مذاکره مجدد با فرمانده ایرانی
با آن که خلیفه مسلمین عمر بن الخطاب در کار لشکرکشی خود از هر جهت احتیاط کرده و برای هر پیش آمد احتمالی پیشبینی لازم را کرده بود و با توجه به ایمان و توحید کلمه مسلمین و جلادت و دلاوری سعد، اطمینان داشت که لشکرش پیروز میشود، مع الوصف میخواست هرگاه یزدگرد دین اسلام را نپذیرد، حتی الامکان با تحمیل جزیه بر پارس کار خود را با آنها از طریق صلح ختم نماید. به همین منظور مجدداً به سعد نوشت نمایندهای نزد فرمانده کل سپاه پارس بفرستد تا درباره صلح با او مذاکره نماید. بعضی از تاریخ نویسان از قبیل دکتر محمد حسنین هیکل مینویسند این بار خود رستم از سعد درخواست کرد که شخصی از دانایان مسلمین را نزدش بفرستد تا درباره صلح با هم مذاکره نمایند.
به هرحال چه آن روایت صحیح باشد و چه این، سعد مغیره بن شعبه را انتخاب و نزد رستم فرستاد. مغیره نزد رستم رفت و پهلوی او بر تخت نشست و عین همان مذاکرهای که بین گروه اعزامی مسلمین و یزدگرد به میان آمده بود، بین مغیره و رستم به میان آمد. رستم از اظهارات مغیره به خشم آمد و گفت: «فردا احدی از شما را زنده نخواهم گذاشت».