نماز جمعه در فقه اسلامی

فهرست کتاب

(۳-۵-۴-۱) حکم قرائت قرآن در خطبۀ جمعه

(۳-۵-۴-۱) حکم قرائت قرآن در خطبۀ جمعه

همۀ فقها در مشروعیّت قرائت قرآن کریم در خطبۀ جمعه اتفاق‌نظر دارند ولی محل خلاف در رکن و یا عدم رکن بودن آن است. در این زمینه فقها به دو دسته تقسیم می‌شوند، که عبارتند از:

دیدگاه اوّل: امام شافعی و وجه مشهور اصحابش و امام احمد در روایت مشهورش و اکثر حنابله و قول صحیح حنابله آن‌را رکن خطبۀ جمعه می‌دانند. [۶۹۸]

اساس استدلال این دسته بر فعل پیغمبر اکرم ج استوار می‌باشد که ایشان ج در خطبۀ نماز جمعه قرائت قرآن نموده‌اند، از جمله:

- جابر بن سمرهسمی‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «كَلامٌ يَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَيَقْرَأُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْزِلُ، وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا.» [۶۹۹] «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز و خطبۀ ایشان ج متعادل و متوسط بود.» امام نووی به استناد این حدیث گفته: «ای دلیلی برای شافعی بوده که در خطبه وعظ و قرآن را شرط خطبه دانسته است.» [۷۰۰]

- أمّ هشام دختر حارثهل روایت کرده است: «مَا أَخَذْتُ ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ إِلاَّ عَنْ لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ ج يَقْرَؤُهَا كُلَّ يَوْمِ جُمُعَةٍ عَلَى الْمِنْبَرِ إِذَا خَطَبَ النَّاسَ» [۷۰۱] «من ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ را جز از زبان پیغمبر خدا ج نشینده‌ام (و) ایشان ج هر جمعه بر منبر در موقعیکه برای مردم خطبه می‌خواندند آن‌را قرائت می‌فرمودند.»

- أبو سعید الخدریس روایت نموده: «قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ (ص) فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ نَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدَ النَّاسُ مَعَهُ فَلَمَّا كَانَ يَوْمٌ آخَرُ قَرَأَهَا فَلَمَّا بَلَغَ السَّجْدَةَ تَشَزَّنَ النَّاسُ لِلسُّجُودِ فَقَالَ النَّبِىُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) إِنَّمَا هِىَ تَوْبَةُ نَبِىٍّ وَلَكِنِّى رَأَيْتُكُمْ تَشَزَّنْتُمْ لِلسُّجُودِ. فَنَزَلَ فَسَجَدَ وَسَجَدُوا.» [۷۰۲] «پیغمبر خدا ج در حالیکه بر منبر قرائت می‌کردند و به (آیۀ) سجده می‌رسیدند (از منبر) پایین می‌آمدند و سجده می‌بردند و مردم هم با وی سجده می‌بردند، و روز دیگری که آن آیه را خواندند، مردم آمادۀ سجده شدند؛ لذا رسول الله ج فرمودند: این آیه، توبۀ یک پیامبر می‌باشد -لذا توبه برایش لازم نیست- امّا چون دیدیم آمادۀ سجده شده‌اید لذا سجده برندند و مردم هم سجده بردند.»

- صفوان بن یعلى از پدرشب روایت می‌کند: «أنه سمع النبي ج يقرأ : ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ[الزخرف: ۷۷]». «از پیامبر ج شنیده که ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ را قرائت می‌کردند.» [۷۰۳]

نووی ابراز می‌دارد: «این دلیلی برای قرائت در خطبه می‌باشد.» [۷۰۴] این روایت که با (کان + فعل مضارع) می‌باشد ماضی استمراری را می‌رساند که بدین معنا می‌باشد که ایشان در قرائتش استمرار داشته‌اند.

از صحابۀ کرامش نیز روایت‌ها نقل شده که در خطبه‌هایشان قرائت قرآن کرده‌اند، از جمله: عمربن خطابس. [۷۰۵]

این افراد استدلال می‌کنند که خطبه فرض نماز جمعه است، پس قرائت قرآن مانند قرائت قرآن در نماز واجب است. [۷۰۶]

البته باید متذکر شد که نماز و خطبه با هم تفوت‌های زیادی دارند، در نتیجه این قیاس مع‌الفارق است.

دیدگاه دوّم: حنفیّه، مالکیّه، شافعیّه در وجهی، امام احمد در روایتی و دیگر فقها همچون ابن سعدی بر این باورند که قرائت قرآن در خطبۀ نماز جمعه مستحب است. [۷۰۷]

این افراد به دلایلی از کتاب و سنّت استناد می‌کنند که عبارتند از:

- خداوند متعال فرموده‌اند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ[الجمعة: ۹] «‏ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه أذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.»

خداوند در این آیۀ شریفه به طور مطلق امر به ﴿ذِكۡرِ ٱللَّهِ داده و هیچ قیدی مبنی بر قرائت ارائه نکرده است و نمی‌توان با خبر آحاد آن را شرط قرار داد و با اشتراط قرائت قرآن در خطبه نسخ کتاب با خبر آحاد شده و این صحیح نمی‌باشد ولی می‌توا مکملی بر آن قرار بگیرد. [۷۰۸]

البته باید دقّت داشت حتّی با اشتراط قرائت قرآن در خطبۀ جمعه نسخی اتّفاق نمی‌افتد؛ زیرا نسخ رفع حکم و ابطال آن است و در این حالت ابطال حکمی در کار نیست.

- خداوند متعال فرموده‌اند: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤[الأعراف: ۲۰۴] «‏هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.» وجه استدلال به این آیه این است که در مورد خطبه نازل شده است و خداوند آن‌را قرآن نام نهاده بخاطر اینکه در آن قرائت قرآن وجود دارد و پیغمبر ج به یارانشش آنچه که خداوندأ به وی نازل می‌فرمود در خطبه به آن‌ها ابلاغ می‌فرمود. [۷۰۹]

مخالفان این دیدگاه در جواب این استدلال اشاره کرده‌اند که مفسّرین در شأن نزول این آیه اختلاف دارند و برخی هم این دیدگاه را تضعیف کرده‌اند. با این وصف هم این دلیل بر عدم رکن بودن قرائت قرآن نمی‌باشد بلکه (بنابر استدلال دیدگاه اوّل) رکن بودن آن‌را اثبات می‌کند و تسمیۀ کل به جزء دلیلی بر اهمیّت جزء در کل است. [۷۱۰]

- از پیغمبر ج روایت شده که ایشان ج در خطبه‌اش ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٢٨١[البقرة: ۲۸۱] ‏ «و از (عذاب و عقاب) روزی بپرهیزید که در آن به سوی خدا بازگردانده می‌شوید؛ سپس به هرکسی آنچه را فراچنگ آورده است به تمامی بازپس داده می‌شود، و به آنان ستم نخواهد شد.» را خوانده‌اند. [۷۱۱]

باید توجه داشت این روایت هیچ سندی ندارد و قابل احتجاج نمی‌باشد.

قول راجح: به نظر می‌رسد قرائت آیات قرآن کریم رکن صحّت خطبه نمی‌باشد؛ چرا که دلیلی برای رکن بودن و یا شرط و یا وجوب آن دیده نمی‌شود، امّا چون رسول اللهج در خطبه‌هایش آیاتی از قرآن مجید را می‌خوانده‌اند، لذا قرائت چند آیه مستحب می‌باشد. چنانکه جابر بن سمرهس می‌کنند که در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته: «كَلامٌ يَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَيَقْرَأُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ يَنْزِلُ، وَكَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا..» [۷۱۲] «خطبۀ رسول الله ج کلامی بوده که با آن مردم را موعظه می‌کرده و سپس آیاتی از قرآن را قرائت می‌کردند و پس از آن پایین می‌آمدند. و نماز و خطبۀ ایشان ج متعادل و متوسط بود.» (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۶۹۸] نک: الأم ۱ / ۲۳۰، ماوردی، الحاوی الکبیر، ۳ / ۵۷ - ۵۸ ، حلية العلماء ۲ / ۲۷۷ - ۲۷۸، المجموع ۴ / ۵۲۰، روضة الطالبين ۲ / ۲۵، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶؛ أبو خطاب، الهدایة، ۱ / ۵۲، شرح الزركشي ۲ / ۱۷۶، المغني ۳ / ۱۷۴ ، الفروع ۲ / ۱۱۰، المحرّر، ۱ / ۱۴۷، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۷ . [۶۹۹] (صحيح): تمام رازي، الفوائد (ش۱۰۹۸) ومن طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) روايت کرده‌اند: «حدثنا أبي (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أيوب بن الضريس بن بشار البجلي الرازي بالري ثنا محمّد بن سعيد بن سابق الرازي وكان يسكن قزوين ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال من حدثك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يخطب على المنبر جالسا فكذبه فأنا شهدته! كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب خطبة أخرى. قال قلت: كيف كانت خطبته؟ قال: كلام يعظ به الناس ويقرأ آيات من كتاب الله عز وجل ثم ينزل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» ومحمّد بن سعيد بن سابق هم متابعه شده و حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن يعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقري ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال: ... .» وعمرو بن ابي قيس هم متابعه شده و احمد، المسند (ش۲۰۹۴۵) / طيالسي، المسند (ش۸۰۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۵۰) از طريق (قيس بن الربيع وشريک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روايت کرده اند: «عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .» رجال تمام رازي: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنيد: امام ابن عساکر گفته است: «كان أحد المكثرين المصنفين الثقات» وامام ذهبي هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتاني هم گفته است: «كان ثقة نبيلا مصنفا» [ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۸۹۷)] ابوعبدالله محمّد بن أيوب بن سنان بن يحيى بن الضريس البجلي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابي جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خليلي هم گفته است: «ثقة» [ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۳ص۴۵۰)]. وساير رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن گفته‌اند که در اواخر عمر دچار تغيير شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدينى : رواية سماك عن عكرمة ؟ فقال: مضطربة وسفيان وشعبة يجعلونها عن عكرمة و غيرهما يقول: عن ابن عباس؛ إسرائيل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «كان شعبة بن الحجاج يضعفه وكان يقول فى التفسير عكرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله» اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماك بن حرب صراحتاً روايت كرده است: «قال عکرمة: كل شيء حدثُتك من التفسير فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفته‌اند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «كان جائز الحديث لم يترك حديثه أحد، وكان عالما بالشعر وأيام الناس، وكان فصيحا» [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل فی الضعفاء (ج۳ص۴۶۰وج۵ص۲۶۹) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج۶ص۲۳۵)] ولذا این اسناد «صحیح» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۵۷)] همچنین اصل حديث هم در صحيح مسلم آمده است ومسلم (ش۲۰۳۲) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وحسن بن الربيع وأبو بكر بن أبى شيبة قال يحيى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن جابر بن سمرة قال: كانت للنبى ج خطبتان يجلس بينهما يقرأ القرآن ويذكر الناس.» [۷۰۰] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۵۰ ، شیرازی و زرکشی نیز بر همین استدلال کرده‌اند. شیرازی، المهذّب، ۴ / ۵۱۶؛ زرکشی، شرح الخرقي ،۲ /۱۷۷ . [۷۰۱] (صحیح): مسلم (ش۲۰۵۲) والّلفظ له/ ابوداود (ش۱۱۰۲) از طریق (يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن وعبد الله بن محمّد بن معن) روایت کرده‌اند: «عن أم هشام بنت حارثة بن النعمان قالت لقد كان تنورنا وتنور رسول الله (صلى الله عليه وسلم) واحدا سنتين أو سنة وبعض سنة وما أخذت [ق والقرآن المجيد] إلا عن لسان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) يقرؤها كل يوم جمعة على المنبر إذا خطب الناس.» [۷۰۲] (صحیح): ابوداود (ش۱۴۱۲) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸) / حاکم، المستدرک (ش۳۶۱۵) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج۷ص۵۱) / ابن حبان (ش۲۷۶۵) از طریق (احمد بن صالح وبحر بن نصر وحجاج بن إبراهيم وحرملة بن يحيى) روایت کرده‌اند: «حدثنا ابن وهب أخبرنى عمرو ابن الحارث عن ابن أبى هلال عن عياض بن عبد الله بن سعد بن أبى سرح عن أبى سعيد الخدرى أنه قال قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم ... .» وعمرو بن الحارث هم متابعه شده ودارمی، السنن (ش۱۴۶۶) / حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۲) / ابن حبان (ش۳۷۹۹) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) / دارقطنی، السنن (ج۱ص۴۰۸) / یهقی، معرفة السنن والآثار (ش۴۴۷۰) / ابن خزیمه (ش۱۷۹۵و۱۴۵۵) از طریق (عبد الله بن صالح و عبد الله بن عبد الحكم وشعیب بن لیث) روایت کرده‌اند: «ثنا الليث ثنا خالد بن يزيد عن أبي هلال ... .» ورجال ابوداود «رجال صحیحین» بوده جز احمد بن صالح مصری که «رجال صحیح بخاری» است. وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط البخاری ومسلم» وامام بیهقی هم گفته است: « هذا حديثٌ حسنُ الإسناد صحيحٌ» وامام ابن فرح الاشبیلی هم گفته است: «رواته ثقاتٌ» وامام ابن کثیر هم گفته است: «إسناده على شرط الصحيح» [حاکم، المستدرک مع اللخیص للذهبی (ش۳۶۱۵) / ابن فرح الاشبیلی، مختصر خلافیات البیهقی (ج۲ص۱۸۲) / ابن عبدالهادی، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق (ج۱ص۴۵۰) / ابن کثیر، البدایة والنهایة (ج۲ص۳۱۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۳۸۹۸)] [۷۰۳] (صحیح): بخاری (ش۳۲۳۰و۳۲۶۶) / مسلم (ش۲۰۴۸) / ابوداود (ش۳۹۹۴) / ترمذی (ش۵۰۸) از طریق (علی بن عبدالله وقتیبة بن سعید وابوبکر بن ابی شیبة وأحمد بن حنبل وأحمد بن عبدة) رویات کرده‌اند: «حدثنا سفيان بن عیینه عن عمرو عن عطاء عن صفوان بن يعلى عن أبيه رضي الله عنه قال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقرأ على المنبر ... .» [۷۰۴] شرح صحيح مسلم ۶ / ۱۶۱ . [۷۰۵] بخاري ۲ / ۳۳ - ۳۴ . [۷۰۶] ابن قدامة، الكافي، ۱ / ۲۲۱، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۱ / ۱۵۸، كشاف القناع، ۲ / ۳۲. [۷۰۷] نک: المبسوط ۲ / ۲۶، کاسانی، بدائع الصنائع، ۱ / ۲۶۳، مجمع الأنهر، ۱ / ۱۶۸، الفتاوى الهندية، ۱ / ۱۴۷؛ الشرح الصغير ۱ / ۱۸۱، وحاشية الدسوقي ۱ / ۳۸۲، التاج والإكليل بهامش مواهب الجليل، ۲ / ۱۷۲؛ المجموع ۴ / ۵۲۰، نووی، روضة الطالبين، ۲ / ۲۵ ، شربینی، مغني المحتاج، ۱ / ۲۸۶؛ المغني ۳ / ۱۷۶، ابن مفلح، الفروع، ۲ / ۱۱۰، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۳۸۸، ابن مفلح، المبدع في شرح المقنع،۲ / ۱۵۸ و ۱۰۹. [۷۰۸] نک: کاسانی، بدائع الصنائع ۱ / ۲۶۳ . [۷۰۹] المبسوط ۲ / ۲۶ . [۷۱۰] نک: قرطبی، الجامع الأحکام القرآن، ۷/۳۵۳ و ۳۵۴؛ ابن عربی، أحکام القرآن، ۲/۲۸۷و۲۸۸. ایشان ابراز می‌دارد: «قرآن در خطبه جمعه اندک قرائت می‌شود ولی سکوت در تمامی خطبه واجب است.» [۷۱۱] (باطل): برهان الدین بن مازه، الميحط البرهاني (ج۲ص۱۶۹) این روایت را آورده ولی هیچ سندی ندارد. [۷۱۲] (صحيح): تمام رازي، الفوائد (ش۱۰۹۸) ومن طريقه ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) روايت کرده‌اند: «حدثنا أبي (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أيوب بن الضريس بن بشار البجلي الرازي بالري ثنا محمّد بن سعيد بن سابق الرازي وكان يسكن قزوين ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال من حدثك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يخطب على المنبر جالسا فكذبه فأنا شهدته! كان يخطب قائما ثم يجلس ثم يقوم فيخطب خطبة أخرى. قال قلت: كيف كانت خطبته؟ قال: كلام يعظ به الناس ويقرأ آيات من كتاب الله عز وجل ثم ينزل وكانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.» ومحمّد بن سعيد بن سابق هم متابعه شده و حاکم، المستدرک (ش۱۰۵۷) روايت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن يعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقري ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ثنا عمرو بن أبي قيس عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة السوائي قال: ... .» وعمرو بن ابي قيس هم متابعه شده و احمد، المسند (ش۲۰۹۴۵) / طيالسي، المسند (ش۸۰۹) / طبرانی، المعجم الکبير (ج۲ص۲۵۰) از طريق (قيس بن الربيع وشريک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روايت کرده اند: «عن سماك بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .» رجال تمام رازي: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنيد: امام ابن عساکر گفته است: «كان أحد المكثرين المصنفين الثقات» وامام ذهبي هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتاني هم گفته است: «كان ثقة نبيلا مصنفا» [ابن عساکر، تاريخ دمشق (ج۵۳ص۳۳۶) / ذهبي، تذکرة الحفاظ (ج۳ص۸۹۷)] ابوعبدالله محمّد بن أيوب بن سنان بن يحيى بن الضريس البجلي: امام ذهبي گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابي جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خليلي هم گفته است: «ثقة» [ذهبي، سيراعلام النبلاء (ج۱۳ص۴۵۰)]. وساير رجالش «ثقة» ومترجم در تهذيب هستند؛ فقط: سماک بن حرب «ثقة» بوده ليکن در اواخر عمر دچار تغيير شده است؛ لذا رواياتي که قدما مانند امامان (سفيان ثوري و شعبة بن الحجاج) از وي روايت نموده اند همه «صحيح» مي‌باشد؛ [رک: ابن حجر، تهذيب التهذيب (ج۴ص۳۲۲) / ابن ابي حاتم، الجرح و التعديل (ج۴ص۲۷۹) / ابن عدي، الکامل (ج۳ص۴۶۰)] وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حديثٌ صحيحٌ على شرط مسلم» وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش۱۰۵۷)] همچنین اصل حديث هم در صحيح مسلم آمده است ومسلم (ش۲۰۳۲) روايت کرده است: «حدثنا يحيى بن يحيى وحسن بن الربيع وأبو بكر بن أبى شيبة قال يحيى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن جابر بن سمرة قال: كانت للنبى ج خطبتان يجلس بينهما يقرأ القرآن ويذكر الناس.»