اعزام سپاه اسامه
ولی این امر در این هنگام برای ابوبکر میسر نبود، زیرا حضرت رسول الله کمی قبل از مرض موتش لشکری از فرماندهان زبده و مجاهدین ورزیده مسلمین را تحت فرماندهی أسامه بن زید بن حارثه غلامزادهاش که جوانی بیست ساله ولی لایق و دلیر بود، فراهم فرموده بود تا به سرزمین فلسطین که مستعمره دولت روم شرقی (بیزانس) بود، اعزام فرماید و پارچه پرچم این سپاه را با دست مبارک خود به چوب بست و به دست اسامه سپرد و امر فرمود با لشکر خود تا ناحیه بلقاء [۱۳]وداروم [۱۴]در فلسطین پیش بتازد تا سپاه این دولت را که خبر رسیده بود قصد دارد به مدینه حمله نماید، غافلگیر نموده آنها را شکست دهد و سپس بیتوقف به مدینه بازگردد ولی آن حضرت قبل از حرکت این سپاه به عالم اعلا شتافت.
چون حرکت این لشکر به سرزمین اشغالی بیزانس که چشم طمع به خاک عرب دوخته بود، برای مسلمین جنبه حیاتی داشت، رسول الله در مرض موت خود توصیه و تأکید فرمود تا سپاه اسامه تجهیز شود و به مقصد حرکت دهند.
اینک اگر ابوبکر لشکر اسامه را در این هنگام که قبائل عرب در داخل شبه الجزیره سرکش شدهاند، به جنگ لشکر بیزانس اعزام میکرد، دیگر سپاه کافی برای دفع خطر قبائل سرکش داخلی نداشت و اگر از اعزام سپاه اسامه خودداری میکرد تا کمبود سپاه مدینه را برای مقابله با قبائل سرکش جبران نماید، مواجه با خطر هجوم سپاه بیزانس میگردید و گذشته از این در این صورت بر خلاف وصیت مؤکد رسول الله عمل میشد که فرموده بود سپاه اسامه را تجهیز نمایند.
اکنون چنانکه میبینیم، ابوبکر در آغاز خلافتش با مشکلی روبرو شده که حل آن سیاست و تدبیر عمیقی لازم دارد.
سران کارآزموده اصحاب رسول الله شورش قبائل داخلی را خطرناکتر از حمله سپاه بیزانس میدانستند. با این توجه که سپاه بیزانس خارج از خاک عرب است و تا خود را مهیا و آماده نموده به مقصد برسد، مدتی تقریباً طولانی وقت لازم دارد. لهذا به ابوبکر پیشنهاد کردند تا در حال حاضر از اعزام سپاه اسامه بهسوی آنها منصرف و به وقتی دیگر که فرصت مناسبی به دست آید، به تأخیر اندازد و اکنون تمام قوای خود را همراه با سپاه اسامه بسیج نموده و به قلع و قمع شورشیان بپردازد.
ولی ابوبکر با پیشنهاد به شدت مخالفت کرد و فرمود: «والذي لا إله إلا هو ما رددت جيشا جهزه رسول الله ولا حللت لواء عقده رسول الله جبيده». یعنی: «قسم به کسی که جز او خدائی نیست، سپاهی را که رسول برای حرکت مهیا فرمود هرگز بر نمیگردانم و ابداً پارچه پرچمی را که رسول الله با دست خود بست و بیاراست باز نخواهم کرد». فرمان داد تا این سپاه بیدرنگ به طرف مقصدی که رسول الله میخواست حرکت کند و شخصاً پیاده به خارج شهر مدینه در اردوگاه سپاه حاضر و با آنها تودیع نمود و دست بلند کرده برای فتح و غلبه آنها بدرگاه مقدس پروردگار دعا کرد.
براستی که اقدام ابوبکر در اعزام سپاه اسامه چه سیاستی درست و چه تصمیمی صحیح بود. زیرا حرکت گروههای این لشکر مجهز در ارض عرب و چه بسیار که از کنار دور و نزدیک بعضی از قبائل شورشی عبور میکردند و آنهم برای حمله به خاک دولت مقتدری مانند روم شرقی که غالباً با امپراطوری عظیم ایران درگیر بوده است، ترس و رعبی در قلوب شورشیان عرب افکند که آنها را از اندیشه حمله به مدینه بازداشت و صلاح خود را در این دیدند که در کار خود احتیاط کنند و خود را نپائیده به آب نزنند، مخصوصاً که میدیدند این سپاه از حدود آنها میگذرد و گرد و غبار حرکت آنها فضا را میپوشاند و ابداً عنایتی به آنها نمیکند و آنها را به حساب نمیآورد.
عزیمت و حرکت این لشکر رشید، قبایل شورشی را به این فکر انداخت که اگر حکومت مرکزی اسلام مقتدر نبود و به حد کافی سرباز و تدارکات جنگی برای دفاع و محافظت مدینه در اختیار نداشت، این سپاه را در این هنگام که آتش فتنه و آشوب از هر سو زبانه میکشد، از خود دور نمیساخت.
ابوبکر با این اقدام سیاسی به دشمنان داخلی گوشزد نمود که حکومت مرکزی خلافت یک حکومت مقتدر و با شوکت است که نمیتوان با آن روبرو شد.
اگر ابوبکر این سپاه را برای زورآزمائی و نبرد با دولت بیزانس اعزام نمیداشت و آنها را برای جنگهای داخلی ذخیره نگه میداشت و با شورشیان وارد جنگ میشد، مسلماً لشکر روم فرصت را غنیمت شمرده به خاک عرب میتاخت. ابوبکر ناچار میشد لشکر خود را به دو قسمت کرده در آن واحد با دو دشمن داخلی و خارجی بجنگد و چه بسا که نمیتوانست از عهده این کار برآید. مخصوصاً در جبهه جنگ با روم که حالت دفاع به خود میگرفت. اگر به تاریخ عمومی جهان مراجعه نمائیم، خواهیم دید که روحیه سربازان مدافع همیشه ضعیفتر از سربازان مهاجم بوده است مدافعان غالباً شکست خوردهاند و فتح نصیب مهاجم بوده است!.
سپاه اسامه طبق دستور و نقشه رسول الله که قبل از وفات خود به اسامه داده بود، به بلقاء فلسطین وارد شد. در آنجا با لشکر بیزانس روم که نیروهای آنها خیلی بیش از مسلمانان بود، رویاروی گردید و پس از جنگ سختی که بین آنها درگرفت و طرفین با شجاعت کم نظیری با هم جنگیدند، رفته رفته آثار تفوق و غلبه مسلمین که مهاجم بودند و شعارشان در میدان جنگ «الله اکبر» و صیحه آنها «یا منصور امت» بود نمایان گردید. سپاه روم مجبور شد عقب نشیند تا بقیه افراد خود را از معرکه بدر برده نجات دهد.
اسامه به همین فتحی که به دست آورد قانع شد و چنانکه رسول الله به او امر فرموده بود، بیش ازاین در خاک دشمن پیش نرفت زیرا مقصود اصلی از لشکرکشی، قدرت نمائی و مانور جنگی در مقابل دشمن و برای قطع طمعش از تسلط بر خاک عرب بود. فتحی که به دست آورد، همان چیزی بود که برای تحقق آن حرکت کرده بود و این امر دقیقاً همان مطلبی بود که رسول الله میخواست.
لهذا اسامه با لشکر فاتح خود به مدینه بازگشت و درحالیکه بر همان اسب پدر شهیدش زید سوار بود [۱۵]و همان پرچم فتحی که رسول الله با دست مبارک خود آراسته و افراشته بود در پیشاپیش او در حرکت بود، به شهر مدینه وارد گردید تا پس از استراحت و رفع خستگی از این سفر جنگی مجدداً در جنگهای داخلی که ابوبکر قبل از مراجعت این سپاه شروع کرده بود، شرکت کند.
مسلمین از پیروزی این سپاه بینهایت خوشحال شدند. چرا زیاد خوشحال نشوند؟ مگر نه این است که این فتح، امید و آرزوی رسول الله جبود؟ مگر نه این است که این فتح عظیم که مسلمین بر دشمن خارجی و در زمین خود دشمن خارجی پیروز شدند، برای اولین بار است که پس از حیات رسول الله جنصیب مسلمین شده بود؟ مگر نه این است که این پیروزی بزرگ مظهر قدرت و نمایانگر شوکت اسلام است؟ البته آری و علاوه بر اینها این فتح بزرگ ناشی از حسن تدبیر و سیاست ابوبکر بود.
[۱۳] بلقاء بخشی از خاک فلسطین است که اکنون جزء مملکت اردن هاشمی است جمعیت آن حدود ۱۰۰۵۰۰ نفر میباشد. [۱۴] داروم بخشی از ساحل جنوب غربی فلسطین است و شهر مشهور به بیت جبرین یا جبریل که در آن ایام مقر اسقف اعظم مسیحی بود در این بخش بوده است. این بخش که مستعمره دولت بیزانس روم بود در خلافت حضرت عمر بن الخطاب به دست عمرو بن العاص فتح و در قلمرو اسلام قرار گرفت. بعداً در زمان جنگهای صلیبی به دست مسیحیان افتاد و سپس سلطان صلاح الدین ایوبی در سال ۱۱۷۸ میلادی آن را از دست مسیحیان گرفت. این بخش در حال حاضر متاسفانه جزء خاک متصرفی اسرائیل قرار گرفته و در اشغال آنهاست. [۱۵] حضرت رسول اکرم جدر سال هشتم هجری لشکری را تحت فرماندهی زید بن حارثه پدر اسامه برای دفاع از حمله روم که خبر رسیده بود قصد حمله به عرب را دارد به مرز شام فرستاد و در محلی بنام تبوک با سپاه روم به جنگ پرداخت. او در این جنگ شهید گردید. رسول الله اسامه پسر زید شهید را در این لشکرکشی به فرماندهی برگزید تا به یاد خون پدرش شجاعانه بجنگد و قصاص پدرش را از سپاه روم بگیرد. اسامه نیز با شکست دادن آنها در بلقاء فلسطین قصاص پدرش را گرفت. در این جنگ بر همان اسبی سوار شده و میجنگید که پدرش بر روی آن شهید شده بود.