رستم فرخزاد
این امر یگانه آرزوی مثنی بود، ولی شانس این کار را نداشت، زیرا رستم فرخزاد این پهلوان دلاور به حدی فکرش صحیح و به طوری دور اندیش و عاقبت سنج بود که آنچه را میاندیشید و آنچه را پیشبینی میکرد درست بود و آنچه را که پیشگویی میکرد در آینده واقع میشد. از این رو مردم معتقد بودند که او علم نجوم دارد وآنچه را که میداند و میگوید از اکتشافات نجومی است، ولی چنین نبود بلکه منشاء پیشبینی و پیشگویی او از عمق سیاست و عاقبتبینی حاکی بود کما آنکه در زمان ما نیز هستند سیاستمداران تیزهوشی که وقایع سیاسی را پیشگویی مینمایند و بعداً چنانکه گفتهاند واقع میگردد. رستم نیز یکی از چنین مردانی بود.
پس آیا میشود که چنین کسی به نقشه و اندیشه مثنی پی نبرد و علاج واقعه را قبل از وقوع نکند؟ آیا میشود که چنین مردی ننگ شکست لشکرش را از دست لشکر بیتجهیز عرب که با وسایل ناچیز و اسلحه ناقص میجنگیدند برای مدت زیادی تحمل نماید؟ خیر.
رستم پس از شکست لشکر جالینوس که امید زیادی به آن داشت، به تهیه لشکر مهمی میپردازد و خواص و کار دیدگان دولت را جمع نموده از آنها میپرسد چه کسی را میشناسند که در تهور جنگی و در دشمنی با اعراب از دیگران شدیدتر باشد، تا رهبری این لشکر را بدو بسپارد و به جنگ اعراب بفرستد؟ گفتند چنین کسی مردانشاه رئیس گارد سلطنتی است که ایرانیان او را بهمن جاذوبه و اعراب او را ذوالحاجب مینامند.
رستم او را نزد خود خواسته، فرماندهی این لشکر عظیم را بدو میسپارد و جالینوس فرمانده شکستخورده جنگ بارسما را با بقایای لشکرش نیز با او همراه میسازد و تحت فرمانش قرار میدهد. به بهمن دستور میدهد که هرگاه دید جالینوس باز هم در این جنگ سستی نشان میدهد، او را به قتل برساند تا باعث سستی دیگران نشود و برای آن که به لشکر بفهماند این جنگ بیحد مهم است، درفش کاویان پرچم ملی ایران را به دستش میسپارد.