یک تاکتیک نظامی ـ روانی
قعقاع پس از خاتمه این جنگ در اواخر شب بدون آن که کسی بداند، نیروهایش را نزد خود خوانده دستور میدهد که فردا نیز مانند روز گذشته دسته دسته شوند و مسافتی دور از اردوگاه رفته همین که صبح فرا رسد گروه گروه چنان که گویی ا زجایی کمک میرسد بهسوی میدان بتازند تا باز هم قلوب مسلمین که از ماجرا خبر ندارند تقویت شود.
قعقاع هنگام طلوع خورشید پشت سر لشکر توقف میکند و بهسوی بیابان مینگرد و چون میبیند پیشتازان سوارش که گروه اول بودند پیش میآیند تکبیر میگوید. مردم هم با او هم صدا شده صدای الله اکبر بلند نموده تصور میکردند کمک تازهای رسیده. پارسیان نیز در خوف و هراس افتادند.
هاشم بن عتبه که تا این هنگام نرسیده بود، از راه میرسد و چون از تدبیر کار قعقاع اطلاع پیدا کرده و میداند مؤثر بوده او نیز به لشکرش که در راه بود پیغام داد تا دسته دسته شوند و یکی پس از دیگری بیایند.
با آنکه پارسیان در اواخر شب گذشته ضعیف شده بودند و با آن که دیدند گروههای امدادی قعقاع و هاشم پیاپی میرسند، مع الوصف امروز در کارشان دلسرد نبودند، زیرا تختهای فیلان که مسلمین در روز اول جنگ از پشت آنها به زمین افکنده معیوب شده بودند، تعمیر و بر روی فیلهای دیگری گذارده بودند و آنها را به میدان آورده بودند. مسلمین که تصور میکردند کار خود را در جنگ امروز بزودی یکسره خواهند کرد، باز خود را روبرو با مشکل مهم کار دیدند.