دوراندیشی ابوبکرس
آری، ابوبکر از ماجرای سقیفه درس گرفته بود و میترسید که هرگاه از دنیا برود و امر خلافت و جانشین خود را برای مسلمین روشن نکند، باز همان اختلاف و نزاعی پیش میآید که در انتخاب خودش در سقیفه پیش آمد و در صفوف متحد مسلمین شکافی پدید آورد که دشمنان دین و دولت اسلام از این شکاف بهره برداشته به اخلال و فساد در بین مسلمین بپردازند [۷۲].
هرگاه چنین امری پیش آید مسلم است که مسلمین را با مشکلاتی روبرو مینماید که زیانش خیلی بیش از آشوب و اخلال مرتدین یا خطر دولت روم میباشد که در بدو خلافتش پیش آمد، چه مسلمین در آن روز برای مقابله با این دو دشمن متحد بودند و همه زیر لوای اتحاد وارد کارزار شدند و به نتیجه رسیدند، ولی اختلاف داخلی آنها، دو صف مخالف همدیگر را در برابر هم قرار میدهد. معلوم است که هر کدام از این دو صف که شکست بخورد، به زیان اسلام و مسلمین و در هر طرف که کشتار صورت بگیرد به سود دشمن خواهد بود، یعنی آنچه را که دشمن خارجی میخواهد، خود مسلمین با دست خود برایش انجام میدهند. در این صورت پیکار مسلمین که در ناحیه عراق و شام شروع شده بود و به خوبی پیش میرفت، نه تنها متوقف میگردید، بلکه مسلمین مواجه با شکستی میشدند که دیگر هرگز نمیتوانستند خود را جمع و جور نموده دست به کار زنند. نتیجتاً تبلیغ دین اسلام و اجرای عدالت اجتماعی حقیقی -که هر یک از این دو امر هدف اصلی دین اسلام از جهاد میباشد- برای همیشه باز میایستاد.
حضرت ابوبکر به خوبی متوجه این خطر مخوف شده بود، لذا از راه شفقت و دلسوزی، صلاح امت محمد جرا در این دید که سر و تنه قضیه خلافت را در حیاتش هم آورد، تا راه بروز هرگونه اختلاف و منازعهای که بلای بیعلاج هر امتی است بر روی این امت مسدود شود.
برای تحقق این مطلب، اصحاب بزرگ رسول الله را یکایک به نظر آورد و در خصایص و سیرت آنها به تفکر و تفحص پرداخت، تا از بین آنها کسی را نامزد خلافت نماید که در امور خلافت سخت گیر باشد، ولی نه تا سرحد لجاجت و عناد، و طبعاً آرام باشد. ولی نه تاحد ضعف و ناتوانی. پس از بررسی کامل، دو نفر از آنها را که هر یک متصف به این صفات بودند مورد نظرش قرار گرفتند، یکی عمر بن الخطاب و دیگری علی بن ابیطالب. فرمود علی در اجرای امور خلافت به حدی راست میرود که هرگاه در پیشبرد امری از امور خلافت مانعی برایش پیش آید، تصمیم خواهد گرفت از روی مانع عبور کند و چه بسا که آن مانع تا آنجا سخت باشد که عبور از روی آن ناممکن گردد، لذا به هدف مطلوب خود نرسد و همین امر کافیست که در کارش وقفه حاصل شود و به تاخیر افتد و چه بسا که اندکی تاخیر در کار سیاست مملکت، اوضاع عمومی ملتی را دگرگون و مسیر تاریخ آنها را از ترقی به تنزل تغییر دادهاست.
[۷۲] ابوبکر در عهدنامهای که برای انتخاب عمر به خلافت نوشت به این مطلب تصریح کرده میگوید: «اللهم لم أرد بذلك إلا صلاحهم، وخفت عليهم الفتنة، فعملت فيهم بما أنت أعلم» متن کامل عهدنامه بعداً نقل میشود.