شیخین - ابوبکر و عمر

فهرست کتاب

خلافت حضرت ابوبکر

خلافت حضرت ابوبکر

در همان روزی که حضرت رسول الله جوفات یافت، جماعتی از انصار یعنی مسلمین اهل مدینه از دو طایفه اوس و خزرج در محله خزرجی‌ها در سقیفه بنی ساعده [۴۲]اجتماع نمودند تا از میان خودشان یعنی انصار خلیفه‌ای برای مسلمین برگزینند.

سعد بن عبادهسرئیس طایفه خزرج در بین آن‌ها به پا ایستاد و می‌گوید: «ای جماعت انصار، شما در دین اسلام سابقه و فضیلتی دارید که هیچ قبیله دیگری ندارد. خدایبا شمشیرهای شما برای پیغمبرش زمین را از خون دشمنان رنگین ساخت. قبایل عرب به وسیله شمشیرهای شما برای پیغمبرش گردن نهادند. خدا او را در حالی از میان شما گرفت و به نزد خود فراخواند که از شما راضی و خشنود و چشم مبارکش به شما روشن بود (یعنی از شما خورسند بود) پس این امر خلافت را سخت به دست بگیرید، چه که این حق به شما بیش از دیگران می‌رسد و شما نسبت به این امر بهتر از دیگرانید» [۴۳].

گویا خطبه سعد در قلوب انصار به خوبی تأثیر می‌نماید، زیرا آنچه از اوصاف آن‌ها در خطبه خود گفته بود حقیقت داشت، ولی باید فهمید که آنچه بدان تصریح کرده بود، نمی‌توانست آن‌ها را نسبت به احراز مقام خلافت از دیگران بهتر بداند، زیرا خلافت امری است سیاسی و گرچه با اوصافی که گفته بود مباینت ندارد ولی لازمه آن نیست. به هر جهت، انصار پس از این خطبه مهیج، می‌خواستند سعد را به خلافت برگزینند تا با او بیعت کنند. اگر ابوبکر، عمر و ابوعبیده بن الجراح از ماجرا اطلاع نمی‌یافتند یا اندکی دیرتر به آنجا می‌رسیدند، مردم با او بیعت می‌کردند. و کار خلافت یکسره می‌شد و چنانکه بعداً بیان می‌شود، عاقبت بسیار خطرناکی به بار می‌آورد، زیرا قبایل عرب جز سیادت و امارت قریش را نمی‌پذیرفتند و از همین‌جا اختلاف کلمه پیدا و نتیجه نزاع داخلی می‌کشید، چون ابوبکر، عمر و ابوعبیده از اجتماع انصار و مقصودشان از این اجتماع خبر یافتند، بی‌درنگ به نزد آن‌ها شتافتند و همین که به آنجا رسیدند، ابوبکر در بین آن‌ها به پا خواست و مطالبی گفت که هدف مهاجرین بود:

«همانا خدای جل و شأنه محمد جرا برای راهنمایی و تبلیغ دین حق به رسالت برانگیخت. او مردم را به‌سوی اسلام دعوت فرمود، خدا روی‌ها و دل‌های ما را به‌سوی آنچه که دعوت فرمود معطوف فرمود و ما جماعت مهاجرین اولین کسانی بودیم که دین خدا را پذیرفتیم. سایر مردم بعد از ما مسلمان شدند. ما خویشان رسول الله هستیم و علاوه بر این از حیث کثره نسب تا آنجا برتریم که هیچ قبیله‌ای از قبایل عرب نیست، مگر اینکه برای قریش در آن‌ها فرزندی متولد گردید (یعنی با تمام قبایل پیوند خویشی و قومیت داریم) همانا قوم و قبایل عرب امارت و خلافت را نخواهند شناخت و قبول نخواهند کرد جز برای این جماعت (قریش)، شما جماعت انصار به خدا قسم آن کسانی هستید که مهاجرین را (در شهر خود و در خانه‌های خود) جای دادید و رسول خدا را در پناه خود گرفته یاری کردید. در پیشرفت دین خدایو در خوشی‌ها و ناملایمات همکار و شریک ما بودید، پس شما محبوب‌ترین و گرامی‌ترین مردم هستید و می‌سزد که به قضاء و قدر و خدا تسلیم در برابر امر خدا و نیز به آنچه که خدا به شما و برادران مهاجرتان داده‌است، راضی شوید حسد نورزید. شما کسانی هستید که از خود گذشتید و دیگران را در هنگام ضرورت و احتیاج بر خود مقدم داشتید. به خدا قسم شما همیشه برادر مهاجرتان را نسبت به دارایی خود مقدم می‌داشتید، پس بهتر می‌سزد که اختلاف در این امر از دست شما سر نزند و از حسادت نسبت به امر خیری که خدا به آن‌ها داده‌است دور شوید. ما مهاجرین امراء خواهیم بود و شما انصار وزراء ما، هیچ مشورتی بدون دخالت شما صورت نخواهد گرفت و هیچ امری بدون شرکت شما انجام نخواهد یافت، از شما می‌خواهم تا با ابوعبیده یا عمر بن الخطاب بیعت کنید، چه که هر یک از آن‌ها اهلیت این کار را دارند» [۴۴].

خطبه ابوبکر که هم حقیقت داشت و هم با مهربانی و ملاطفت بیان نمود و هم حقوق مهاجرین و اولویت آن‌ها را برای خلافت توضیح داد و هم حق معنوی و اوصاف انصار را حفظ نمود و هم آن‌ها را به وزارت در خلافت پذیرفت، قلوب انصار را نرم و آن‌ها را خیلی تحت تأثیر قرار داد. گویا در طایفه خزرج بیش از اوس مؤثر شد، زیرا قیس بن سعیدسیکی از ساداتشان فوراً برخاسته می‌گوید: «ای جماعت انصار، اگر ما اهل فضیلت و جهاد و سوابقی نیکو در این دین بودیم، به خدا قسم چیزی نخواستیم جز رضای خدا و اطاعت نبی خویش، پس برای ما نمی‌سزد که خود را از این جهت بر مردم برتر بدانیم، ما از این بابت طالب متاع و منصب دنیوی نیستیم، چه که خدا بر ما منت دارد (که ما را موفق فرمود) بدانید که محمد از قریش است و قومش به این امر (خلافت) ذی حق‌تر و بهتر‌اند، به خدا قسم، خدا هرگز مرا نخواهد دید که در این امر با آن‌ها نزاع و کشمکش کنم، از خدا بترسید و با آن‌ها نزاع و مخالفت نکنید» [۴۵].

در این اثناء طایفه اوس که گویا برای خود احساس خطر می‌کردند به یکدیگر گفتند: «هرگاه کسی از خزرج هر چند یکبار به خلافت برسد برای آن‌ها این فضیلت و افتخار تا ابد برقرار خواهد ماند و هرگز شما را در کارشان شریک نخواهند کرد. برخیزید با ابوبکر بیعت کنید».

حضرت عمر در جواب ابوبکر که در آخر خطبه خود فرمود با ابوعبیده یا با عمر که هر دو اهلیت دارند بیعت کنید، گفت: «پناه می‌برم به خدا از اینکه چنین شود (یعنی از ما دو خلیفه شود) و حال آنکه تو با این فضایل برجسته در بین ما باشی، تو با این امر از ما ذی حق تری. چه از ما (همه مردم)‌ زودتر مشرف به دوستی با رسول الله شدی و از حیث بذل مال در راه دین خدا از ما بهتر و برتری. تو در بین مهاجرین بهترین هستی از دو نفری که در سفر هجرت در غار بودید تو نفر دوم هستی. تویی که برای امامت نماز جایگزین رسول الله شدی. نماز بهترین ارکان دین اسلام است. پس با این وصف چه کسی را می‌سزد که از تو جلوتر شود، تو باید جانشین رسول الله بشوی، پس ما با بهترین کسی که رسول الله او را از میان همه ما بیشتر دوست می‌داشت بیعت می‌کنیم. دستت را بده تا با تو بیعت کنم» [۴۶].

از خطبه قیس و خطبه حضرت عمر می‌فهمیم که زمینه برای بیعت با ابوبکر به خوبی فراهم و مورد موافقت این جمعیت که جنبه شورا داشت، واقع گردیده است، زیرا بزرگان هر دو طایفه انصار از اوس و خزرج (جز سعد بن عباده) به دلایل ابوبکر قانع شدند، ولی بعضی از جوانان متعصب خزرج که در اقلیت بودند، قبل از انجام یافتن بیعت به مخالفت برخاسته، می‌‌خواستند خلافت در طایفه خودشان باشد، لذا جنجال و نزاع به راه انداختند و کار به جایی رسید که حباب بن المنذر در آن مجلس شمشیر کشید و اگر فوراً شمشیر را از دستش نمی‌گرفتند و کسی از حاضرین مجروح می‌گردید، بلوا و فتنه‌ای رخ می‌داد که سوء عاقبتش را جز خدا نمی‌دانست که چگونه و کجا بکشد. خلاصه لحظه‌ای خیلی بحرانی و خطرناکی پدید آمد که ممکن بود اتحاد و یگانگی مسلمین که رسول الله جدر بین آن‌ها بوجود آورده بود و آن‌ها را برادر هم کرده بود بر هم خورد و نتیجتاً کیان دین اسلام که دشمنان در کمینش بودند در خطر افتد.

حضرت عمرساین داهیه بزرگ اجتماعی و این نابغه سیاسی اسلام دریافت که فتنه بزرگی در شرف تکوین و پیدایش است و جز با خاتمه دادن به امر خلافت و قرار گرفتن مردم در مقابل امر انجام یافته، هیچ علاجی ندارد. او فهمید که اکثریت قریب به اتفاق حاضرین در سقیفه، مائل به بیعت با ابوبکر هستند، لذا هر گونه فرصتی را از دست فتنه و آشوب گرفت و خطاب به ابوبکر کرده گفت: «ابسط يدك أبايعك» یعنی: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم». حضرت عمر بدین سان شتابانه دست به دست ابوبکر داد و به عنوان خلافت با او بیعت فرمود. پس از او حاضرین نیز به ابوبکر روی آورده یکی پس از دیگری با او بیعت کردند.

فردای آن روز نیز حضرت ابوبکر برای بیعت عمومی مردم در مسجد رسول الله و بر منبر رسول الله نشست اما قبل از اینکه شروع به سخنرانی نماید، حضرت عمر در جنب منبر ایستاد و پس از حمد خدا چنین گفت: همانا خدا امور شما را به کسی تفویض فرمود که بهترین شما و رفیق رسول الله و شخص دومی از دو نفری است که در غار بودند، پس برخیزید با او بیعت کنید» [۴۷].

آنگاه مردم به طرف منبر شتافته با میل و رغبت کامل با حضرت ابوبکر بیعت نمودند. با این بیعت عمومی که پس از بیعت اهل شورا در سقیفه انجام گرفت، خلافت ابوبکر مورد موافقت و تأیید اکثریت قریب به اتفاق امت محمد اعم از مهاجرین و انصار قرار گرفت و او به عنوان خلیفه اول رسول الله زمام حکومت اسلامی را به دست گرفت، به طوری که در این کتاب خواهیم دید چه برکتی برای مسلمین و دین اسلام در بر داشت؟

[۴۲] سقیفه به جایگاه سرپوشیده‌ای می‌گفتند که مردم قدیم در محله خود می‌ساختند و در مواقع لزوم در ِآنجا اجتماع می‌نمودند و در امور مهم و مشکلات عمومی خود با یکدیگر مذاکره و تصمیم می‌گرفتند. [۴۳] متن خطبه عربی سعد چنین روایت شده است: «يا معشر الأنصار! لكم سابقة في الدين وفضيلة في الإسلام ليست لقبيلة من غيركم. أثخن اللهلرسوله بكم في الأرض دانت بأسيافكم له العرب. توفاه الله وهو راض عنكم ولكم قرير العين. فشدوا أيديكم لهذا الأمر، فإنكم أحق الناس وأولاهم به». [۴۴] این است عین خطبه عربی ابوبکرس: «إن اللهبعث محمداً جبالهدي ودين الحق فدعا إلى الإسلام، فأخذ الله بنواصينا وقلوبنا إلى ما دعا إليه. فكنا معشر القريش أول الناس إسلاماً والناس لنا تبع، ونحن عشيرة رسول الله، ونحن مع ذلك أوسط العرب أنساباً، ليست لقبيلة من قبايل العرب إلا وللقريش فيها ولادة. إن العرب لا تعرف هذا الأمر إلا لهذا الحي من قريش. وأنتم والله الذين آووا ونصروا، وأنتم شكرائنا في دين اللهوفيما كنا فيه من السراء والضراء. والله ما كنا في خير قط إلا كنتم معنا فيه. فأنتم أحب الناس وأكرمهم وأحق الناس بالرضا بقضاء الله والتسليم لأمره، ولـما ساق الله لإخوانكم الـمهاجرين، فلا تحسدوهم وأنتم الـمؤثرون على أنفسهم حين الخصاصة. والله ما زلتم مؤثرين إخوانكم من الـمهاجرين. وأنتم أحق الناس ألا يكون هذا الأمر واختلافه على أيديكم وأبعد أن لا تحسدوا إخوانكم من الـمهاجرين. وأنتم أحق الناس ألا يكون هذا الأمر واختلافه على أيديكم وأبعد أن لا تحسدوا إخوانكم على خير ساقه الله تعالى إليهم فنحن الأمراء وأنتم الوزراء. لا تفتانون بمشورة ولا نقضي دونكم الأمور، وإنما أدعوكم إلى أبي عبيدة أو عمر كلاهما له أهل».(از کتاب الامامة والسياسة تألیف أبی محمد عبدالله بن مسلم دینوری متوفای سال ۲۰۷). [۴۵] متن عبارت عربی قیسساین چنین است: «يا معشر الأنصار! إنا والله لئن كنا أولي فضل وجهاد وسابقة في هذا الدين فما أردنا إلا رضاء الله وطاعة نبينا، فما ينبغي لنا أن نستطيل على الناس بذلك ولا نبتغي به من الدنيا عرضاً، فإن الله ولي النعمة على ذلك إلا أن محمداً من قريش وقومه أحق به وأولى، وأيم الله لا يراني الله أنازعهم هذا الأمر. فاتقوا الله ولا تخالفوهم ولا تنازعوهم». [۴۶] و این است گفتار عربی عمرس: «معاذالله أن يكون ذلك وأنت بين أظهرنا. أحقنا بهذا الأمر، وأقدمنا صحبة لرسول الله، وأفضل منا في الـمال، وأنت أفضل الـمهاجرين، وثاني اثنين إذ هما في الغار، وخليفة على الصلاة، والصلاة أفضل أركان الإسلام. فمن ذا ينبغي أن يتقدمك فأنت خليفته، فنبابع خير من أحب رسول الله منا جميعاً. ابسط يدك أبايعك». [۴۷] این است گفتار عربی عمرس: «إن الله قد جمع أمركم على خيركم، صاحب رسول الله، وثاني اثنين إذ هما في الغار، فقوموا، فبايعوه».