول لاخير فيه» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «تابعي كبير إلا أنه غير معروف العدالة» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۹۸) ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، (ج۲ص۳۸۷)] . [۴۳۳] (صحیح): مسلم (ش۲۰۲۷) / نسایی (ش۱۳۹۰) از طریق (حسن بن عياش وسلیمان بن بلال) روایت کرده‌اند: «حدثنا جعفر بن محمّد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال : كنا نصلي مع رسول الله صلى الله عليه و سلم الجمعة ثم نرجع فنريح نواضحنا قلت أية ساعة قال زوال الشمس.» [۴۳۴] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۷) از طریق (خالد بن مخلد ویحیی بن حسان) روایت کرده است: «حدثنا سليمان بن بلال عن جعفر عن أبيه أنه سأل جابر بن عبد الله متى كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يصلى الجمعة قال كان يصلى ثم نذهب إلى جمالنا فنريحها.» [۴۳۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۱۴۵۳۸) / نسايي (ش۵۲۶) / ترمذي (ش۱۵۰) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۷۹۲) / حاکم، المستدرک (ش۷۰۴) / ابن حبان (ش۱۴۷۲) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۵۷و۲۵۶) / ابن ابي خيثمة، التاريخ الکبير (ج۳ص۱۷۸) / ابن منذر، الاقناع (ش۱۶) از طريق (يحيى بن آدم وعبدان بن عثمان وسويد بن نصر وحبان بن موسى والحسن بن عيسى النيسابوري وأحمد بن الحجاج واحمد بن موسي والحسين بن الحسن) روايت کرده اند: «أنبأنا عبد الله بن المبارك عن حسين بن علي بن حسين قال أخبرني وهب بن كيسان قال حدثنا جابر بن عبد الله قال: جاء جبريل عليه السلام إلى النبي صلى الله عليه و سلم حين زالت الشمس فقال قم يا محمد فصل الظهر حين مالت الشمس ثم مكث حتى إذا كان فيء الرجل مثله جاءه للعصر فقال قم يا محمد فصل العصر ثم مكث حتى إذا غابت الشمس جاءه فقال قم فصل المغرب فقام فصلاها حين غابت الشمس سواء ثم مكث حتى إذا ذهب الشفق جاءه فقال قم فصل العشاء فقام فصلاها ثم جاءه حين سطع الفجر في الصبح فقال قم يا محمد فصل فقام فصلى الصبح ثم جاءه من الغد حين كان فيء الرجل مثله فقال قم يا محمد فصل فصلى الظهر ثم جاءه جبريل عليه السلام حين كان فيء الرجل مثليه فقال قم يا محمد فصل فصلى العصر ثم جاءه للمغرب حين غابت الشمس وقتا واحدا لم يزل عنه فقال قم فصل فصلى المغرب ثم جاءه للعشاء حين ذهب ثلث الليل الأول فقال قم فصل فصلى العشاء ثم جاءه للصبح حين أسفر جدا فقال قم فصل فصلى الصبح فقال ما بين هذين وقت كله» ووهب بن کيسان هم متابعه شده ونسايي (ش۵۱۳و۵۰۴) / دارقطني، السنن (ج۱ص۲۵۷) / بيهقي، السنن الکبري (ش۱۷۹۳) / طبراني، المعجم الاوسط (ج۲ص۱۹۲) / ابن عبدالبر، التمهيد (ج۸ص۳۰) / تمام رازي، الفوائد (ش۳۲۷و۳۲۸) / حاکم، المستدرک (ش۷۰۵و۷۰۶) / ابن خزيمه (ش۳۵۳) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۳ص۵۴۵) از طريق (برد بن سنان وعبدالكريم بن أبي المخارق وسليمان بن موسي) روايت کرده‌اند: «عن عطاء بن أبى رباح عن جابر بن عبد الله: أن جبريل عليه السلام أتى النبى (صلى الله عليه وسلم) يعلمه الصلاة ... .» ورجال احمد «رجال صحيحين» بوده واسنادش هم «صحيح» مي‌باشد. وامام بخاري هم گفته است: «أصحّ الأحاديث عندي في المواقيت حديث جابر بن عبد الله وحديث أبي موسى» وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ مشهورٌ» وامام ذهبی هم گفته است: «صحیحٌ مشهورٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواة هذا الحديث كلهم ثقاتٌ» وامام هیثمی هم گفته است: «اسناده حسنٌ» وامام ترمذی هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [علل الترمذي الكبير (ش۵۳) / حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۷۰۴و۷۰۵) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۱ص۳۰۴) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات للبیهقی (ج۱ص۴۳۹) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۶۹۲)]. بايد اشاره کنيم که امام ابن القطان گفته است: «هذا الحديث يجب أن يكون مرسلاً لأن جابرا لم يذكر من حدثه بذلك وجابر لم يشاهد ذلك صبيحة الإسراء لما علم أنه أنصاري» [زيلعي، نصب الرايه (ج۱ص۱۹۱)] اما اين دليل مقبول نيست چرا که در روايت ترمذي (ش۱۵۰) اينگونه آمده است: «عن جابر بن عبد الله عن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: ... .» که نشان مي‌دهد جابر اين روايت را از رسول الله ج شنيده است. [۴۳۶] (صحيح): بخاري (ش۴۱۶۸) / مسلم (ش۲۰۳۰) / ابن ماجه (ش۱۱۰۰) از طريق (يحيي بن يعلي وهشام بن عبدالملک وعبدالرحمن بن مهدي) روايت کرده اند: «حدثنا يعلى بن الحارث قال سمعت إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه: كنا نصلي مع النبي صلى الله عليه ... .» [۴۳۷] (صحيح): مسلم (ش۲۰۲۹) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وإسحاق بن إبراهيم قالا أخبرنا وكيع عن يعلى بن الحارث المحاربى عن إياس بن سلمة بن الأكوع عن أبيه قال كنا نجمع مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا زالت الشمس ثم نرجع نتتبع الفىء.» [۴۳۸] نووی، المجموع، ۴ / ۵۱۲. [۴۳۹] (ضعيف): ابن ابي شيبه، المصنف (ج۲ص۱۷) / دارقطني، السنن (ج۲ص۱۷) / ابن منذر، الاوسط (ش۹۵۹) / بخاري، التاريخ الکبير (ج۵ص۱۱۰) / عبدالرزاق، المصنف (ج۳ص۱۷۵) / عقيلي، الضعفاء الکبیر (ج۲ص۲۶۵) از طريق (وكيع بن الجراح ومحمّد بن کناسة وابونعيم فضل بن الدکين ومعمر بن راشد وکثير بن هشام) روايت کرده اند: «عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي عن عبد الله ابن سيدان السلمي قال شهدت الجمعة ... .» اما عبد الله بن سيدان المطرودي السلمي: امام بخاري گفته است: «لايتابع على حديثه» وامام ابن عدي گفته است: «له حديث واحدٌ وهو شبه المجهول» وامام لالکائي گفته است: «مجهولٌ لاخير فيه» وامام ابن حبان وي را در «ثقات» آورده است وامام ابن حجر هم گفته است: «تابعي كبير إلا أنه غير معروف العدالة» [ابن حجر، لسان الميزان (ج۳ص۲۹۸) ابن حجر عسقلانی، فتح الباري، (ج۲ص۳۸۷)] . [۴۴۰] (صحيح): بخاري (ش۹۰۵و۹۴۰) / ابن ماجه (ش۱۱۰۲) از طريق (عبدالله بن مبارک وابواسحاق الفرازي ومعتمر بن سليمان) روايت کرده اند: «أخبرنا حميد عن أنس بن مالك قال كنا نبكر بالجمعة ونقيل بعد الجمعة.» [۴۴۱] ابن قدامه، المغنی، ۲/۲۰۹ [۴۴۲] (حسن): ابن ابی شیبه، المصنف (ج۲ص۱۷) / ابن منذر، الاوسط (ش۶۰۷و۹۶۱) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۱ص۵۵) از طریق (محمّد بن جعفر غندر وابوالولید طیالیسی) روایت کرده است: «ثنا شعبة عن عمرو بن مرة قال سمعت عبد الله بن سلمة کان عبدالله بن مسعود ... .» ورجال ابن ابی شیبه «رجال صحیحین» است به جز عبدالله بن سلمه مرادي که در اواخر عمر دچار تغيير گرديده وامام ابن حجر مي‌گويد: «صدوقٌ تغير حفظه» وامام عجلي گفته است: «ثقةٌ» وامام یعقوب بن شیبه هم می‌گوید: «ثقةٌ يعد فى الطبقة الاوّلى من فقهاء الكوفة بعد الصحابة» وامام ابن حبان هم وي را در «ثقات» آورده است وامام ذهبي مي‌گويد «صويلحٌ» و امامان ابوحاتم وشعبه مي‌گويند: «تعرف و تنکر» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۲۴۲) و تقريب التهذيب (ش۳۳۶۴) / ذهبي، الکاشف (ش۲۷۶۰)]. لذا احاديثش در درجه «حسن» است. [۴۴۳] (صحيح): بخاري (ش۸۳۹و۲۳۴۹و۵۴۰۳و۶۲۴۸و۶۲۷۹) / مسلم (ش۲۰۲۸) / ابوداود (ش۱۰۸۸) / ترمذي (ش۵۲۵) / ابن ماجه (ش۱۰۹۹) از طريق (عبدالعزيز بن ابي حازم وسفيان الثوري ويعقوب بن عبدالرحمن) روايت کرده اند: « عن أبي حازم عن سهل بن سعد رضي الله عنه أنه قال: ... .» [۴۴۴] ابن قدامة، المغنی مع الشرح الكبير، ۱ / ۴۶۶ [۴۴۵] شرح النووي على مسلم، ۶ / ۱۴۹ [۴۴۶] (صحیح): بخاري (ش۸۸۱) / مسلم (ش۲۰۰۱) / ابوداود (ش۳۵۱) / ترمذي (ش۴۹۹) / نسايي (ش۱۳۸۸) از طريق (عبدالله بن مسلمه و عبدالله بن يوسف و قتيبه بن سعيد و معن بن عيسي) روايت کرده‌اند: «حدثنا مالك عن سمي بن أبي صالح عن أبي هريرة: أن رسول الله ج قال: من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة وراح فكأنما قدم بدنة، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكانما قرب كبشا، ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجة، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة، فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستمعون الذكر.» [۴۴۷] (صحيح): اين روايت از طريق ابوهريره وابوسعيد خدري از رسول الله ج روايت شده است: اما طريق ابوهريرهس: نسايي، السنن المجتبی (ش۱۳۸۷) والجمعة (ش۴۴) روايت كرده است: «أخبرنا الربيع بن سليمان قال حدثنا شعيب بن الليث قال أنبأنا الليث بن سعد عن (محمّد) بن عجلان عن سمي عن أبي صالح (السمان) عن أبي هريرة عن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: تقعد الملائكة يوم الجمعة على أبواب المسجد يكتبون الناس على منازلهم فالناس فيه كرجل قدم بدنة وكرجل قدم بقرة وكرجل قدم شاة وكرجل قدم دجاجة وكرجل قدم عصفورا وكرجل قدم بيضة» وشعيب بن ليث هم متابعه شده وابن عبدالبر، التمهيد (ج۲۲ص۲۶) روايت شده است: «حدثنا عبدالوارث بن سفيان قال حدثنا قاسم بن أصبغ قال حدثنا أبو إسماعيل الترمذي قال حدثنا أبو صالح قال حدثني الليث (بن سعد) قال حدثني محمّد ابن العجلان عن سمي مولى أبي بكر ... .» وابوصالح السمان هم متابعه شده وبزار (ش۸۳۴۷) / ابن حزم، المحلي (ج۵ص۴۴) از طريق (عمرو بن علي الفلاس ومحمّد بن بشار) روايت کرده اند: «حدثنا صفوان بن عيسى قال حدثنا ابن عجلان عن أبي عن أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ... .» رجال نسايي «رجال صحيح» بوده جز الربيع بن سليمان که «ثقة وحافظ» ومترجم در تهذيب مي‌باشد. وامامان حافظ عراقی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» وامام نووی هم گفته است: «اسناده صحیحٌ؛ فقد يقال: هما شاذتان لمخالفتهما الروايات المشهورة» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۶۹) / عراقی، طرح التثریب (ج۵ص۷۶) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۷۴۷)] که البته امام نووی این قول «شاذ» بودن را با صیغه‌ی مجهول آورده لذا مردود است. اما طريق ابوسعيد خدريس: احمد، المسند (ش۱۱۷۶۹) روايت کرده است: «حدثنا يعقوب حدثنا أبي (ابراهيم بن سعد) عن (محمّد) ابن إسحاق قال حدثني العلاء بن عبدالرحمن عن أبيه عن أبي سعيد الخدري عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال: إذا كان يوم الجمعة قعدت الملائكة على أبواب المسجد فيكتبون الناس من جاء من الناس على منازلهم فرجل قدم جزورا ورجل قدم بقرة ورجل قدم شاة ورجل قدم دجاجة ورجل قدم عصفورا ورجل قدم بيضة قال فإذا أذن المؤذن وجلس الإمام على المنبر طويت الصحف ودخلوا المسجد يستمعون الذكر» رجال احمد «رجال صحيح» بوده فقط محمّد بن اسحاق بن يسار به دليل روايت از فاطمه بنت قيس توسط امام مالک و هشام بن عروه و يحيي بن سعيد قطان تضعيف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه مي‌گويد: ابن اسحاق از زنم روايت کرده در حاليکه هيچگاه وي را نديده است؟! که امامان عجلي و علي بن مديني و احمد بن حنبل و ذهبي آن را رد کرده و از وي دفاع مي‌کنند؛ و مي‌گويند مگر صحابه اي که از عائشهل روايت نموده اند ايشان را ديده اند؟ از طرفي شايد احاديثي که محمّد بن اسحاق از فاطمه روايت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبي بازهم به خاطر اينکه امام مالک وي را تضعيف نموده مي‌گويد: تضعيف مالک در وي اثر دارد؛ و من تعجب مي‌کنم چگونه تضعيفش را رد کرده اما بازهم مي‌گويد جرح مالک بر وي تأثير دارد؟ همچنين از امام يحيي بن معين به خاطر قدري بودن تضعيف گرديده اما امام يحيي بن معين مي‌گويد «ولي در روايت حديث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوي بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش اميرالمومنينِ في الحديث مي‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن يسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمير المؤمنين لحفظه» و امام علي بن مديني هم که عالمِ علل حديث مي‌باشد در موردش گفته است: «نظرت في كتب محمّد بن إسحاق فما وجدت عليه الا في حديثين ويمكن أن يكونا صحيحين» و در جايي ديگر هم گفته است: «حديثُه صحيحٌ» [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۹ص۴۲) / ذهبي، سير اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما تصريح به سماع کرده است. [۴۴۸] نک: کاسانی، بدائع الصنائع، ۱/ ۲۶۹؛ مجمع الأنهر، ۱/ ۱۶۱؛ بهوتی، الروض المربع شرح زاد المستقنع، ؛حاشية ابن قاسم، ۲ / ۴۳۳ ، ۴۲۵ ؛ شربینی، مغني المحتاج ،۱ / ۲۷۹ ؛ حاشية الدسوقي، ۱ / ۳۷۲ .