(۳-۶-۱-۷) سلام کردن خطیب به مردم
در این بخش دو مبحث جای بحث دارد:
مبحث اوّل: سلام کردن هنگام ورود به مسجد
مبحث دوّم: سلام کردن هنگام برخاستن از منبر
فقها در مبحث اوّل اتفاق نظر دارند ولی در مبحث دوّم اختلاف نظر دارند. دیدگاه آنها در این رابطه به قرار ذیل است.
مبحث اوّل: سلام کردن هنگام ورود به مسجد
از ظاهر کلام مذاهب اربعه؛ حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه و حنابله استنباط میگردد که مستحب است که خطیب هنگام ورودش به مسجد به اطرافیانش قبل از اینکه از منبر بالا رود سلام گوید. [۸۴۳]
این دسته از فقها ورود خطیب بر مردم را مانند سائر احوال دانسته و سلام کردن را در این حالت نیز مستحب میدانند. چون سلام کردن هنگام ورود به هرخانهای مستحب بوده و مسجد هم مستثنی نیست. [۸۴۴] خداوندﻷ فرموده است: ﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ﴾[النور: ۶۱] «هرگاه داخل خانهای شدید، بر خودتان سلام کنید.»
مبحث دوّم: سلام کردن هنگام برخاستن از منبر
فقها در موقعیکه امام از منبر بلند شده و رو به مردم میکند در حکم سلام دادنش به مردم اختلافنظر دارند. اقوال آنها در این زمینه عبارت است از:
دیدگاه اوّل: شافعیّه و حنابله سلام دادنش را در این موقع مستحب میدانند. [۸۴۵] در «الإنصاف» آمده: بدون هیچ خلافی این امر مستحب است. منظورش در نزد حنابله جای خلاف ندارد. [۸۴۶]
احادیث مستند این دسته از فقها یا ضعیف است یا موضوع. این استدلالها عبارت است از:
- شعبی و عطاء بن ابیرباحب گفتهاند: «کان النبی ج إذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِوَجْهِهِ، فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ.» [۸۴۷] «پیغمبر ج هرگاه در روز جمعه از منبر بر میخواستند صورتشان را رو به مردم میکردند و میفرمودند: سلام بر شما باد!»
- عبدالله بن عمرب روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا دَنَا مِنْ مِنْبَرِهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَلَّمَ عَلَى مَنْ عِنْدَهُ مِنَ الْجُلُوسِ، فَإِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ اسْتَقْبَلَ النَّاسَ بِوَجْهِهِ ثُمَّ سَلَّمَ.» [۸۴۸] «پیغمبر خدا ج هرگاه در روز جمعه به منبرش نزدیک میشد به کسانیکه نزدیکش نشسته بودند سلام میکرد و هرگاه از منبر برمیخواست با صورتش رو به مردم میکردند و سلام میدادند.»
- جابر بن عبداللهب روایت کرده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ سَلَّمَ.» [۸۴۹] «پیامبر خدا ج هرگاه از منبر برمیخاستند سلام میکردند.»
- این فقها بر این باورند که ابوبکر و عمر و عثمانش نیز چنین کردهاند و سلام کردن امام در حالت رو کردن بعد از پشت کردنش را مانند سائر احوال روابط اجتماعی مستحب میدانند. [۸۵۰]
دیدگاه دوّم: حنفیّه و مالکیّه چنین امری را مشروع نمیدانند. [۸۵۱] این فقها چنین استدلال کردهاند:
- عمل اهل مدینه چنین عملی را برنمیتابد؛ چرا که با اتّصال آنها به وحی اگر روایت صحیحی در بین آنها بود بدان عمل میکردند. [۸۵۲]
البته باید توجه داشت حجیّت عمل اهل مدینه اصلی میباشد که در نزد مالکیّه پذیرفته شده و در نزد دیگر مذاهب مقبولیّتی ندارد.
- بالارفتن خطیب از منبر آغاز مشغولیّتش به عبادت میباشد و در اینجا مانند سائر عبادات سلام کردن شرط نیست. [۸۵۳]
البته باید توجه داشت با برخاستن عبادت و خطبه شروع نمیشود با وجود اینکه صاحبان قول اوّل قائل به اشتراط سلام کردن نشدهاند بلکه آنرا سنّت دانستهاند.
- خطبه ذکری میباشد که بر نماز مقدّم میباشد پس مانند أذان و إقامه، سلام کردن در ابتدایش مشروع نمیباشد. [۸۵۴]
در واقع باید توجه داشت که سلام کردن در این حالت به سبب خطبه نیست بلکه به سبب ورود به حاضرین مسجد میباشد. [۸۵۵]
- خطبۀ اوّل بر خطبۀ دوّم قیاس میشود که سلام کردن در آن مشروع نیست. [۸۵۶]
این قیاس مع الفارق میباشد؛ چرا که سلام خطیب در این حالت بنابر ورودش به مسجد و سلام بر حاضرین میباشد و در خطبۀ دوّم هیچ دیدار تازهای وجود ندارد تا سبب سلام مجدّد را حاصل کند.
قول راجح: در دقّت در استلال گروه اوّل مشاهده میشود که تمامی احادیث استنادی ضعیف و یا موضوع میباشند در نتیجه جایی برای استناد و احتجاج ندارند و دلایل گروه دوّم هم تأییدیهای نمییابند ولی چون اصل بر عدم حکم میباشد لذا سلام کردن در این موقع سنّت و یا مستحب نیست؛ چرا که وقتی که امام از منبر بالا میرود، وقت عبادت شروع میگردد و دیگر نیازی به سلام کردن به مردم نیست. و از طرفی هنگام ورود به مسجد سلام کرده لذا نیازی به تکرار کردن سلام ندارد.
و از طرفی اگر این مورد مستحب میبود، باید رسول الله ج این عمل را انجام میدادند، در صورتیکه روایت صحیحی در مورد این عمل به ثبت نرسیده است. و همچنین خطبه ذکری میباشد که بر نماز مقدّم بوده پس مانند أذان و إقامه –که أذکار قبل از نماز بوده-، سلام کردن در ابتدایش سنّت نمیباشد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
[۸۴۳] دلیلی از این فقها به صراحت مشاهده نمیشود مگر اینکه از کلام آنها در زمینه سلام کردن در موقع بالارفتن از منبر که در ادامه بدان پرداخته میشود حکم این قسم استنباط گردد. ابن قدامه در المغني ۳ / ۱۶۱ چنین مینویسد: «مالک و أبوحنیفه گفتهاند: سلام گفتنِ امام هنگام استقبالش به مردم برای خطبه خواندن، سنّت نیست؛ چرا که وی هنگام ورود به مسجد سلام کرده ونیازی به سلام گفتن دوباره نمیباشد.» بدین خاطر در ابتدای مبحث اشاره گردید که که از ظاهر کلامشان استنباط میگردد. و نک: مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۱؛ الوجيز ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ ؛ المغني ۳ / ۱۶۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۱ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۴۴] مغني المحتاج ۱ / ۲۸۹ . [۸۴۵] ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۳ ، الوجيز، ۱ / ۶۴ ، حلية العلماء، ۲ / ۲۷۸ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲ ، ابن قدامه، المغني، ۳ / ۱۶۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، المحرّر، ۱ / ۱۵۱ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۵ - ۳۹۶ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۴۶] الإنصاف ۲ / ۳۹۶ . [۸۴۷] (ضعیف): این روایت از مراسیل عطاء بن ابی رباح و شعبی روایت گردیده است: اما طریق عامر شعبی: احمد بن حنبل، العلل ومعرفة الرجال (ش۲۲۱۶) / ابن ابي شيبه (ج۲ص۲۳) از طریق (حماد بن اسامه و هشیم بن بشیر) روايت كردهاند: «حدثنا مجالد (بن سعید) عن الشعبي قال كان رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا صعد المنبر يوم الجمعة استقبل الناس بوجهه فقال السلام عليكم ويحمد الله ويثني عليه ويقرأ سورة ثم يجلس ثم يقوم فيخطب ثم ينزل وكان أبو بكر وعمر يفعلانه.» اما این اسناد هم «ضعیف» است چرا که شعبی تابعی است و روایت «مرسل» است. اما طریق عطاء بن ابی رباح: عبدالرزاق، المصنف (ج۱ص۲۲۸) روایت کرده است: «عبد الرزاق عن بن جريج عن عطاء ان النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا صعد المنبر أقبل بوجهه على الناس فقال السلام عليكم.» اما عطاء بن ابی رباح تابعی است لذا اسنادش «مرسل وضعیف» است. [۸۴۸] (ضعیف): بيهقي، السنن الکبری (ش۵۹۵۲) / ابن عدی، الکامل (ج۵ص۲۵۳) طبرانی، المعجم الاوسط (ج۶ص۳۸۱) والمعجم الکبیر (ج۱۱ص۳۲۱) / ابن حبان، المجروحین (ج۲ص۴۶) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۷ص۳۲۳) از طریق (الوليد بن عتبة و عبد الوهاب بن الضحاك و محمّد بن أبي السري) روایت کرده است: «حدثنا الوليد بن مسلم ثنا عيسى بن ابی عون عبد الله الأنصارى عن نافع عن ابن عمر قال: كان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) إذا دنا من منبره يوم الجمعة سلم على من عنده من الجلوس، فإذا صعد المنبر استقبل الناس بوجهه ثم سلم.» اما این اسناد «ضعیف» است چرا که عيسى بن عبد الله الأنصاري: امام ابن حبان گفته است: «لاينبغي ان يحتج بما انفرد به» وامام ابن عدی گفته است: «عامة ما يرويه لايتابع عليه؛ و روى بقية عن عيسى هذا مناكيرٌ» وامام هیثمی گفته است: «ضعیفٌ» [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۴۰۰) / هیثمی، مجمع الزوائد (ج۲ص۱۱۹)]. [۸۴۹] (موضوع): ابن ماجه (ش۱۱۰۹) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۹۵۱) / تمام رازی، فوائد (ش۳۵۲) / ابن عدی، الکامل (ج۴ص۱۴۶) از طریق (محمّد بن يحيى ذهلی و أحمد بن إبراهيم و أبو عمران موسى بن محمّد) روايت كردهاند: «حدثنا عمرو بن خالد (الحرانی) حدثنا ابن لهيعة عن محمّد بن يزيد ابن مهاجر عن محمّد بن المنكدر عن جابر بن عبد الله: أن النبي صلى الله عليه و سلم كان إذا صعد المنبر سلم» اما این روایت «موضوع» است چرا که اوّلاً: عبدالله بن لهیعه دچار «اختلاط» شده است [ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۵ص۳۷۳) و تقريب التهذيب (ش۳۵۶۳)] وثانیاً: امامُ الحفّاظ ابوحاتم رازی گفته است: «هذا حديثٌ موضوعٌ» [ابن ابی حاتم، علل الحدیث (ج۱ص۲۰۵)]. [۸۵۰] ابن أبي شيبة في مصنفش در كتاب الصلوات - باب الإمام إذا جلس على المنبر يسلم ۲ / ۱۱۴ بدین آثار اشاره کرده است. [۸۵۱] البناية ۲ / ۸۱۰ ، حاشية ابن عابدين، ۲ / ۱۵۰ ، حاشية الشلبي على تبيين الحقائق بهامشه، ۱ / ۲۲۰ ، طحطاوی، مراقي الفلاح، ص ( ۱۰۴ )؛ الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه، ۲ / ۱۷۱ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۹ . [۸۵۲] الإشراف ۱ / ۱۳۳ ، المنتقى شرح الموطأ، ۱ / ۱۸۹ . [۸۵۳] همانها. [۸۵۴] الإشراف ۱ / ۱۳۳ . [۸۵۵] ابن قدامة در المغني ۳ / ۱۶۱ چنین مینویسد: « مالک و أبوحنیفه گفتهاند: سلام گفتنِ امام هنگام استقبلش به مردم برای خطبه خواندن، سنّت نیست؛ چرا که وی هنگام ورود به مسجد سلام کرده ونیازی به سلام گفتن دوباره نمیباشد.» و بدین خاطر در ابتدای مبحث اشاره گردید که از ظاهر کلامشان استنباط میگردد. و نک: مواهب الجليل والتاج والإكليل بهامشه ۲ / ۱۷۱؛ الوجيز ۱ / ۶۴ ، نووی، المجموع، ۴ / ۵۲۷ ، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۳۱ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۹ ؛ المغني ۳ / ۱۶۱ ، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۹۶ ، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۶۱ ، كشاف القناع، ۲ / ۳۵ . [۸۵۶] همان.