استقبال سرد مردم از درخواست عمر
همین که نماز ظهر با جماعت خوانده شد، عمر رو به مردم کرد و آنها را برای حرکت به عراق برای کمک به مثنی دعوت کرد و وصیتی را که ابوبکر در این باره کرده بود به اطلاع آنها رساند. مردم تقاضای عمر را شنیدند ولی هیچ کس از آنها جوابی نه مثبت و نه منفی نداد شاید خطری که مسلمین در جبهه شام با آن مواجه شده بودند و با آن که گروههای امدادی به آنها رسیده بود تاکنون خبری از آنها نرسیده بود، مسلمین مدینه را نگران کرده بود، لذا نمیخواستند در عراق نیز درگیر با دشمنی بشوند که مهمتر بوده و در خطری افتند که رفع آن مشکلتر باشد، آنها در سکوتشان نسبت به تقاضای عمر معذور بودند، زیرا شوکت و شکوه شاهنشاهی ایران و قدرت نظامی دولت ایران پشت دولتهای آن روزگار را به لرزه در آورده بود. بعضی از مردم عقیده داشتند که غلبه و پیشروی خالد در خاک عراق بدین علت بوده که دولت ایران عملیات نظامی او را ناچیز گرفته و تا آن حد مهم ندانسته است که نیروی خود را برای مقابله و جلوگیری او بفرستد وگرنه موفق نمیشد پیروز شود و پیشروی کند. ولی اکنون ایران مسلماً کار مسلمین را سرسری نخواهد گرفت و نه فقط برای جلوگیری از هجوم مجدد آنها اقدام جدی خواهد کرد، بلکه آنچه را که در اثر سهلانگاری از دستش رفته است از دست آنها خواهد گرفت. بنابراین شروع مجدد جنگ در عراق در نظر اهل مدینه به صلاح مسلمین نبود، به هر جهت کسی از حاضرین دعوت عمر را برای حرکت بهسوی عراق اجابت نکرد و به سکوت گذراندند.