شهر بیت المقدس دروازههایش را برای ورود حضرت عمر خلیفه حضرت رسول الله باز میکند
حضرت عمر چند روزی پس از تاریخ عقد صلح، در بین امرای لشکرش در شهر جابیه ماند. سپس درحالیکه ابوعبیده بن الجراح، خالد بن الولید، عمرو بن العاص، شرحبیل بن حسنه و جماعتی دیگر از اصحاب رسول الله که همراهش از مدینه به اینجا آمده بودند در التزامش بودند، به طرف شهر قدس حرکت فرمود، تا آن را طبق صلحنامهای که به اهل شهر داده بود تصرف کند [۱۳۹].
از آن طرف اسقف اعظم، امراء و بزرگان شهر در روز موعود که قبلاً به اطلاع آنها رسانده بودند مقابل دروازه بزرگ شهر در انتظار ورود موکب فرمانروای مسلمین و جانشین پیغمبر اسلام حضرت عمر بن الخطاب بودند.
برخورد خلیفه با آنها حدی با ملاطفت و بر مبنای محبت و تواضع بود که به جای آن که او را به منزله یک فاتح پیروزمند که بر شهرشان استیلا یافته بپذیرند، به عنوان یک فرمانروای عادل و پاکدلی که نظیرش را ندیدهاند، وی را در آغوش گرفتند.
آنها از سنجش صلحنامهای که خلیفه به آنها داد، خصوصاً از این که به معابدشان احترام قائل شده و به آنها، در امان داده بود ودر اقامه شعائر و مراسم دینیشان آنها را آزاد فرموده بود تا آنجا عظمت و طهارت نفس در وجودش یافتند که او را نادیده دوست خلق خدا و طرفدار حقیقت و مروج عدالت شناختند.
خلیفه و همراهانش به راهنمایی اسقف اعظم همراه بزرگان شهر در حالی که اهل شهر برای دیدن فرمانروای مسلمین و فرماندهان لشکر اسلام در مسیر آنها ایستاده بودند در شهر به راه افتادند.
اینجا بود که مردم شهر غرق در تعجب شدند، زیرا بر خلاف تصورشان فرمانروای بزرگ مسلمین که دو امپراتوری بزرگ جهان آن زمان را در یک زمان به زانو در آورده و اکنون پیروزمندانه به این شهر داخل میشود، شخصی متواضع، فروتن و با لباس عادی و ساده میبینند و فرماندهان بزرگش را که سر فرماندهان این دو امپراتوری مقتدر را از پای در آوردهاند همه متواضع و بدون نشان و آرایش نظامی میبینند.
مردم از مشاهده فرمانروای مسلمین و فرماندهان بزرگشان فهمیدند که این مردم بر خلاف کشورگشایان جهان، مردمی خودخواه و دنیاپرست نیستند، بلکه مردمی روحانی، عدالت پرور و انسان دوستند که نه میل به انتقام از کسی و نه چشم طمع به مال مردم دارند و نه به نوامیس و مقدسات دیگران تعرض مینمایند.
مردم شهر که دروازههای شهرشان را به عنوان صلح بر روی خلیفه و همراهانش باز کرده بودند، این بار با دیدن آنها از نزدیک با این وضع ساده، دروازههای قلوب خود را برای آنها باز و آنها را در نه در شهر خود، بلکه در سینههای خود جا دادند.
گویا چشم بصیرت رئیس دانشگاه عالی لبنان باز شده و حقیقت را دیده است. او با آن که مسیحی است، در قصیده خود تحت عنوان «النبی محمد» در این باره میگوید:
وجمعت حولك يا نبي صحابة
بعمائم تزهو على التيجان
خشنت ملابسهم ولأن جوارهم
بالعدل فالأعداء كالإخوان
یعنی: «ای رسول خدا! تو یارانی به دور خود جمع کردی که هیبت و فخر عمامههایشان بیش از تاجهای شاهان جهان است. لباسهایشان خشن ولی مجاورت و گفتار و کردارشان با لطف و عدالت آمیخته است، لهذا دشمنانشان نه دوست عادی بلکه برای آنها مانند برادر شدند».
آن روز تاریخی که حضرت عمر وارد شهر قدس شد، به آخر رسید و این فتح بزرگ به جای آن که از فتح این شهر مقدس مسیحی که عنوان شهر انبیاء را داشت و مسجد مقدس اقصی را در آغوش گرفته بود، احساس خودخواهی و تکبر در خود کند، به حدی متواضع و خود را مرهون عنایت و لطف خدا دانست، بدین جهت در آن شب که در اردوگاه مسلمین در خارج شهر منزل گرفت، به نماز شکر خدا پرداخت.
نماز شکر وقتی خوانده میشود که خداوندﻷبه کسی از بندگانش نعمتی عنایت فرماید که مهم باشد برای حضرت عمر چه نعمتی بزرگتر از این که خدا این شهر مقدس تاریخی را برایش فتح فرموده و در اختیارش گذشته است. اکنون با خاطری کاملاً آسوده درمیان مردمش که او را نه به عنوان یک مرد فاتح بلکه به عنوان یک مردم دوست و عادل پذیرفتهاند، گردش میکند، البته وظیفه عمر در برابر این نعمت و موهبت الهی این است که نماز شکر به درگاه خداوندی میگذارد که او را نصرت داد و به این نعمت عظیم رسانید.
[۱۳۹] شهر ایلیا یعنی بیت المقدس یا قدس در سال ۱۶ هجری، یا اواخر سال ۱۵ هجری مطابق با سال ۶۳۵ میلادی فتح شد. صفحه ۱۵۸ تا ۱۶۰ جزء چهارم، طبری.