دمشق در محاصره
دیوارهای حصار دمشق که در استحکام ضرب المثل آن زمان بود، از سنگهای خیلی سخت به ارتفاع بیش از شش متر و عرض بیش از سه متر دورادور شهر کشیده شده بود. برجهای بلندی داشت که نگهبانان هنگام جنگ در آنها مستقر میشدند و از درون آنها با تیر و کمان و فلاخن از نزدیک شدن دشمن به شهر جلوگیری میکردند. این حصار دروازههای قطوری داشت که در استحکام کمتر از دیوار حصار نبود و هر وقت بسته میشد، راه امید را برای دشمن به خوبی میبست. خلاصه شهر دمشق با این حصار و با این دروازهها و استحکامات نظامی صورت یک قلعه محکمی را داشت که تسخیر آن با جنگ ناممکن شده بود و پیروزی و تسلط بر آن فقط دو راه داشت: یکی محاصره خیلی طولانی که اهل شهر از هرگونه کمکی که از خارج شهر بیایید مایوس شدند و در مضیقه زندگی قرار گیرند و مجبور به تسلیم شوند، دوم حیله و نیرنگ جنگی که در کار تسلط بر این شهر اثر معجزه جنگی به بار میآورد.
هرچه باشد، ابوعبیده باید دست به حمله زند، لذا در شهر غوطه به فرماندهان و افراد لشکرش فرمان داد تا برای محاصره دمشق پیش روند. برای هر کدام از امرای بزرگ لشکر دروازهای از دروازههای حصار شهر را تعیین کرد تا از طریق آنها کوشش نمایند و به داخل شهر راه یابند. دروازه مشهور به فرادیس به عمرو بن العاص، دروازه توماء به شرحبیل بن حسنه، دروازه فرج به قیس بن هبیره، دروازه کیسان به یزید بن ابیسفیان دروازه شرقی را که از همه مهمتر بود، به خالد بن الولید سپرد. چون در نزدیکی دروازه شرقی یک دیر [۱۱۷]بود که تخلیه شده بود، خالد آن را برای سکونتش برگزیدِ، لذا این دیر از آن روز به نام (دیر خالد) مشهور گردید. خود ابوعبیده نیز در مقابل دروازه مشهور به دروازه جابیه مستقر گردید.
همین که هر یک از آنها در جایگاه خود قرار گرفتند برای تخریب حصار و برجهای شهر منجنیقها و فلاخنهای گلولهانداز و سایر ادوات تخریبی را که در آن روزگار به کار میرفت دورادور شهر به کار گرفتند و بدین سان شهر را در محاصره گرفتند و شروع به کار نمودند، ولی دیوار و استحکامات این شهر نه چنان بود که با وسایل جنگی ساده مسلمانان که به فنون نظامی محاصره هم به درستی آشنا نبودند خراب شود، حصار شهر که در مقابل هرگونه عملیات نظامی مسلمین مانند کوهی محکم ایستاد. نگهبانان شهر با ابزار جنگی خود که زیاد و متنوع بودند، به حملات مسلمین پاسخ دادند و به خوبی دفاع و کار پیشرفت را بر آنها مشکل ساختند.
این وضع به روایت صحیح تا شش ماه طول کشید. مسلمین نتوانستند کاری از پیش برند، جز ادامه محاصره، ولی مگر اهل شهر تا کی میتوانستند در محاصره بمانند و به دفاع خود ادامه دهند؟ مگر نه این است که ابوعبیده کلیه راهها را بر روی آنها بسته بود، از خارج نه کمک نظامی به آنها میرسید و نه مواد غذایی. مسلماً در آینده به حدی در مضیقه زندگی میافتند که به ناچار باید تسلیم شوند، پس با این وصف آنها از مقاومت و دفاع خود جز تأخیر در تسلیم سودی نخواهند گرفت.
دو چیز بود که اهل شهر را برای نتیجهگیری کارشان دلگرم و به بهرهگیری از کارشان امیدوار ساخته بود. یکی آن که هراکلیوس که در نزد یکی دمشق در شهر حمص نشسته است و لشکر نسبتاً بزرگی دارد، از آنها غافل نخواهد بود و خواهد گذاشت پایتخت مستعمرهاش به دست مسلمین بیفتد، دوم این که هرگاه به دفاع خود تا آنجا ادامه دهند که زمستان سوریه با آن سرمای شدیدش فرا برسد، مسلمین که در هوای داغ عربستان بزرگ شدهاند و لباس گرم کافی ندارند، تاب تحمل این سرما را نخواهند داشت و مجبوراً دست از محاصره خواهند کشید و از اینجا خواهند رفت، ولی نه هراکلیوس توانست برای آنها کاری کند و نه سرمای زمستان.
گرچه همانطور که آنها طمع داشتند هراکلیوس از آنها غافل نبود ولشکر به کمکشان حرکت داد، ولی لشکرش در راه خود با سواران ذی الکلاع [۱۱۸]حمیری که به دستور ابوعبیده و طبق نقشه عمر راه را بر روی آنها بسته بود روبرو گردید. پس از جنگ سختی که بین طرفین درگرفت با دادن تلفات شکست خورد و از همان راهی که آمده بود دست خالی به حمص برگشت.
زمستان هم با سرمای شدیدش آمد و رفت. اینک فصل بهار جان پرور به جایش نشست. مسلمین نه تنها نرفتند، بلکه بر شدت محاصره و حملاتشان افزودند و کار را بر مردم شهر دشوار ساختند، زیرا نه جرأت داشتند از شهر خارج شوند و به طور جدی با مسلمین بجنگند، چه میدانستند که اینها همان جنگاورانی هستند که چندی قبل لشکر عظیم هراکلیوس را در یرموک به زشتی شکست دادند، و نمیتوانستند در داخل شهر به دفاع خود ادامه دهند، چون شش ماه متوالی در محاصره بودهاند و هیچگونه مواد غذایی از خارج به آنها نرسیده بود، روبرو با خطر گرسنگی شده بودند. طبیعی است که در چنین اوضاع و احوالی بین نسناس حاکم شهر و باهان فرمانده پادگان و سایر امراء در ادامه یا ترک دفاع اختلاف نظر پدید میآید و مسلماً تصمیمشان مختل و روحیه مدافعین ضعیف میگردد.
[۱۱۷] دیر بر وزن کیل کلمهای است سریانی و عبارت است از عبادتگاه خصوصی و انفرادی راهب یا راهبه مسیحی. [۱۱۸] ذوالکلاع همان پادشاه حمیر یمن است که در زمان خلافت ابوبکر با جلال و شکوه سلطنت به مدینه آمد و چون دید ابوبکر خلیفه مسلمین لباس ساده میپوشد از لباس فاخر پادشاهی در آمد و مانند خلیفه لباس ارزان قیمت و ساده پوشید.