خبر پیروزی در مدینه به حضرت عمر میرسد
سعد بن ابیوقاص ماجرای قادسیه و مژده پیروزی مسلمین را نوشت و به وسیله قاصدی به نام سعد بن عمیله الفزاری برای حضرت عمر فرستاد [۱۰۱].
اهل مدینه مخصوصاً خلیفه مسلمین قبل از این که این قاصد آنجا برسد، نگران این جنگ بودند و بین ترس و امید در انتظار خبر بودند. گرچه آنها میدانستند که مسلمین در قادسیه مردانه و با ایمان و اعتماد به نصرت و یاری خداوندﻷمیجنگند و مسلماً برای پیروزی آنها در مدینه دعا میکردند و امید به پیروزی آنها داشتند، ولی از طرفی هم میدیدند که این جنگ غیر از جنگهای سابق مسلمین در عراق است. این جنگ گرچه در خاک عراق است، ولی جنگی است بین عرب و دولت بزرگ پارس بین عرب و لشکر عظیم پارس، لشکری که همیشه با رومیان دست و پنجه نرم میکرد و اکنون فرماندهی چون رستم فرخزاد پهلوان دانای جنگی و بهمن و فیروزان را دارد که هر یک ورزیده و چکیده جنگ میباشند، پس با این وصف نمیتوان به پیروزی قطعی مسلمین مطمئن شد، لذا مردم مدینه در اضطراب و دلهره بودند و بیصبرانه در انتظار خبر بودند.
حضرت عمر که طبعاً بیش از دیگران در اندیشه بود، هر روز از شهر مدینه خارج و برای دریافت خبر این جنگ مخوف از مسافرینی که از راه میرسیدند تا ظهر میماند و سپس به شهر باز میگردد و همچنین نیمه دوم روز را چنین میکرد، تا آن که در یکی از روزها که به همین منظور از شهر خارج شده بود، شتر سواری که همان سعد بن عمیله قاصد اعزامی سعد بوده از راه میرسد، حضرت عمر از او جویای خبر جنگ میشود واو بدون آن که عمر را بشناسد، بشارت داده، میگوید: خدایﻷمسلمین را فاتح و لشکر پارس را مغلوب و منهزم ساخت. و سپس با همین حال که قاصد سوار شترش بود و عمر در جنب شتر پیاده حرکت میکرد و با هم گفتگو میکردند وارد شهر میشوند، چون قاصد میشنود که مردم به این کسی که همراهش میباشد، به نام امیرالمؤمنین سلام میکنند، میفهمد که او خلیفه مسلمین است که در کنار شترش مسافتی پیاده به راه افتاده است، لذا طلب عفو میکند، عمر میفرماید: برادرم باکی نیست. نامه سعد را از او میگیرد و میخواند و به مردم در مسجد مژده فتح میدهد، همه خرسند میگردند.
آری، این چنین است شخصیت روحانی عمر که با آن که امیرالمؤمنین و فرمانروای جهان اسلام بود و اکنون مژده یافته که بر پارس بزرگ پیروز شده است، به جای این که از کسب این موفقیت مهم، خودخواه شود، همچنان متواضع بوده خود را به قاصدی که یکی از رعایایش بود، معرفی نمیکند و در کنار شترش پیاده به راه میافتد و همین بس که از او مژده فتح میشنود. او مدتی در انتظار همین امر بود و جز این نمیخواست. او برای خود پیاده رفتن را عیب و زشت نمیداند، او سعادت مسلمین را میخواهد نه راحت خویش را.
[۱۰۱] تاریخ طبری سطر ۳ صفحه ۷۰ ولی اسدالغابه سطر ۵ صفحه ۳۱ و اصابه سطر ۴ صفحه ۲۴۶ میگوید: آن قاصد نعمان بن مقرن بود، اما معتمد همان قول طبری است، زیرا نعمان بن مقرن کسی نبود که عمر الخطاب را نشناسد، چنانکه در تاریخ آمده قاصد شتر سوار بود و عمر که قاصد او را نمیشناخت در جنب شترش پیاده میرفت، حامل مژده همان سعد بن عمیله بوده و نعمان بن بشیر سهام غنایم را به مدینه برده است.