تجزیه و تحلیل حدیث قرطاس
حال که به اینجا رسیدیم و میخواهیم به بحث خود درباره خلافت حضرت ابوبکر خاتمه بدهیم، لازم میدانم به بحث در مطلبی بپردازم که چون در صحیح بخاری و سایر کتب حدیث اهل سنت روایت شده است، احتمال دارد بعضی را درباره خلافت و تعیین خلیفه از طرف رسول الله به توهم اندازد و از این حدیث چیزی تصور نمایند که جز تخیل و خطا نباشد، یعنی تصور نمایند که رسول الله میخواست خلیفه معین نماید، ولی نگذاشتند. حدیث مورد نظر در صفحه ۱۱ جزء ششم بخاری در باب (مرض النبی ووفاته) به این عبارت روایت شده است: از سعید بن جبیر [۵۵]روایت شده که میگوید: ابن عباس گفت: روز پنجشنبه و چه روز اندوهگین است روز پنجشنبه؟ در این روز بود که مرض رسول الله شدت یافت، فرمود: برایم (قلم و کاغذ) بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید». حاضرین نسبت به دستور رسول الله با یکدیگر نزاع کردند حال آنکه در محضر هیچ پیغمبری تنازع درست نیست، گفتند: رسول الله چگونه است، آیا هذیان گفت؟ از او بپرسید چه میگوید؟ آنگاه درخواستش را رد کردند، لذا رسول الله فرمود: مرا به حال خودم واگذارید، زیرا آنچه در آنم بهتر است از آنچه شما مرا بدان میخوانید. آنها را به انجام دادن سه چیز توصیه فرمود: یکی آن که مشرکین را از جزیره العرب بیرون برانند، دوم آن که به نمایندگانی که از طرف قبایل عرب به مدینه میآیند به همان نحوی که خودش با آنها رفتار میکرد، رفتار نمایند. ابن عباس از ذکر مطلب سوم سکوت کرد، یا بیان کرد ولی من فراموش کردم [۵۶].
در همان صفحه عین همین واقعه را از عبیدالله بن عتبه از عبدالله بن عباس به این نحو روایت کرده که میگوید: «آنگاه که رسول الله در حال نزع افتاد و به موت نزدیک شد، در آن هنگام در خانهای که رسول الله بود، مردمی نشسته بودند، رسول الله فرمود: بیایید برای شما چیزی بنویسم تا پس از آن گمراه نشوید» بعضی از آنها گفتند: درد بر رسول الله شدت یافته است. قرآن نزد ما است. کتاب خدا برای ما کافی است. آنها که در خانه بودند، در این باره با هم اختلاف نمودند و با یکدیگر به جدال و منازعه پرداختند، بدینگونه که بعضی از آنها گفتند: آنچه را که رسول میخواهد بیاورید تا برای شما چیزی بنویسد که پس از آن گمراه نشوید. بعضی دیگر مخالفت نموده چیزی دیگر گفتند و چون کار نزاع و جدالشان بالا گرفت و زیاد با هم اختلاف نمودند و زیاد حرفهای بیهوده زدند، رسول الله فرمود: برخیزید از نزدم بروید». عبیدالله میگوید: عبدالله بن عباس همیشه میگفت: فاجعه بزرگ همان بود که نگذاشت پیامبر خدا برایشان بنویسد و این امر به سبب اختلاف و نزاع و حرفهای بیهوده آنها بود که نزد رسول الله به راه انداختند» [۵۷].
این داستان بیاساس دروغین که متضمن کسرشان شریف رسول الله و نیز اسائت ادب اصحاب بزرگ آن حضرت را در بردارد، به چندین عبارت مختلف دیگر نیز روایت شده است. در بعضی از این روایات تا آنجا تهور شده که میگوید: بعضی از حاضرین گفتند: «إن الرجل ليهذي» یعنی: «این مرد که (رسول الله باشد) هذیان و سخن نامعقول میگوید». حاش لله که صحابه گرامی رسول الله بیادب باشند، تا به رسول الله بگویند (این مرد) و نگویند رسول الله یا نبی الله، چنانکه عادت و رویه آنها بود و پناه بر خدا که اصحاب رسول الله به خود اجازه دهند تا بگویند رسول الله هذیان میگوید، سبحان ربی ان هذا لبهتان عظیم.
گرچه این داستان خرافی و ساختگی دشمنان دین، متاسفانه در کتب حدیث راه یافته است، ولی هرگاه اندکی در آن تفکر شود، واضح خواهد شد که عاری ا زحقیقت و فاقد واقعیت است، به نظر میرسد که بعداً در ایام بروز فتنهها و منازعات و نحلهها و فرقههای مذهبی که باطناً در پس پرده استتار بر ضد اسلام قیام کرده بودند ساخته شده و به دست بعضی از مسلمین ساده لوح بیفکر در کتب حدیث راه یافته است [۵۸]هدف سازنده این داستان دروغین این بوده که اولاً نشان دهد که رسول الله در آخر ایام عمر شریفش آن عظمت و محبت سابق خود را که در قلوب یارانش جا گرفته بود به کلی از دست داده بود، تا آنجا که حتی اصحاب بزرگ و خویشان نزدیکش هم اعتنایی به دستوراتش نمیکردند. با آن که در بستر بیماری و مشرف بر موت بود، آشکارا با آن حضرت مخالفت نمودند وآنچه را که خواست و امر فرمود تا حاضر نمایند - و آن هم برای حفظ آنها از گمراهی بود - فراهم نکردند و فرمایشش را هذیان نامیدند. رسول الله از این بابت به حدی خشمگین شد که فرمود برخیزید از نزدم بروید.
ثانیاً: میخواهد بگوید امت محمد اکنون امتی است گمراه، زیرا رسول خدا در مرض موتش میخواست برای آنها چیزی بنویسد که آنها را با آن نوشته از گمراهی نگهدارد، ولی یارانش که از او برگشته بودند مخالفت کردند وآنچه که میخواست بنویسد نوشته نشد، پس چون چیزی که از گمراهی آنها جلو میگرفت نوشته نشد مسلم است که امتش گمراه گشته از سعادت محروم گردیدهاند.
خواننده گرامی! چنین داستانی که اینچنین اموری را در بردارد قطعاً صحت ندارد و از چنین تهمتی بر دامن طاهر اصحاب رسول الله ننشیند گرد.
اینک برای آن که شما خواننده عزیز هم مانند من به حقیقت امر و ساختگی بودن این داستان دروغین به درستی پی برید به تحلیل و بررسی دقیق آن میپردازیم از شما میخواهیم به این مطلب خوب دقت کنید.
به طور کلی هر حدیثی وقتی صحیح است که اولاً: روایتش درست باشد. ثانیاً: اصل حدیث روایت شده مسلم و معقول باشد، یعنی مخالف با اوضاع و احوال جاری و بر خلاف سنت آفرینش و مغایر با عقل نباشد. بنابراین ما اول روایت این داستان دروغین را بررسی میکنیم و پس از آن به بررسی اصل آن میپردازیم تا معلوم شود ماجرا از چه قرار بوده است.
[۵۵] سعید بن جبیر از بزرگان تابعین بود. او در ماه رمضان سال ۹۵ هجری به فرمان حجاج بن یوسف ثقفی سفاک معروف حکومت عبدالملک بن مروان در سن ۴۹ سالگی شهید شد. [۵۶] متن حدیث بخاری: «عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ جوَجَعُهُ فَقَالَ: ائْتُونِى أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا. فَتَنَازَعُوا، وَلاَ يَنْبَغِى عِنْدَ نَبِىٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عَلَيْهِ . فَقَالَ: دَعُونِى فَالَّذِى أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِى إِلَيْهِ. وَأَوْصَاهُمْ بِثَلاَثٍ قَالَ: أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ. وَسَكَتَ عَنِ الثَّالِثَةِ، أَوْ قَالَ فَنَسِيتُهَا». [۵۷] متن حدیث بخاری چنین آمده است: «لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ جوَفِى الْبَيْتِ رِجَالٌ، فَقَالَ النَّبِىُّ ج: هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ. فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ . فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ . وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ غَيْرَ ذَلِكَ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالاِخْتِلاَفَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: قُومُوا قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَكَانَ يَقُولُ ابْنُ عَبَّاسٍ إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ جوَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ لاِخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ». [۵۸] غالب مردم ساده طبق سنت دیرین خود در مقابل هر نوشته یا گفتاری که به آن صیغه و صیغه اخبار و احادیث داده میشد، زانو زده قبول میکردند، گو آن که خرافه و اسطوره بنیاسرائیل بوده باشد. هرگاه کسی از علما و روشنفکران مانند ابن رشد و شیخ محمد عبده مفتی کشور مصر برخلاف آنها حرفی میزد متهم به الحاد و زندقه میشد، و همین امر باعث اساسی وضع احادیث و عامل مهم سرایت و بقای این قبیل احادیث جعلی در کتب احادیث بوده است، ما امروز جهان اوهام و اساطیر را پشت سر گذاشتهایم و در عصر علم و عقل و تحلیل وقائع و آزادی فکر زندگی میکنیم و به خود حق میدهیم که نسبت به این قبیل اخباری که به هیچ وجه صحیح نیست حرف بزنیم و با ذکر دلایل و براهین آنها را رد نماییم بطور یقین میدانیم که عقلا و علما با ما همفکر و همصدا خواهند بود.