باز هم مذاکره
عمرو ده نفر از بزرگان مسلمین را که یکی از آنها عباده بن الصامت صحابی بزرگ رسول الله بود، نزد مقوقس فرستاد ودستور داد تا عباده بن الصامت طرف گفتگو با مقوقس باشد.
مقوقس با عباراتی که هم به ظاهر جنبه نصیحت داشت و هم بوی ترساندن و تهدید میداد، سخن به میان کشید او اصرار داشت که فرستادگان مسلمین امری دیگر غیر از آن سه چیزی که عمرو بن العاص قبلاً در جوابش پیشنهاد کرده بود، پیشنهاد کنند.
عباده بن الصامت دستش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: «قسم به پروردگار این آسمان و این زمین و همه چیز دیگر، غیر از این سه امری که قبلاً پیشنهاد شده پیشنهادی نداریم. شما باید یکی از آنها را برای خودتان اختیار کنید».
مقوقس به اطرافیانش گفت: «سخنم را بپذیرید و یکی از این سه امر پینشهادی آنها را قبول کنید. به خدا قسم شما در مقابل اینها تاب مقاومت ندارید. اگر امروز به میل خودتان قبول نکنید چندی نمیگذرد که مجبوراً چیزی را متحمل خواهید شد که خیلی بدتر است، چه بهتر که پیشنهادم را پیش از آن که پشیمان شوید قبول کنید». اظهارات مقوقس که بیپرده و آرام بود، مورد موافقت مردم واقع شد، لذا به عمرو بن العاص پیغام داد که موافقت نماید تا هر یک از طرفین (عمرو بن العاص و مقوقس) با جماعتی از بزرگانشان در یکجا جمع شوند و درباره نحوه صلح با هم مذاکره نمایند.